دریاچه ارومیه یک اکوسیستم زنده است و احیای آن نیازمند نسخه بومشناسان و متخصصان است نه سلیقه شخصی نمایندگان و مردان دولت! احیای اکوسیستمهای تخریب شده بیش از آنکه نیازمند پول باشد، نیازمند دانش بومشناسی و جامعهشناسی و پذیرش مشارکت نخبگان و مردم در تصمیمگیری و تصمیمسازی است.
دیدارنیوز: ۴ روز پیش از انتخابات سال ۹۲، زمانی که روحانی به ارومیه رفت، در جمع مردم این شهر گفت: ای من به فدای اشکهای شما که برای ارومیه اشک میریزید، من به شما قول میدهم که اگر بار مسوولیت اجرایی کشور را بر دوش من قرار دهید، در اولین روز دولت حل مشکل دریاچه ارومیه در دستور کار قرار خواهد گرفت.
او در جریان همین سفر، پیشنهاد انتقال آب دریای خزر به ارومیه برای احیای این دریاچه را مطرح کرد و اظهار داشت: هزینههای این انتقال آب را از محل فروش اراضی ملی در مسیر انتقال، تامین خواهیم کرد! همان روز یادداشتی در نقد این سیاست نادرست کاندیدای ریاستجمهوری وقت و مداخلهاش در امری که تخصص ندارد، نوشتم که در یکی از رسانهها منتشر شد و حتی در ستاد مرکزی تبلیغات انتخاباتی آقای روحانی نیز این یادداشت را در یک نشست محیطزیستی قرائت کردم و یادآور شدم برای احیای یک دریاچه آیا میخواهید جاهای دیگر را هم ویران کنید؟ و این رخداد را به مصوبه دولت در سال ۱۳۷۴ برای فروش بیش از ۶۰۰۰ هکتار جنگل هیرکانی برای تامین هزینههای ساخت یک آزادراه بین تهران و شمال مقایسه کردم که دستاورد این همه هزینهتراشی برای طبیعت و ویرانی جنگلها و مراتع، نهایتا باز هم به یک جاده ایمن منتهی نشد.
حالا بعد از گذشت ۸ سال از آغاز بهکار ستاد احیای دریاچه ارومیه و صرف بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان از محل اعتبارات ملی و بینالمللی، یک شورهزار به وسعت بیش از ۴۵۰ هزار هکتار در گوشه غربی ایران بهجا مانده است. آنچه امروز در ارومیه و دیگر تالابها و دریاچههای کشور شاهد آن هستیم، پیامد چندین دهه سیاستهای غلط و دستوری دولتمردان ایران بوده است! غافل از اینکه طبیعت، یک اکوسیستم زنده است! اقتصاد و... نیست که با سیاستهای دستوری بتوان چند ماهی ریسمان آن را در دست گرفت و بعد هم مردم را با تبعات ویرانگر این سیاستها و تورم، به امان خدا رها کرد!
دریاچه ارومیه یک اکوسیستم زنده است و احیای آن نیازمند نسخه بومشناسان و متخصصان است نه سلیقه شخصی نمایندگان و مردان دولت! احیای اکوسیستمهای تخریب شده بیش از آنکه نیازمند پول باشد، نیازمند دانش بومشناسی و جامعهشناسی و پذیرش مشارکت نخبگان و مردم در تصمیمگیری و تصمیمسازی است. نمیتوان نخبگان را، چون در حلقه خودیها نیستند کنار زد و مردم را همچنان به افزایش سطح زیر کشت در همه جای کشور به غلط تشویق کرد و بعد هم که پیامدهای این دستورات غلط منجر به بحران شد با دستور آنها را از ادامه مسیر بازداشت.
متاسفانه از همان روزی که ستاد احیای دریاچه ارومیه تشکیل شد و حتی یک بومشناس هم در ترکیب اعضای فنی و علمی این ستاد قرار نداشت، بارها هشدار دادیم، اما درنهایت ناباوری همان کسانی که خود مسبب وضعیت بحرانی دریاچه بعد از چندین دهه سوءمدیریت بودند، ناگهان عهدهدار مسوولیت احیای آن به شیوهای که خود و تیم همکارشان میپسندیدند شدند! در این میان یکی از بومشناسان و زیستشناسان دانشگاه تهران داوطلبانه، خودش را به این ستاد معرفی کرد و با دعوت از برجستهترین متخصصان بومشناسی ایرانیتبار که در دیگر دانشگاههای جهان مشغول به تدریس بودند، برنامهای برای احیای اکولوژیک این دریاچه تهیه و تدوین کردند، آنهم بدون هیچ دستمزد و پاداشی! نتیجه اعتراضات کارشناسان مستقل، نهایتا به اینجا ختم شد که ستاد احیا بعد از مدتی مدعی شد طرح احیای اکولوژیک را برای دریاچه ارومیه در دست اقدام دارد! اما در ادامه کار، باز هم نه خبری از حضور کارشناسان و مشاوران بومشناس بود و نه متخصصان دانشگاهی این رشته.
شعار ستاد احیا در تمام این سالها روی «کاغذ» به کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی و احیای اکولوژیک دریاچه ختم شد، اما آنچه در «عمل» انجام میشد کوچکترین سنخیتی با مبانی ابتدایی احیای اکولوژیک هم نداشت. عملا نه خبری از آموزش و ترویج و جلب مشارکت کشاورزان بهطور فراگیر بود و نه طرحهای احیای اکولوژیک! در عوض عرصه برای مهندسان باز شد و بساط سیمانکاری و بتونکاری و لولهکشی و کند و کاو و انتقال آب بین حوضهای بعد از سه دهه سدسازی باز شد! همان اقداماتی که سالهاست بودجههای مملکت را میبلعد و دستاوردش برای طبیعت، ویرانی و برای مردم، نارضایتی و برای اقتصاد، رکود و جاماندگی بوده است. مطابق معمول اعتبارات ملی در روند کار ستاد، صرفا به جیب برخی شرکتها و مراکز و قرارگاهها ریخته میشد و تنها دولت ژاپن بود که به مدت ۴ سال و هر سال مبلغ یک میلیون دلار برای جلب مشارکت کشاورزان در کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی به صورت بلاعوض پرداخت میکرد که این مبالغ هم، باز با مدیریت مدیران دولتی و به شکلی که خود میپسندیدند هزینه میشد.
حالا نتیجه تداوم چندین دهه سوءمدیریت منابع آب و حتی سوءمدیریت در ستاد احیای دریاچه ارومیه، امروز عیانتر از قبل شده است. دو سه سال گذشته، در نتیجه بارشهای نسبتا خوب جوی دریاچه موقتا آبگیری شد و مدیران دولتی جشن و پایکوبی به راه انداختند که دریاچه در مسیر احیا است! و هر کسی هم که نقد میکرد که این آبگیری موقتی است، با سیاست حذفی او را از میدان به در میکردند تا جشنشان را بههم نریزد. بیایید با خودمان صادق باشیم. دریاچه ارومیه هیچوقت احیا نشده بود که اکنون دوباره خشک شده باشد! ارومیه در مسیر نابودی مطلق و تبدیل شدن به بیابان یا شورهزار ارومیه است و همه دولتهای ایران در بروز این وضعیت در دهههای اخیر مسبب آن بودند و هستند. ارومیه هیچوقت دیگر هم احیا نمیشود! با ۱۵ هزار میلیارد تومان دولت قبلی که احیا نشد و اگر ۱۵۰ هزار میلیارد تومان دیگر هم توسط دولت فعلی برای احیای آن تخصیص یابد، باز هم ارومیه احیا نخواهد شد! چرا؟
احیای دریاچه ارومیه تنها زمانی محقق میشود که دولت و مسوولان محلی و ملی بدانند و بپذیرند که درباره طبیعت چیزی نمیدانند و از پیچیدن نسخه شخصی برای احیای دریاچه ارومیه و اعمال نفوذ سیاسی در روند کار علمی برای جذب اعتبارات به نفع شرکتها و مراکز تحقیقاتی بیربط رفقا و قرارگاهها جدا خودداری کنند. مسبب وضعیت امروز دریاچه ارومیه، توسعه بیرویه سطح زیرکشت و افزایش مصرف آب در نتیجه سیاستهای غلط دولتمردان بوده و حل آن اکنون در گرو پذیرش این خطا و مشارکت دادن مردم و کشاورزان محلی و سازمانهای غیردولتی در کاهش سطح زیرکشت و تغییر الگوی کشت است نه با انتقال آب بین حوضهای و عرضه مجدد آب به حوضه به قیمت ویرانی حوضه زاب. تغییر در ایجاد معیشت جایگزین برای مردم محلی و رونق گردشگری منطقه نیز نیازمند کمی مصالحه با مردم و مردمداری است!
مادامی که محدودیتهای اجتماعی بیشتر شود و گرانیها افسارگسیختهتر، مردم ترجیح میدهند پولشان را برای یک شب آرامش در بیرون از ایران و در خاک کشور همسایه هزینه کنند تا اینکه همان پول را در مجاورت بیابانی خشک و لمیزرع با هزار تا چشم و مانع و بگیر و ببند هزینه کنند! آیا بهراستی چنین ارادهای در بین دولتمردان فعلی وجود دارد؟
مژگان جمشیدی - اعتماد