
در پی تعطیلی خانه اندیشمندان علوم انسانی توسط شهرداری تهران، گردهمایی انجمن علمی مطالعات صلح ایران با همکاری انجمن حقوق شناسی و همیاری دهها انجمن و نهادهای علمی مدنی با عنوان «ایران، خانه اندیشمندان علوم انسانی» برگزار شد که روایت خبرنگار دیدارنیوز از این مراسم را میخوانید.
دیدارنیوز _ مسعود پیوسته: در پی لغو و رسما به تعطیلی کشاندن فعالیتهای خانه اندیشمندان علوم انسانی از سوی شهرداری تهران از تاریخ ۱۲ مرداد ماه، پس از قریب به ۱۴ سال فعالیت و برگزاری هزاران نشست و کارگاه و همایش و ... با محوریت علوم انسانی و آنچه در این حوزه میگنجد؛ و در آستانهی گسترهی نفوذ و جلب و جذب مخاطبانِ بسیار در چهار سوی ایران زمین، انجمن علمی مطالعات صلح ایران با همکاری انجمن حقوق شناسی و همیاری دهها انجمن و نهادهای علمی مدنیی برآمده از علوم انسانی، عصر چهارشنبه، پنجم شهریورماه نشست مفصل و سه چهار ساعتهای با عنوان «ایران، خانه اندیشمندان علوم انسانی»؛ و با حضور قریب به سی تن از اندیشمندان و دغدغهمندان علوم انسانی (چه با حضور مستقیم و چه ویدئویی و با واسطه) به موضوع «بی خانمانی»ی اندیشمندان علوم انسانی و به چراییی این ماجرا در موزه هنرهای معاصر تهران پرداختند که واقعا هدف از تقابل با اندیشمندان و پاتوق و خانه شان چیست؟! هرچند برخی سخنوران این گردهماییی مطالبه گرایانهی پرجمعیت که بعضی از میهمانان، ایستاده و شوق مندانه، شنوندهی نطقهای شان بودند، مانند مقصود فراستخواه، جامعه شناس بر این باور بودند که از دیرباز در تاریخ مان، اندیشمندان علوم انسانی، در «بی در کجا» بودهاند و جای مشخصی نداشتهاند!
این گزارش، به شرح همین گردهمایی میپردازد:
جواد رنجبر درخشیلر، استاد علوم سیاسی و شاهنامه پژوه؛ و نائب رئیس انجمن علمی مطالعات صلح ایران، مجری مراسم با عنوان «ایران، خانه اندیشمندان علوم انسانی» بود.
وی در آغاز گفت: «هیچ تحولی در ایران شدنی نیست، مگر با علوم انسانی.»
رنجبر از ستم و سرکوب و تحقیری که از دهههای پیش بر علوم انسانی رفت، گفت. اینکه پس از انقلاب، همواره این رشته، یک رشتهی غریب در بین دیگر رشتهها تلقی میشده است.
مجری مراسم ادامه داد: «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود که از دل آن تحقیرها علوم انسانی بخوانیم و امروز برای خانه اندیشمندان علوم انسانی گرد هم بیاییم. هرچه سنگ فتنه بود، بر سر علوم انسانی بارید. میدانید که پس از انقلاب، پزشکان و مهندسان، سررشتهی امور را به دست گرفتند و به هرحال علوم انسانی، چیز بی اهمیت و تقریبا زائدی تلقی میشد. یکی از مهمترین دلایلِ آنچه که بر سر ما آمده، کم اهمیت تلقی کردن علوم انسانی بوده در دهههای گذشته.
خانه اندیشمندان علوم انسانی، بحق نماد علوم انسانی بود که بر اساس علوم انسانی هم اداره میشد. خانه اندیشمندان علوم انسانی داشت جان میگرفت به دور از فرمالیسم عجیب و غریبی که در دانشگاههای ما حاکم است، داشت به صورت واقعی جان میگرفت؛ و نقش این خانه، صرفا نظری و تئوریک نبود. اگر هم بود، کم هم نبود، بلکه عملی هم بود. نقش اجتماعی پررنگی هم داشت. آخرین نمونه اش که مهم هم هست بعد از جنگ دوازده روزه است، انجمن علمی مطالعات صلح ایران با نهادهای مدنی دیگر، نشستهایی برگزارکردند و تحلیل و تبیین کردند این جنگ را و منافع ملی ایران را از منظر علوم انسانی. یعنی نقش اجتماعی پررنگی این خانه در جامعه از منظر و مبنای علوم انسانی داشت. محدود کردن خانه اندیشمندان علوم انسانی، بی تردید تهدید علوم انسانی است؛ و علوم انسانی نحیف را نحیفتر کردن است؛ و این قطعا در راستای منافع ملی ایران نیست. در این نشست شکوهمند، فکر میکنم چیز بیشتری نمیشود گفت جز دربارهی خرد؛ و بهترین صورت بندی از خرد، از شاهنامه است. قسمت اول شاهنامه، از بیت شانزده است، حضار محترم، استادان گرانقدر، اگر اجازه دهید، یادآوری کنم برای خودمان و کسانی که برای ایران تصمیم میگیرند:
کنونای خردمند ارج خرد/ بدین جایگه گفتن اندر خورد
خرد بهتر از هرچه ایزد داد/ ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای/ خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازوشادمانی و زویت غمیست/ وزویت فزونی و زویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان/ نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن سخنگوی مرد خرد/ که دانا ز گفتار او بر خرد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش/ دلش گردد از کرده خویش ریش
حالا امیدواریم کسانی که خرد ندارند، حداقل دل شان ریش شود! بعضیهای شان دل شان هم ریش نمیشود!»
پیام کتبی حسین بشیریه، استاد علوم سیاسی که شهره به پدر جامعه شناسی سیاسی در ایران است و ساکن خارج کشور، متناسب با موضوع این نشست و گردهمایی، توسط بزرگمهر بشیریه، دانش آموختهی حقوق کیفری و جرم شناسی (برادرزاده اش) برای حضار قرائت شد.
در قسمتی از این پیام آمده بود: «در طول تاریخ، حکومتها در مواجههی با اندیشههای نو و انتقادی، اغلب واکنشهایی خشونت آمیز و سرکوبگرانه نشان دادهاند. مراکز فکر، کتابخانه ها، دانشگاه ها، محافل فلسفی و ادبی؛ و شخصیتهای برجستهی علمی و فکری، همواره از نخستین قربانیان چنین سیاستهایی بودهاند. هدف اصلی این حملات، مهار آزادی اندیشه و جلوگیری از گسترش آگاهی عمومی بوده است. امری که در نهایت، تأثیرات مخربی بر توسعه فرهنگی، علمی و اجتماعی جوامع گذاشته است. از نمونههای بارز در این زمینه، میتوان به سوزاندن کتابخانهی اسکندریه اشاره کرد. این کتابخانه یکی از بزرگترین مراکز دانش در دنیای باستان بود و نابودی آن، ضربهای سنگین به حافظهی بشریت وارد کرد. در قرون وسطی، کلیسای کاتولیک در اروپا با دادگاههای تفتیش عقاید، چهرههایی مانند گالیله و جوردانو برونو را مورد آزار قرار داد. برونو بخاطر حمایت از نظریهی بی نهایت بودن هستی سوزانده شد؛ و گالیله مجبور به انکار یافتههای علمی اش شد تا از مرگ بگریزد. در ایران نیز در دورههای مختلف تاریخی، اندیشمندان و روشنفکران، قربانی سیاستهای استبدادی شدهاند. به عنوان مثال، سرنوشت احمد کسروی و سعیدی سیرجانی و بسیاری از نویسندگان معاصر دیگر، نمونههایی از این سرکوب هاست. به طور کلی میتوان گفت حمایت دولتها از آزادی و فعالیت مراکز فکری و کانونهای تولید و توزیع اندیشههای نو، نقشی اساسی در پیشرفت اجتماعی و فرهنگی در جوامع ایفا میکند. این مراکز، فضایی برای تبادل آزاد فکر، نقد سازنده و رشد ایدههای نوآورانه فراهم میکنند. آزادی اندیشه سبب میشود که نخبگان و پژوهشگران، بدون ترس از سانسور یا سرکوب، به بررسی مسائل جامعه بپردازند. دولتها با فراهم کردن بسترهای قانونی و مالی میتوانند به شکوفایی فکری جامعه کمک کنند. مراکز فکری مستقل، عامل بیداری اجتماعی و آگاهی عمومیاند. آنها با تولید دانش بومی و جهانی، راه حلهایی برای چالشهای پیچیدهی اجتماعی و فرهنگی ارائه میدهند. هم چنین موجب پرورش نسل جوانی منتقد، خلاق و مسئول میشوند. عدم حمایت از این مراکز، به رکود فرهنگی و تقلیدگرایی میانجامد. در نهایت، پیشرفت پایدار، تنها در سایهی آزادی اندیشه و مشارکت فکری محقق میشود.»
غلامرضا اعوانی، استاد فلسفه و رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران و عضو شورای عالی علمی دایره المعارف بزرگ اسلامی، دیگر سخنران این گردهمایی بود که گفت: «بنده همیشه خوشحال بودم که در این جلسات حضور پیدا میکردم و میهمانِ خانه اندیشمندان علوم انسانی بودم ولی امروز متأسفم. چه شد که آنجا را بستند و حالا آنها میهمان ما هستند.
این یک اُفت فرهنگی است. انجمن ما ارتباط تنگاتنگی با خانه اندیشمندان علوم انسانی داشت. حتی کلاسها و سخنرانیهای خود را به آنجا منتقل کردیم. استاد معظم، جناب دکتر دینانی که به علت بیماری نتوانستند در این مجلس حضور یابند، یک سال، آنجا از طرف انجمن ما سخنرانی داشت و همین طور استادان دیگر؛ و این مایهی تأسف است که آنجا را بستند. ایجاد و تأسیس چنین خانه و مرکزی چقدر مشکل هست! به همین آسانی، با یک فرمان و یک چیزی میبندند! این درواقع، دلیلی بر ضعف فرهنگی در کشور ماست که برخلاف آنچه انتظار داریم، واقعا اتفاق میافتد. بدون اغراق میگویم، در طی این سالها به این نتیجه رسیدهام که فرهنگ ایرانی یکی از بزرگترین و درخشانترین فرهنگهای دنیاست. ما واقعا قدر فرهنگ خودمان را نمیدانیم. البته این نه به جهت وطن گرایی و اینها، بلکه حدیث نعمت الهی که به این قوم داده شده در این فرهنگ، فرهنگ، جهانی شد. ببینید اگر فرهنگ یونان، منحصر در یونان بود و در آتن بود و یا در اسکندریه بود، فرهنگ اسلامی جهانی شد. از اندلس بگیرید که چه دانشمندانی ظهور کردند، تا شمال آفریقا بگیرید، تا مصر، بیایید بین النهرین، بیایید سوریه، بیایید عراق و ماوراءالنهر، هر شهری پر از بزرگان در همه رشتهها شد. یعنی فرهنگ، جهانی شد. از ابن خلدون نقل میکنم در کتاب «مقدمه» اش و در اواخر این کتاب، حدیثی از حضرت رسول نقل میکند و میگوید: اگر علم در ثریا بود، کسانی از اهل فارس به آن میرسیدند. بنابراین، این سرمایهی فرهنگی ما بزرگترین سرمایهای است که ما به عنوان فرزندان این فرهنگ، باید آن را پاس بداریم. و، اما انسان بودنِ انسان به علوم انسانی است. علوم انسانی نباشد، اصلا انسان ساقط میشود. اینجا گلهای هم بکنم از شهرداری تهران. آقا! مدینه با شهر فرق دارد. مدینه باید علم باشد، فرهنگ باشد. فقط ساختمان نیست. چرا یک جایی که ۱۴ سال، مأوا و پناهگاه انجمنها بود، تعطیلش کردید؟ خواهش میکنم از جناب شهردار تهران و جناب ریاست محترم جمهوری که بارها شنیدهام توصیهی اینجا را کردهاند، حالا که زمان آشتی هست، خواهش میکنیم این را هرچه زودتر برگردانند.»
در این گردهمایی، برخی چهرههای علمی و فرهنگی و اجتماعی که به هر علتی قادر به حضور در نشست نبودند، پیامهای تصویری یا مکتوب ارائه کردند که مورد تشویق و حمایت جمع حاضر واقع شدند.
چهرههایی مانند ژاله آموزگار، محمد حسین پاپلی یزدی، داریوش فرهود، نسرین مصفا، فرشاد مؤمنی، شهیندخت خوارزمی، محسن رنانی، سعید معیدفر، محمدرضا سحاب، حمید پورشریفی، محمدجواد غلامرضا کاشی، مجید تفرشی، ابوالفضل دلاوری و غلامرضا ظریفیان.
از دیگر سخنرانان این مجلس گردهمایی که هم میزبان و هم میهمانان، امیدوار به بازگشایی خانه اندیشمندان علوم انسانی بودند، به این شرح است:
مسعود جعفری جوزانی، هادی خانیکی، حسن عشایری، محمود مهرمحمدی، علی اصغر قاسمی (رئیس مدارامند و افقی نگر و گفتوگو پذیرِ خانهی تعطیل شدهی اندیشمندان علوم انسانی)، خانم ادهم، داریوش رحمانیان، تهمورث بشیریه و دیگران.
مسعود جعفری جوزانی
هادی خانیکی
حسن عشایری
مجتبی مقصودی
تهمورث بشیریه
مجتبی مقصودی، پژوهشگر علوم سیاسی و از بنیان گذاران انجمن علمی مطالعات صلح ایران، در این گردهمایی، سخنرانی اش را با طرح این پرسش آغاز کرد: «آیا طرح وفاق اجتماعی، صرفا یک شعار و رویکرد ابزاری یکطرفه است؟ یا تعهدی طرفینی؟ و آیا درصورت عدم وفای به عهد در موضوع وفاق اجتماعی از سوی متولی اصلی آن، این اقدام به معنای ابطال این تعهد است و طرف مقابل نیز این اختیار را دارد که به شیوهای دیگر عمل کند؟
فراموش نکنیم شعار وفاق اجتماعی، تنها در بیلبوردهای خیابانی، نماهنگها و سرودهای حماسی خلاصه و محدود نمیشود، منطقی است که در زندگی اجتماعی نیز باید تبلور یابد. بدین لحاظ، وفاق اجتماعی، جادهی یک طرفه نیست. نمیتوان به جامعه و نیروهای مختلف اجتماعی، امر به وفاق کرد، ولی مجموعه حاکمیتی و حکومتی از این امر مستثناء باشند! نمیتوان نیروهای مرجع و نخبگان فکری را مورد بی مهری و بی احترامی و بی اعتنایی قرار داد و از خانه شان بیرون شان کرد و باز هم سخن از وفاق اجتماعی گفت!
حال پرسش اساسی این است که اصرار و اجبار به تخلیه خانه اندیشمندان با چه منطقی از وفاق اجتماعی همخوانی دارد؟! مشخصا ضربه به خانه اندیشمندان، ضربهی مستقیم به نهادهای علمی و مستقل غیر دولتی است. باشد که این مسیر، اصلاح شود.»
مقصود فراستخواه، جامعه شناس هم در این مجلس، از بی خانمانی و تنهایی و دوری و بی درکجاییی اندیشمندان و پژوهشگران در طول تاریخ گفت که دامنه اش تا امروزه روز نیز به جامعه مان هم رسیده است.
نعمت الله فاضلی، مردم شناس و رئیس انجمن علمی مطالعات صلح ایران هم در این نشست، مستقیم سراغ شهرداری تهران رفت و زاکانی (شهردار تهران) را خطاب قرارداد و گفت: «آقای زاکانی! بر اساس کدام پایهی بینش علمی، به این نتیجه رسیدید که یک قانون بوروکراتیک را مبنا قرار دهید (حالا گیریم که درست باشد) خانه اندیشمندان را ببندید. اینجا ظلمی به شهر تهران شده. عزیزمان جناب دکتر فراستخواه، دقیق فرمودند. اندیشمندان، بی درکجایند. آنان میاندیشند، اویی که بدنام میشود، شمایید آقای زاکانی. شما باید پاسخ دهید چرا نماد هویت بخش پایتخت ایران از مردم گرفته شد؟»
نعمت الله فاضلی
وحید آگاه، حقوقدان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان آخرین سخنران این گردهمایی، از درونیات و مناسبات درونی خانه اندیشمندان علوم انسانی گفت و از نگاه مدارامند و همه طیف پذیرِ علی اصغر قاسمی، رئیس این خانه.
اینکه برگزاری نشستهای متنوع علوم انسانی در این خانه، پیچیده نبود و قاسمی فقط از ماها زمان جلسه را میخواست. بی آنکه به محتویات نشستها بپردازد و حساسیت روی سخنرانان داشته باشد و به دنبال، اما و اگر. او و تیم همراهش در خانه اندیشمندان، واقعا تسهیل گر امور بودند و بس.