
توسعه پایدار و متوازن، زمینههای آسیبهای اجتماعی را از بین میبرد. آن توسعهای که آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد شبه توسعه دولتی در جوامع ضد توسعه است و باید در همه مبانی توسعه در آن کشور، تجدید نظر کرد و مشق توسعه را دوباره نوشت.
دیدارنیوزـ پرستو بهرامیراد: آنچه در ادامه میخوانید گزارشی از سخنرانی دکتر امیر دبیریمهر، مدرس و پژوهشگر توسعه و مدیر اندیشکده خرد و رئیس هیئت مؤسس انجمن اندیشه و قلم در نشست علمی-تخصصی با عنوان «معضلات و آسیبهای اجتماعی، چیستی آسیبهای اجتماعی و راهکارهای آن» است که توسط بنیاد توسعه آفرینش برتر و با همت دفتر مطالعات و پژوهشهای اجتماعی و سایت خبری تحلیلی دیدارنیوز برگزار شده است. وی طی این سخنرانی که با عنوان «پیامدهای توسعه نامتوازن بر آسیب های اجتماعی» انجام شده است به اهمیت توسعه پایدار و متوازن در حل آسیبهای اجتماعی میپردازد.
وی در بدو کلام به علم سیاست اشاره کرد و گفت: «باید عرض کنم که یکی از سختیهای علم سیاست و علوم سیاسی این است که ما همواره با یک سؤال مهیب رو به رو هستیم و آن سؤال این است که «چه خبر؟». در این سؤال «چه خبر؟» در همان دانش متعارف، یک معنایی مستتر است و آن این است که رابطه بین قدرت و موضوعات مختلف چگونه است؟ همانطور که مطلع هستید مفهوم کلیدی مورد مطالعه در علم سیاست، مفهوم قدرت است. پژوهشگر و دانشجوی علم سیاست باید برای رابطه بین قدرت و همه موضوعات دیگر پاسخی ـ درست یا غلط و به اجمال یا تفصیل- پیدا کند. یکی از آن موضوعات هم رابطه قدرت و توسعه و پیشرفت است. این قدر این موضوع برای امثال بنده به عنوان یک دانشجوی علم سیاست مهم است که از علوم سیاسی عبور کردم و به توسعه رسیدم و متوجه شدم که اگر قدرت به توسعه نینجامد چیز عبثی است. رذیلت است و فضیلت نیست و ارزشی ندارد».
دبیری مهر در ادامه افزود: «یکی از موضوعات دیگری که باید درباره آن صحبت کرد، رابطه توسعه و آسیبهای اجتماعی است. یک پیش فرضی وجود دارد که من در این بحث آن را در ابتدا زیر سوال بردم و به تفصیل در مقاله که در سایت دیدارنیوز منتشر شده در مورد آن صحبت کردم و آن این است که ما فکر می کنیم آسیبهای اجتماعی نتیجه و پیامد توسعه نیافتگی است. یعنی یک تصور و فرضیه متعارفی حتی در بین روشنفکران و صاحبنظران و سیاستمداران و روزنامهنگاران وجود دارد که آسیبهای اجتماعی را متعلق به جامعهای میدانند که توسعه نیافته است یا در فرآیند توسعه نیافتگی قرار دارد. شاید چنین باشد، اما خود فرآیند توسعه آسیب زا است و منجر به آسیبهای اجتماعی میشود. آنچه که ما به عنوان توسعه در کشور و یا در برخی از جوامع دیگر مینامیم، اتفاقاً در بسیاری از کشورهای دنیا و شاید از ۲۰۰ کشور دنیا بالغ بر ۱۵۰ کشور دنیا توسعه نیست بلکه «شبه توسعه» است. یا چیزی به نام توسعه نامتوازن و ناپایدار وجود دارد که حتماً ایران از جمله آن ۱۵۰ کشور یا کشورهای این چنینی است».
بخوانید: توسعه؛ ساختارهای ضد امید و آسیبهای اجتماعی
دبیریمهر سوالی را مطرح کرد که چرا چنین تلقی غلطی از توسعه وجود دارد که ما آسیب های اجتماعی را نتیجه توسعه نیافتگی می دانیم؟ و در پاسخ گفت: « یک تلقی بسیار غلطی از توسعه وجود دارد و این است که توسعه یک پروژه یا برنامه و نوعی مهندسی که از بالا به پایین اعمال میشود، تلقی میگردد. یعنی افرادی نقشه و طرحی میریزند و یک جامعه، کشور و ساختارها و یک نظامی را توسعه یافته میکنند. این کاملاً غلط است و دست کم در دنیا این چنین تجربه نشده است. اگر جامعهای توسعه خواه نباشد و گفتمان توسعه، گفتمان غالب در آن جامعه نباشد، نمی توانند به توسعه دست یابند.»
وی از نقش دولت و حکومت در توسعه و لزوم تعریف این نقش گفت و در ادامه افزود: «در این موضوع که دولت به عنوان یک ساختار مهم سیاسی، چه نقشی ایفا می کند و چه وظایفی و چه کارکردها و چه آسیبهایی دارد، ما دچار یک سوء تفاهم بزرگ، بیشتر از ناحیه خود دولت و حکومت هستیم. در این جا منظورم از دولت، قوه مجریه نیست، بلکه به معنای حاکمیت است. در فرآیند توسعه در ایران خود دولت بزرگترین سوءتفاهم است. یعنی خود دولت از نقش ساختاری خود در فرآیند توسعه یک تلقی اشتباه دارد. خود دولت ضد توسعه است. یک مفهوم کلیدی دیگر که من به عنوان متغیر میانگین بین مفهوم توسعه و آسیبهای اجتماعی در این بحث مد نظرم است، مفهوم امید اجتماعی است. وقتی امید اجتماعی و سرمایه امید اجتماعی در جامعه آسیبپذیر میشود و یا پایین میآید، جامعه به شکلهای مختلف آبستن آسیبهای اجتماعی میشود و خود توسعه یافتگی بیشتر به آسیبهای اجتماعی منجر خواهد شد. تا این جا میتوانیم به این جمعبندی کوتاه برسیم که بحث ما رابطه بین توسعه و امید اجتماعی و آسیبهای اجتماعی است».
شهر نماد توسعه یافتگی است
دبیری مهر در ادامه به نقش ساختارها اشاره کرد و گفت: «یکی از مفاهیم کلیدی و مهم در فرآیند توسعه یافتگی که تا حدودی از آن غفلت کردیم نقش ساختارها است. من در مورد برخی از جوامع چند مثال می زنم و اشاره میکنم که چگونه برخی از ساختارها که برای توسعه شکل گرفتهاند و ایجاد شدهاند و رشد پیدا کردهاند، خودشان مانع توسعه و منشأ آسیب اجتماعی میشوند. برای مثال یکی از موضوعات بحث شهر و شهروندی است. شهر نماد توسعه یافتگی است و تمام تجلی توسعه یافتگی را باید در شهر دید اما ببینید که در برخی جوامع، بهای مطالبه شهرنشینی و شهروندی به قیمت نابودی روستاها و تعرض به طبیعت و محیط زیست و جنگلها تمام میشود. در چند هفته قبل، واکنش این تعرض و تعدی را به نوعی از جانب طبیعت دیدیم که در برابر آن، این همه ساختارهای پوشالی کرنش کردند و نتوانستند مقاومت کنند. مهاجرت افسار گسیخته به شهرها و شکلگیری شهرهایی بیقواره و نابسامان، بستر آسیبهای اجتماعی را تشکیل میدهد. در مورد ایران آمارها حکایت از این دارد که شهرهایی مثل تهران و مشهد بیشترین حجم آسیبهای اجتماعی را دارد و یک فهرست طویلی از عناوین آسیبهای اجتماعی در آنها وجود دارد. دقیقاً دو شهری که مدعی هستند بیشترین حجم سرمایهگذاری برای توسعه یافتگی در آنها صورت گرفته است. برای مهار این آسیبها و معضلات اجتماعی دهها و صدها نهاد و ساختار شکل گرفته و در حال شکلگیری است. چند روز پیش هم یک نهاد دیگری شکل گرفت و قرار شد به مسئله اجتماعی و فرهنگی کشور سامان دهد. میلیاردها دلار، یورو، ریال و درهم بابت این نهادها و دستگاهها از محل مالیاتها و منابع عمومی تخصیص پیدا میکند اما نه تنها آسیبها کاهش نمییابد، بلکه همین ساختارها و تخصیصها به یک آسیب جدید به نام فساد تبدیل میشود. بعد یک دستگاه دیگری شکل میگیرد که به فساد آنها رسیدگی کند. ما شاهد یک چرخه مهیب و نگران کنده هستیم.»
وی افزود: « در این جوامع برای اسکان شهروندان در شهر، بازار و ساخت و ساز ملک و پاساژ شکل میگیرد تا شهروندان توسعه خواه بتوانند در ساختار شهری از فرصتهای بیشتری برای کار و تحصیل و رشد و پیشرفت و تفریح استفاده کنند اما به مرور زمان، همین بازار چنان رونق مییابد که اهداف اولیه آن فراموش شده و سوداگری جایگزین آن میشود. بناهای ساخته شده فاقد استانداردهای ایمنی و زیبایی شناختی و متناسب با نیاز شهروندان هستند. این خود به یک مسئله بزرگ به نام فساد در شهرداریها و وزارت مسکن و بیمسئولیتی مهندسان و معمارها دامن میزند. یعنی یک مسئله جدید به وجود میآید و هدف اولیه فراموش میشود. از سوی دیگر این بازار کم کم به سمت لوکس و لاکچریسازی و شکاف طبقاتی و آسیبهای اجتماعی گرایش می یابد».
دبیریمهر در ادامه، این سوال را مطرح کرد که آیا ما میتوانیم انکار کنیم که بخشی از آسیب اجتماعی به اسم سرقت، ریشه در شکاف طبقاتی ندارد؟ و در پاسخ گفت: «بعید است که یک جامعهشناس، دست کم سهم عمدهای را برای این قائل باشد. همین شکاف طبقاتی منشأ یک آسیب اجتماعی بزرگتری به اسم افسردگی میشود. افسردگیها و ناامیدیهای اجتماعی جلوی تحرک طبقاتی را میگیرد. یعنی هنگامی که افراد احساس میکنند به هر علتی مانند ساختارهای فاسد و ساختارهای ناعادلانه و هر چیز دیگری امکان تحرک طبقاتی ندارند، دچار نوعی افسردگی میشوند. افسردگی خود یکی از علل اصلی خودکشی به عنوان یکی از آسیبهای عمده اجتماعی است؛ البته خودکشی نقطه اوج افسردگی است. اما تا قبل از خودکشی، مسئله دیگری به نام اعتیاد را داریم که حال ممکن است به الکل یا مواد مخدر سنتی و صنعتی باشد. مسئله این است که افسردگی دو نوع ظهور و بروز دارد؛ گاهی اوقات حالت در خود فرو رفتگی و گاهی اوقات از خود شکفتگی است. یعنی گاهی اوقات افراد افسردگی درونی پیدا میکنند و گاهی به بروز و ظهور بیرونی به شکل آزار و اذیت و مزاحمت برای دیگران این افسردگی را جبران میکنند. این خود یکی از مسائل جدی آسیبهای اجتماعی است. جالب است در این فرآیند، نقشی بر دولتها است. دولت ها در این تیپ جوامع هنگامی که چنین بازارهایی شکل میگیرد با فراموشی نقش تنظیمگر خود ـ کما اینکه ما در روایات اسلامی هم داریم که دولت باید به جامعه به چشم عائله نگاه کند یعنی مانند پدر و مادر به جامعه نگاه کند ـ اما در این جوامع دولت چنین نگاهی ندارد. یعنی به همه چیز شبیه است جز پدر و مادر. دولت خود به یک بنگاه و رقیب تبدیل میشود که هم صاحب قدرت است و هم صاحب رانت است، با نهادهای دیگر رقابت میکند و به این آشفته بازار دامن میزند و دامنه امید اجتماعی را روز به روز تنگتر میکند».
وی در توضیح نظر خود بیان کرد: «بدترین وضعیت اجتماعی برای امید اجتماعی جایی است که مردم به حاکمیت ناامید شوند و یا امید خود را از دست بدهند. این وضعیت بهترین فضا برای شکلگیری آسیبهای اجتماعی است. در هر جامعه افراد و مردم میتوانند نسبت به ساختارها ناامید شوند و بالاخره ساختارها از نظر اجتماعی، موجود زنده هستند و خود را میسازند و بازسازی میکنند اما باید نسبت به حاکمیت به عنوان یک نهاد بالادستی بیطرف دلسوز پدر و مادر گونه، امید وجود داشته باشد که قرار است توازنی بین ساختارها ایجاد کند که کج کارکردیهای آنها را بشناسد و به نفع مصلحت و منافع عمومی، قدرت خود را به کار بگیرد و به تعبیر دقیقتر، اقتدار خود را به کار گیرد اما اگر روزی برسد که مردم به خود نهاد حکومت بیاعتماد شوند و آن را یکی از بازیگران مفسد بدانند که سهم بیشتری از ثروت و آبرو و حیثیت برای خود جمع میکند، آن جامعه، جامعهای است که به شدت آبستن آسیبهای اجتماعی خواهد شد. در این شرایط است که ما با مفهوم ساختارهای تقلبی مواجه هستیم که به مراتب از بیساختاری بدتر است. برخلاف قانون بد که از بیقانونی بهتر است، ساختارهای بد از بیساختاری بدتر است. برای مثال هنگامی که چراغ راهنما نباشد، بهتر از این است که چراغی باشد که همیشه قرمز باشد. در این گونه جوامع شما میبینید یک رجعت ذهنی در بسیاری از مردم به شعر و افسانه و فال و اسطوره و حتی طبیعت و خرافات شکل میگیرد که ناشی از همین حس منفی و عواقب توسعه یافتگی است.
دولت یکی از ساختارهای بسیار مهم در فرآیند توسعه یافتگی
امیر دبیریمهر اظهار کرد: «خیلی میشنویم و میبینیم که گفته میشود زندگی گذشته کجا و الان کجا؟ گذشتهها خیلی بهتر و آرامتر و زندگی بهتر و مناسبتری داشتند در حالی که اگر با شاخصهای امکاناتی ببینیم این حرف کاملاً غلط است. امکاناتی که امروز کم برخوردارترین مردم دارند، قابل مقایسه با برخوردارترین مردم صد سال پیش نیست اما حس رضایت وجود ندارد و به حس کمبود و کاهش امید اجتماعی برمیگردد. دولت یکی از ساختارهای بسیار مهم در فرآیند توسعه یافتگی است و میتواند در کاهش آسیبهای اجتماعی و افزایش آسیبهای اجتماعی نقش ایفا کند. دولتها در فرآیند توسعه یافتگی، ساختاری هستند که مانند پدر و مادر با رشد و تکامل فرزندان خود روز به روز پیرتر و فرسودهتر میشوند اما از این اتفاق خرسندند و هیچ پدر و مادری ناراحت نیستند که فرزندانشان بزرگ میشوند. دولت صالح، کارآمد، مردمی و مدرن از همین رو متکی به شخصیتها نیست، بلکه مکانیزمهای متکی بر علم و شایسته سالاری و تجربه، پیش برنده دولت هستند. دولتی که در فرآیند توسعه کوچکتر و کم خرجتر و چابکتر و کم ادعاتر نشود، دولت ضد توسعه است. یعنی نمیشود یک دولتی پرچمدار توسعه و پیشرفت یک کشور شود و روز به روز پر خرجتر و بزرگتر شود و این با هیچ قاعده ای سازگار نیست. دولتهایی که خود را در تولید، رقیب بخش خصوصی و در سبک زندگی راهنمای مردم میدانند، دولت های مدرن و در مسیر توسعه نیستند بلکه به معنای دقیق کلمه ـ فارغ از این که چه اسمی دارند ـ به تعبیر علم سیاست، تمامیت خواه و اقتدارگرا هستند. این دولت ها با مردم رقابت میکنند، مثل پدر و مادری که با فرزندش بخواهد رقابت کند. دولتی که این ویژگیها را دارد در مسیر توسعه نیست، دغدغه اصلی اما پنهان دارد».
وی در مورد رفتار دولتها و نقش آنها در توسعه گفت: «همه دولتها در دنیا این گونه هستند که بخش زیادی از ویژگی آنها این است که رفتارهای پنهانی و عوام فریبانه دارند. دغدغه اصلی اما پنهان آنها حفظ قدرت و ثروت در حلقه بسته وفاداران خود است. این دولتها توسعه را تا حدی می خواهند که زمینهساز اعمال قدرتشان و بهرهمندی حلقه صاحبان زر و زور از مواهب توسعه باشد. البته برای تفاخر به توسعه، سخن از توسعه و پیشرفت میگویند، نه برای اهداف توسعه. دولتی که با ساختمانهای مجلل، خودروهای لوکس، بودجههای نجومی، سیستم عریض و طویل امنیتی و انتظامی و محرمانگیهای متعدد و شعارهای دست نیافتنی در برابر مردم عرض اندام و خودنمایی کند دولت توسعه گرا نیست بلکه خود مانع توسعه و منشأ ناامیدی در جامعه و یکی از علل شکل گیری آسیبهای اجتماعی است. بالعکس دولت حتی در لیبرالترین جوامع با نقش تنظیمگر و با برافراشته نگه داشتن پرچم آزادی و برابری و برادری و عدالت اجتماعی اجازه نمیدهد مکانیزمهای پرفراز و نشیب بازار که گاه بیرحم هم هستند، امید اجتماعی را به یأس تبدیل کند. دولتها با طراحی ساختاری و نظارت قانونی به ویژه در توزیع فرصتها و امکانات و اعمال اقتدار قانونی ـ نه قدرت ـ در جلوگیری از مافیای سیاسی و اقتصادی، جوانههای امید را در جامعه کاشته و نسل جوان و نوجوان جامعه را به وجود حداقلی از فرصت ها برای زندگی و رشد و پیشرفت امیدوار میکند. در چنین جامعه ای مهاجرت به خارج از کشور تقلیل می یابد و مهاجرت یک موفقیت تلقی نمیشود ـ شرم بارترین صفت برای یک دولت در هر جای دنیا این است که جوانان آن کشور، مهاجرت از آن کشور را موفقیت تلقی کنند و این نشان می دهد که خروجی آن دولت و حاکمیت، کاملاً ضد امید اجتماعی است و این که چه شعاری میدهد مهم نیست ـ میل به فساد و قانون گریزی و نقض قانون کاهش مییابد، ساختارها طوری طراحی شدهاند که حرکت در چارچوب قانون متضمن موفقیت است نه برعکس، شوق استخدام در دولت و وزارتخانههای دولتی کاهش مییابد زیرا نهاد دولت، نهادی متنعم و سهم خواهی از بیت المال و پروار شدن نیست، بلکه نهاد خدمت و از خود گذشتگی به نفع کشور و میهن است».
آسیبهای اجتماعی، ارزشها و هنجارهای معین
دبیریمهر افزود: «شاید کسانی که مطلب را میخوانند و میشنوند بگویند که باید چه کرد؟ آیا باید برای کاهش آسیبهای اجتماعی عطای توسعه را به لقای آن بخشید یا آسیبهای اجتماعی را به عنوان تالی فاسد توسعه پذیرفت و به آن تن داد؟ پاسخ اجمالی این است که توسعه پایدار و متوازن، زمینه آسیبهای اجتماعی را از بین میبرد. آن توسعهای که آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهد، شبه توسعه دولتی در جوامع ضد توسعه است ـ روی جوامع ضد توسعه تأکید دارم ـ بسیاری از جوامع از کوچکترین رفتارهای شهروندی و مدنی تا روحیات و خلقیاتی که وجود دارد، رفتارهایی ضد توسعه دارند. باید در همه مبانی توسعه در کشور تجدید نظر کرد و مشق توسعه را دوباره نوشت. در جامعه رو به توسعه، تعریف آسیبهای اجتماعی با دولت و حکومت و طرز فکر ایدئولوژیک عده ای خاص نیست، بلکه آسیب های اجتماعی با توجه به ارزش ها و هنجارهای معین توسعه تعریف میشود. بنابراین بسیاری از آن چه که آسیب اجتماعی خوانده میشود دیگر آسیب اجتماعی خوانده نخواهد شد. بلکه بخشی از سبک زندگی جامعه در حال توسعه است. از این رو در بسیاری از جوامع، اعمالی که ناقض حقوق دیگران و قوانین عمومی نیست در دایره مباهات و اختیارات شهروندان تلقی شده و از آنها جرم زدایی شده است. برای مثال، ما در جامعه ۳ هزار عنوان مجرمانه داریم. یعنی شما همینگونه که ایستادهاید میتوانید مجرم باشید».
وی در انتهای سخنان خود گفت: «بسیاری از آن چیزهایی که به عنوان آسیب اجتماعی تعریف شده، در دنیای امروز حقیقتاً آسیب اجتماعی نیست. این که یک طرز فکر خاص هر چیزی که با سلیقه و اعتقادات خود سازگار نبود، آن را آسیب اجتماعی بنامد، آن جامعه را آسیب زده معرفی کرده و توان رفع و رجوع آن را ندارد. بازنگری در این موارد و در این سر فصلها توسط جامعه دانشگاهی و جامعه پژوهشگری و جامعه مدنی از ضرورتهای جدی است. اگر یک جامعهای توسعه خواه است باید ببیند چه چیزی ضد توسعه است و آن را آسیب اجتماعی تلقی کند یعنی در فرآیند پیشرفت یک جامعه مانع و خلل ایجاد کند.»