حسن امین: امروز دوشنبه ۲۷ شهریور، در ایران رسما روز شعر و ادب نامیده شده است و به تقارن با روز درگذشت استاد شهریار شاعر بزرگ معاصر که به هردو زبان فارسی و ترکی اشعار آبدار و ماندگار سروده است.
دیدارنیوز ـ پروفسور حسن امین: امروز دوشنبه ۲۷ شهریور، در ایران رسما روز شعر و ادب نامیده شده است و به تقارن با روز درگذشت استاد شهریار شاعر بزرگ معاصر که به هردو زبان فارسی و ترکی اشعار آبدار و ماندگار سروده است؛ اما پدر شعر فارسی رودکی است، شاعر ملی ما فردوسی است که خالق شاهنامه است، اثری که نسب نامه فرهنگی ماست. فصیحترین گویشور پارسی زبان و به قول قدما افصح المتکلمین ما سعدی است که گلستان او قرنها در دبستانها و مکتبخانهها کتاب درسی و آموزشی بود. محبوبترین شاعر ما حافظ است که حافظه مردم ماست و مردم دیوان او را سر سفره هفت سین نوروزی میگذارند و در شب چله با دیوان او به عنوان لسان الغیب فال میگیرند. مولانا هم بزرگترین شاعرعارف ما و مثنوی او شاهنامه عرفانی ما در کنار شاهنامه حماسی فردوسی است. حالا چرا شورای انقلاب فرهنگی به جای رودکی و فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا، روز شعر و ادب را اختصاص به شهریار داده و به جای روز تولد، روز در گذشت شهریار را انتخاب کرده اند، جای سوال دارد؟!
من به نیمه پر لیوان نگاه میکنم و میگویم هرچه باشد، نامگذاری یک روز از سال به عنوان روز شعر و ادب، قابل تحسین است. اما باز باید با افسوس و دریغ بر قلم آورم که چرا ما قدر بزرگان خودمان را تا در قید حیات اند، نمیدانیم؟
من به عنوان خالق شاهنامه امین مفتخرم که کتاب هفت جلدی من زیر سایه فردوسی و زیر چتر شاهنامه فردوسی یعنی به مثابه مکمل و متمم شاهنامه فردوسی شناخته شود؛ اما بسیار ناراحتم که مقتدا و پیشوای من در سخن حکیم ابوالقاسم فردوسی در حیات خود وقتی که به سن و سال امروز من رسیده بود، در این کشور ادب دوست و ادب پرور و قدر دان علم و حکمت؟! هنوز دغدغه معاش داشت و در حسرت یک زندگی معمولی متوسط کسی که نان و آبش برقرار و دخل و خرجش برابر است، میزیست و میگفت:
هوا پر خروش و زمین پر زجوش / خنک آن که دل، شاد دارد به نوش
درم دارد و نقل و نان و نبید / سر گوسفندی تواند برید
مرا نیست؟! خرم کسی را که هست / ببخشای بر مردم زیر دست
من شرمنده فردوسی ام که پدران من در خراسان در زمان زندگی او از حال این بزرگ این قدر بی خبر و به زندگی او این قدر بی اعتنا بودند که اگر نه یک گوسفند درسته بلکه شاید حتی قسمتی از گوشت قربانی و نذری خودشان را هم با عزت و احترام به در خانه حکیم توس نبردند تا او مجبور شود، فریاد برآورد: ببخشای بر مردم زیر دست. خاک بر سر من که شاعر ملی کشورم در آرزوی آبگوشت شعر گفته باشد.
به قول نیما: آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان!
آی آدم ها! به فکر معیشت شاعران و نویسندگان و هنرمندان و اندیشمندان و منتقدان و دگر اندیشان و البته کارگران و کارمندان و بازنشستگان و مستمری بگیران و زنان سرپرست خانوار و کودکان کار و این همه مرد و زن و دختر و پسر جویای کار همروزگار خودمان باشیم.
وقتی سخنوران در مجامع ادبی و قلمبه دستان در رسانهها مرا فردوسی این روزگار خطاب میکنند، احساس غرور میکنم که هم حکیم و هم خالق شاهنامه دوم ایران باشم، اما از این که زندگی من هم در کشورم چنان آشفته باشد که من هم مثل فردوسی در حسرت نان وگوشت بمانم و از عهده نیازهای اولیه زندگی برنیایم، از خودم نه از کسانی که موجب این زندگی اسفبار برای حکیمان روزگار خود میشوند. متنفر میشوم.