دیدارنیوز - مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «تیتر روزنامۀ «اعتماد» دربارۀ قهرمانی تیم «پرسپولیس» با استفاده از دیالوگی مشهور در فیلم «مادر» - ساختۀ علی حاتمی - با قضاوتهای مختلف روبهرو شده و سردبیر روزنامه - سیدعلی میرفتاح - را که از صاحبسبکترین روزنامهنگاران ماست، به توضیح واداشته؛ تا جایی که به خاطر سوءتفاهمی که پدید آمده از هواداران تیم «استقلال» پوزش خواسته است.
سردبیر اعتماد که اصل ذوق و دانش او را در مجله متفاوت «کرگدن» میبینید، فوتبالی نیست و با استفاده از اطلاعات ادبی و هنری خود تیتری انتخاب کرده اما همین، کار دست او داده چون به استقلالیها برخورده است. منتها نکته مغفولِ قضیه این است که «قرمزته! آبیِ آبلیموجات» تنها بخش آخر عبارت طولانیای است که از زبان «محمد ابراهیم» - با بازی درخشان «محمدعلی کشاورز» (و صداپیشگی منوچهر اسماعیلی) - بیان میشود و خوشبختانه فیلم مادر هم آن قدر از تلویزیون پخش شده که خیلیها به یاد دارند و در این سی سال بارها تماشا کردهاند.
نکتۀ اصلی در واقع این است که این نقش در فیلم مادر یک «لمپن» است؛ شخصیت کاملاً منفی و منفور فیلم که اساساً حرف درست و حسابی از دهان او خارج نمیشود و به لطف خرید و فروش «روده» و صادرات آن به آلمان ثروتمند شده و به عبارت دیگر اگر قرار باشد به هواداران بربخورد به پرسپولیسیها باید بربخورد نه به استقلالیها!
سردبیر «اعتماد» و دوست نازنین و صاحب ذوق ما روز بعد توضیح داده و نوشته است: «گاهی محاسبات غلط از آب درمیآید و گاهی نادانسته دست به کاری میزنی که دیگران را درد و رنج میافزاید… همین است که با مَدّ و تشدید، خدمتتان عرض میکنم ببخشید.»
توضیحات سردبیر اعتماد قابل قبول است و بر اساس دانش ادبی و هنری خود تیتر فوتبالی انتخاب کرده اما من در اینجا میخواهم به نکتۀ دیگری اشاره کنم. این که اگر قرار باشد به هوادارانی بربخورد اتفاقاً پرسپولیسیها و قرمزها باید باشند نه آبیها و استقلالیها. چون دیالوگ از زبان شخصیت لُمپن داستان بیان شده؛ هر چند به هیچکدام نباید بربخورد و فوتبال، یک بازی است برای سرگرمی و شادی نه کینتوزی و هدف، تقویت دوستیهاست.
یکی از بهترین آثار علی حاتمی فیلم «مادر» است و در آن رقیه چهرهآزاد، محمدعلی کشاورز، فریماه فرجامی، اکبر عبدی، حمید جبلی، جمشید هاشمپور (آریا)، حسین کسبیان، حمیدۀ خیرآبادی (نادره) و محمود بصیری بازی میکنند.
داستان فیلم هم حول شخصیت مادر (با بازی زندهیاد رقیه چهرهآزاد) میگردد و این که مادر تصمیم میگیرد روزهای آخر عمر را در خانۀ قدیمی و نوستالژیک با فرزندان بگذراند و حتی برادر ناتنی فرزندان را هم دعوت میکند. در این میان زشتترین رفتارها از محمدابراهیم سر میزند که هر چند دعوت مادر را پاسخ گفته ولی این کار را عبث میداند. محمدعلی کشاورز در نقش «محمدابراهیم» ظاهر شده که فقط پول را میشناسد و لمپن است و اکبر عبدی هم نقش «غلامرضا» را بازی میکند؛ برادری که به لحاظ ذهنی مشکل دارد و یکی از مشهورترین جملات تاریخ سینما را هنگام مرگ مادر از زبان او به یاد داریم: «مادر مُرد از بس که جان ندارد!»
محمدابراهیم اما از ابتدا کل موضوع را به سُخره میگیرد و احترام مادر را در مجموع حفظ نمیکند. دیالوگ مورد نظر از این قرار است: «پرهیز مَرهیزش میدین که چی؟ خورشیدِ دَمِ غروب، آفتابِ صلاتِ ظهر نمیشه. مهتابی اضطراریه. دو ساعته باتریش. بذارین حال کنه این دمهای آخر. حال و وضع تُرنجَبین بانو عینهو وقت اضافیِ بازیِ فیناله. آجیل مشکلگشاش هم پنالتی یه. گیرم این جور وجودا موتورشون رولزرویسه. تختهگاز هم نرفتن. سر بالاییِ زندگی. دینامشون وصله به برق توکل. اینه که حکمتش پنالتییه. یک شوتِ سنگین، گُله. گلِشم تاجِ گُله. قرمزته! آبیِآبلیموجات.»
ملاحظه میکنید که این فرمایشها از دهانِ محمدابراهیمِ رودهفروش و لمپن خارج شده و بر این اساس نه قرمزها باید ببالند نه آبیها بنالند! کمااینکه غلامرضا هم که مشکل ذهنی دارد، پاسخ میدهد: «حالا میده به عابدزاده. علی پروین میده به وسط. صاف، رو سرِ مظلومی. مظلومی به قلیچ. قلیچ به دهداری. دهداری به جدیکار، جدیکار از پشت به دروازه. خطا. گُ......ل ل ل.
بِکِنباوئر گفت. چی گفت؟ خودش به من گفت. چی گفت؟ درِ گوش من گفت. چی گفت؟ ریگان به من گفت. چی گفت. خودش به من گفت. توی حموم گفت. چی گفت. من از ایران میترسم. من از ایران میترسم. من از ایران میترسم.»
[مادر از شنیدن حرفهای محمدابراهیم ناراحت میشود. به داخل ساختمان میرود… به بالکن میرود و محمدابراهیم را مخاطب قرار میدهد] مادر: با این خواهر، برادرا خوب تا نکردی. من، مادرم میبخشم اما بترس از روزی که آهِ مظلوم دامنت رو بگیره.
محمدابراهیم: این قدر دیگه ما رو عاق والدین نکن از اون بالا. ما یه سر خاک و فاتحه باس بیایم که اونو میایم. جَخفاتحهشام میشه از همین راه دور پیشکی حواله کرد، فاتحه. طلعت! اون کُتِ صابمُرده ما رو بده بریم پیِ زندگی نکبتیمون.»
با این وصف ملاحظه میفرمایید که اساساً محمدابراهیم شخصیت مثبت فیلم نیست که «قرمزته» گفتن او مایه مباهات باشد یا «آبی آبلیموجات» گفتن او اسباب رنجیدن.
پس نه پرسپولیسیهای محترم ببالند، نه استقلالیهای گرامی بنالند و نه نیاز به عذرخواهی دوست نازنین ماست…
آری، قصه به همین سادگی است!
بعدالتحریر: کاش خوانندگانی که از این نویسنده معمولاً تحلیلهای جدی سیاسی میخوانند بابت ارتکاب این فقره خُرده نگیرند. چون هم منِ نویسنده و هم چه بسا شمای خواننده، گاه به موضوعی متفاوت و مهمتر از آن به گونهای دیگر نگریستن نیاز داریم و کاش انتقادها به حدی نباشد که مانند دوست روزنامهنگار ناگزیر شوم عذرخواهی کنم!
دیالوگهای فیلم «مادر» به نقل از کتاب «مجموعۀ آثار علی حاتمی / نشر مرکز، جلد دوم، صفحات ۱۱۱۳ و ۱۱۱۴»