هفته گذشته نیز مثل همه هفتههای قبل پر از ماجراهای ریز و درشت در ایران و جهان بود و عوامالملک نیز از دعوای نسوان در اتوبوس تا آمدن ولادیمیر و اردوغان افاضات فرمودند.
دیدارنیوز: عوام الملک:
جمعه ۲۴ تیر ۱۴۰۱
صبح را به طور کامل مشغول پیگیری دعوای بازی اسم و فامیل یکی از برنامههای تلویزیون بودجهبگیر بودم. مجری برنامه که گویا فرصت کرده از کانادا بیاید و نگران خنداندن عوام هم بوده اسم با "و" را که شرکتکننده در مسابقه وریا نوشته بود در هنگام امتیاز دادن به وحید تغییر داد. در واقع بازیکن سابق استقلال را از تابلو حذف کرد و بازیکن پرسپولیس را به جایش نشاند. خیلیها ناراحت شدند. بعد هم آقای مجری یک فایل ویدئویی منتشر کرد و گفت این کار را کرده که برنامه پخش شود و عوام فرصت خندیدن را از دست ندهند. کمی بعد تلویزیون بودجهبگیر اطلاعیه صادر کرد و گفت از نظر ما هیچ عیبی نداشت که وریا روی تخته بماند. اوضاع پیچیده شد. خیلی وقت بود دنبال مصداق برای ضربالمثل کاتولیکتر از پاپ میگشتم. به نظرم به مجری مربوطه هم که به خاطر خنداندن عوام اینقدر سختی را تحمل کرد فشار زیادی آمد. خوب است چند وقتی به کانادا برود و استراحت کند. احمد، بزرگوار تهرانی که هفته پیش درباره روابط فامیلی افراد بدحجاب و دزدها حرفهای خوبی زده بود اعلام کرد که اکثر افراد بیحجاب لقمه حساب و کتابشده ندارند. راست هم میگوید. الان تقریبا همه نسوان عالم که بیحجاب هستند مشکل لقمه را دارند. فاطمه، خواصالمله بروجرد هم سوال کرد چرا عدهای شال و روسری را برای خودشان اینقدر سنگین میدانند. سوال مهمیست. مگر چقدر وزن دارد؟ انسیه، معاون ابراهیم در امور نسوان هم اعلام کرد که به دنبال روابط پاک هستند و اگر سنگر حجاب و عفاف از دست برود بقیه سنگرها هم از دست میروند. خیلی شرایط حساسی شده است. خواص در عصر ابراهیم همه مشکلات کشور را ظرف همین یک سال حل کردند و همین باعث شده دشمن از جبهه نسوان به دنبال حمله باشد. شاید لازم باشد به همه نسوان به جای روسری کلاه خود داده شود که هم حجابشان با یک نسیم به باد نرود و هم سرهایشان در جنگ دشمن آسیب نبیند. کاظم، بزرگوار تهرانی هم در این باره افشاگری مهمی کرد و گفت دشمن میخواهد حجاب و عفاف را به بریزد و حرامزاده به وجود بیاورد. امیدوارم این بخشهای صحبتهای کاظم قبل از ساعت دوازده شب از تلویزیون بودجهبگیر پخش نشود، چون واقعا بدون تشریح جزئیات برای مخاطب قابل درک نخواهد بود. تصویر نامه گویای خواصالدوله امور صحت و طبابت درباره تاریخ انقضای واکسنهای کووید را دیدم. جهش بزرگی در علم طبابت است. با یک نامه واکسنهایی که قرار بوده منقضی شوند دوباره قابل استفاده شدهاند. جالب است. همین روش را میتوان درباره تاریخ انقضای لبنیات و مواد خوراکی هم استفاده کرد. به نظرم این روش بدیع، خواص را به صورت دستهجمعی لایق دریافت نوبل طبابت میکند. مرزهای علم درنوردیده شد. خیلی مهمتر از تصاویریست که یک تلسکوپ بیهویت آمریکایی از فضا گرفته و حولش جنجال رسانهای راه انداختهاند. فیلمی از اشتفان کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال آلمان دیدم. به تهران آمده و با حمید به همان باشگاهی رفته بود که تعطیل شده، ولی هنوز برای استفاده از ورزشکاران خاص باز است. پول اگر چه برای عوام، چرک کف دست است، اما به خواص و عوام خاص که برسد کلید هر قفل بستهایست. حمید هم لابد، چون خیالش از برنامههای آمادهسازی تیم ملی برای جامجهانی راحت شده در اوقات فراغتش نقش راهنمای تور تهرانگردی ستارگان سابق ورزش جهان را بازی میکند. آخر شب تصاویری از مرمت چند بنای تاریخی در اصفهان دیدم. قدیم وقتی جایی را مرمت میکردند عملا دست به ترکیب آن نمیزدند. اما عصر ابراهیم است دیگر. درستش این است که طوری مرمت شود که مانند کاشت مو، قبل و بعد از عمل کلا متفاوت شود. شاید به عزت پیشنهاد بدهم در بناهای تاریخی بعدی، به جای مرمت به این شکل، کلا بنا را بکوبند و جایش مرکز خرید بسازند. هم بهروزتر است و هم بازگشت سرمایهاش بهتر است. وگرنه این بناهای تاریخی جز مقداری خشت و گل به هم مالیده شده نیستند. قبل از خواب تصاویر دیدار جو از آمریکا و محمد پسر سلمان از عربستان را دیدم. تفاسیر نشان میداد هیچکدام نمیخواستهاند آن یکی را ببینند، ولی مجبور شدهاند. معمولا خواص در همه جای دنیا اینطوری هستند. به خاطر عوام خودشان و حتی عوام بقیه جاها سختیهای زیادی را تحمل میکنند. عدهای هم میگفتند، چون دست محمد خونی بوده است وقتی جو با مشتش به مشت او زده، دستش جمالی شده است. نفهمیدم منظورشان چه بود؟ احتمالا عدهای از عوام در آمریکا و عربستان به طور همزمان درباره خواصشان مشغول نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و حتی اجتماع و تبانی هستند و در رسانههایشان مشغول سیاهنمایی شدهاند. اهمیتی ندارد. البته آمریکا از عربستان بدتر است و عربستان فعلا از آن بدتر.
* شنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۱
اول صبح گفتههای یکی از کسبه بازار مواد مخدر درباره نوسانات نرخ تریاک را خواندم. ظرف یک سال قیمت تریاک حدودا ۶ برابر شده است. قابل قبول نیست. واقعا به مصرفکننده فشار میآورد. قیمت را به صورت دلاری اعلام کرده بود. نباید اجازه داد نرخ دلار روی قیمت کالاهای سنتی تاثیر بگذارد. فیلمی هم از حضور چند راهزن مسلح در یک اتوبوس در جاده مسجدسلیمان به اهواز دیدم. خیلی شبیه لخت کردن قافلهها توسط مرادبیگ و حسامبیگ در سریال روزی روزگاری بود. چیز مهمی اتفاق نیفتاد. شبیه سرقت از صندوقهای امانات بانک ملی بود. مهم این است که خبر دستگیری سارقان منتشر شد. ویدئویی از بخش نسوان یکی از اتوبوسهای شهر تهران دیدم. دو نفر از نسوان که حجابهایشان با هم فرق داشت در مورد اختلاف حجابشان صحبت کردند و بعد تصمیم گرفتند از هم فیلم بگیرند و برای جاهایی که دوست دارند بفرستند تا هم جهان ببیند و هم پدر همدیگر را دربیاورند. عوام در اینجور موارد خیلی رک شدهاند. در آخر فیلم هم اکثریت نسوان تصمیم گرفتند یکی از طرفین دعوا را که ظاهرا زورش بیشتر بود به سمت خارج اتوبوس بدرقه کنند. اینها نشانه مهر و محبت عوام به همدیگر است. دوست دارند در گوشیهای تلفنشان فیلمهای همدیگر را داشته باشند که وقتی دلتنگ هم میشوند نگاه کنند و برای همدیگر آرزوهای خوب داشته باشند. زیباست. باید از خواص برای پهن کردن بستر این مهربانیها خیلی متشکر بود. اتفاقا صحبتهای شخص مهمی به نام محمدحسن که رییس یک انجمن مهم مربوط به آدمهای مهم جهان اسلام است را هم خواندم. گفته بود بیحجابها دنبال ضربه زدن به معیشت عوام هستند و باعث شدهاند بسیاری از نسوان خواستگار نداشته باشند. تازه فهمیدم چرا مساله بیحجابها اینقدر مهم شده است. قبل از عصر ابراهیم همه اصولیون نگران معیشت عوام بودند. احتمالا این بیحجابها به همین خاطر از سمت حسن و اسحاق و حتی آقاسید محمد در جامعه پخش شدهاند تا باز هم معیشت عوام خراب شود. آخر شب صحبتهای لوان، سفیر عزیز روسیه در تهران را خواندم. دلگرمکننده بود. خیالمان را راحت کرد که نمیگذارد غربیها ارزشهای پوچشان را به ایران بیاورند و کاملا در این زمینهها از ما حمایت میکنند و با ما همسنگرند. البته بعد هم اشاره کرده بود که نمیخواهد بعضی چیزها را افشا کند، اما ما چند صد میلیون یورو به روسیه بدهکاریم و بدهی خود را هم نمیدهیم. ناراحت شدم. نباید در این شرایط سختی که خاک روسیه مورد تجاوز اوکراین قرار گرفته اجازه بدهیم به برادران و دوستان روسمان فشار مالی بیاید. چون لوان هم گفت که همسنگریم. باید یک فراخوان بدهم که عوام هر چقدر میتوانند گلریزان کنند که بدهی خودمان به روسیه را بدهیم. این بیحجابهایی که به دنبال ضربه زدن به معیشت عوام هستند باید بیشتر پول بدهند. چون الان معیشت عوام روسیه هم به خطر افتاده است.
* یکشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۱
خبر دستگیری یکی از نسوان طرف دعوا در اتوبوس بی آرتی به دستم رسید. واضح بود کدام طرف دستگیر شده است. سرعت عمل خوبی برای این دستگیری وجود داشته است. امیدوارکننده است. همینطوریست که امنیت داریم. جزئیات دستگیری را در خبرگزاری بودجهبگیر خواندم. ماجرا در ساعت ۸:۴۲ صبح اتفاق افتاده و تا قبل از غروب فرد مذکور به چنگال عدالت گرفتار شده است. باید از آن یکی طرف دعوا تقدیر کرد که باعث شد یکی از سرشاخههای مهم یک گروه ضدامنیتی دستگیر شود. نتایج آزمون ورودی رشته داروسازی دانشگاه رم را دیدم. از ۲۹۳ داوطلب ۲۹۰ نفر ایرانی بودهاند و ۱۶ نفر اول هم ایرانی بودند. خبر مهم و خوبیست. قرار نیست همه نخبگان و مغزهایمان را برای خودمان نگه داریم. کمی ایثار و بخشش در قبال سایر کشورها لازم است. صحبتهای کمال را خواندم. اعلام کرد توانایی فنی ساخت بمب هستهای داریم. کامل راضی شدم. حالا دیگر جو و محمد هر چقدر میخواهند مشت و دستشان را به هم بزنند. ما میتوانیم، اما فعلا نمیخواهیم. اخباری درباره دخالتهای پسر محمد، معاون اول ابراهیم در امورات تیم ملی فوتبال شنیدم. خود محمد قرار بوده به بازیکنان تیم ملی مجوز واردات خودرو بدهد و آقازادهاش هم قرار بوده در همه زمینهها کمک کند و اگر صلاح دانست فکری هم برای تعیین تکلیف سرمربی تیم بکند. شاید با چند تا از بازیکنهای تیم مشورت کنم و اگر صلاح دانستند درخواست بدهم پسر محمد حتما در مسابقات جامجهانی کنار کادر فنی روی نیمکت بنشیند و در چینش ترکیب تیم نظر بدهد. باعث افزایش حمایت خواصالدوله و ارتقای روحیه تیم میشود. شب خبر خوب تولد مغز بادام خانواده محمدباقر را شنیدم. طفلک نمیداند خانوادهاش و پدربزرگ و مادربزرگش با چه خون دلی برایش سیسمونی خریدند و با چه سختیهایی دو تکه سیسمونی او را در بیست چمدان جا دادند. تولدش خبر خوبی هم برای آینده کشور است. از حالا خیال همه بابت صاحب یکی از صندلیهای مهم کشور از بیست سال دیگر به بعد راحت است.
* دوشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۱
امروز تعطیل بود. اول وقت یکی از عوام با عصبانیت آخرین قیمت کلهپاچه را برایم فرستاد و خواست که رسیدگی کنم. صحبتهای حسین، رییس اتحادیه کلهپاچه و سیرابی را هم خواندم. گفته بود قیمت کلهپاچه ۱۵ درصد افزایش پیدا کرده است. بررسی کردم. کلهپاچه جزو ۴ قلم کالایی که گران شدهاند نیست، اما حتما گرانیاش بیحکمت نیست. اگر گران نشود عوام برای خوردنش هجوم میبرند و دچار چربی و کلسترول و بیماریهای دیگر خواهند شد. به جای اعتراض باید در این زمینه هم از خواص تشکر کرد. ماجرای دعوای نسوان در اتوبوس هنوز مورد توجه است. خوشبختانه طرف خطرناک ماجرا با سرعت دستگیر شده است. اخباری منتشر شد که نشان میداد فرد بازداشتی، قلم به دست هم بوده است. وحشت کردم. خوب شد با رشادت آن دوشیزه مکرمه شناسایی و دستگیر شد. مسعود که از عملهجات سینما هست گفت کلمه "مذاکره" از فیلمها حذف میشود. کار اصولی و درستیست. فیلمها باید بر مبنای واقعیات ساخته شوند تا برای عوام آموزنده باشند. مذاکره کجای زندگی عوام هست که بخواهد در فیلم بیاید. پرویز، نایب رییس خواصالبلد و مجتبی، معاون بلدیه تهران حرفهای مهمی درباره اتوبوسهای داخل شهر زدند. خوشبختانه اتوبوسهای دست دوم خوبی از اروپا وارد کردهاند. با پول هر اتوبوس نو توانستهاند ۵ اتوبوس کارکرده وارد کنند. جمعا ۵ تا هم اتوبوس دو طبقه وارد کردهاند. اگر حسن به جای وارد کردن هواپیما به دنبال وارد کردن اتوبوس دست دوم رفته بود امروز عوام به چشم خود میدیدند که گلابی برجام خربزه شده است. غروب فیلمها و تصاویر زیبایی از خیابانهای تهران دیدم. علیرضا و همکارانش شادی و نشاط را به جامعه برگردانده بودند. عوام همه نفس به نفس و در کنار هم خوشحال بودند. بعضیها هنوز ماسک میزنند. نیازی نیست. کرونا با شروع عصر ابراهیم رفت. اخباری هم از قفل شدن ترافیک در اکثر خیابانها به گوش میرسید. نتیجه خوشحالی عوام از اقدامات علیرضا و همکارانش در بلدیه بود. دست همگی درد نکند. آخر شب خبر ورود رجب و ولادیمیر به تهران را شنیدم. قطعا جو و متحدانش امشب از ترس نمیخوابند. در عوض ابراهیم و رجب و ولادیمیر خوب میخوابند.
* سهشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱
صبح با خوشحالی از خواب بیدار شدم. روزی که صبحش ولادیمیر در تهران چشمانش را باز کند قطعا روز قشنگتریست. اخبار را بررسی کردم. نگران شدم. رسانههای بودجهبگیری که دیشب عکس راداری هواپیمای ولادیمیر را هم لحظه به لحظه منتشر میکردند اخبار ورود ولادیمیر را پاک کرده بودند. احساس کردم الکی خوشحال بودم. ولی بعد دوباره خوشحال شدم، چون معلوم شد هم ولادیمیر و هم رجب در تهران هستتد. تصاویری از شهرک غرب تهران به دستم رسید. دو نفر از نسوان جلوی یک ون ایستاده بودند و سر و صدا میکردند. ون راه افتاد. به نظر میرسید بخشی از مسابقه قویترین نسوان ایران است. مقاومت آن دو نفر بد نبود. حدود چهل-پنجاه متر جلوی ون ایستادند و بعد یکیشان به زمین افتاد. معلوم بود راننده ون خیلی حرفهایست، چون از روی فرد زمین خورده رد نشد. سالهای قبل رانندهها اینقدر حرفهای نبودند و از روی فرد رد میشدند و حتی یک بار هم دنده عقب میآمدند. این پیشرفتها نشانه توسعه است. تا شب اخبار سفر ولادیمر و رجب را دنبال کردم. همانطور که حدس میزدم فقط دستاورد بود. ساعت یک بامداد چهارشنبه برای بدرقه یکی از اقوام به فرودگاه بینالمللی رفتیم. خوشبختانه همه نشانههای استقلال کشور را میشد دید. در فرودگاه بینالمللی تقریبا همه مسافران ورودی و خروجی ایرانی بودند. دستاورد بزرگیست. نیازی به مسافران خارجی که بیایند یا بروند نداریم. جمعیت خوبی هم در فرودگاه دیده میشد. صندلی برای چند نفر بود. از هر ده نفر تقریبا شش هفت نفر ماسک نداشتند و به همین خاطر بلندگوی سالن مدام از حاضران میخواست که حجابشان را رعایت کنند. طبیعی هم بود. کرونا در عصر ابراهیم شکست خورد و بیحجابی از کوید بدتر و خطرناکتر است. خاطرات سهشنبه را ساعت ۶ صبح چهارشنبه نوشتم.
* چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۱
بعد از نوشتن خاطرات سهشنبه یادداشت حسین در روزنامه بودجهبگیرش را خواندم. نوشته بود وقتی دادگاه سوئد یک ایرانی را زندانی میکند چرا اتباع اروپا باید در ایران امنیت داشته باشند. حرف حساب زده است. البته چیزی که دیشب در فرودگاه بینالمللی دیدم نشان میدهد خود اتباع اروپایی فهمیدهاند که سوئد کار زشتی کرده است و به همین خاطر خجالت میکشند به ایران بیایند. فیلمی از دیدار ولادیمیر و رجب در تهران به دستم رسید. غربیها جنجال کردند که رجب ولادیمیر را منتظر گذاشته است. اصلا صحت ندارد. ولادیمیر عزیز ما همیشه آدم وقتشناسی بوده و ترجیح میدهد چند لحظه زودتر سر قرار حاضر شود تا مبادا طرف مقابل منتظر بماند. ضمن اینکه ترجیح میداد به خاطر خستگی جلسات متعدد چند ثانیهای سر پا بایستد تا پا و کمرش استراحت کنند. خبر خوب یوسف، رییس یک جای مهمی که تا حالا اسمش را نشنیده بودم خواندم. قرار شده دورههای کاردانی و کارشناسی مداحی دایر شوند. ظاهرا صاحبنظران و اعضای هیات علمی جامعه مداحان در حال تدوین سرفصلها و واحدهای درسی آن هستند. تحول علمی خیلی بزرگیست. عدم نگاه علمی و تخصصی به مقوله مداحی در این سالها باعث شده بود مشکلات زیادی برای کشور ایجاد شود. تصاویری از یک خودروی تشریفات در حوالی میدان ولیعصر تهران دیدم. از مسیر خارج شده و ظاهرا چندین نفر مصدوم شده بودند. خوشبختانه خود اتومبیل آسیب جدیدی ندیده بود. باعث افتخار است. نشان میدهد کیفیت محافظت ما خیلی بالاست. ممکن است غربیها بخواهند همین را بهانه کنند و دستاوردهای حضور ولادیمیر و رجب در تهران را زیر سوال ببرند. نباید اهمیت داد. ولی عوام هم باید مراقب باشند در جاهایی که قرار است خودروهای تشریفات عبور کنند حضور پیدا نکنند که مشکلی ایجاد نشود. بالاخره همه رانندههای خودروهای اینطوری مثل راننده ون شهرک غرب حرفهای نیستند. طراحی میدان ولیعصر هم طوریست که متاسفانه انگار راننده نمیتواند به این سادگی از روی عوام رد نشود. صحبتهای جمیله، فرزند احمد و متعلقه ابراهیم را خواندم. گفت این که در عصر ابراهیم اتفاقات ناگوارتری در حوزه حجاب و عفاف رخ میدهد به خاطر موفقیتهای بزرگتر به دست آمده در عصر ابراهیم است. چون حجاب و عفاف یک موضوع کاملا سیاسیست. حرف درستیست. عدهای راه افتادهاند در گوشه و کنار کشور و به حرفهای عده دیگری که به آنها دستور میدهند چطور لباس بپوشند توجه نمیکنند و حتی بعضی وقتها پررویی هم میکنند و انتظار دارند کسی هم کاری به آنها نداشته باشد تا حواس عوام را از دستاوردهای بزرگ این مدت پرت کنند و نگذارند عوام از این همه آرامش و رفاهی که مخصوصا در عصر ابراهیم نصیبشان شده لذت ببرند. حمید، خواصالدوله امور شباب و تربیت بدنی، بعد از شرکت در جلسه خواصالدوله اعلام کرد که، چون مبتلا به کرونا شده قادر به گفتگو با خبرنگاران نیست. همین که یکی از خواصالدوله کرونا داشته و در جلسه خواصالدوله شرکت کرده ثابت میکند کرونا ریشهکن شده است. عیسی هم گفت تنظیمات جدید اینترنت مطالبه خانوادهها بوده است تا به محتوای مستهجن دسترسی نداشته باشند. نیازی به توضیح نداشت. خودمان میدانستیم. اصولا خواص ما در عصر ابراهیم هر کاری که میکنند مطالبه عوام، مخصوصا بخش خانوادگی ایشان است. آخر شب فیلمی از مقابل سالن اجرای یک کنسرت در اهواز دیدم. عدهای از خودجوشان مستقر در خوزستان سعی کردند مانع از اجرای یک کنسرت مجوزدار که متاسفانه عدهای از عوام فریبخورده و ناآگاه بابت آن پول هم دور ریخته بودند بشوند. خوشبختانه خواص خوزستانی به نفع خودجوشان دخالت کردند و کنسرت تعطیل شد. قاعدتا تعطیلی این کنسرت هم مطالبه خانوادهها بوده است. قرار نیست هر روز در یک گوشه این کشور یک عدهای بساط طرب پهن کنند. اینها دنباله همان جریانی هستند که با حجاب هم مشکل دارند. باید محکم ایستاد. در خراسان ایستادند و شد. در خوزستان هم خواهد شد. اگر امروز اجازه کنسرت بدهند لابد فردا هم همین عده میخواهند بگویند چرا در خوزستان آب و برق آن طوری که میخواهند نیست.
* پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۱
رضا، رییس خواصالدوله ارشادی فرهنگی خوزستان اعلام کرد تا اطلاع ثانوی برگزاری کنسرت در خوزستان ممنوع است. احسنت. کار درست همین است. دیروز نوشتم که این مطالبه خانوادههاست. تصاویری از توزیع بستنی در تهران دیدم. دقیقا نفهمیدم مربوط به چه زمانیست. اما نشانه وفور بستنی در کشور و علاقه عوام ما به بستنی بود. جای تشکر و تقدیر و شادمانی دارد. خبرها و شایعاتی درباره بازداشت محمدرضا، پدر چند کارآفرین برتر کانادایی منتشر شد. خودش وقتی در ایران بود بین همه نمونهها نمونه بود. باید ببینم صحت دارد یا نه؟ یکی از به اصطلاح روزنامههای نوظهور گزارشی درباره استقرار گشت بارداری در مریضخانهها نوشت. کار خوبیست. بعضی از نسوان نمیدانند که میتوانند و ممکن است گول بخورند و کاری کنند که نتوانند. کار این گشتها همان است که معاینه کنند و کمک کنند که همه نسوان حتی اگر نخواهند هم بتوانند. دیشب اخباری از حمله ترکیه به شمال عراق منتشر شد. مولود وزیر رجب اعلام کرد که ما نبودیم، ولی برای حمله کردن به عراق به اجازه کسی نیاز نداریم. موضع اصولی و خوبی بود. احتمالا رجب و مولود تازه از تهران برگشته بودند و خسته و عصبی بودهاند و باعث شده کمی تند حرف بزنند. اتفاقا ناصر، سخنگوی خواصالدوله امور خارجه هم حواسش به این نکته بود و طوری که رجب و مولود ناراحت نشوند گفت گلولهباران کردستان عراق کار بدیست. ولادیمیر هم اعلام کرد هوا در تهران گرم و سیستم خنککننده قوی بوده و سرما خورده است. کاشکی زودتر گفته بود تا از اطبای سنتی برایش نسخه بگیریم. حالا هم عیبی ندارد. فعلا باید برایش پیغام بفرستیم که یک پیاز در اتاقش قاچ بزند و اسپند دود کند. خدا را شکر که کرونا را شکست داده بودیم وگرنه ممکن بود ولادیمیر دچار سختی شود. تکذیب خبر بازداشت محمدرضا را خواندم. خیالم راحت شد. با نمونه نمونهها که پدر چند کارآفرین نمونه هم هست نباید اینطور برخورد کرد. باعث نگرانی و ناراحتی بقیه نمونهها که پدر و مادر یک سری نمونه مقیم اروپا و کانادا و آمریکا هستند میشود.