تیتر امروز

مسعود زنجانی: حافظ را باید به مثابه یک متفکر و اندیشمند بشناسیم/ باید موضع حافظ را در عالم اندیشه تبیین کنیم/ نیچه و هایدگر بر این باور بوده‌اند که هولدرلین از تمام فلاسفه قبل از خود فراتر رفته
گفت‌وگوی دیدار در برنامه «گپی نو» با پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات به بهانه بزرگداشت حافظ شیرازی

مسعود زنجانی: حافظ را باید به مثابه یک متفکر و اندیشمند بشناسیم/ باید موضع حافظ را در عالم اندیشه تبیین کنیم/ نیچه و هایدگر بر این باور بوده‌اند که هولدرلین از تمام فلاسفه قبل از خود فراتر رفته

در سومین برنامه از گپی‌نو به مناسبت بیستم مهرماه، بزرگداشت حافظ شیرازی به سراغ مسعود زنجانی پژوهشگر حوزه فلسفه و ادبیات رفتیم تا با موضوع «حافظ به مثابه اندیشمند» با او به گفت‌و‌گو بنشینیم.
کوروش احمدی: مدعیان ساخت بمب اتم در ایران، شوخی می‌کنند!/ وضعیت فعلی، قابل ادامه‌دادن نیست/ احتمال حمله مجدد اسرائیل را بالا نمی‌دانم
گفت‌وگوی دیدار در برنامه «ایرانشهر» با یک دیپلمات باسابقه و تحلیلگر ارشد مسائل بین‌الملل

کوروش احمدی: مدعیان ساخت بمب اتم در ایران، شوخی می‌کنند!/ وضعیت فعلی، قابل ادامه‌دادن نیست/ احتمال حمله مجدد اسرائیل را بالا نمی‌دانم

دیدارنیوز در بیستمین پرده از برنامه «ایرانشهر» به سراغ «کوروش احمدی»، دیپلمات باسابقه و تحلیلگر ارشد مسائل بین‌الملل رفته و مسائل مختلف مرتبط با منافع ملی ایران از فعال شدن مکانیسم ماشه، تحرکات...
داریوش مؤدبیان: جذابیت نمایشنامه «جنگ تریاک به کارگردانی ماهاتما گاندی»، در وجوه مختلف شخصیت گاندی است
گزارش دیدار از نشست نقد و بررسی کتاب «جنگ تریاک به کارگردانی ماهاتما گاندی

داریوش مؤدبیان: جذابیت نمایشنامه «جنگ تریاک به کارگردانی ماهاتما گاندی»، در وجوه مختلف شخصیت گاندی است

نشست نقد و بررسی کتاب «جنگ تریاک به کارگردانی ماهاتما گاندی»، نوشته‌ سیدعلی معتضدی، به همت کانون نمایشنامه نویسان و مترجمان تأتر ایران، عصر چهارشنبه ۱۵ مهرماه در خانه فرهنگ و هنر گویا در کریمخان...

ماجرای دختری که قربانی «شکلات داغ» شد

News Image Lead

دختر ۱۷ ساله‌ای که با ردیابی‌های اطلاعاتی نیروهای انتظامی به آغوش خانواده‌اش بازگشته بود، درباره حادثه تلخی که آینده‌اش را در تاریکی فرو برد، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد توضیح داد.

کد خبر: ۲۷۲۴۳
۱۰:۱۸ - ۱۹ خرداد ۱۳۹۸
دیدارنیوز - به گزارش ایسنا به نقل از «خراسان»، وی گفت: علاقه زیادی به خوردن شکلات داغ داشتم اما پزشک معالجم مرا از خوردن شکلات داغ به شدت منع کرده بود تا جایی که مادرم نیز هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد حتی رنگ شکلات داغ را ببینم. به همین دلیل خوردن این نوع شکلات برایم به یک آرزو تبدیل شده بود و دوست داشتم برای یک بار هم که شده طعم آن را بچشم. این آرزو زمانی برآورده شد که به تنهایی و برای خرید به خیابان رفته بودم.

آن روز ناگهان چشمم به تابلوی «شکلات داغ موجود است» روی شیشه یک کافی‌شاپ خیره ماند. داخل کافی‌شاپ دخترها و پسرهای زیادی را دیدم که کنار یکدیگر مشغول صرف قهوه، نسکافه و شکلات داغ بودند. حس کنجکاوی سراسر وجودم را فراگرفته بود. دلم نمی‌خواست چشمانم را به روی شکلات داغ ببندم و از آنجا عبور کنم!

بالاخره دل به دریا زدم و یک شکلات داغ سفارش دادم. در همین حال پسر جوانی کنارم نشست و گفت: «اگر به تنهایی از کافه خارج شوی دیگر پسران برایت ایجاد مزاحمت می‌کنند. اگر دوست داری می‌توانم تو را با خودروی سواری‌ام به خانه برسانم.» آن لحظه از اینکه پسر جوانی به من اهمیت می‌داد و پشتیبانم بود ذوق‌زده شده بودم. از سوی دیگر با دیدن خودروی گران‌قیمت او احساس غرور می‌کردم. با خوشحالی سوار خودرو شدم اما آن جوان غریبه از من خواست سرم را از زیر صندلی بالا نیاورم تا کسی مرا داخل خودرو نبیند. حدود ۲۰ دقیقه بعد خود را داخل پارکینگ منزلی دیدم که آن جوان مرا به آنجا برده بود.

خواستم فریاد بزنم اما راننده و یکی از دوستانش تهدید کردند که مرا می‌کشند. به ناچار با آنها همراه شدم و به داخل منزلی رفتم که یک روز مرا آنجا نگه داشتند. دیگر هستی‌ام را از دست داده بودم که آنها مرا رها کردند. در دو راهی تردید قرار داشتم و نمی‌توانستم تصمیم درستی بگیرم. اگر با پلیس تماس می‌گرفتم می‌ترسیدم آبرویم برود. اگر به خانه بازمی‌گشتم نگران بودم که خانواده برای حفظ آبروی خودشان مرا طرد کنند. با اشتباهی بزرگ‌تر به خانه یکی از دوستانم رفتم که با مادرش به تنهایی زندگی می‌کردند. مادر او وقتی ماجرایم را شنید خیلی از من استقبال کرد و گفت: «از تو مانند دخترم نگهداری می‌کنم.» به همین خاطر چند روز بعد به همراه دوستم در یکی از مراکز تجاری مشهد به عنوان فروشنده مشغول کار شدیم.

در این شرایط مادر دوستم مرا با پسر جوانی آشنا کرد تا با یکدیگر ازدواج کنیم اما من فقط با آن جوان ارتباط داشتم و خبری از ازدواج نبود. وقتی فهمیدم که مادر دوستم از آن جوان پول گرفته تا ارتباط مرا با او برقرار کند، از خودم متنفر شدم و به اشتباهم پی بردم. دیگر واقعاً دلم برای خانواده‌ام تنگ شده بود و دوست داشتم دلتنگی‌هایم را در کنار آنها فریاد بزنم. به همین دلیل با مادرم بعد از گذشت حدود دو ماه از این ماجرا تماس گرفتم و ماموران کلانتری سراغم آمدند و مرا به خانواده‌ام تحویل دادند.


ارسال نظرات
امروز دوشنبه ۲۱ مهر
امروز دوشنبه ۲۱ مهر
امروز دوشنبه ۲۱ مهر
امروز دوشنبه ۲۱ مهر