عباس اميرانتظام به استناد اسنادي که از سفارت آمريکا در ايران و از سوي دانشجويان تسخيرکننده سفارت به دست مي آيد، درحالي که سفير ايران در سوئد بود، به ايران فراخوانده شده و يک روز بعد به اتهام جاسوسي بازداشت مي شود و نزديک به ١٥ماه را در انفرادي سپري مي کند.
دیدارنیوز - در فروردین ماه سال 97
حسين دهباشي، سري جديد خشت خام خود را در گفت وگويي با عباس اميرانتظام کليد زد؛ چند روز مانده به تحويل سال، اما برشي از اين گفت وگو آن قدر در فضاي مجازي و توييتر بازنشر شد که بار ديگر موضوع اميرانتظام سر زبان ها افتاد. همين مصاحبه کافي بود تا موافقان و مخالفان تئوري جاسوسي اميرانتظام مقابل هم صف آرايي کنند و بار ديگر به دفاع از نظريات خود بپردازند. اگر ماجرا در روزهاي منتهي به سال نو و روزهاي آغازين سال جديد به توييتر محدود شده بود، اما روز گذشته، محسن ميردامادي، دبيرکل سابق جبهه مشارکت و از رهبران دانشجويان اشغال کننده سفارت آمريکا، وارد ميدان شد و اعلام کرد که اميرانتظام جاسوس نبوده است. اين اظهارنظر از اين نظر مهم به نظر مي رسد که اميرانتظام را به استناد اسناد کشف شده از سوي دانشجويان اشغال کننده سفارت آمريکا با ترفندي، به ايران فراخوانده و به اتهام جاسوسي به نفع آمريکايي ها بازداشت كردند. حالا رهبر آن جريان بعد از ٢٩ سال ابراز كرده از آن اسناد، جاسوسي مستفاد نمي شود. اگرچه سازمان اسناد انقلاب اسلامي و برخي طيف هاي سياسي همچنان مستند به اين اسناد، اميرانتظام را به سبب مراوداتش با آمريکايي ها جاسوس قلمداد مي کنند. ميردامادي اما به سايت تاريخ ايراني گفته است: «موضوع آقاي اميرانتظام و مشکلاتي که براي ايشان پيش آمد دغدغه ذهني من و احتمالا امثال من بوده است. به همين دليل من اسناد سفارت آمريکا در رابطه با اميرانتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد بار ديگر مطالعه کردم. در شرايط فعلي که آن هيجان زدگي فضاي عمومي دوران انقلاب و به خصوص ماه هاي پس از اشغال سفارت ديگر وجود ندارد، طبعا منصفانه تر مي توان در اين گونه موارد قضاوت کرد. من در اين اسناد هيچ مطلبي که بر جاسوس بودن اميرانتظام دلالت کند نديدم. در بررسي هايي که اخيرا کردم، پس از ارائه اسناد سفارت به مراجع ذي ربط گروهي که مسئول بررسي آن اسناد و انجام تحقيقات از آقاي اميرانتظام شده بودند نيز در همان زمان به اين نتيجه رسيده بودند که اتهام جاسوسي متوجه ايشان نيست... درواقع از همان سال هاي اول انقلاب بحث اتهام جاسوسي نسبت داده شده به ايشان مورد پرسش و ابهام بوده است، ولي امروز در فضاي کنوني خيلي قاطع تر مي توان گفت که اتهام جاسوسي درست نبوده است. اين نوع نگاه به شيوه عملکرد افراد عمدتا متاثر از حال وهوا و فضاي به شدت انقلابي آن سال ها بوده است، ولي جاسوسي معناي روشن و مشخصي دارد که شرايط زماني يا حال وهواي انقلاب آن معنا و مفهوم را تغيير نمي دهد و نمي توان با تعاريفي متغير و غيرحقوقي چنين اتهامي را به افراد وارد کرد».
هاشمي هم مي گفت جاسوس نبوده
اکبر هاشمي رفسنجاني در کتاب خاطراتش نوشته: «شايد يکي از پرسروصدا ترين افشاگري هاي دانشجويان، انتشار اسناد مربوط به عباس اميرانتظام بود که بر مبناي آن، دانشجويان او را به جاسوسي براي سازمان سيا متهم کردند و با هماهنگي دادستاني انقلاب، وي را که سفير ايران در استکهلم بود و در تاريخ ٢٩ آذر ١٣٥٨ به ايران فراخوانده شده بود، دستگير و رهسپار زندان کردند... در اين مورد به خصوص، نظر برخي از ما اين بود که اسناد فاش شده تا آن زمان، نشان دهنده جاسوسي اميرانتظام نبود و در اين زمينه حرف هاي آقاي بازرگان را که ايشان را جاسوس نمي دانست، تاييد مي کرديم. البته نمي خواستيم بگوييم که دانشجويان دروغ مي گويند، بلکه معتقد بوديم اسنادي که آنها افشا کرده اند، نشان دهنده جاسوسي نيست». عباس اميرانتظام به استناد اسنادي که از سفارت آمريکا در ايران و از سوي دانشجويان تسخيرکننده سفارت به دست مي آيد، درحالي که سفير ايران در سوئد بود، به ايران فراخوانده شده و يک روز بعد به اتهام جاسوسي بازداشت مي شود و نزديک به ١٥ماه را در انفرادي سپري مي کند. او خودش در گفت وگو با روزنامه جامعه به تاريخ ارديبهشت ٧٧ درباره اين اتهام مي گويد: «... شما اطلاع داريد که در دولت موقت من معاون نخست وزير، سخنگوي دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه ها در داخل کشور بودم، از جمله آمريکا و ما با آمريکا بيشترين قراردادها را داشتيم، چيزي حدود هزارو ۲۰۰ قرارداد؛ بنابراين مراجعه آنها براي ارتباط با دولت بيشتر با نخست وزيري انجام شد. چه آقاي سوليوان به طور شخصي يا کاردار ايشان يا از طريق مکاتباتي که با ما صورت مي گرفت؛ بنابراين ملاقات ها به صورت روزانه يا چند بار در هفته انجام مي شد. ملاقات ها کاملا رسمي و در دفتر نخست وزيري انجام مي گرفت و معمولا در حضور عده اي از همکاران من که در قسمت سياسي کار مي کردند، در دفتر خودم اتفاق مي افتاد. نامه هايي را که نمايندگي هاي دولت هاي خارجي در ايران به نخست وزيري مي نوشتند، من مطالعه مي کردم و نتيجه را به مهندس بازرگان، نخست وزير، اطلاع مي دادم. اين مسئوليت را آقاي بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانه ها مکاتبه مي کرديم و جواب نامه هاي آنها را مي داديم؛ از جمله سفارت آمريکا. بعدها وقتي در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمريکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوس خانه، تمام مکاتباتي را که از آنجا به دست آوردند، به عنوان اسناد لانه جاسوسي تلقي کردند؛ درحالي که اين اسناد مکاتباتي رسمي و قانوني است که بين دولت آمريکا و دولت ايران انجام شده و بخشي از آنها را من از طرف نخست وزير امضا کردم؛ اما آنهايي که سفارت را اشغال کردند، اين نامه ها را به عنوان اسناد جاسوسي عليه دولت وقت و شخص من استفاده کردند. مطلقا چيز ديگري نبود، مطلقا...».
اتهام به عباس عبدي
اميرانتظام همچنين در کتاب خود نوشته بود که اسناد جعلي و ساخته دست دانشجويان بوده است. عبدي در پاسخ به اين موضوع در مصاحبه اي گفته بود: «آقاي اميرانتظام مرتکب جرمي شده که مجازات آن را بايد تحمل کند... . اگر آن مدارک جعلي بود، آمريکايي ها واکنش تندي نشان مي دادند؛ از چند دانشجو که زبان انگليسي نمي دانستند، بعيد بود که بتوانند مدارک آمريکايي ها را جعل کنند». او گفته بود: «من را با شخصي به نام حسن عباسي که نامش نه مستعار، بلکه واقعي است، اشتباه گرفته است... . زندان او طولاني شد و پنج سال حبس وي را کفايت مي کرد». اشاره عبدي به روايت اميرانتظام از نگهباني او در روزهاي نخست بازداشت است. محسن ميردامادي هم در گفت وگوي تازه خود با تاريخ ايراني، بازجويي و نگهباني از اميرانتظام توسط عباس عبدي را تکذيب کرده و گفته است: «اين اظهارنظر آقاي اميرانتظام که آقاي عبدي مامور مراقبت از ايشان بوده است، صحيح نيست. حوزه کاري آقاي عبدي اصولا اين نوع امور نبود. فردي که آقاي اميرانتظام با آقاي عبدي اشتباه مي گيرد، يکي ديگر از دانشجويان بود که نام کوچک او نيز عباس بود و با توجه به اينکه آنجا افراد نوعا با اسم کوچک يکديگر را صدا مي کردند، احتمالا اين تشابه اسم باعث اين برداشت اشتباه شده است». ميردامادي در پاسخ به اين سوال که آيا آن فرد را مي شناسد، گفته: «بله، مي شناسم. هنوز آن قدر آلزايمر نگرفته ام».
ماجراي عبدي و اميرانتظام
عباس اميرانتظام، در کتاب خاطرات خود با عنوان آن سوي اتهام، به روايت روزهاي نخست بازداشت و نيز دلايل بازداشت و البته شرح دادگاه هايش پرداخته است. اميرانتظام در آن بخش از خاطرات، عباس عبدي را فردي معرفي مي کند که در منزل او نگهباني داده و همواره با ادبيات نامناسب و حقارت آميزي با او صحبت کرده است. مثلا در روايت بيست ونهم بهمن ٥٨ آورده است: «ديروز بعدازظهر يکي از اين دانشجوها به عنوان مستعار حسن عباسي (عباس عبدي) به خاطر تلفني که به بني صدر کردم، فوق العاده ناراحتم کرد و اعتراض داشت که به چه حقي به رئيس جمهور تلفن کرده ام و مانند بچه ها در را به هم زد و تلفن ها را قايم کرد. اينها خيال دارند تا ابد من را تا اينجا نگه دارند... . تا مي گويم آخر دانشجو، من يک آدم شناخته شده هستم. سفير اين مملکت بوده ام... بايد روزي به وضع من رسيدگي شود. همه مطالب را کنار مي گذارد و با پرخاش به من مي گويد ارزش يک اوباش بيشتر از توست. چه حقي داري خودت را با ديگران مقايسه کني؟ خدايا خودت کمک کن».اما عباس عبدي نه تنها اين روايت را بارها تکذيب کرده که تاکيد هم کرده که اين نام بردن از او صرفا به خاطر تشابه اسمي بوده است. محمد هاشمي قبلا در گفت وگو با «شرق» دراين باره گفته بود: «خود او (اميرانتظام) درباره يک عباس نامي که احتمالا عباس زريباف باشد و با او برخورد کرده، همچنان مي گويد عباس عبدي بوده است؛ درحالي که آقاي عبدي به طور کامل اين موضوع را رد مي کند».
عباس اميرانتظام و حمايت بازرگان
عباس اميرانتظام، متولد ١٣١١ در تهران و داراي مدرک کارشناسي ارشد ساختمان از دانشگاه برکلي آمريکا در سال ١٣٤٥ است. او از هوادارن نهضت ملي نفت و مصدق بود و البته با تاسيس نهضت آزادي ايران، به اين گروه پيوست. اميرانتظام همچنين از دوستان و وفاداران به مرحوم مهدي بازرگان بود و شايد همين دوستي و رفاقت بود که بازرگان را تا لحظات سخت اميرانتظام در داداگاه، به عنوان حامي او حفظ کرد؛ آن هم در شرايطي که نهضتي ها از عضو خود دست کشيده بودند. بازرگان نه تنها در جلسات دادگاه به دفاع از اميرانتظام پرداخت بلکه به روايت فرشته، دختر مرحوم مهندس بازرگان، اميرانتظام يکي از دغدغه هاي مهندس تا پايان عمر او بوده است. اميرانتظام همين موضوع را در مصاحبه اي اين گونه روايت کرده بود: «من در سال ۱۳۳۰ شمسي وارد دانشکده فني دانشگاه تهران شدم و مهندس بازرگان آن زمان رئيس دانشکده فني بودند. هر دو ملي بوديم البته با اختلاف سن، اما از همان زمان جذب يکديگر شديم... در زندان تماس حضوري نداشتيم اما هميشه پيام ها و دغدغه هاي خود از وضع کشور را از طريق فاميل به يکديگر مي رسانديم. اگر حمل بر بزرگي نشود، يکي از دغدغه هايشان من بودم. زماني که مسعود بهنود به تهران آمده بودند و براي نوشتن کتاب ۲۵۷ روز با مهندس بازرگان صحبت کرده بودند، وقتي از ايران رفتند يک نامه اي براي ما نوشتند که آقاي بازرگان به ايشان گفته او مي رود اما تا زماني که مشکل اميرانتظام حل نشود، يک دست او از قبر بيرون است. آن مرد شريف و پاک و وطن پرست، هيچ چيز جز بزرگي و آزادي ايران نمي خواست. ايشان تنها مرد بزرگي در تاريخ ايران بود که آمد و مسئوليت تمام کار ها را برعهده گرفت. مهندس گفتند: «من بودم که از اميرانتظام خواستم به سفارت آمريکا، انگلستان، آلمان، فرانسه و هلند برود و براي ما اطلاعات جمع کند و بگيرد. من شهادت مي دهم که ايشان در تمام مدت اطلاعات گرفته و به دولت من داده است نه اينکه اطلاعات بدهد». در آنجا نمونه هايش را هم ذکر کرده بودند؛ به طوري که سه ساعت سخنراني ايشان در دادگاه طول کشيد و در تمام اين مدت شرافتمندانه از من دفاع کردند و گفتند اگر قرار است کسي را محاکمه کنيد، بياييد من را يعني مهندس بازرگان را محاکمه کنيد». بعد از پيروزي انقلاب، اميرانتظام به عنوان معاون نخست وزير (بازرگان) و سخنگوي دولت موقت انتخاب مي شود. پس از آن هم به دليل فشارها عليه اميرانتظام، بازرگان او را به عنوان سفير ايران در حوزه کشورهاي اسکانديناوي انتخاب کرده و روانه سوئد مي کند. مرحوم عزت الله سحابي درباره اميرانتظام و مخالفت ها با انتخاب او در کتاب خاطرات خود توضيحات مفصلي داده است: «پس از ورود مهندس بازرگان به جلسه نارضايتي اعضاي شوراي انقلاب با ايشان در ميان گذاشته شد. مهندس بازرگان پس از شنيدن اعتراضات رو به من کرد و با حالت عصباني به من گفت، از تو ديگر انتظار نداشتم [...] اين اعتراضات بيشتر به دليل آن بود که افراد، آقاي اميرانتظام را عضو نهضت نمي دانستند... . دليل ديگر هم، ظاهر شيک پوش و آراسته ايشان بود که با جو و فضاي انقلابي آن روز، شباهتي نداشت!». نهضت آزادي پس از آن بيانيه داده و اعلام کردند که اميرانتظام عضو نهضت نيست و تنها سه ماه سابقه فعاليت با نهضت داشته است.
طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي
اما دليل مخالفت شوراي انقلابي و طيف روحانيت با اميرانتظام به طرح او درباره انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي مي رسد. درحالي که اين مجلس در حال تصويب اصول مربوط به بحث ولايت فقيه در قانون اساسي بود، برخي اعضاي دولت موقت به محوريت اميرانتظام نامه اي در جهت انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي با ١٨ امضا تهيه کردند. طرحي که با مخالفت امام خميني مواجه مي شود. بعد از آنکه اميرانتظام به عنوان سفير در سوئد به ايفاي نقش پرداخته بود، روز ۲۸ آذر ۱۳۵۸ از استکهلم به تهران مراجعت کرد و به اتهام همکاري با سازمان جاسوسي آمريکا «سيا» بازداشت شد. اين فراخوان از سوي معاون وزير خارجه وقت، «قطب زاده»، يعني کمال خرازي به بهانه بررسي برخي موارد و مشورت انجام مي شود. دانشجويان پيرو خط امام در اين فاصله او را جاسوس و عامل آمريکا معرفي کردند. اميرانتظام که در زمان بازداشت ۴۷ساله بود، بيش از يک سال بعد از بازداشت در دادگاهي به رياست مرحوم گيلاني به اعدام محکوم شد اما با تلاش هاي مهندس بازرگان، رئيس دولت موقت، اين حکم به حبس ابد کاهش يافت. بعد از گذراندن ١٨ سال در سال ٧٧ از زندان اوين خارج مي شود اما بعد از ترور دادستان انقلاب تهران در ابتداي انقلاب تا پايان دهه ٦٠، او در مصاحبه اي عباراتي را درباره او طرح مي کند که با شکايت فرزند لاجوردي دوباره بازداشت مي شود. به دليل وضعيت جسماني دو سال بعد از زندان به بيمارستان منتقل مي شود. اميرانتظام هم اکنون سال هاست که در منزل خود و توسط همسرش نگهداري مي شود؛ درحالي که وضعيت جسماني مناسبي ندارد. سال ١٣٩٢وقتي آيت الله گيلاني که حکم حبس ابدش را امضا کرده بود، در بستر بيماري بود، به ملاقات او رفت.
منبع: روزنامه شرق ، شماره 3124 به تاريخ 97/1/27، صفحه 3 (سياست)