
در آستانه پنجاه و پنج سالگی درگذشت غلامرضا تختی، قرار است تنها نوار صوتی باقیمانده از او که در آرشیو شخصی یک اسطوره ورزشی دیگر وجود داشته، به موزه ورزش تقدیم شود.
دیدارنیوز ـ آرش راهبر: فردا صبح که طلوع آفتاب، فرا رسیدن یک هفدهم دی ماه دیگر را گواهی کند، ۵۵ سال میشود که جهان پهلوان غلامرضا تختی رخت از این جهان پرآشوب بربسته، اما نام و آوازه تختی همچنان زنده و پرطنین است و سینه به سینه و نسل به نسل در دهان تودهها میگردد.
فردا، بزرگداشت دیگری بر مزار این بزرگمرد ورزش و اخلاق ایران انجام خواهد گرفت و دیگر از جمع نزدیکان و دوستانش تعداد انگشتشماری باقی ماندهاند. چند سالی میشود که بابک تختی تنها یادگارش، جلای وطن کرده و قلب شهلا توکلی، همسرش نیز در آن سینه پر از راز و ناگفته، نمیتپد. از جمع گوششکستگان همدوره او و دوستان و رفقایش که از گلستان باصفای وجودش گلی چیدند نیز بسیار اندک باقی ماندهاند. فردا باز هم به یاد همه خواهد آمد که: «غلامرضا تختی پنجم شهریور در جنوب تهران و محله خانیآباد به دنیا آمد. رجب خان پدرش بچه محلهٔ دروازه غار و مادرش از خانوادهٔ سنتی تهران بود و غلامرضا کشتی را در باشگاه پولاد دنبال کرد و...».
اما پس از سالها یک اتفاق میتواند رنگ و بوی تازهای به سالمرگ تختی ببخشد و او را زندهتر از همیشه نشان دهد. کمیته ملی المپیک اعلام کرده که یک گنج گرانبها را در اختیار گرفته که نواری است از یک گفتوگوی قدیمی با صدای جهان پهلوان تختی و به عبارتی تنها فایل صوتی موجود از صدای یک پهلوان خسته و محبوب. صدایی که در آرشیو شخصی اسطوره دیگر ورزش ایران یعنی مرحوم عطا بهمنش، گزارشگر و مفسر بیبدیل ورزش ایران. کسی که خود در به وجود آمدن اسطوره تختی نقش پررنگ و مهمی داشته است.
این خبر غافلگیرکننده، بنده را به یاد دو اتفاق خاطرهانگیز انداخت که هر دو به سال ۱۳۸۲ باز میگردند. اردیبهشت آن سال فرصتی دست داد تا میزبان عطا بهمنش برای یک گفتگو و انتشار در بولتن جشنواره مطبوعات باشم. استاد بهمنش در پاسخ به موعد تولدش، قصهای زیبا آمیخته با حکمت برایم گفت از ۸۰ سال قبل که چگونه در کرمانشاه یخزده، بدون حضور قابله، پا به عرصه وجود گذاشته و با اینکه امیدی به زنده ماند او نبوده، به خواست خداوند متعال تا آن لحظه بیش از ۸۰ سال عمر کرده است.
استاد بهمنش توصیه کرد که واجب است هر خبرنگاری برای خود یک آرشیو درست و حسابی گرد آورد و برای تأویل و تفسیر در مورد هر ماجرایی، به آن مراجعه کند تا حرف آبکی نزند و قلم را سبک روی کاغذ نچرخاند. امروز بیش از همیشه دریافتم که منظور استاد از آرشیو کردن اتفاقات و مهار آن، گاه تا چه حد ارزنده و تاریخی خواهد بود.
و ماجرای دوم نیز به دی ماه همان سال باز میگردد که برای نخستین بار بابک تختی را در مقام یک «عاقل مرد» بالغ، راضی به گفتگو درباره پدرش کردیم. لابلای همه واژگان حسرتبار، اما سنجیدهای که از حنجره مخملی بابک تختی پیرامون پدرش و تاثیری که بر زندگی او گذاشته بود، جملهای پر از افسوس مثل مُهر بر ذهنم حک شد. آنجا که بابک تختی گفت: «یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیام این است که صدای پدرم را بشنوم تا شخصیت او کاملا برایم زنده و قابل احساس شود. اما تا امروز هیچ صدایی از پدرم به دست نیاوردهام، حتی به اندازه یک کلمه...»!
بابک برای لحظاتی سکوت کرد و بعد گفت: «به هر جایی که فکر میکردم مراجعه کردم، اما کسی ردی از صدای پدرم نداشت. حتی تلویزیون و رادیو هم گفتند که احتمالا قبل از انقلاب چیزهایی بوده که بشود آن را شنید، اما ظاهرا این بخش از آرشیو هم نابود یا از آنجا بدزدیده شده. چه کسی؟ نمیدانم.» عجیبتر اینکه اندک تصاویر باقیمانده از تختی نیز فاقد صدا هستند و آن لبخند زیبا و آن گونه چال و کلمات مهرآمیزی که در تصاویر ردیف شدهاند، صامت هستند. این موضوع هم بر جادویی و مرموزتر شدن زندگی جهان پهلوان افزوده است.
سرانجام، اما یک قطعه از صوت داوودی پهلوان ناگهان از عمق تاریخ بیرون آمده تا محفل او را در سالمرگش زینت ببخشد و جان تازهای بر آن تمثال پهلوانی و حُسن خلق ببخشد. یک نوار قدیمی، محتوی چند ثانیه صدای غلامرضا تختی در المپیک ۶۴ توکیو (سال ۱۳۴۳)، چیزی فراتر از یک فایل صوتی برای ایرانیان است و بیشک بسیارانی هستند که دوست دارند آن را با گوش جان و هزاران بار بشنوند.
صدای جادویی جهان پهلوان قطعا به زودی زود به جان پسرش در غربت نیز خواهد نشست و به زمزمه نوهاش غلامرضا نیز بدل خواهد شد، اما شگفتانگیز است که چگونه استاد بهمنش سالها این گنج گرانبها را که احتمالا با آن دستگاه ضبط صدای «جلوسو» که ابزار همراه او در آن سالها بوده، در گنجه اسرارش نگه داشت و بر وسوسه بیپایان انتشار آن به هر دلیلی غلبه کرد؟
حالا که روزه سکوت غلامرضا تختی پس از این همه سال شکسته و قرار است کلام خوش او از پی سفری رمزآلود و پرهیزی ۵۹ ساله بازشنیده شود، باید به گردانندگان موزه ملی ورزش در کمیته ملی المپیک گفت: «بر این مژده گر جان فشانم رواست». ما نیز بیصبرانه منتظر شنیدن صدای او خواهیم بود که احتمالا از کنار تصویر نیمتنه جذابش در بالادست تُنکه ترمه نشان او که در گود زورخانه با آن کشتی میگرفت، پخش میشود. گوش کنید، این صدای یک تاریخ است!