دیدارنیوز ـ قاسم پورحسن*: ایران فرهنگی و تطورات تاریخی آن، بنیانهای فکری و فرهنگی ایران، خرد ایرانی، ضرورت آگاهی ایرانیان از میراث و سنت بنیادین ایران و تاریخ بنیادین ایران برای شایگان، یک مسئله شالودهای و اصیل بود. زمانی که وی از سنت و خرد ایرانی سخن میگوید درصدد احیای گرایشهای قومی و برتری جویی نیست. دغدغه او بازنگاری میراث فرهنگی ایران است تا بتواند گفتگوی شرق و غرب را سامان دهد. شایگان در پنج اقلیم حضور، بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان که نخستین بار در ۱۹۸۳ به صورت مقالهای به زبان فرانسه چاپ شده بود تصریح دارد که پنج شاعر برجسته ایرانی (فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ) خصلت فرهنگی و شاعرانگی را پی ریزی کردند. ایرانیان به باور وی به سبب بنیانهای فکری و فرهنگی خاص بود که این پنج شاعر را در مقام نمونههای اعلای بینش شاعرانه خویش برگزیده اند. هر کدام از این بزرگان فرهنگی، نماینده تبلور یک جریان بزرگ فکری برشمرده میشوند.
فردوسی به اعتقاد شایگان، اوج هویت حماسی ایرانی است. فردوسی کوشید تا به بازیابی هویت ایرانی بپردازد، به همین روی شاهنامه از جوهر هستی سخن میگوید. شایگان به بخش نخست که اختصاص به اندیشه حکمی فردوسی دارد عنوان “زمان حماسی که فراتر از مرگ میرود” میدهد. شایگان شاهنامه را منظومه حماسی جاودان ایرانی تلقی میکند که در احیای هویت ملی ایرانیان نقشی بنیادین داشت. شاهنامه به باور شایگان به سند خاطره قومی ایرانیان تبدیل شده و خصلت فرهنگ فاخر و بالنده و ویژگی اصیل و گرانقدر انسانی را بازنمایاند. شایگان میگوید در شاهنامه سخن بر سر گوهرها و فرهنگ اصیل است، بنیانی که هستی انسان را بر میسازد، سخن بر سر پیوند و جدایی انسانها و تعارض و آشتی فکرها و فرهنگ هاست که زندگی و جهان آدمیان را شکل میدهد.
شایگان دیدگاهی گشوده و فراخ درباره ایران داشت و اندیشه اش بتمامه صبغهای فکری و فرهنگی بود نه سیاسی و ایدئولوژیکی و مبتنی بر قدرت و برتری جویی. بنیان فکری او در این مسئله، به تعبیر خودش چهل تکه بود تا محدود و محصور. وی پس از فهم دقیق ایران و بنیان هایش به ریشههای فرهنگی و حکمی ایران و نه نظام قدرتش روی آورده و آینده ایران را نیز در بنیاد فرهنگ آن جستجو میکند، بنیادی که اصیل است و ریشه دارد و در مواجهه با سایر فرهنگها و دیگری، آغوشی باز دارد و به استقبال گفتگو میرود.
شایگان و اندیشه هایش را باید در سه دوره نه چندان متمایز و البته در هم تنیده مورد توجه قرار داد. دوره نخست دوره زیست و بالیده شدن در غرب است. عالمیت دوره نخست او با سیاحت در غرب شکل گرفت، اما بواسطه داشتن ریشه در شرق، بازگشت مبتنی بر فهم دوباره داشت. علیرغم سیطره عالمیت غرب، وی به هیچ روی نمیتوانست از شرق جدایی یابد، حتی زمانی که افسون زدگی جدید را به نگارش در آورد. کتاب پنج اقلیم حضور، تنها شرح بزرگترین میراث شعری ایران نیست بلکه دلدادگی وی به این میراث است.
شایگان از همان آغاز سفر به غرب به مطالعه آثار متفکران بزرگ غرب همچون رنه گنون، ریلکه، مارسل پروست و شارل بودلر دست زد. دوران جوانی او با تحصیل در غرب و علاقمندی و گاه شیفتگی به متفکران غرب سپری شد. خود شایگان تصریح دارد که دوره گنونی، دوره کانتی و ایده آلیسم آلمانی و گرایش به مکتب فرانکفورت داشته و ما میدانیم که او علاقمندی به تفکر هایدگر و شیفتگی به فوکو و دلوز داشت. من چندان با این دیدگاه موافق نیستم که شایگان در دوره نخست در ذیل غرب بسر میبرد و جهان غربی و نیز اندیشه مدرنیته بر او سلطه داشته و نظام فکری اش در درون اندیشه غربی قابل فهم است. شایگان به دلایلی به تفکر مدرن و دنیای غرب علاقمندی پیدا کرد، اما بیشترین نسبت را با رویکرد انتقادی و متفکران منتقد همچون گنون، هایدگر و فوکو داشت.
شایگان درابتدای دهه چهل شمسی به خواندن عرفان و فلسفه ایران روی آورد. او نزد علامه طباطبایی میرفت، از رفیعی قزوینی و مهدی الهی قمشهای بهره میبرد و رابطه دوستانهای با سیدجلال آشتیانی و سید حسین نصر برقرار کرد و همواره در جلسات علامه و کربن حضور مییافت. تفکر شیعی و عرفان اسلامی مهمترین بنیانهایی بودند که اندیشه شایگان را در دوره دوم شکل میدهند. دو نوشته مهم او با نامهای “هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی” و ” بتهای ذهنی و خاطرات ازلی” محصول گشت فکری او در این دوره است. اینکه شایگان را روشنفکر بدانیم یا نه امری اساسی در بررسی اندیشههای او محسوب نمیشود.
تا نوشتن کتاب معروفش یعنی آسیا در برابر غرب، شایگان متفکری شرق گراست که در درون ایران فرهنگی و با مدد بن مایههای تفکر شیعی (برگرفته از علامه طباطبایی) و عرفان اسلامی (متاثر از کربن و آشتیانی) به تامل میپردازد. درست است که شایگان از نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق دفاع بعمل میآورد و معتقد است که کودتای ۲۸ مرداد در وجدان ایرانیان، شکستگیهای دردناکی را بر جای گذاشت، اما او نه آل احمد است نه علی شریعتی. شایگان در دوره دوم در درون ایران میکوشد تا فرهنگ و اندیشه ایرانی را بازکاوری و بازنگاری کند. حتی زمانی که شایگان در نشریاتی مانند فرهنگ و زندگی قلم میزد نیز نه بواسطه روشنفکر بودن بلکه به سبب تاملاتش در باره ایران بود که مقالاتی در آن به چاپ میرساند. در همین مجله، احسان نراقی درباره هویت فرهنگی ایران (۱۳۵۴، شماره ۱۹و ۲۰) مطلب مینوشت و جلال ستاری مقاله پیوند عشق میان شرق و غرب را نشر میداد و رضا داوری مقاله نقد کتاب چنین گفت زرتشت را نوشت (همان سال، همان شماره)
شایگان در پایان دوره دوم دست به تجلیل شگفت از شرق و تخفیف بسیار از غرب دست میزند. وی در کتاب آسیا در برابر غرب که در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند، بر خلاف روشنفکران دهه چهل و پنجاه که بی محابا غرب را مورد نقد قرار میدادند و غرب را همان ماشینیزم و سیاه معرفی میکردند، میکوشد تا با رویکردی فلسفی به شرق و غرب بپردازد، اما در عین حال پذیرفتن اندیشه غربی را افتادن در دام نهیلیست تلقی کرده و التفات میدهد که نباید با جهان غرب، مواجههای بدون خوانش انتقادی داشت. شایگان در همین کتاب شرق، ایران و آسیا را در درون معنویت قرار داده و ایران را سرشار از عرفان، فرهنگ فاخر انسانی و معنویت معرفی میکند، سخنی که بعدها در پنج اقلیم حضور با تعابیری دیگر تکرار میکند. شایگان فرهنگ ایرانی و شرقی را اصیل معرفی میکند. با این وصف نباید دیدگاه واقع بینانه او در باره شرق و غرب را در این اثر از نظر دور داشت. شایگان علیرغم دفاع از شرق، دست به نقد خصلتهایی از شرق مانند شیفتگی، فقدان فهم بنیادین از آزادی و فقدان مسئولیت اجتماعی میزند و در برابر آن مدنیت، مسئولیت پذیری، آزادی و قانون مداری در غرب را مورد تمجید قرار میدهد اما ورود این مفاهیم بدون فهم درست آنها به شرق را علت اصلی غربزدگی بر میشمارد. شایگان میگوید غربزده جامعهای است که فهمی صحیح از بنیادهای غرب ندارد. در این کتاب، شایگان همچون هایدگریها در ایران، غرب را یک کلیت میداند که قابل تجزیه نیست و نمیتوان تکنولوژی غرب را بدون متاثر شدن از فرهنگ و نحوه زیست غرب بدست آورد.
دوره سوم فکری شایگان به زمان پس از انقلاب باز میگردد و تا پایان دوره هفتاد به طول میکشد. در این دوره شایگان هم از شرق گرایی افراطی، هراس دارد و هم از غرب ستیزی دوری میجوید. خود شایگان تعبیر” انسان برزخی”” یا نه این نه آنی” را بکار میگیرد. در این دوره، وی از سلطه نگاه سنتی و نیز تجدد بیرون آمده و میکوشد تا شرق و غرب را مستقلا مورد توجه قرار دهد. شایگان در آثاری مانند “نگاه شکسته” میکوشد تا رویکردش در دوره سوم را تبیین سازد.
در همین دوره است که نگاه انتقادی او به فهم آرمانخواهانه و منظر ایدئولوژیک در باب ایران و شرق شکل گرفته و هشدار میدهد که نباید در دام شرق گرایی افتاد. اما در عین حال او در همین دوره سوم است که به “جهان ایرانی و جهان غرب” و ضرورت گفتگو میان “جهان ها” روی میآورد. شایگان از تقابل فرهنگها و جهانها دست میشوید و مواجهه ایرانیان با دیگران را بر فهم صحیح استوار میسازد و معتقد است که بهترین شیوه مواجهه جهان و فرهنگ ایرانی با دیگری، گفتگو و فهم “عالمیت ها” است. در نوشتار آینده از دوره سوم تفکر شایگان با محوریت ایران معنوی و فرهنگی سخن خواهم گفت. فهم درست دوره سوم شایگان میتواند نقش مهمی در فهم دیگری و کنار زدن اندیشههای افراطی در باب ایران که به حذف دیگری و یا غفلت از فرهنگهای دیگر میانجامد، داشته باشد.
* دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی(ره)