واقعیت آن است که محمد مرسی به دلیل انتخابهای خود، فرصت بزرگی را نه تنها از خود، جریان اخوان المسلمین و جامعه مصر سلب کرد بلکه این فرصت بزرگ را از جهان اسلام و به نوعی جامعه بشری نیز دور ساخت. فرصتی که افق آن بسیج ظرفیتهای جوامع اسلامی علیه رژیم صهیونیستی و جریان سلطه بود.
دیدارنیوز ـ احمدرضا روح الله زاد: محمد مُرسی مُرد. مردی که ظهور و سقوط کوتاهی در عرصه سیاسی مصر و منطقه داشت اما در همین دوره کوتاه، نگاههای متفاوتی هم در داخل مصر و هم در خارج نسبت به وی وجود داشت. بعضی در مصر مانند حاکمان فعلی این کشور، وی را خائن میدانند و اساسا در محکمهای که مُرد نیز برای بررسی خیانت وی به کشور مصر برپا شده بود و البته برخی جریانهای انقلابگرای مصر نیز اقدامات وی در زمان ریاست جمهوری را به نوعی خیانت به آرمانهای انقلاب میدانستند. بعضی هم در خارج، وی را خائن میدانند. خصوصا در ارتباط با حوزه مقاومت و حمایت از جریانهای تروریستی در سوریه و مواضعی که علیه دولت سوریه اتخاذ کرده بود. البته برخی هم وی را یک فرد انقلابی و یک رهبر سیاسی میدانند که فرصت پیدا نکرد تا انقلاب مصر را به سامان خودش برساند.
محمد مرسی مانند بسیاری از شخصیتهای علمی و فرهنگی مصر و البته کشورهای اسلامی در چارچوب جریان اخوان المسلمین تعریف میشود. وی یکی از شخصیتهای رده بالای اخوان محسوب میشد. جریان اخوان المسلمین با توجه به مانفیست اعتقادی اش که پرهیز از ورود به عرصه سیاسی و خروج علیه اولی الامر و نیز تاکید بر آموزش و تعلیم و تربیت جامعه بود، با شروع انقلاب جوانان مصر از همراهی با آن دوری میکرد، اما پس از گسترش انقلاب و دیده شدن نشانههای افول قدرت حسنی مبارک، با تمام ظرفیت خود وارد میدان شد. اکثر تحلیلگران معتقد هستند که اخوان المسلمین در این انقلاب، موج سواری قهار بوده و توانسته است این خیزش مردمی را به نفع خود مصادره کند.
محمد مرسی شاید نتیجه فعل و انفعالات درون اخوانی و غلبه افرادی با گرایش تند سلفی در شورای رهبری بود که به عنوان نماینده اخوان المسلمین برای نخستین انتخابات ریاست جمهوری پس از سقوط مبارک از سوی این جریان معرفی شد. شاید همین رفتار تمامیت خواهانه و فرصت طلبانه جریان اخوان موجب شد تا میان جریانهای انقلابی، اتفاق نظر واقع نشد و محمد مرسی در انتخابات، مقابل احمد شفیق نخست وزیر حسنی مبارک! موفق به کسب پیروزی کمرنگی شد.
رژیمهای عربی و در راس آنها عربستان از حاکمیت اراده مردم در عرصه سیاسی مصر احساس خطر از انتقال این تجربه به کشور خود کردند. به همین دلیل دلارهای نفتی به سمت جریانهای سلفی تندرو مانند حزب النور سرازیر شد. با توجه به واکنش صریح مردم در بحبوحه انقلاب علیه امریکا و اسرائیل و عربستان خصوصا در حمله به سفارتخانه هایشان در قاهره، یک اتحاد ضد انقلابی امریکایی و اسرائیلی و عربی شکل گرفت. بر این اساس موج اعتراضات علیه حکومت مرسی در مصر به راه افتاد و ارتش که در دوران انقلاب علیه مبارک تلاش کرده بود خود را بیطرف نشان دهد، در این مرحله به عنوان دفاع از مردم در برابر مرسی، کودتا کرد و مرسی بازداشت و از ریاست جمهوری خلع شد. حزب سلفی النور هم فورا حمایت خود را از کودتای ژنرال السیسی اعلام کرد! اکنون پس از هفت سال زندان، مرسی در محکمهای برای بررسی اتهام خیانت به مصر و جاسوسی برای قطر، مرگ را استقبال کرد.
واقعیت آن است که محمد مرسی به دلیل انتخابهای خود، فرصت بزرگی را نه تنها از خود، جریان اخوان المسلمین و جامعه مصر سلب کرد بلکه این فرصت بزرگ را از جهان اسلام و به نوعی جامعه بشری نیز دور ساخت. فرصتی که افق آن بسیج ظرفیتهای جوامع اسلامی علیه رژیم صهیونیستی و جریان سلطه بود، همان صهیونیسم بین المللی بود که نگاه سلطه طلبانه اش منشأ همه مشکلات در جوامع مختلف است. نگارنده محمد مرسی را خائن نمیداند، اما تردید ندارد که انتخابهای غلط وی و جریان اخوان در سقوط نخستین دولت اخوانی جهان اسلام موثر بوده است و فرصت را برای نقش آفرینی دلارهای نفتی – عربی و امریکا و اسرائیل در مرگ این کودک نو پای اخوان (دولت اخوانی) مهیا ساخت. شاید اگر جوامع عربی موفق میشدند در انقلابهای خود حول یک آرمان مشترک و یک رهبری توافق کسب کنند، انقلابشان با مرگ زودرس مواجه نمیشد. تجربهای که در ایران موفقیت خود را نشان داده است. هر چند جوامع عربی همچنان آبستن است و تنها باید امیدوار بود تجربه تلخ ظهور و سقوط کوتاه دولت محمد مرسی را تکرار نکنند.