دیدارنیوز ـ نسرین نیکنام: شهر بم از روزها قبل از زلزله سال ۱۳۸۲ بارها لرزیده بود، مردم شهر بعدها میگفتند آب قناتها گرم شده بود، برخی چاهها کم آب و برخی پر آبشده بودند، از زمین صداهایی به گوش میرسید زمینلرزههای خفیف زمین را زیر پای مردم میلرزاند، اما برخی از مردم و مسئولان هیچگاه این شواهد را جدی نگرفتند. در گزارش پیشرو صحبتهای شهروندانی را میخوانید که بعد از نزدیک دو دهه از گذشت این اتفاق از مشکلات جا مانده در شهر میگویند و گلهمندند از بی توجهی مسئولان...
اعتیاد، سوغات زلزله
سعیده یکی از کسانی است که در زلزله بم خیلی از بستگان خود را از دست داده است؛ او ماجرای آن صبح غم انگیز را اینگونه تعریف کرد: "روزی که زلزله اتفاق افتاد من دانشجو بودم و رفته بودم کرمان. من دایی، زن دایی، پسردایی و چهار تا دخترداییهایم رو از دست دادم و یکی از پسرداییهایم به شدت از ناحیه کمر آسیب دید و برای درمان منتقل شد به اصفهان و تا زمانیکه کار درمانش تموم بشه موند همونجا. اما وقتی برگشت خیلی آشفته و افسرده بود و هیچ کس نمیتونست باهاش حرف بزنه؛ مدام داد و فریاد میکرد و با گریه میگفت من چرا زنده موندم چرا منو با خودشون نبردن."
اینجای قصه سکوتی میان نگارنده و سعیده برقرار شد، او که سعی میکرد غم در صدایش را پشت لبخندش پنهان کند، قصه زندگی احسان را از این زاویه تعریف کرد: "اون موقع هم شرایط خیلی بد بود هر کسی رو میدیدی داغ دیده بود و کسی نمیتونست خیلی برای پسرداییام وقت بذاره. البته نه اینکه کسی باهاش کاری نداشته باشه نه، عمه و دایی و ایناها باهاش حرف میزدن، اما اون آروم نمیشد، اون زمان شهر شرایط مناسبی نداشت و خبری هم از مشاور و اینها نبود."
"گذشت و گذشت، ولی حال پسرداییام خوب نشد و شروع کرد به سیگار کشیدن و هر چقدر اطرافیان بهش میگفتن اینکارو نکن، تاثیر نداشت. بعد از مدتی متوجه شدیم معتاد شده و بهخاطر همین با اینکه ازدواج کرده بود و یک بچه هم داشت همسرش ازش جدا شد و کم کم هر چی که داشت، بهخاطر همین اعتیاد فروخت و همه داراییهاش رو از دست داد."
"همه فامیل سعی کردن بهش کمک کنن، بردنش کمپ برای ترک، اما خیلی این ماجرا دوام نداشت و بعد از مدتی دوباره از نو شروع کرد. این بار یکی دیگر از داییهام که عموی اون میشد، پسردایی رو برد پیش خودش ازش مراقبت کرد و ترکش داد، اما دوباره همه چیز برگشت به خونه اول؛ خانوادهها خیلی کمکش کردن که ترک کنه، اما نشد که نشد."
"اون موقع شهر هنوز شکل نگرفته بود و هیچ مرکز مشاورهای هم برای چنین افرادی وجود نداشت و از طرفی خیلی بچهها هم که کل اعضای خانواده خود رو از دست داده بودن به پرورشگاه منتقل شدن، اما این، چون خاله و عمو و اینا داشت پیش فامیل موند و هنوز که هنوزه شرایطش همون شکلیه و معتاده."
مردم هنوز روحیه خوبی ندارند
"مردم بم حال روحی خوبی ندارند" این جمله را نگار از شهروندان بم با بغضی که در صدایش نهفته است در گفتگو با دیدار بیان میکند او وضعیت مردم و شهر بم را اینگونه تعریف کرد:
"حال روحی مردم بم خوب نیست که یه بخشش برمیگرده به همون ماجرای زلزله و شاید باور پذیر نباشه، ولی پس لرزههای اون زلزله هنوز در میون مردم باقی مانده و شرایط اقتصادی کنونی هم سبب شده این حال بدی بیشتر بمونه. بم قبل از زلزله سیمای قدیمی داشت و خانهها همه خشت و گلی بودند و همین باعث مرگ خیلیها شد."
"بعدها وقتی صحبت از بازسازی شهر شد خیلیها گفتند که قراره بم یک شهر مدرن برابر استانداردهای جهانی باشه، اما تنها کاری که برای این شهر انجام شد مقاوم سازی بود و دیگه هیچ کاری نشد که نشد. همین الان اگر کمی بارون بیاد فاضلابها وارد سطح شهر میشن و خیابونها رو آب میگیره و سیمای شهر به هم میریزه."
به اینجای قصه که رسیدیم نگار چند ثانیهای سکوت کرد، اجازه دادم خودش را جمع و جور کند تا بتواند راحتتر وضعیت زندگی مردم بم را بعد از ۱۷ سال در شهری که عزیزترین افراد خانوادهشان را از دست دادند، تعریف کند.
"قرار بود سیمهای برق که الان به حال خود روی در و دیوار شهر رها شدن رو از زیر زمین بکشن که شکل شهر عوض شود، اما نه این کار و نه هیچ کاری برای زیباسازی شهر انجام نشده است. هنوزم شرایط بهداشتی در شهر بم خوب نیست. جویها همه درب و داغونن، بارون بیاد آب همه جا رو برمیداره تو خیابونها آب جاری میشه و چهره شهر زشت میشه. شاید باورت نشه، ولی هنوز خیلی از کوچهها خاکی هستند و آسفالت نشدن و اگر هم شده باشن اصلا کیفیت نداره."
"کاری که در شان مردم باشه انجام نشده، به گفته خودشون قرار بود شهر مدرن باشه و زمین تا آسمون با وضعیت قبلیاش فرق کنه، اما اینطور نشد و اصلا به هیچ کدوم از وعدههایی که دادن عمل نکردن، تنها همان مقاوم سازی انجام شده و بس. اگر سری به شهر بم بزنی میبینی که هنوز برخی از مردم تو کانکس زندگی میکنن و قرار بود برخی دیوارهای باغهای شهر دوباره ساخته بشه، اما هنوز خشت و گل مونده."
"قبل از زلزله دل مردم شاد بود و نشاط داشتن، ولی بعد از این زلزله خیلیها صدمه دیدن و با مشکلات روحی روانی جدی دست و پنجه نرم میکنن، چون خیلیها یا تنها بازمانده از یه خانواده یا حتی یک فامیل هستن. الان خیلی از این آدمها یا افسردگی شدید دارن یا عصبیاند. اوایل یک سری روانکاو اومدن برای درمان و رسیدگی، ولی خوب کوتاه مدت بود و نتیجه مثبت نداشت و این مقطعی بودن درمان سبب شد که خلق و خوی مردم عوض بشه و هیچ کس آدم سابق نشه."
نگار در مورد انتظار مردم از مسئولان هم میگوید: "انتظار اینکه از مسئولان میخوام از جون و دل برای مردم و شهر کار کنن فکر چاره باشن و همین کوچههای خاکی رو آسفالت کنن، نظافت شهر رو انجام بدن دیگر مطالبهای نمیمونه. از طرفی اومدن چهار تا خیابون شهر و بازار اصلی رو درست کردن و هر مسئول و غیر مسئولی که میآید فقط همین و میبینه؛ در حالیکه پشت همون خیابونهای شهر محلههای داغونی وجود داره که مردمش دارن به بدترین شکل میون خاک و فقر زندگی میکنن و هیچ کس سراغی از اونها نمیگیره. در چند جای شهر هم شهرک سازی شده، اما نه خبری از خیابون سازی است نه جدول کشی و نه هیچ چیز دیگهای."
این روایتها و بی شک دهها روایت دیگر همین مضمون را دارد، مضمونی تلخ و آزار دهنده و پرسشیهایی که شهروندان گفتند و پاسخی نگرفتند، مطالبههایی داشتند که برآورده نشده است. واقعیت آن است که در زلزله بم نیروهای امداد و مدیریت بحران بسیار بهتر از زلزله رودبار عمل کردند، با این همه چالش اساسی، نبود امکانات و تجهیزات روز و همچنین نبود مدیریت جامع بحران است.
زلزله پنجم دی ۱۳۸۲ بم را ویران کرد و ۲۶ هزار کشته و ۱۰۰ هزار بیخانمان بر جا گذاشت. از آن زمان تا کنون ایران چند زلزله دیگر را در جای جای خاکش تجربه کرده است: در زرند، آذربایجان، ایلام و کرمانشاه. با هر زلزله ساکنان دیگر شهرها بلافاصله کولههای کمک و بستههای لباس و پتو و آب و غذا را گرد هم آوردهاند و برای هم میهنان زلزله زده فرستادند، اما هر ساله با فرا رسیدن سالگرد زلزلههای غم انگیز همه دست به دعا برمیدارند که چنین اتفاقی دوباره تکرار نشود.