اندر احوالات این بنده حقیر؛
عرض کردیم قبله عالم به سلامت و دولت مستدام، اگر اجازت فرمایید عرضی داشتم. شاه جنت مکان، سری به نشانه قبول تکان دادند. عرض کردم در راه بازگشت از سرحدات آذربایجان به سمت تهران حرکت کردم، در طول راه، قصبچههای بسیاری را دیدم که خراب شده بود و در بسیاری از دهات، کأنه گرد مرگ پاشیدهاند. کودکان جامه به تن نداشتند و آنقدر لاغر و نحیف بودند که به راحتی میشد دندههای آنها را شمرد. سخت در عجبم که همه خوانین از آبادانی و رفاه ملت داد سخن میدهند و معتقدند به خاطر کسب و کار پر رونقی که صد البت ما ندیدیم میتوان بر خراج مردم بینوا افزود.
کد خبر: ۲۷۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۴