شایگان معتقد است ایران در میانه غرب و آسیا قرار دارد؛ از این حیث ایرانیان هم ریشه در آسیا دارند و هم نگاه به غرب دوخته اند. موقعیت میانه به باور او امری بنیادین است که سبب ظهور تمدن ایرانی شده است. نگاه شایگان به ایران هم متاثر از کربن است و هم برگرفته از سنت عرفانی خراسان بزرگ میباشد که آغازگاه ظهور تصوف و تفکر ایرانی در دوره اسلامی است.
دیدارنیوزـ قاسم پورحسن*: جستجو در فرهنگ و ادیان، مهمترین دغدغه او بود. با بسیاری از متفکران حوزه غرب و شرق، مراودهای از نزدیک داشت. گرچه عالمیت او با سیاحت در غرب شکل گرفت، اما به واسطه ریشه در شرق، بازگشتی درخور داشت. دیگر به هیچ روی نمیتوانست از شرق جدایی یابد، حتی زمانی که افسون زدگی جدید را به نگارش در آورد. کتاب «پنج اقلیم حضور» تنها شرح بزرگترین میراث شعری ایران نیست بلکه دلدادگی وی به این میراث است. گرچه در ابتدای همین اثر اعتراف میکند که در زمینه ادبیات ایران، خود را متخصص نمیداند، اما او در پی سیاحت و صید معانی است. وی را باید جستجوگر معانی و میراث ایرانی برشمرد.
شایگان فیلسوف رسمی یا روشنفکر نیست، اما نسبتی بنیادین با حکمت ایرانی داشت و متفکران را خواند و از نزدیک دید. میتوان شایگان را متفکرفرهنگها نامید. او هم غرب را خواند و هم به شرق و قلب شرق یعنی ایران دلدادگی داشت. جستجوگر فرهنگها و ادیان بود و هند و ایران را به سبب میراث اساطیری – حکمی میستود. وی در بیشتر آثارش کوشید هر مسئلهای را از درون فهم کند؛ تعبیری که او در باب ایران و هند بکار برده است. در عین حال متفکری واقع گراست، به همین دلیل میتوان از منحنی تحول در اندیشههای او سخن گفت. برجستهترین وجه این تحول را میتوان از “آسیا در برابر غرب” تا ” افسون زدگی جدید” یافت. نباید این تحول را امری اتفاقی تلقی کرد. منحنی تحول در شایگان یک رویدادگی است. او با خوانش و فهم دقیق انتقادی از سنتها و اندیشهها بود که دست به گذار فکری میزد. شایگان این تحول را خانه تکانیای میداند که به سبب رویکرد انتقادی اش شکل میگرفت. سنت و تجدد، مساله اصلی شایگان در این خانه تکانی بود؛ خواه برای آشتی دادن یا نشان دادن تفاوتهای بنیادین. گرچه شایگان آشکار ساختن تمایزات دو جریان را غرض اصلی خود میداند، اما بتدریج به جانب گفتگوی دو سنت و آشتی دادن آنها پیش رفت.
شایگان را میتوان یک متفکر میراث دانست. وی بنیانهای سنت ایرانی را بنحوی بنیادین کاوید و از دل آن پنج گوهری را عرضه کرد که به همراه سنت عقلی فارابی، ابن سینا و سهروردی، میراث ایرانی را سامان دادند. شایگان دورههای مختلفی داشت بنحویکه از تقابل دو دنیای شرق و غرب، به تدریج به گفتگوی آن روی آورد. او گرچه شاعر یا فیلسوف نبود، اما هم شعر سرود و هم به واسطه هم سخنی با علامه طباطبایی و کُربن، تعلقی ژرف به فلسفه پیدا کرد و نسبتی بنیادین با میراث فلسفی برقرار ساخت. شایگان آنچنان از علامه ستایش میکند که گویا جرعه جرعه فرزانگی و حکمت را از او نوشید (تعبیر ازخود مرحوم شایگان است).
شایگان از ۱۵ سالگی به انگلستان رفت و از همان آغاز به مطالعه آثار متفکران بزرگ غرب همچون رنه گنون، ریلکه، مارسل پروست و شارل بودلر دست زد. در دانشگاه ژنو بود که ژان هریر استاد و اسطوره شناس هند، شایگان را با هند و ادبیات و حماسه هند به خصوص مهاباراتا و داستان کریشنا و ارجونا آشنا کرد. مهاباراتا و رامایانا دو منظومه بزرگ حماسی هند محسوب میشوند. مهاباراتا سروده “ویاس” دانشمند هندی است که در سده پنجم پیش از میلاد در صد هزار بیت سروده شده است. میتوان این اثر حماسی – اسطورهای را رزمنامه یا شاهنامه هندیان برشمرد. به دستور اکبر شاه این حماسه با نام رزمنامه به فارسی ترجمه شد. بهگودگیتا مهمترین و حکمت آمیزترین بخش مهاباراتا است که ۷۰۰ بیت را به گفتگوی کریشنا و سربازی بنام آرجونا اختصاص داده است. رامایانا بین سالهای ۴۰۰ تا ۲۰۰ پیش از میلاد به نگارش درآمد. مهابهارتا حماسهای در جنگ و رزم است، اما رامایانا به اندیشههای دینی و حکمی و فلسفی پرداخته و سخنان و منظر حکمای هند و دانشمندان را بازگو میکند. والمیکی در سده سوم پیش از میلاد بود که رامایانا را بنحوی کشفی و شهودی و بدون پیشینهای در سخن گفتن شعری به نظم درآورد. در سده شانزده میلادی بود که “تلسی داس” شاعر مشهور هندی، این اثر را از زبان سانسکریت به نظم فولکلوریک و عرفی مردم هند درآورد. این اثر حکمی ۲۴۰۰۰ بیت است و سفر راما را بازگو میکند. این جاذبه شگرف حماسه و اسطوره و دین هندی سبب شد که شایگان رساله دکتری اش را به “هندوئیسم و تصوف” اختصاص دهد.
پس از آنکه شایگان هند را از درون شناخت (تعبیر شایگان) و چند سالی را به خواندن زبان متون هندی و زبان سانسکریت گذراند در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۵ به خواندن عرفان و فلسفه ایران روی آورد. او نزد علامه طباطبایی میرفت، از رفیعی قزوینی و مهدی الهی قمشهای بهره میبرد و رابطه دوستانهای با سیدجلال آشتیانی و سید حسین نصر برقرار کرد و همواره در جلسات علامه و کربن حضور مییافت. شایگان نمیتوانست ایران را نادیده بگیرد. اگر بدانیم که دوران جوانی و تحصیل او در غرب به علاقمندی و گاه شیفتگی به متفکران غرب سپری شد، دشوار است که بازگشت او به ایران و ایرانی را امری ساده تلقی کنیم. خود شایگان تصریح دارد که دوره گنونی، دوره کانتی و ایده آلیسم آلمانی و گرایش به مکتب فرانکفورت داشته و ما میدانیم که او علاقمندی به تفکر هایدگر و شیفتگی به فوکو و دلوز داشت. با این وصف ایران را محور مطالعات و تاملات قرار میدهد. شایگان ایران را حلقه میانه غرب و شرق بر میشمارد.
شایگان معتقد است ایران در میانه غرب و آسیا قرار دارد؛ از این حیث ایرانیان هم ریشه در آسیا دارند و هم نگاه به غرب دوخته اند. موقعیت میانه به باور او امری بنیادین است که سبب ظهور تمدن ایرانی شده است. نگاه شایگان به ایران هم متاثر از کربن است و هم برگرفته از سنت عرفانی خراسان بزرگ میباشد که آغازگاه ظهور تصوف و تفکر ایرانی در دوره اسلامی است. او بر خلاف آرمانخواهان ومنظر ایدئولوژیک در باب ایران که به افراطی گری و برتری جویی جغرافیایی – تاریخی و حتی نژادی مودی میشود، دیدگاهی واقع بینانه دارد. به باور شایگان فرهنگها امروزه در هم تنیده شدند و به سبب این در هم آمیختگی نمیتوان از یک “ایرانی ناب و خالص” سخن گفت. در عین حال او از “جهان ایرانی” و سنت ایران دفاع کرده و معتقد به گفتگو میان “جهان ها” است. شایگان بر این باور است جهان ایرانی با میراث بنیادین خود در مواجهه با سایر جهانها و مدرنیته قرار دارد. این مواجهه، تقابل و تعارض نیست. بهترین شیوه از دیدگاه او، گفتگو و فهم “عالمیت ها” است، از این رو بر خلاف بسیاری از متفکران معاصر غربی که از برتری عالمیت مدرنیته و غرب سخن راندند، معتقد است “جهان ها” را باید از نو در درون خود بازشناسی کرد. در نوشتار آینده از ابعاد دیگر اندیشههای شایگان با محوریت ایران و ضرورت فهم صحیح از ایران در مقابل خطرات فهم نادرست و افراطی از آن سخن خواهم گفت.
*عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) تهران