دیدارنیوز ـ
قاسم پورحسن*: هر ایرانی بخوبی میداند که ماه شهریور با نام «ابن سینا» آغاز میشود. ایرانیان فهمی از ابن سینا، اهمیت و عظمت ابن سینا، آرامگاه شکوهمند او در همدان، نقش ابن سینا در تاریخ ایران و فلسفه ابن سینا دارند، اما یک عرب یا یک ترک چه نسبت و فهمی میتواند از ابن سینا داشته باشد؟
بعلاوه برغم آن هر ایرانی زمانی که میشنود اول شهریور، در تقویم ایرانی به عنوان روز پزشک ثبت شده است متحیر میشود که چرا روز ابن سینا بجای روز فلسفه، روز پزشک نامیده شده است؟ این حیرت سالیانی است که در میان اهل فلسفه و علوم انسانی و متفکران ایرانی وجود دارد و مدام از آن سخن به میان میآورند.
چگونه نمیتوان دریافت که چون ابن سینا فیلسوف است حکیم و طبیب است؟ چرا دشوار است که این وجه نظر در ایران مورد فهم واقع شود؟ همه میدانیم که ظهور تمدن اسلامی، فلسفه اسلامی و دوره طلائی در تاریخ ایران در سدههای چهارم و پنجم با اندیشه فلسفی ابن سینا ممکن شد. تعداد طبیبان در تاریخ ایران اندک نیستند، اما ابن سینا به سبب فلسفه اش بود که طبش رونقی یافت. به هرروی انتظار میرود متفکران و اساتید فلسفه تلاشی درخور در شناساندن بنیانهای حکمی ابن سینا در ایران امروز صورت دهند و اول شهریور را ایرانیان با نام ابن سینای فیلسوف بشناسند.
این مدخل را از باب تذکر و یادآوری مقام حقیقی فلسفه و شأن و جایگاه فلسفی ابن سینا بیان داشتم لیکن وجه سخن من مساله دیگری است.
در مدتی طولانی مورخان عرب کوشیدند تا عبارت عجیب و مجهول " فلسفه عرب" را بر سر زبانها اندازند. مورخانی که نه تنها فهمی بنیادین از فلسفه و نیز از فیلسوفان اسلامی نداشتند بلکه حسب تصریح «الجابری» باید نظام معرفتی بیانی را بر دنیای اسلام حاکم ساخت و نظام معرفتی فلسفی و برهانی را که ارثیه فارابی و ابن سینا است به کلی به کناری نهاد. اینان در نوشتههای خود از ابن سینا همانند فارابی با عنوان «فیلسوف عرب» یاد کردند همانگونه که از زکریای رازی و ابوریحان با عنوان "طبیب العرب" و "عالم العرب" سخن به میان آوردند! این کوشش قوم مدارانه، همه تلاشهای صحیح در فهم بنیادین اندیشههای فلسفی فیلسوفان مسلمان را به محاق برد و نزاعی نژادی را شکل داد. این نزاع آنچنان عجیب بود که مستشرقی یهودی مانند پروفسور لیمن تصریح میکند که هیچکس فهمی از عنوان «فلسفه عرب» ندارد. فلسفه اسلامی نه تنها نژادی و قومی نبود و نه تنها اعراب اساسا نقشی در تدوین و ظهور حکمت اسلامی نداشتند بلکه تفکر حدیثی و ظاهرگرایانه حنبلی اعراب، مهمترین مانع در برابر فلسفه بشمار میرفت. فلسفه خواندههای اعراب همچون الجابری، آرکون، حسن حنفی و دیگران نیز از سنت و «میراث بیانی» در برابر «میراث حکمی» سخن گفته و تلاش کردند تا دست به مقابله با سنت فلسفی بزنند.
ابن سینا چه نسبتی با عرب یا ترک دارد که هر روز در نوشته هایشان از او با عنوان «فیلسوف العرب» یا «حکیم الترک» یاد میکنند؟ آیا اندیشه فلسفی ابن سینا را میخوانند؟ آیا ابن سیناشناس دارند یا کرسی فلسفه و طب و علم ابن سینا برپا کردند؟ دقیقا مانند این است که ترکها هیچ نسبتی با مثنوی و مولوی و زبان فارسی نداشته باشند، اما مولانا را ترک برشمارند؟ چرا ما ایرانیان اجازه دادیم این واقعه عجیب و ناگوار رخ دهد و اینگونه میراث به تاراج برود؟
من مخالفتی با «بی وطن بودن» متفکری همچون فارابی و ابن سینا و مولوی ندارم. خرسندم از اینکه سنخ تفکر عقلی ابن سینا به دنیای بشری راه یابد یا جهان اسلام که به شدت از عقل هراس دارد و مخالف عقلانیت فلسفی است به فارابی و ابن سینا و فلسفه، اقبال نشان دهد. اما فیلسوف العرب خواندن ابن سینا یا پندار حکیم الترک بودن او، هیچ التفاتی به بنیانهای اندیشه او نیست بلکه عین ضد اندیشگی است. این رفتار مانند آنست که افلاطون و ارسطو را یونانی ندانیم، دکارت، هیوم و کانت را وارثان تفکر اسلامی بپنداریم و شکسپیر و همینگوی را چینی بنامیم! به چه میزان این رفتار نادرست و غیرعاقلانه است؟ ترک و عرب خواندن میراث حکمیِ مشرقیِ ایرانی نیز به همان میزان غیرطبیعی و غیرعقلانی است. میراث، نام نهادن نیست که تنها با واژگانی شکل بگیرد.
میراث، فرآیند کوشش طولانی یک خرد است. نمیتوان بدون سهیم بودن در خرد و کوشش مداوم یک ملت، میراثی را ربود. نمیتوان با نام و عنوان، صاحب میراث شد. چنانچه به گفته فارابی در باب دوم کتاب ارجمند الحروف (که این روزها بطور مستمر مشغول ترجمه و شرح و تعلیقه آن هستم تا شاید در پایان امسال به نشر بسپارم) خرد در روندی طولانی و با تلاشی فکری و عقلی حاصل میشود. خرد همچون سنت است یعنی امری اتفاقی و رویدادی نیست. فارابی که در این باب درباره جوامع و ملتها و کوششهای نظری و عقلانی شان سخن میگوید تصریح میکند «عقل؛ محصول سهیم شدن نظری یک ملت در یک کوشش فراگیر و مداوم» است.
اگر علاقمند به ابن سینا هستیم باید اندیشه اش را بخوانیم، با تفکرش نسبتی پیدا کنیم و در خردورزی و دانش و تفکرش سهیم شویم. بدون کوشش نظری نمیتوان از سنت و خرد سخن گفت. راهی که دیگران در ربودن میراث ایرانی در پیش گرفتند راهی مهلک و خطرآفرین است. باید هانری کربن، ابن سینا و سهروردی را خواند و سپس توانست نام خود را در کنار دیگران به عنوان شاگردان آنها ثبت نمود. ایزوتسو سنت اسلامی – ایرانی را خواند و حال به عنوان متفکر حوزه اسلامی نامبرده شده است. ماسینیون، حلاج و مصایب حلاج را نوشت تا توانست در عرفان و تصوف قدر ببیند. برنارد لوئیس بیش از پنجاه سال از عمر خود را به مطالعه درباره اسماعیلیان و ایران اختصاص داد تا امروزه در مطالعات شرقی سرآمد شد.
مهمترین پرسش پیش روی ما این است که چرا اعراب و اخیرا ترکها روی به جعل میراث آوردند؟ ابن سینا چه نسبتی با ایشان دارد؟ در میان اعراب تنها عبدالرحمن بدوی بود که درکی از اهمیت ابن سینا و ایران داشت و به صراحت بیان میکرد که بنیاد عقلانیت تمدن اسلامی، خرد ایرانی است و ابراهیم مدکور به رغم تمام کوششها درباره ابن سینا، نتوانسته بود این خرد را درک کند. کربن و ایزوتسو به درستی خرد ایرانی را فهمیدند. این خرد، نژادی و برتری جویی نیست بلکه خردی انسانی است یعنی سنخی از تفکر عقلی است.
اگر قومی، سرزمینی و ملتی نسبتی با این خرد نداشته باشند حق ندارند به جعل آن دست زده و این میراث را به تاراج ببرند. به همان میزان که جاعلان میراث مقصرند، ما ایرانیان نیز در عدم التفات مان به سنت و میراث خودمان مقصریم. ترکیه مولوی را برای «بازار»، کسب سود و نفع مادی و نه بنیان تفکر میخواهد، اما یک ایرانی مولوی را برای بنیاد فکر و فرهنگ جستجو میکند. اجازه ندهیم عدم فهمی که درباره مولوی در ترکیه رخ داده است همان بلا را بر سر فارابی و ابن سینا بیاورد. ترکیه در چند هفته اخیر از فارابی نیز با عنوان مشاهیر ترک رونمایی کرده است. در نوشتاری مستقل (همانطور که در کتاب خوانشی نو از فلسفه فارابی، از فارابی و خرد ایرانی تبیینی به دست دادم) از فارابی و سنت ایرانی سخن خواهم گفت.
ایرانیان، متفکران، بزرگان فلسفه و صاحبان قدرت و مکنت در برابر میراث ایرانی و ابن سینا وظیفه دارند از آن مراقبت و دفاع نمایند.