دیدارنیوز ـ سروش زمانی مقدم: غالبا در ذهن ما این سوال ایجاد میشود که مثلا دانستن تعداد ستارگان و کهکشانهای کیهان به چه کارمان میآید و یا مثلا دانستن وسعت بیکران کیهان یا فاصله کهکشان ما تا نزدیکترین کهکشان مجاورمان، در کجای زندگی روزمره ما کاربرد دارد؟
به این گونه سوالات میتوان هم از منظر فیزیکی و هم از منظر فلسفی پاسخ داد که بحثی جداگانه و جذاب را طلب میکند. اما جدا از این بحثها، دقیق شدن در رفتار بزرگ مقیاس کیهانی که در حدود نود و سه میلیارد سال نوری وسعت دارد نیز درسهای جالبی برای انسان خردمند دارد که بعضا میتواند به جهان بینی اش وسعت داده و به آن عمق ببخشد.
در ادامه خواهیم دید که چرا ما در این دوره خاص حیات کیهان، این ویژگی ممتاز را داریم که در طول چند دههای که زیست میکنیم، بتوانیم حقایق جالبی را در مورد کیهان بفهمیم.
اکنون از زمانی که بر طبق نظریات فرد هویل، کیهانشناس و فیزیکدان انگلیسی، معتقد به جهانی ایستا بودیم میگذرد. به لحاظ تاریخ علم جالب است که هم او بود که برای اولین بار در یک برنامه رادیویی از اصطلاح انفجار بزرگ یا همان بیگ بنگ استفاده کرد و مصرانه تا آخر عمرش از پذیرش کیهانی غیر ایستا و در حال انبساط سر باز زد.
در نهایت، اما حق با جورج لمیتره بود که اعتقاد به جهانی در حال انبساط داشت و خیلی بعدتر و در اواخر عمرش پس از کشف شدن اتفاقی تابش پس زمینه کیهانی، یعنی همان قویترین دلیل مبتنی بر وجود انفجار بزرگ کیهانی، توسط آرنو پنزیاس و رابرت ویلسون، قادر به اثبات نظریه بیگ بنگ شد.
البته از آن روزها تغییرات جدیدتری نیز در این عرصه بوجود آمده است چرا که امروزه نه تنها به جهانی در حال انبساط کاملا باور داریم، بلکه قائل به انبساطی شتابدار هستیم و شگفت آنکه محاسبات و رصدهایمان، میزان این شتاب را بیش از آن که پیشتر فکر میکردیم نیز بدست میدهد. در حال حاضر کاملا اطمینان داریم که کیهان بی وقفه در حال انبساط است و سرعت این انبساط نیز در حال افزایش است، هرچند که همچنان در مورد میزان این سرعت، اتفاق نظر نداشته و از حد آن اطمینان نداریم و در این باره نظریات مختلفی وجود دارد.
با دانستههای فعلی، عمر کیهان را کمی کمتر از چهارده میلیارد سال تخمین میزنیم. از طرفی جهان قابل مشاهده در حال انبساط ما، شامل کلیه ستارهها و کهکشانهایی است که نور آنها در طول مدت این حدود چهارده میلیارد سال، فرصت رسیدن به ما را داشته اند! که با توجه به نرخ شناخته شده فعلی انبساط کیهان و با در نظر گرفتن دیگر عوامل تاثیرگذار، از جمله میزان انرژی با منشاء ناشناخته مرموزی، موسوم به "انرژی تاریک" که آن را عامل این انبساط شتابدار میدانیم، شعاع "جهان قابل مشاهده" را کمی بیشتر از چهل و شش میلیارد سال نوری در نظر گرفته و بنابراین همان طور که گفته شد قطر کیهان با وسعت شناخته شده فعلی اش را حدود نود و شش میلیارد سال نوری تخمین میزنیم. از طرفی در این بین مفهوم مهم دیگری نیز با نام "شعاع جهان قابل دستیابی" وجود دارد. میدانیم که حد بالای سرعت انتقال اطلاعات و انرژی و یا همان ارسال سیگنال، برابر با سرعت نور است و البته این سرعت حدی برای اجسام جرم دار، قابل دستیابی نیست. اما در عالم خیال و با فرض آنکه هم اکنون با سرعت نور به سمت کهکشانهای موجود در "جهان قابل مشاهده" حرکت کنیم، تنها میتوانیم به حدود سه درصد آنها برسیم و این یعنی آنکه حدود نود و هفت درصد آنها به علت انبساط کیهان از دسترس ما خارج شده و دیگر برای ما قابل دستیابی نیستند! در واقع در مقطع کنونی حیات کیهان، برای آنکه کهکشانی برای همیشه از حوزه رصدی ما خارج شود، حداقل باید از ما فاصلهای بیشتر از چهارده و نیم تا هیجده میلیارد سال نوری داشته باشد و بنابراین این شعاع دارای تقریب را "شعاع جهان قابل دستیابی" و یا "افق اینشتینی"، مینامند. آنچه که آشکارست آنست که ما در کیهان به وضوح تنها و تنهاتر میشویم!
در واقع به دلیل وجود "انرژی تاریک"، که مسبب این شتاب لجام گسیخته کیهانیست، بطور متوسط تقریبا "در هر ثانیه" حدود بیست هزار ستاره از حوزه رصدی ما فراتر رفته و این یعنی ما هرگز موفق به دیدن نور آنها نخواهیم شد! در سادهترین شکل میتوان اینگونه بیان کرد که نوری که ثانیهای پیش توسط آن ستارهها گسیل شده، روزی به ما خواهد رسید، اما نوری که دقیقا در همین ثانیهای که این مطلب را میخوانید شروع به حرکت میکند، هرگز به ما نخواهد رسید! این همان درس کیهان به ماست که بیان میکند که هر یک ثانیه چه ارزشی را داراست!
شنیدن بخشی از سخنان ریچارد داوکینز، زیست شناس معروف در این باره جالب بوده و خالی از لطف نیست. وی پس از خواندن کتابی از لاورنس کراس فیزیکدان کیهان شناس، با عنوان "جهانی از هیچ" که در نهایت در بخش پایانی آن کتاب به چاپ رسیده است اینگونه بیان میکند که:
"ما قاعدتا باید فکر کنیم اگر کیهان شناسانی در دو تریلیون سال بعد از میلاد وجود داشته باشند، دید آنها نسبت به جهان فراتر از ما خواهد بود. اما یکی از عجیبترین چیزهایی که من با خواندن این کتاب فهمیدم آنست که اینگونه نخواهد بود! کمی بیشتر یا کمتر از چند میلیون سال، دورهای که ما در آن زندگی میکنیم بهترین دوره برای کیهان شناس بودن است. دو تریلیون سال بعد جهان آنقدر منبسط خواهد شد که تمام کهکشانها بجز کهکشانی که کیهان شناسان در آن زندگی میکنند هر کدام که میخواهد باشد، در پشت افق اینشتینی به طور کامل محو خواهند شد که نه تنها دیده نخواهند شد، بلکه حتی رد پایی غیر مستقیم نیز از خود به جای نخواهند گذاشت! انگار هرگز وجود نداشته اند!
هر اثری از انفجاربزرگ احتمالا از بین خواهد رفت و غیر قابل بازگشت خواهد بود. کیهان شناسان آینده، دستشان از گذشته قطع خواهد شد و از دید آنها ما هرگز نبودهایم! "
بله همانطور که پیشتر عنوان شد ما در نهایت در کیهان تنها و تنهاتر میشویم، ولی احتمالا، انتهای این سناریوی تراژیک، تنهایی مطلق در جزیرهای به وسعت کهکشان در کیهان نخواهد بود چرا که اگر میزان انرژی تاریک در طول زمان بیشتر و بیشتر شود، که در حال حاضر گویا چنین است، آنگاه آنچه که در معادلاتمان به اصطلاح "ثابت کیهان شناسی" مینامیم، ثابت نبوده و بنابراین نه تنها در مقیاس بزرگ، کهکشانها و ناحیههای بزرگ کیهانی از هم جدا شده و فاصله میگیرند، بلکه حتی فواصل کوچکتر درون کهکشانی و حتی نواحی بسیار کوچکتر از آن نیز دستخوش این انبساط شده و در نتیجه از هم دورتر و دورتر و به اصطلاح از هم گسسته خواهند شد! و فعلا کسی بدرستی نمیداند، که آیا نرخ این افزایش انرژی تاریک و ثابت کیهان شناسی، موج گسست را به فواصل درون منظومه شمسی و حتی بسیار کوچکتر، به فواصلی در حدود سیارات تا درون مولکولها هم خواهد کشید یا خیر!
برای انتهای این بحث ناتمام، مطلبی را زیباتر از جمله راجر پنروز که اخیرا نیمی از جایزه نوبل فیزیک امسال را به خاطر پژوهشهایش در ارتباط با سیاهچالهها برنده شد و در دانش آدینه قبلی، (دانش آدینه هشتم)، نیز مطلبی در ارتباط با این موضوع نوشته شد نیافتم. وی میگوید که:
"زمانی که آهنگینم، تمامی کیهان را به زیر خواهم کشید. بدانید که کیهان شناسی، همهی من است! "...