دیدارنیوز ـ پرستو بهرامیراد: زمانی زیادی به خروج دونالد ترامپ و تحلیف جو بایدن بهعنوان رئیس جمهوری آمریکا باقی نمانده است. این روزها بحث اصلی تفاوت سیاست خارجی جو بایدن با دونالد ترامپ است. در خصوص مذاکره تهران ـ واشنگتن تحلیلهای متنوعی صورت میگیرد. شاید ورود دوباره لیبرالها به کاخ سفید راهی برای پایان دادن به اختلافات ۴۰ ساله میان دو کشور باشد.
برای بررسی سیاست خارجی جو بایدن و مخصوصاً روابط تهران ـ واشنگتن با محسن میلانی، استاد دانشگاه فلوریدای جنوبی و کارشناس مسائل بینالملل به گفتوگو پرداختیم. این گفتوگو از طریق اپلیکیشن اسکایپ صورت گرفته است.
در ادامه این گفتوگو را ببینید و بخوانید.
بسیاری عدم پذیرش شکست توسط دونالد ترامپ و حمایت برخی جمهوری خواهان از او را به افول دموکراسی در آمریکا نسبت دادهاند. نظر شما را راجع این موضوع چیست؟
اتفاقاتی که در ۴ سال ریاست جمهوری ترامپ رخ داده، مخصوصاً دعوای انتخاباتی و اتهامی که آقای ترامپ در رابطه با تقلب در انتخابات زده، به نظر من مساله مهمی است. اما بیشتر شبیه یک سکسکه طولانی است تا اینکه برای آمریکا یک سکته مغزی یا قلبی باشد. بدین معنی که این اتفاقات پایههای سیستم دموکراسی در آمریکا را تضعیف کردهاند، ولی سیستم دموکراسی آمریکا ریشه دوانده و قدیمیترین سیستم دموکراسی در دنیا است و به قول ایرانیها «بیدی نیست که با این بادها بلرزد.» به نظر من سیستمی است که انعطاف دارد و میتواند اشتباهاتی که اتفاق افتاده را تصحیح کند. حداقل ۲۱۵ سال از مهمترین اتفاق دموکراسی که در تاریخ آمریکا افتاده، میگذرد؛ این اتفاق قانون اساسی و استقلال آمریکا نبوده است، بلکه به نظر من مهمترین اتفاقی که از جنبه دموکراسی افتاده این بوده است که جورج واشنگتن که اولین ریاست جمهوری آمریکا بود حاضر شد بدون دعوا و با کمال محبت قدرت را به رئیس جمهوری بعدی انتقال دهد، این اتفاق در آن زمان بی سابقه بود. بعد از آن هم سیستم دموکراسی آمریکا رشد کرد و امروز هم یک سری نهادهای مهم در داخل سیستم سیاسی آمریکا بر مبنای تقسیم قدرت وجود دارند؛ همان فلسفهای که منتسکیو مطرح کرده بود. بعد در جامعه مدنی نیروهای بسیار پرقدرتی وجود دارند و علاوه بر آن رسانههای همگانی در آمریکا قدرت زیادی دارند. از همه مهمتر اینکه در آمریکا یک سری سنتها در رابطه با دموکراسی وجود دارد و یک اجماع کلی در جامعه آمریکا در رابطه با آزادی وجود دارد. وقتی همه این موارد را با هم نگاه میکنید، متوجه میشوید اتفاقات چهار سال اخیر به این معنی نیست که دموکراسی آمریکایی از بین رفته یا از بین خواهد رفت ـ آنچنان که بعضیها در ایران این تفکر را دارند ـ اصلاً اینطور نیست. اگر تاریخ آمریکا را نگاه کنید در این ۱۵۰ سال اخیر دو اتفاق خیلی مهم رخ داده است. این اتفاقات مهماند و میتوانند راهنما باشند تا مردم متوجه شوند که اتفاقات چهار ساله آمریکا خیلی عجیب نیستند. آمریکا در طول ۲۰۰ سال در جنگهای فراوانی بوده است، اما بیشترین تعداد کشته شدگان آمریکا در جنگ داخلی آمریکا در سال ۱۸۶۱ بود و حدود ۶۵۰ هزار آمریکایی در این جنگ داخلی کشته شدند. ولی با این وجود، بعد از جنگ سیستم دموکراسی آمریکا بیشتر رشد کرد و قویتر شد. در دوران کنونی هم در جنگ ویتنام این مسئله را میبینید که جامعه آمریکا دو قطبی شده بود، ولی بعد از مدتی توانست دوباره یک اجماع کلی به وجود بیاورد؛ بنابراین جمعبندی کلی من این است که این یک سکسکه است و مطمئن هستم که سیستم دموکراسی آمریکا قویتر از آن است که با این اتفاقات از بین برود یا برای همیشه تضعیف شود.
ظاهراً قانونی وجود ندارد که رئیس جمهوری که شکست خورده به اجبار از کاخ سفید خارج شود. آیا ترامپ شکست را میپذیرد و ۲۰ ژانویه از کاخ سفید خارج میشود؟
ایشان در حال پیگیری یک سری کارهای قانونی است و به دادگاههای آمریکا میرود؛ البته تا امروز نتوانسته ثابت کند تقلبی صورت گرفته است. یک زمان برای مسائل سیاسی کلی گویی میشود، اما وقتی به دادگاه میروید باید شواهد شما آن قدر قوی باشد که مورد قبول دادگاه قرار گیرد. تا امروز به استثنای یک یا دو مطلب خیلی جزئی آقای ترامپ نتوانسته دادگاههای آمریکا را قانع کند که تقلب شده است. حالا ایشان یک سری کارهای سیاسی دیگری دارد انجام میدهد که من فکر نمیکنم موفق شود، در هر صورت تا دو هفته دیگر روشن خواهد شد. اما نکته مهم این است که آقای ترامپ قبول کند شکست خورده، چون در هیچ جای قانون اساسی آمریکا نیست. این بیشتر به سنت دموکراسی بر میگردد که من قبلاً در مورد آن صحبت کردم. برای مثال در سیستم دموکراسی انگلستان نیز در همه مسائل قانون اساسی موجود نیست و بیشتر آن سنت است. حال ممکن است ترامپ بخواهد سنت شکنی کند و این مسئله را قبول نکند. خیلی مهم نیست، چون از لحاظ قانونی هیچ کار غیرقانونی انجام نداده و دارد سنت شکنی میکند، ولی ۲۰ ژانویه ساعت ۱۲:۰۱ به وقت واشنگتن رئیس جمهوری جدید انتخاب خواهد شد، چه آقای ترامپ این مسئله را قبول کند و چه قبول نکند، و رئیس جمهوری منتخب به کاخ سفید خواهد رفت.
شما فکر میکنید بایدن در خاورمیانه مخصوصاً در قبال کشورهایی مثل عربستان، ترکیه و اسرائیل چه راهبرد و استراتژی را دنبال خواهد کرد؟
من فکر میکنم کل سیاست خارجی آقای بایدن با سیاست خارجی ترامپ فرقهای فاحشی خواهد داشت. در رابطه با آن فرق است که ما میتوانیم بهتر نگاه کنیم که ایشان در رابطه با خاورمیانه چه خواهد کرد. در دوران آقای ترامپ ما سیاست خارجی آمریکا را بر مبنا اینکه «آمریکا اول است» قرار دادیم و از طرف دیگر آقای ترامپ از یک سری نهادهای بینالمللی خارج شد و یک سری از قراردادها را قبول نکرد. رابطه آمریکا با متحدین قدیمی و مهمش در اروپا به مقدار زیادی تنش پیدا کرد و آمریکا با چین هم تنش جدیدی پیدا کرد. در کل به نظر من خیلی از متحدین آمریکا و حتی خیلی از دشمنان آمریکا اعتمادشان را به قولهای آمریکا از دست دادند؛ بنابراین به نظر من اولین کار آقای بایدن این خواهد بود که سعی کند دوباره این اعتماد را برگرداند؛ یعنی به سازمانهای بینالمللی که آمریکا از آنها خارج شده مثل سازمان بهداشت جهانی و قراردادهای زیست محیطی در پاریس برمیگردد. رابطه آمریکا را با ناتو و حتی با چین بهتر میکند. در رابطه با خاورمیانه هم ما یک سری تغییرات جدی خواهیم دید. مهمترینش این است که آمریکا در کل سیاستهای منطقهای خود مشارکت بیشتری با کشورهای اروپایی خواهد داشت. کشورهای خاورمیانه را در رابطه با آمریکا میتوان به چند قسمت تقسیم کرد؛ اول رابطه آمریکا با اسرائیل است. برخی در تهران فکر میکنند که رابطه آمریکا با اسرائیل تغییر پیدا خواهد کرد. چون آقای نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل رابطه خیلی نزدیکی با ترامپ و داماد او داشته است؛ بنابراین خیلیها در خاورمیانه و در ایران تصور میکنند که رابطه آمریکا و اسرائیل تغییرات جدی پیدا خواهد کرد. به نظر من این فکر یک اشتباه کاملاً محض است. ممکن است یک سری تنشهای جدیدی میان آمریکا و اسرائیل به وجود آید، اما رابطه اسرائیل با آمریکا یک رابطه معنوی و راهبردی است، اگر هم تنشی به وجود آید تنشها اختلافات خانوادگی است و مهم نیستند. طرفداران دولت اسرائیل به عنوان یک کشور مستقل هم در حزب جمهوری خواه و هم در حزب دموکرات و هم در درون نهادهای آمریکایی زیاد هستند؛ بنابراین ما یک سری تغییراتی خواهیم دید، ولی به نظر من تغییرات مهمی نخواهند بود. در رابطه با مصر فکر میکنم که مهمترین تغییر این خواهد بود که بایدن فشار بیشتری به آقای السیسی خواهد آورد که آزادیهای مدنی را بیشتر کند. دولت بایدن به حقوق بشر هم بیشتر اهمیت خواهد داد. مسئله عمدهای که برای ایران مهم است، سیاست جدید آمریکا در رابطه با عربستان سعودی و کشورهای منطقه خلیج فارس است. به نظر من دولت آقای بایدن فشار زیادتری به ولیعهد عربستان خواهد آورد مخصوصاً در رابطه با کشتن آقای قاشقچی. همچنین بایدن فشار زیادی به عربستان میآورد که جنگ در یمن که باعث کشته شدن صدها هزار آدم بی گناه شده، تمام شود و بعد هم فشارهایی میآورد که عربستان دعوای خود را با قطر تمام کند. در کل اگر نگاه کنید از این کشورهایی که من مطرح کردم ـ عربستان، اسرائیل، مصر و کشورهای خلیج فارس ـ به نظرم بیشتر نگرانی در رابطه با سیاست بایدن با کشورهای خلیج فارس است. این نه تنها در رابطه با مسائلی مثل یمن و حقوق بشر و... است بلکه به مسئله سیاست جدید بایدن در رابطه با جمهوری اسلامی برمیگردد.
فکر میکنید آقای بایدن هم مثل آقای ترامپ روند عادی سازی روابط با اسرائیل را ادامه دهد؟ روابط آقای بایدن با روسیه چگونه خواهد بود؟
در رابطه سیاست کلی آمریکا با فلسطین یک تغییر جدی خواهیم دید. به خاطر اینکه به نظر من پایه و اساس سیاست ترامپ با سیاست بایدن فرق خواهد کرد. چون بایدن سعی خواهد کرد مذاکره را با محمود عباس شروع کند. محمود عباس هم پیامهایی داده که حاضر است این مذاکرات را هم با اسرائیل و هم با آمریکا در رابطه با پروسه صلح آغاز کند، بنابراین در آنجا ما یک سری تغییرات را خواهیم دید. در رابطه با مسئله روسیه و کشورهای دیگر به نظر من تغییراتی خواهیم دید، ولی تغییرات فاحشی نخواهند بود. بر سر مسئله روسیه تردیدی ندارم فشارهای آمریکا به روسیه بیشتر خواهد شد و رابطهای که آقای بایدن حداقل در یک یا دو سال اول ریاست جمهوریاش با روسیه خواهد داشت به خوبی رابطه آقای ترامپ با آقای پوتین نخواهد بود. دلیل عمدهاش این است که دموکراتها معتقدند روسها در انتخابات چهار سال قبل آمریکا دخالت کردند و سعی کردند با برنامههای خودشان باعث شکست خانم هیلاری کلینتون شوند. علاوه بر آن دموکراتها معمولاً در رابطه با سیاستهای روسیه به تازگی قدری انتقادیتر نگاه میکنند. ترامپ رابطه بسیار خوبی با آقای پوتین داشت؛ درست است که یک سری تحریمها را اعمال کرد، ولی هیچ موقع انتقادات حداقل علنی در رابطه با روسیه نکرد. من فکر میکنم با روی کار آمدن بایدن، تنش آمریکا با روسیه برای مدتی زیاد خواهد شد. بعد هر دو کشور یاد خواهند گرفت تنشهای خودشان را مدیریت کنند؛ چون نه به نفع آمریکا خواهد بود که این تنشها به درجه بالاتری برسد و نه به نفع منافع ملی روسیه خواهد بود. به نظر من عین همین اتفاق هم در رابطه با چین رخ خواهد داد. یکی از اولویتهای اصلی دولت جدید آقای بایدن این خواهد بود که مسئله تنش با چین را مدیریت کند. چون چین و آمریکا دو تا از بزرگترین اقتصادهای دنیا هستند. در رابطه با اتفاقاتی که در دنیا رخ میدهد مخصوصاً در رابطه با کرونا و مسائل اقتصادی به مصلحت هر دو کشور است که اختلافات خودشان را مدیریت کنند و یک فصل جدیدی از روابط بین خودشان آغاز کنند.
آیا بایدن به اسرائیل کمک میکند که عادی سازی روابط با اسرائیل ادامه داشته باشد؟
به نظر من راهبرد کلی سیاست آمریکا تغییری پیدا نخواهد کرد. حال ممکن است بر سر مسئله درست کردن شهرکها یک مقداری اختلاف وجود داشته باشد. مسلماً آن قدر که آقای ترامپ در رابطه با سیاستهای نتانیاهو چراغ سبز نشان میداد، فکر نمیکنم دولت بایدن این چراغ سبزها را نشان دهد. برای همین گفتم تنشهایی شکل میگیرد، ولی این تنشها بیشتر تنشهای تاکتیکی خواهند بود تا راهبردی.
بایدن در سخنرانیهای انتخاباتی خود چندین بار از برگشتن به برجام سخن گفته است. از طرف دیگر یادداشتی به سی ان ان داده که از چه طریقی میخواهد وارد مذاکره با ایران شود. به نظر شما در زمان بایدن مذاکرهای بین ایران و واشنگتن شکل میگیرد یا خیر؟ این برجامی که بایدن از آن صحبت میکند، همان برجام زمان اوباما است یا یک برجام جدیدی است؟
در رابطه با سیاست خارجی کلی آمریکا بعد از ۲۰ ژانویه، مهمترین اولویت دولت جدید آمریکا مسئله مبارزه با کرونا و سامان دادن به وضعیت اقتصادی آمریکا است و بعد مسئله چین است. این بدان معنا نیست که ایران برای آمریکا مهم نیست. ایران و برجام برای آمریکا مهم است. اما به نظر میرسد برخی در تهران فکر میکنند که مهمترین مسئله روز آمریکا، مسئله ایران است؛ به نظر من این مطلب درست نیست. ایران مهم است، ولی نه آنقدر که مهمترین مسئله روز آمریکا باشد. آقای بایدن، در زمان ریاست جمهوری اوباما معاون اوباما بود. اوباما کسی بود که به نظر من سیاستهای آمریکا را در خاورمیانه تغییر داد و در رابطه با ایران هم سیاست آمریکا را تغییر داد. اینکه آقای بایدن چقدر بتواند آن سیاستها را پیگیری بکند تا حد زیادی به این بستگی دارد که وزیر امور خارجه، وزیر دفاع و مشاور ملی او چه کسانی خواهند بود. ولی اگر شما عقاید سیاسی آقای بایدن در این چهل و خردهای سال اخیر را بررسی کنید متوجه میشوید که او متعلق به جناح مترقی و جناح محافظه کار دموکرات نبوده و بیشتر خط وسط را انتخاب کرده است، یعنی فرد میانه رویی است؛ بنابراین اولین مطلب این خواهد بود که برای تعیین سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران به کدام یک از این سه جناح رجوع خواهد کرد. سناتور کریستوفر کونز یک سناتور آمریکایی و از دوستان آقای بایدن است و در بین اطرافیان آقای بایدن آدم خیلی پر قدرتی است. او چند روز پیش گفته که من هم دلم میخواهد ما به برجام برگردیم. ولی اگر ما نتوانیم یک راهحل روشنی در رابطه با برنامه موشکی ایران یا در رابطه با سیاستهای منطقهای ایران داشته باشیم، خیلی مشکل خواهد بود که بتوانیم برجام را زنده نگه داریم. خود آقای بایدن هم بارها گفته میخواهد به برجام برگردد. اما آمریکا با ایران در رابطه با برنامه موشکی و در رابطه با سیاستهای منطقهای مسئله دارد، به نظر من هم کاملاً حرف درستی است. در نظر داشته باشید این آمریکاستیزی که از طرف جمهوری اسلامی میآید و ایران ستیزی که از طرف دولتهای مختلف آمریکا در این چهل سال دیدهایم نتیجه رقابتی است که این دو کشور در منطقه بعد از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ پیگیری کردند و این دعوای راهبردی دلیل عمده این است که ما یک جنگ سرد در این چهل سال بین دو کشور داشتیم. مسئله اتمی ۱۵ یا ۲۰ سال است وارد این اختلافات شده است، حتی اگر آن هم حل شود، مسئله اصلی برنامههای منطقهای ایران است و اینکه ایران در منطقه چه خواهد کرد و چه برنامهای دارد؛ بنابراین مهم نیست رئیس جمهوری آمریکا چه کسی را به عنوان وزیر خارجه انتخاب کند، مسئله عمده این است که آمریکا باید یک تصمیمگیری جدی در رابطه با ایران بگیرد. ایران هم باید به دو مسئله مهم پاسخ دهد. برای آمریکا مسئله عمده این است که آیا آمریکا، ایران را به عنوان یک کشور پرقدرت در منطقه قبول میکند یا نه؟ من شخصاً فکر میکنم و بارها نوشتم و گفتم که جمهوری اسلامی یک قدرت منطقهای شده است. حال اینکه آمریکا این را قبول میکند یا نه، مسئله مهمی است. اگر آمریکا نخواهد این را قبول کند، مذاکره خیلی مشکل میشود. در رابطه با ایران هم دو تا سؤال مهم وجود دارد که باید پاسخ داده شود. سؤال اول در رابطه با این است که آیا ایران میتواند بدون اینکه وارد اقتصاد جهانی شود رشد اقتصادی داشته باشد، اوضاع و احوال اقتصادی خودش را درست کند و وضع ملت را بهبود بخشد؟ برخی در ایران معتقدند که ایران باید روی پای خودش بایستد و خودکفا شود. به نظر من خیلی عقیده خوبی است، اما بدون اینکه ایران وارد اقتصاد جهانی شود خیلی مشکل است که مسائل ما بهتر حل شوند؟ این بدان معنا نیست که ایران باید انتخاب کند یا خودکفا شود یا تمام درهای خودش را ببندد یا اینکه تمام درهای خودش را باز کند و صنایع مادر را رشد ندهد. به نظرم باید در سطح مردمی یا در سطح کسانی که در رأس تصمیمگیری سیاستهای کلان جمهوری اسلامی هستند یک بحث جدی در ایران راه بیفتد که آیا ما میتوانیم دو راه را با یکدیگر انجام دهیم؟ ما دیدیم که چین این کار را کرد. زمان تسه تونگ درها بسته شد، دولت جدید کمونیست در داخل چین پرقدرت شد. بعد از چندین سال در سال ۱۹۷۰ زمانی که مائو هنوز زنده بود، یعنی سه سال بعد از اینکه انقلاب فرهنگی را در چین راه انداخته بود و آمریکا را دشمن اصلی بشریت اعلام کرد ما دیدیم که ریچارد نیکسون و هنری کسینجر با آقای مائو تسه تونگ مذاکره میکنند. بعد از آن به مرور درهای چین باز میشود. امروز هم چین به یکی از پرقدرتترین کشورهای جهان هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ نظامی تبدیل شده است؛ بنابراین باید راهحلی پیدا کرد که هم ایران بتواند صنعت مادر خودش را رشد دهد و هم یک مقدار خودکفا شود، ولی نمیتواند درها را ببندد. به نظر من بستن درها عاقبت خوبی برای ایران نخواهد داشت. مسئله دوم به مسئله اول برمی گردد. این درست است که جمهوری اسلامی ایران یک قدرت منطقهای با نفوذ شده است، اما به این معنا نیست که ایران چهار پایتخت کشورهای خاورمیانه مثل یمن، عراق، سوریه و لبنان را کنترل میکند. جمهوری اسلامی باید یک تصمیم مهمی در رابطه با سیاستهای منطقهای خودش بگیرد. ایران در منطقه یک نفوذی دارد و به خاطر این نفوذش هم زحمتهای زیادی کشیده و هزینههای زیادی کرده است. از لحاظ اقتصادی هم به آن خیلی ضرر وارد شده است حال سوال این است آیا جمهوری اسلامی میتواند موقعیتش را در منطقه نگه دارد و در ضمن ضررهای جدی جانی و مالی هم نبیند؟ آیا جمهوری اسلامی میتواند موقعیت خودش در منطقه اعم از عراق، سوریه، لبنان، یمن و حتی در افغانستان نگه دارد؛ در حالی که کشورهای عربی از عربستان سعودی گرفته تا امارات، بحرین، مصر، اسرائیل و مهمتر از همه آمریکا و اروپا مخالف این سیاستها هستند؟ آیا ایران میتواند این مسیر را ادامه دهد؟ چندی قبل نمایندگان مجلس ایران گفته بودند که ایران چیزی در حدود ۱۷ یا ۱۸ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است. من نمیدانم جمهوری اسلامی چه مقدار در سوریه هزینه کرده است، ولی میدانم نه تنها در سوریه بلکه در لبنان، یمن و عراق هم هزینه کرده. مسئله این است که آیا جمهوری اسلامی میتواند در منطقه موقعیت خودش را به گونهای درست کند که علیرغم اتفاقاتی که در این چهل سال رخ داده، برایش منفعت اقتصادی داشته باشد؟ لذا من فکر میکنم با یک تجدید نظری در سیاستهای منطقهای آمریکا در این موقعیتی که یک دولت جدیدی دارد روی کار میآید میتواند حتی به منافع ملی ایران هم در درازمدت کمک شود. این دو سؤالی است که جمهوری اسلامی باید به آنها پاسخ دهد. پاسخ به این سؤالات تعیین خواهد کرد که آیا ایران میتواند در رابطه با برجام و مسائل دیگر وارد مذاکره با آمریکا شود یا خیر؟ در داخل حزب دموکرات آدمهای بسیار بانفوذی هستند که میخواهند به برجام برگردند. درست است که یک چیزی در حدود ۷۰ الی ۸۰ میلیون به آقای بایدن رأی دادهاند، ولی ۶۰ میلیون نفر هم به آقای ترامپ رأی دادهاند و نباید این فراموش شود. از همه مهمتر مسئلهای که ایران باید خیلی جدی به آن فکر کند این است که این قرارداد ـ برجام دو یا برجام یا... ـ اگر ۴ سال دیگر در انتخابات آقای ترامپ یا یک جمهوری خواه دیگر پیروز شود برای این قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ اینها مسائل مهمی هستند که باید به آنها فکر کرد، ولی من شک ندارم که در درون دولتی که به زودی در ۲۰ ژانویه تشکیل خواهد شد طرفداران جدی هستند که خواهان بازگشت به برجام هستند. این هم برای ایران و هم برای آمریکا فرصت خیلی خوبی است که سعی کنند یک سری از تنشهای خودشان را مدیریت کنند که هم به نفع مردم ایران و هم به نفع مردم آمریکا تمام شود.
اگر ۴ سال دیگر یک جمهوری خواه، رئیس جمهور شود برای قرارداد جدید بعدی چه اتفاقی میافتد؟ اگر توافق با ایران این بار به سنای آمریکا یا به پارلمان آمریکا برود این توافق اوضاع بهتری پیدا نمیکند؟ یعنی اگر از حیطه ریاست جمهوری یک گام جلوتر حرکت کند و قانونیتر شود، آیا اتفاقی که برای برجام قبلی رخ داده، تکرار میشود؟
این امکان وجود دارد که باز هم این اتفاق رخ دهد. ولی اگر به یک قراردادی تبدیل شود که سنای آمریکا با آن موافقت کند خیلی مشکلتر خواهد بود که نفر بعدی سعی کند آن را از بین ببرد، میتوان این کار را کرد، ولی خیلی مشکل خواهد بود. به نظر من اشکال عمده این است که اگر قراردادی بخواهد از طرف کنگره یا سنای آمریکا مورد قبول قرار بگیرد، مسائلی که امروز در برجام مطرح است مورد قبول سنای آمریکا باشد. در هر صورت تا به امروز سنا در کنترل جمهوری خواهان بوده است. حال یک ماه ونیم دیگر در ایالت جورجیا انتخاباتی برای سنا صورت میگیرد که اگر هر دو سناتور دموکرات شوند، آن زمان کنترل سنا در دست دموکراتها خواهد افتاد. ولی حتی در آن صورت هم در درون سنای آمریکا و در حزب جمهوری خواه مخالفین هر نوع توافقی با ایران که اجازه غنی سازی را بدهد، زیاد است. در ضمن اگر قرار باشد این قرارداد مورد تأیید سنا قرار بگیرد متحدین منطقهای آمریکا از اسرائیل گرفته تا عربستان سعودی و امارات متحده نفوذ زیادی در واشنگتن دارند و فشارشان را زیادتر خواهند کرد که یا سنا برجام جدید را قبول نکند یا فشارهای بیشتری به جمهوری اسلامی بیاورد. دلیل عمدهای هم که به نظر من آقای اوباما سعی نکرد برجام را به سنا ببرد، همین مسائل بودند. زمانی که شما قرارداد را به کنگره میبرید تغییرات جدی میتواند در قرارداد به وجود بیاید. مواضع جمهوری خواهان نسبت به برنامه ایران خیلی شدیدتر است؛ بنابراین میتوانند این کار را بکنند، ولی به نظر من جمهوری اسلامی خیلی موافق این مسئله نخواهد بود مگر اینکه آقای بایدن حاضر شود امتیازات جدی به ایران بدهد؛ در هر صورت مسئلهای است که باید روی آن خیلی دقت کرد. این را هم اضافه کنم این اتفاقی که در رابطه با برجام رخ داد و رئیس جمهوری آمریکا بعد از دو یا سه سال از یک قراردادی خارج شد، از اتفاقاتی است که شما آن را زیاد در تاریخ آمریکا نمیبینید. شاید نفر بعدی هم این کار را دوباره با برجام انجام دهد، اما امکان آن زیاد نیست.
در کابینه بایدن در خصوص سیاست خارجی ما اسامی مثل سوزان رایس، آنتونی بلینکن و خانم هیلاری کلینتون را میشنویم. فکر میکنید این انتخابها برای روابط تهران ـ واشنگتن خوب است یا خیر؟
در سیستم آمریکا، سیاست خارجی آمریکا را ریاست جمهوری تعیین میکند. کنگره آمریکا تاثیر دارد، اما تعیین کننده نیست. تأثیرش این است کسانی را که رئیس جمهوری آمریکا برای وزارت امور خارجه یا وزارت دفاع تعیین میکند، سنا باید آنها را تأیید کند. اما تعیین کننده سیاست کلی آمریکا آقای جو بایدن خواهد بود. اما کسانی را که ایشان انتخاب میکند در اینکه این سیاست چگونه اعمال شود میتوانند نقش مهمی داشته باشند.