فوتبال، و بیشتر ورزش ها، از این نظر که هدف نهایی در آنها برای همه بازیکنان و دست اندرکاران آشکار و یگانه است، ساده ترین و همه فهم ترین مصداق برای تجسم و تشبیه هدف، آرمان، چشم انداز و موفقیت است.
دیدارنیوزـ فوتبال، و بیشتر ورزش ها، از این نظر که هدف نهایی در آنها برای همه بازیکنان و دست اندرکاران آشکار و یگانه است، ساده ترین و همه فهم ترین مصداق برای تجسم و تشبیه هدف، آرمان، چشم انداز و موفقیت است. بی تردید همه کسانی که عضوی از سازمان یک تیم فوتبال هستند، از سرمربی و کادر فنی تیم گرفته تا بازیکنان، کادر مدیریتی، لجستیک، اداری، مالی و هواداران تیم، همه میدانند که وقتی موفقند که تیمشان به تیم حریف گل بزند و از او گل نخورد و به سادگی میفهمند که موفقیت نسبی است، یعنی اگر هم گل خوردی باید سعی کنی که گل بیشتری بزنی و برنده کسی است که تفاضل گلش مثبت باشد.
از این روی تا زمانی که یک تیم بر مدار پیروزی قرار دارد، موفق قلمداد میشود و اگر برعکس شد سریعاٌ سازمان تیم به بررسی و آسیب شناسی میپردازد. نماد پذیرش اشکال و ضعف در یک تیم فوتبال، تغییر سرمربی است. مادامی که تیمی با یک سرمربی بردهای متوالی دارد یا جایگاهش را در جدول ارتقاء میدهد، سازمان تیم دست به تغییر او نمیزند و زمانی که نتیجه عکس میشود، سرمربی در خط اول تقصیر و تصمیم گیری برای تغییر است.
یک شرکت، یک سازمان و در نهایت، یک کشور هم زمانی میتوانند موفق قلمداد شوند که تجسم درستی از پیروزی داشته باشند. به بیان ساده اگر یک حکمرانی مفهوم گل زدن را برای خود و سازمانش، از ارکان حاکمیت گرفته تا برسد به سطح شهروندان، تعریف و تجسم نکرده باشد، هرکس که پا به توپ میزند و به هر طرف که شوت میکند به هدف زده است. به همین دلیل دامنه پیروزی از گل به حریف زدن تا توپ را به خارج زمین زدن و حتی تا گل به خود زدن قابل تفسیر و ادعاست.
امروز که به وضعیت کشورمان نگاه میکنیم آن را مانند تیمی به هم ریخته و سردرگم مییابیم. هر سازمانی به تصور خودش دارد در جهت ماموریتهایش و، با واژههای دهن پر کن، در جهت «منافع ملی» کار میکند. هر مدیری به باور خودش برای بهبود امور تصمیم میگیرد و، با واژههای دهن پرکن، به «اعتلای ایران» کمک میکند. اما وقتی سه نفر از این مدیران دور یک میز مینشینند آشکار میشود که چقدر تصمیمات گرفته شده توسط آنان با هم متعارض است. اگر از مدیران، سیاسیون، مسئولین ارشد کشور، احزاب، نمایندگان و تمام کسانی که در زمین سیاست توپ میزنند، بپرسید که: پیروزی در حکمرانی چیست؟ به تعداد پرسش شوندهها پاسخ گوناگون خواهید گرفت. معنایش این است که نه دروازه حریف معلوم است نه دروازه خودی و نه راهبرد گل زدن و گل نخوردن. موضوع به همین سادگی است. هیچ اشتراکی در تعریف «منافع ملی» در میان مدعیان کشورداری وجود ندارد. به همین دلیل شهروندان هم مانند تماشاچیانی هستند که به تماشای فوتبالی نشستهاند که دروازههای آن ثابت نیست. گویی دو دروازه را دور زمین میچرخانند و هر کس فقط سعی دارد که زودتر پایش به توپ برسد تا به مقصدی نامعلوم شوتی بزند.
مشکل دوم این است که حکمرانی ما اصولاٌ در تعریف تیم نمیگنجد. همه همه کارهاند و هیچ کاره. از هرکس میپرسی اعلام میکند که من اختیار تصمیم گیری و اقدام ندارم. هر مدیر و وزیر و وکیلی مسئولیت اشتباهات را به گردن کس دیگر میاندازد. همه از منظر خودشان خوبند و دیگران را مقصر قلمداد میکنند. اینجاست که میشود ارزش یک سرمربی باتجربه، دنیادیده، با دیسیپلین و وارد به کار خودش که با هیچکس تعارف ندارد را دریافت. اداره کردن یک تیم ملی، تیمی که هر بازیکنی خودش را ستاره و ژنرال میداند، کار ساده ای نیست. اگر سرمربی، بازیکنان را از روی مصلحت اندیشی و رفاقت و علاقه شخصی انتخاب کند و به هر بازیکن شایستهای برچسبی بزند و او را از تیم بیرون بیاندازد، یا به هرکس اجازه بدهد مقرراتش را نادیده بگیرد، تیمش بدل میشود به کلکسیون بازیکنان درجه دو و رانتی. و از بازیکنان درجه دو و سه تیم ملی نمیتوان ساخت. چنین تیمی را بهتر است به مسابقات فوتبال محله اعزام کرد.
فوتبال آینه خوبی است تا بیاندیشیم چرا به اینجا رسیدیم؟ هرگاه در تعریف گل زدن به اشتراک نظر رسیدیم و در ترکیب تیم و انتخاب سرمربی رویکرد ملی را جایگزین خودی و غیرخودی و استفاده از بازیکنان ضعیف و رانتی کردیم، کفشهای کشورداری را به پا کنیم. فعلاٌ بهتر است فوتبال تماشا کنیم.
منبع: الف