
نزدیک به یک دهه است که بر روی سنگقبرها و تداعی مفهوم مرگ بر روی سنگقبرها کار میکنم. طی این سالها با مفاهیم متنوعی از مرگ مواجه شدهام. گذراندن زمان زیادی در آرامستانهای مختلف دنیا باعث شده سر از مراسمهای ختم بسیاری دربیاورم، چه برای افراد آشنا چه غریبه… برای منی که تا ۱۸ سالگی به هیچ آرامستانی پا نگذاشته بودم رفتن به غسالخانه، مراسم خاکسپاری و مراسم ختم اقوام و مذاهب مختلف ورود به دنیایی عجیب و اسرارآمیز بود…
دیدارنیوز ـ فکر میکنم در حدود ده، یازده ماه گذشته همگی احساساتی را تجربه کردهایم که خیلی تازه بودند و نیاز به واکنشهای متفاوتی داشتند. یکی از این تجربیات شرکت در برنامهها بهصورت مجازی بود از شرکت در کلاسهای آنلاین تا دورهمیها و مراسمهای ازدواج و حتی ختم. یکی از عجیبترین تجربیات من که تا همین امروز هنوز بهصورت کامل موفق به هضم آن نشدهام و ذهنم واکنش درست و قابل قبولی به آن نداشته، شرکت در مراسم ختمی آنلاین بود. برادر یکی از عزیزانم حدود دو ماه پیش از دنیا رفت. محل خاکسپاری در انگلستان بود. به دلیل محدودیتهای کرونا فکر رفتن به آنجا در مخیله هیچکداممان نمیگنجید. تنها راه دلداری دادن از طریق تماسهای تلفنی بود. تا اینکه یک ایمیل از طرف برگزارکننده مراسم ختم برایم ارسال شد با این مضمون که میتوانید از طریق این لینک جهت شرکت در مراسم آنلاین ختم و خاکسپاری و تسلی خاطر عزیزانتان همراهی کنید… تصورم این بود که این هم مانند دیگر مراسمهای آنلاینی همچون عروسی یا فارغالتحصیلی است که پیش از این شرکت کردهام. همانند بقیه مراسمها لباس مناسبی پوشیده و آماده جلوی لپتاپ نشستم و منتظر شروع مراسم. تا به امروز در هر مراسم ختمی که شرکت کردهام چه بهعنوان عکاس یا شرکتکننده حتماً از مراسم عکاسی کردهام. قاعدتاً از این مراسم هم نمیتوانستم چشمپوشی کنم پس شروع به گرفتن عکس از صفحهنمایش کردم. سخت است که نتوانی قاب یا نور را کنترل کنی و با تصویری با کیفیت پایین مواجه باشی، ولی همین نکته به من یادآوری کرد که بعضیاوقات نمیشود همه چیز را کنترل کرد، ولی میتوانی همانی را که در اختیار داری از آن خود کنی! صحنه با یک کلیسای خالی و صدای هقهق گریه در پسزمینه شروع میشود. چند دقیقه بعد تابوتی که چهار نفر حملش میکردند انتهای کادر جایی که کاملاً در قاب دوربین قرار بگیرد گذاشته شد. فضایی کاملاً فراواقعی و دیدن تلاش حداکثری افراد حاضر در صحنه برای نمایش تمام اتفاقات در جلوی قاب دوربین برای امثال منی که ناظر این صحنه هستم.
صدای هقهق کمتر شده همه پشت به دوربین هستند، ولی حالا میشود تشخیص داد چه کسی بیتابی میکند. مراسم به شیوه مرسوم به مدت بیست دقیقه ادامه پیدا میکند. پس از آن خداحافظی با درگذشته و تابوت به همان آدابی که وارد شده بود از قاب خارج میشود. معمولاً بعد از این صحنه زمانی هست که افراد میروند جلو همدیگر را در آغوش میگیرند و تسلی میدهند، ولی از اینجا فضا سوررئالتر میشود. میبینی که یکی از دخترکانش گریهکنان میخواهد برود سمت مادربزرگ تا گرمی آغوش او تسلایش دهد، ولی امان از روزگار همهگیری که این حق را هم از دخترک دریغ میکند. دستی که به سوی دست دیگر دراز میشود در طلب دلگرمی دستی دیگر، ولی خالی بازمیگردد. صحنه همچون صحنههای بخش No Coment از Euronews است که معمولاً تصاویری مبهوتکننده از یک حادثه بهصورت مستقیم و بدون توضیحی برای چند ثانیه پخش میشود و تو فقط نظارهگر این داستان هستی و از دیدن این صحنهها متأثر خواهی شد. در اینجا تو شاهد اتفاقات پس از حادثه هستی و متأثر میشوی، ولی از اینجا داستان فرق خواهد کرد. بهعنوان کسی که بازیگران این صحنه را شخصاً میشناسد میخواهی نقشی بیشتر از یک ناظر منفعل بازی کنی. بهعنوان یک ناظر که بیطرف هم نیستی در عین حال هیچ قدرت و ارادهای هم برای کنترل صحنه یا تعامل با دیگر بازیگران نداری شروع به گفتوگوی درونی با خود میکنی. در این لحظه به یاد مفهوم کلام Ariella Azoulay در مورد توافق بین عکاس، سوژه عکاسی و بیننده افتادم، تو هم بخشی از این صحنه هستی، ولی هیچ قدرتی نداری جز زل زدن و تماشاگری!
در نهایت این عکسی هست که من برای سال ۹۹، سالی که محدود به مکان زندگیمان و حفظ ارتباطات از طریق دنیای مجازی بودیم، انتخاب میکنم؛ یک اسکرین شات از مراسمی آنلاین. نه تلخ است نه سیاه. هر بار با دیدنش احساسات متفاوتی که برای بار اول تجربه کردم مجدداً به سراغم میآید. فکر میکنم این دست احساسات و تصاویر خیلی طول میکشد تا عادی شوند.
✍