
من الان با شما حرف میزنم، اما دهها فرد که من را میبینند میگویند این فرد چه میگوید، از زمان شاه آمده و یک سری حرف میزند. من مخاطبانم را گم کردهام. مخاطبی که الان میخواهد با رسانه پول درآورد و با رسانه آرتیست بازی درآورد، حتماً با من بد است. من مخاطبم را در ایران گم کردهام مگر اینکه یک نیرویی به من کمک کند مثل قدیم که رادیو گفتگو به من میدان داد و من هم در چهارچوب رادیو مخاطب جذب کردم.
دیدارنیوز ـ آرش راهبر/ مسلم تهوری: پیشتر قسمت ابتدایی گفتوگو با استاد میرفخرایی را منتشر کردیم. وی در قسمت دوم مصاحبه، بیشتر از رسانههای دولتی و خصوصی گفت و معضلاتی که گریبانگیر رسانه و افراد پیرامون آن شده است. اسماعیل میرفخرایی معتقد است در شرایط فعلی نیز میتوان مخاطب را با رسانه داخلی آشتی داد به شرطی که صداقت بن مایه آن باشد. مشروح بخش پایانی پرسش و پاسخ دیدارنیوز با استاد میرفخرایی را ملاحظه کنید.
ببینید: گفتگوی دیدارنیوز با اسماعیل میرفخرایی در آپارات
رسانه باید در میان مردم باشد
دیدارنیوز: چند سالی است به مسئلهای دچار شدهایم. خیلی از نیروهای رسانهای ما رفتهاند در کشورهای دیگر کار میکنند. خود شما هم تجربه کار در خارج را داشتهاید. این فاصلهای که با مخاطب ایجاد شده قابل پر شدن است؟
میرفخرایی: منظور از فاصله با مخاطب چیست؟
دیدارنیوز: ما الان تلویزیونهایی داریم که فارسی زبان هستند، اما در ایران نیستند و با مخاطب ارتباط مستقیم ندارند. آیا شما تجربهای در این زمینه دارید که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد و سرنوشت اینگونه رسانهها عموماً چیست؟
میرفخرایی: این رسانهها به ۲ دسته کلی تقسیم میشوند؛ یک دسته شامل شبکههایی هستند که دولتها آن را میگردانند مثل VOA و BBC و ... که مربوط به دولت هستند. این رسانهها شاخهای از دولت هستند. مثلاً بی بی سی هر روز نمیگوید آقای وزارت خارجه، من چه کار کنم؟ بلکه وزارت خارجه یک خط کلی تعیین میکند. در نتیجه افراد ایرانی که آنجا هستند در حقیقت به آن سیستم خدمت میکنند، نمیتوانند از مأموریتهای آن سیستم خارج شوند. البته میتوانند مثلاً ارکستر یا گریم را خود تعیین کنند، اما نمیتوانند از مأموریت سیستم خارج شوند چرا که آنها را اخراج میکنند. خیلی از رفقای ما را از VOA بیرون کردند، چون خیلی از رفقای ما بهطور سادهلوحانه گمان کردند اگر به VOA بروند به لج بازیشان با این حکومت ـ که از نگاه خودشان به حق هم بوده، چون بیرونشان کردهاند ـ کمک میکنند. در حالی که در اتاق خبر VOA به او گفته میشود که مثلاً تو زیادی از حد میگذری. خیلی از بچههای ما در VOA اوایل بسیار ناراحت بودند، چون برای مبارزه با جمهوری اسلامی به آنجا رفته بودند، اما متوجه شدند که آنگونه نیست و در یک جاهایی دولت آمریکا به آنها میدان نمیدهد. در نتیجه آنهایی که دولتی هستند در اجرا و افراد و گروه و حتی خبر دخالت نمیکنند، اما یک خطهایی وجود دارد که باید در مسیر آرمانهای آن دولت حرکت کنند.
دسته دوم شبکههای خصوصی است. چند نفر با هم تلویزیون برپا کردهاند، یعنی یک اتاق گرفتهاند و ماهواره درست شده و یک تلویزیون زدهاند. بسیاری از آنها بر اساس نظر شخصی کسی که تلویزیون زده و برداشتی که او از اقوامش در ایران دارد و نگاههایی که از سوشال مدیا میگیرد تلویزیون را اداره میکنند که این در بسیاری از موارد با جامعه هم خوانی ندارد. مثلاً چهار روز تعطیلی همه مردم شمال میروند و شاد و خوشحال هستند. بعد تلویزیون را روشن میکنیم میگوید مردم گریه میکنند و پول ندارند! پس شما باید هم خوشحالی را بگذارید و هم شخصی که اقوامش در بدبختی هستند را بگذارید. اما این تلویزیون قسمت فامیلهای بدبخت را پخش میکند و خوشحالی را پخش نمیکند، لذا باعث میشود که یکطرفه فکر کردن بر اساس عقیده شخصی از یک رادیو و تلویزیون ظهور کند.
ما باید رادیو و تلویزیون را متعلق به مخاطب بدانیم و اگر فردی پول دارد باید به او بگوییم که سرنوشت مردم مطرح است. یکی از بدبختیهای ما این است آقایانی که در لس آنجلس و سایر نقاط هستند دستشان از جامعه ایران کوتاه شده و اطلاعاتشان را از افراد مرفه خود میگیرند. اما چیزی که میگیرند جامع نیست. من نمیگویم که تبلیغ کنند، در مجموع ممکن است فردی هم آن را نگاه کند و هم صداوسیما را نگاه کند و بعد اینجا مطلب مهمی که نمایان میشود این است که بهعنوان مخاطب رسانه بر اساس سواد رسانهای این فکر در سر میآید که چه کسی چه چیزی میگوید؟ چگونه میگوید؟ چرا میگوید؟ یعنی آدم پشت آن رسانه چه کسی است. شما اگر به اشخاص پشت آن رسانه فکر کنید خیلی از مسائلتان حل میشود. حتی میتوانید در بسیاری از موارد بین خطوط را بخوانید. بارها شده اتفاقی در ایران رخ داده که آقایان گفتند که این را نباید مردم بفهمند یا به اصطلاح خبر را بمالانید! هنگامی که شما در خانه نشستهاید میبینید که امروز فلان اتفاق مهم در مملکت افتاده، اما رسانه بهعنوان اولین خبر از چیز دیگری صحبت میکند. خب این باعث بی اعتمادی میشود. ابتدا باید آن خبر مهم را بگویید و اجازه ندهید ۵ یا ۱۰ روز بگذرد. مثل تلویزیون کره شمالی درباره قطاری که سوخته بود خبری اعلام نمیکند، اما بعد که دنیا آن را پخش کرد مجبور میشود که خودش هم این خبر را پخش کند. با این وجود آن چه مؤخر است را اعلام میکند و نمیگوید که چه چیزی شد که اتفاق رخ داد و اصل قضیه را بیان نمیکند.
نکته مهم این است که روز اولی که رادیو درست شد چرا گفتند در میدان ارگ باشد؟ چون که وسط شهر بود. رسانهای که وسط مردم نباشد و نتواند سیمای آن را درست بگیرد، از یک جایی به بعد به رسانه شخصی تبدیل میشود؛ چه دولتی باشد و چه خصوصی. آن جاست که اعتبارش از بین میرود و مورد سؤال قرار میگیرد. خیلی از دوستان در این صد و خردهای تلویزیون که داریم فریاد شخصی میزنند. خیلیها هم که با سیستم لج هستند حرفهایی میزنند که حقیقت ندارد. مسئله عدم صداقت است. مثل اینکه سوار ماشین بسیار مدل بالایی شوید و نفهمید که اطرافتان چه میگذرد.
ما پیرمردها هم مخاطب زیاد داریم
دیدارنیوز: به نظر رادیو و تلویزیون ایران مقداری از حد استاندارد پایینتر آمده است. کسانی هم خواستند این خلا را در بیرون از ایران پر کنند، اما انگار به مرور اعتبار و اتصال خود را با مخاطب از دست دادند. این وسط مخاطب هم پاک گیج میشود و مرجع درستی برای دریافت محتوا ندارد.
میرفخرایی: اول از همه سواد رسانهای این است که ببینیم خاستگاه رادیو و تلویزیون و حتی سوشال مدیا کجا بوده است. من به همه میگویم مطالعه کنید. این بینش یک شبه به دست نمیآید. یادمان باشد هیچ فردی نمیآید بی دلیل پول بگذارد برای رسانه. اگر این را یاد گرفتیم آن زمان متوجه میشویم که آدم خوب داریم، آدم بد داریم، دزد داریم و خودمان میتوانیم انتخاب کنیم. در نتیجه با این دید میتوانیم خودمان رسانهمان را در ذهنمان بسازیم. متأسفانه اینقدر رسانه شلوغ کار میکند که هر کدام از ما باید در مغزمان یک رسانه بسازیم. بعضی از مردم فکر میکنند کسی که در قاب رسانه قرار میگیرد، پس حتماً حرف درستی میگوید. خیر اینگونه نیست. هوشیار باشید، لزوماً این قاب ـ چه تصویری و چه صوتی ـ هر چیزی که میگوید مطلقاً درست نیست و مخاطب باید آن را انتخاب کند. بر این اساس که اصل و نسب او چه کسی است؟ چه چیزی میخواهد بگوید؟ چه کسی پول آن را داده است؟ اگر هوشمندی بالا برود آن زمان از حالت بی رسانهای خارج میشویم.
چند وقت پیش صداوسیما برای انتخاب گوینده من را دعوت کردند. من گفتم چند نفر پیرمردهایی که داریم را صدا کنید و یک کانال به ما دهید ما اصلاً هم برانداز نیستیم، بعد شما ببینید مشتری ماهواره را برای شما میآوریم. الان هم البته جامعه خیلی چیزها را میفهمد به خصوص جوانان، کلک پشت اینها را میفهمند. منتهی متأسفانه خودمان در دستگاه رسانهای اصلیمان میخواهیم با آن کلک رقابت کنیم. من نمیتوانم با یک آدم عوضی رقابت کنم. تو راستی را نشان بده. دوربینتان آدم راستکی را نشان دهد نه آدم مبالغه آمیز. مثلاً وقتی میخواهند مصاحبه کنند با افراد خاصی مصاحبه میکنند. خب مردم میفهمند این دروغ است.
دیدارنیوز: یعنی موضوع مورد بحث هیچ مخالفی ندارد و همه مصاحبه شوندهها موافق آن موضوع هستند.
میرفخرایی: فکر سردبیری اشتباه است. مردم که نفهم نیستند. به مجرد اینکه این دوربین روشن میشود آن شخص متوجه میشود و میگوید که این به من کلک میزند. نباید کلک بزند، باید جمع جبری را بگیرد. دیدید در یک مهمانی همه عادی نشستهاند، اما بعد دوربین که فیلم میگیرد همه رسمی میشوند. این دورویی یک اشکال است که به رسانههای ما هم نفوذ کرده. آمریکاییها هم دورویی دارند، اما اینقدر بلد هستند که آن را در چهارچوب سینمایی بگذارند و مخاطب هم نفهمد. غربیها از چهارچوب بیرون نمیآیند، اما ایرانیها اینطور نیستند. من میگویم این «خودش» را رسانهای کنید. نگذارید این «خودش» دورتر باشد. اگر زیرک باشید آن شخصیت «خودش» را در میآورید. مثل این که الان از من خودش را در آوردهاید.
دیدارنیوز: وسوسه نشدید که خودتان با این ابزار جدید یک رسانه بسازید؟
میرفخرایی: بلد نیستم و شاید هم کمی میترسم. اینکه من رسانه جدید، مثلا یک سایت درست کنم از این کار میترسم، چون چوب آن را خوردهام. نه اینکه این کار را انجام ندهم، اما ترجیح میدهم فرد حرفهای این کار را انجام دهد. من منافعی هم در این کار ندارم. خب وقتی کسی پول داده و اینها را درست کرده خب من هم به آنجا میآیم. من از دستگاه فنی نمیترسم. آن را دوست دارم. من مخاطبم را گم کردهام. مثلاً من الان با شما حرف میزنم، اما دهها فرد که من را میبینند میگویند این فرد چه میگوید، از زمان شاه آمده و یک سری حرف میزند. من مخاطبانم را گم کردهام. مخاطبی که الان میخواهد با رسانه پول درآورد و با رسانه آرتیست بازی درآورد، حتماً با من بد است. من مخاطبم را در ایران گم کردهام مگر اینکه یک نیرویی به من کمک کند مثل قدیم که رادیو گفتگو به من میدان داد و من هم در چهارچوب رادیو مخاطب جذب کردم. اما اگر از من بخواهند فلان چیز را بگویم و فلان چیز را نگویم خب ادامه نمیدهم و نمیتوانم. ما هنوز مأموریت خود را داریم. الان در آمریکا افرادی را پیدا میکنند که افکارشان با مدیریت رسانه هماهنگی دارد. بعضی فقط بهعنوان شغل وارد رسانه میشوند. اگر شغل میخواهید معاملاتی باز کنید. اینجا نیازمند صداقت است.
دچار پدیده وحشتناک خودسانسوری هستیم
دیدارنیوز: درباره کارکرد یا وظیفه صداوسیما سه احتمال هست، یکی اینکه ببینیم نیاز جامعه چیست و برای آن نیاز، خوراک تهیه کنیم. یک کارکرد دیگر این است که صداوسیما به سمتوسویی برود که من احساس یک نیازی کنم و بعد خودش نیازهای من را بر آورده کند. یعنی خودش نیاز را بسازد و برطرف کند. شق سوم هم این است که صداوسیما راه خود را برود و جامعه هم راه خودش را.
میرفخرایی: من فکر میکنم که الان بیشتر راه سوم هستیم. وظیفه هر دستگاه ارتباطی آگاهی دادن، آموزش و تفریح است. این سه جزء لاینفک هستند. بستگی دارد که بخواهید در کدام محدوده کار کنید. میتوانید ترکیبی باشد و هر سه را بگذارید. میتواند تفکیکی باشد. مثلاً یک کانال بگذارید که تفریحی است مثل نسیم، یک کانال دیگر فقط آموزشی باشد و یکی هم کانال خبری. اینها میتواند اینطور جدا شوند، اما مسئله اینجا است که این موارد نمیتواند از یک منبع باشد. جایی که میخواهد مردم را با تفریح سرگرم کند، باید منبعش با چیزی که میخواهد کارش تبلیغ و آگاهی دادن سیاسی باشد جدا باشد. اگر میخواهد تلفیقی با هم کار کند باید خیلی دقیق یک مجموعه تلویزیونی بسازد که چند درصد آن تفریحی باشد و چند درصدش آگاهی بخشی باشد. آن مجموعه هم حتی از نوع آموزشی، باید به گونهای باشد که یک چیز تفریحی داشته باشد. چون اگر تفریحی نباشد مردم نگاه نمیکنند. در نتیجه میتوان تلفیق این موارد را داشت.
از نظر من، اینکه الان صداوسیما راه خودش را میرود و مردم راه خودشان را. شاید زیاد هم تقصیر آقایان نیست؛ به هر حال جامعه متحول شده. از یک دورهای رسانهها به شدت گسترده شدند و صداوسیما هم خواست به صورت کمّی از جهان عقب نیفتد. مثلاً گفتهاند که ما یک شبکه نسیم میگذاریم که در مقابل فلان شبکه آن سوی مرزها باشد. اما چون این به وسیله یک آدم سیاست مدار طراحی شده، بخش تفریحی آن زیر تسلط سیاست قرار گرفته است. زیر تسلط فرهنگ، اشکالی ندارد، اما اینکه سانسورچی به شما بگوید باید اینگونه حرف بزنید که فلانی بدش نیاید این دیگر تفریح ندارد. چطور در مجامع خصوصی این آدم را گذاشتهاید؟ چطور همین آدم وقتی به تلویزیون میآید ممنوعالتصویر میشود؟ مثال ساده اینکه شهریاری شاگرد و دوست خود من بود. از مدرسه سینما و تلویزیون آمد و بسیار تلاش کرد که کارگردان شود. من به او گفتم که تو نمیتوانی کارگردان شوی. میتوانی به مردم تفریح بدهی. در نهایت شومن شد و موفق هم بود. یک جاهایی هم تند رفت، چون سیاسی فکر کردیم او را حذف کردند. چون دستگاه سیاست گذاری پشت این تفریح است. خب اشکال ندارد یک جاهایی آقا محمود شوخی بکند، اما یک جاهایی باید حرمت رادیو و تلویزیون را نگه دارد. مشکلی که ما داریم این است که آدم سیاست گذار یا تلویزیون و تفکر سیاسی بر تفریح حاکم است و میتواند فرهنگ آن حاکم باشد. در زمان شاه نمیگویم همه چیز درست بود، اما اختاپوس هم داشتیم که با هم گنده حرف میزدند و سیستم را مسخره میکردند. نمیگویم همه چیز خوب بود، اما برخی سریالهای آن زمان از سریالهای الان خیلی جا افتادهتر بود. شما میتوانید نمونههای آن را ببینید. برای اینکه بخش تفریحی برنامه آن قدر سیاسی نبود. میگفتند آقای سیاستمدار تو با این کار نداشته باش و من از نظر فرهنگی بخش تفریحی را از نظر کلام کنترل میکنم. الان به جایی رسیده که چون همه چیز سیاسی شده برنامههای تفریحی ما هم نگران است.
ما دچار پدیده وحشتناک خود سانسوری شدهایم. اگر من به شما ثابت کنم که برانداز نیستم شما با من صحبت میکنید. خود سانسوری یک بیماری است که آدم از ترس اینکه او را دستگیر کنند سانسور میکند. خود مارکس هم مارکسیست نبوده، لنین هم لنینیست نبوده است. چگونه گاهی اوقات از مرکز یک سیستم خود سانسورتر هستیم؟ در زمان شاه افرادی داشتیم که خود شاه را سانسور میکردند. الان هم افرادی داریم که بزرگان مملکت را سانسور میکنند. خب چرا سانسور میکنید؟ بگذارید حرفشان را بزنند یا توضیح دهند. چیزی به اسم تفسیر خبر وجود دارد. در تفسیر بگویید که فلان آقا آن روز حالش خوب بود و این حرفها را زد، اما لزوماً ما باید از وی سؤال کنیم. یک جاهایی هم سانسور لازم است. به نظر من هوشیاری کامل لازم است. من نمیدانم با یک دستگاهی که اینگونه گسترده شده و بی موقع هم گسترده شده، چه باید کرد. من میتوانم امراض را در این بیمار بشناسم و بگویم چه امراضی دارد. راه چاره هم اگر بخواهید باید مریض را بکشید و از ابتدا بسازید.
دیدارنیوز: مثل یک جوان سرکش است که کنترلش از دست پدر و مادر در رفته.
میرفخرایی: بله این گونه است و خودشان هم میدانند. من الان میگویم این همه مجری انتخاب کردیم، اما یک نفر آنها هم روی آنتن نیامد، چون فراسوی ما یک عده دیگر بودند و شاید نظر ما درست نبود. حجم کار زیاد است و مخاطب گم شده، چون میخواستیم ماهواره را نبینند. خب اگر خواستیم ماهواره را نبینند چرا تلویزیون خصوصی با دقت و مراقبت شدید درست نکردید و خودتان را از تلویزیون تفریحی کنار نکشیدید و آن را دست خصوصی نسپردید. شما میدهید خصوصی برایتان درست کند بعد در عمومی پخش میکنید و سر و ته آن را میزنید. راه چاره این است که از کانالهای کوچک و محدود، خصوصی سازی را شروع کنید. منتهی با مراقبت فرهنگی نه سانسور. چون میخواهید یک چیزی را در رادیو و تلویزیون جلو ببرید باید به شکل فرهنگی باشد و با هارت و پورت (قلدری) نمیتوانید جلو ببرید. اخبار نباید اینقدر خشک و گوینده نباید اینقدر رسمی باشد.
به نظر من تنها راه این است، یک مدل انتخاب کنیم مثل یک درخت. این درخت به ما خدمت خودش را میکند و فتوسنتز خود را انجام میدهد. مسئله این است که اگر ما مدل خود را از مدل راستین طبیعت بگیریم این مدل با خداشناسی هم مغایرت ندارد، میتوانیم معقول فکر کنیم. برای همین است که من میگویم رسانه علمی. چون رسانه علمی از فتوسنتز و گیاه صحبت میکند و از خانمی که گیاه را دوست دارد صحبت میکند.