حمله تروریستی به هنگ مرزی سراوان و متاسفانه کشتهشدن پنج مرزبان جوان این هفته کشورمان را تحت تاثیر خود قرار داد. عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی و اجتماعی در مطلبی با عنوان «درباره خدمت مقدس» به سربازی اجباری در ایران اشاره کرد و درمورد این اتفاق در هممیهن نوشت: همین الان کدامیک از فرزندان اصحاب قدرت به سراوان یا محلهای مشابه میروند؟ آنان همگی یا امریه دارند و زیر کولر و کنار شوفاژ و با پول مکفی مشغول خدمت مقدس سربازی هستند و ساعت ۴ هم در سطح شهر با دوستان همجنس و غیرهمجنس خود مشغول تفریح میشوند.
دیدارنیوز: «دلایل دیگری هم در بقای سربازی اجباری وجود دارد که شاید مهمتر از دلایل قبلی باشد. حکومتها گمان میکنند که از این طریق اعمال سلطه به جوانان بهویژه پسران کرده و آنان را تحت کنترل خود در میآورند. این شیوه سیطره بر جامعه حتی از لحاظ روانی و سیاسی زیانبار است؛ بنابراین راهحل ماجرا را باید در جای دیگری جستوجو کرد.»
عباس عبدی نوشت: «خبر شهادت ۵ مرزبان جوان در روزهای گذشته مایه تاثر شد و بازخورد زیادی در افکار عمومی داشت که در اینجا جا دارد فقدان آنان را به خانوادههایشان تسلیت بگوییم.
باید اقرار کنم که درباره سربازی اجباری ننوشتهام و این انتقادی جدی است، زیرا بخش مهمی از زندگی پسران این سرزمین را دچار مشکل کرده و عجیبتر اینکه برخی از خانوادهها برای خلاص شدن از این دوره که آن را مُخلِّ زندگی عادی فرزند خود میدانند، به ترفندهای عجیبی رو میآورند. از جمله تحصیل فرزند در مراکز آموزش عالی کمکیفیت و بدون اینکه او علاقهای به تحصیل داشته باشد. فرستادن فرزند به خارج از کشور، اقدام به طلاقهای صوری که در مواردی به طلاق قطعی نیز ختم میشود؟! و پارتیبازی و خرید کارت پایانخدمت جعلی و... بخشی از عوارض جانبی این سیاست است. یا بسیاری به سربازی نمیروند (گفته میشود چند میلیون نفر هستند) و تبعات نداشتن زندگی بدون برگه پایان خدمت را که زندگی در خوف و رجاست تحمل میکنند و در بسیاری از زمینهها محروم از حقوق شهروندی میشوند که دور زدن آنها عوارض فراوانی دارد. حتی برخی خود را دچار مشکل جسمی میکنند تا بلکه از نظر پزشکی معاف شوند و... در این یادداشت با توجه به شهادت ۵ جوان کشور در مرز سراوان که ۳ نفرشان سرباز بودند، میکوشم که به منطق نادرست این سیاست اشاره کنم.
اجباری بودن سربازی، سنت قدیمی است و به زمانی تعلق داشته که از یکسو ارتش حرفهای وجود نداشت و هر گاه نیاز بود از ولایات، ایلات، قبایل میخواستند که تعدادی را به عنوان سرباز و برای مدت محدود به مرکز گسیل دارند. حتی میرفتند و «سربازگیری» میکردند، گویی به شکار سرباز میرفتند، و پس از درگیری و جنگ نیز اگر زنده میماندند، به کار خود بازمیگشتند. از سوی دیگر امور نظامی نیز چندان حرفهای و تخصصی نبود و از همه مهمتر رابطه حکومتها و دولتها، قراردادی نبود، بلکه مبتنی بر زور بود. البته این سنت در برخی کشورهای پیشرفته نیز همچنان حاکم است، ولی بسیار تعدیل شده و به دوره آموزشی کوتاهمدت و تداوم آموزش در طول چند سال و پرداخت کامل حقوق و دستمزد از سوی محل کار یا دولت محدود شده است و افراد نیز اغلب با رغبت کافی وارد این دوره میشوند. هرچند در همین کشورها نیز این جریان در حال ضعیف شدن است. پس چرا این سنت در برخی از کشورها همچنان ادامه یافته است؟ به نظرم چند علت مهم است؛ اول به این علت که حس تعلق خاطر در دفاع از کشور ضعیف شده، در نتیجه ممکن است افراد رغبتی به حضور داوطلبانه برای دفاع از کشور نداشته باشند. داوطلبی در امر سربازی اهمیت اصلی را دارد. اگر زمان جنگ را به یاد بیاوریم این مسئله برجسته میشود. علت دوم وجه اقتصادی است. برای داشتن یک ارتش و نیروی نظامی تماموقت و حرفهای، نیازمند افراد بیشتر و با تامین منابع مالی بیشتری هستند، که این نیازمند بودجه است. اگر اقتصاد ضعیف باشد، طبعاً امکان تأمین این منابع نیست، بنابراین در کشورهای با اقتصاد ضعیف، سربازی اجباری نوعی مالیات گرفتن از مردم در قالب نیروی کار است. اتفاقاً آنان که به عنوان عدالت از سربازی اجباری دفاع میکنند، توجه ندارند که بیعدالتی از همین جا آغاز میشود و کسانی که پول و قدرت و پارتی دارند قادرند که مسئله را به نحو مطلوب خودشان حل کنند.
همین الان کدامیک از فرزندان اصحاب قدرت به سراوان یا محلهای مشابه میروند؟ آنان همگی یا امریه دارند و زیر کولر و کنار شوفاژ و با پول مکفی مشغول خدمت مقدس سربازی هستند و ساعت ۴ هم در سطح شهر با دوستان همجنس و غیرهمجنس خود مشغول تفریح میشوند. یا حتی برخی تحت عنوان محافظ پدر یا مسئول دفتر پدری که نماینده است مشغول به خدمت به خود هستند.
ولی این سربازان شهید، بچههای سرخس و چناران یعنی مناطق درجه چندم استان خراسان بودند. نکته مهم در سربازی اجباری این است که حس سرباز در این جایگاه بسیار ناخوشایند است. حتی بالادستیها نیز به آنان به چشم نیروی بیگاریشونده نگاه میکنند و خود سرباز هم حس بیگاری دادن دارد. کاری را که برای پایان یافتن آن روزشماری کنید، قطعاً ناخوشایند است. نکته دیگر اینکه آنان در حال کار و ایجاد ارزش افزوده هستند، ولی هیچگاه در محاسبات اقتصادی منظور نمیشوند، مثل کار زنان در خانه است که محاسبه نمیشود. دلایل دیگری هم در بقای سربازی اجباری وجود دارد که شاید مهمتر از دلایل قبلی باشد. حکومتها گمان میکنند که از این طریق اعمال سلطه به جوانان بهویژه پسران کرده و آنان را تحت کنترل خود در میآورند. این شیوه سیطره بر جامعه حتی از لحاظ روانی و سیاسی زیانبار است؛ بنابراین راهحل ماجرا را باید در جای دیگری جستوجو کرد.
اول از همه آموزش نظامی و محدود برای همگان اجباری شود و یک ارتش ذخیره با سلسله مراتب مشخص و حتی امتیازات خوب، مثل آنچه که در برخی از کشورها وجود دارد، ایجاد شود؛ با آموزشهای سالانه، البته جدی و نه صوری و سطحی، و با امکانات مناسب زندگی، بهطوریکه اختلالی در زندگی افراد ایجاد نکند. در مرحله بعد ایجاد منابع مالی ثابت و از طریق مالیات برای استخدام افراد در قالب سربازیهای مثلاً ۵ساله با حقوق کافی، که اگر خواست پس از آن هم به عنوان نیروی نظامی ادامه دهد. این وضعیت قابل دوام و قبول نیست که جوانان کشور را در ۱۹ سالگی و بدون اعتمادبهنفس کافی از سر کلاس درس به سربازی ببرند و در مرزها در برابر اشرار یا نیروهای دیگر قرار گیرند.»