دیدارنیوز ـ در اراک به هر طرف که نگاه کنید سردر کارخانهای را میبینید. چه آنهایی که مانند کارخانه آونگان حالا تبدیل به خرابه شده چه کارخانههایی مانند هپکو که کارگرانش نگران سرنوشت آن هستند؛ نمیشود اراک را جدا از کارخانهها و کارگرانش که بعضی تبدیل به هویت شهر شدهاند دید. به این بهانه سراغ کارگران چند شرکت و کارخانه میروم تا دردها و دغدغههای آنان را از نمایی نزدیک ببینیم.
خیرآباد بیخیر شده
برای شروع به شهرک صنعتی خیرآباد میرویم. شهرکی خلوت که بعد از عید و نوسانات بازار دیگر از تابلو اعلاناتش که پر از آگهی کار بود خبری نیست. شرکتها بسختی کار میکنند و بسیاری هم به تعدیل نیرو روی آوردهاند. به یکی از کارخانههای پروفیلسازی این شهرک میرویم تا ببینیم اوضاع کارگرانش چگونه است؟ مدیر عامل شرکت از اوضاع بد اقتصادی میگوید و اینکه توانسته با همدلی کارگران شرکت را سرپا نگه دارد تا خط تولید متوقف نشود و کارگران همین کار را هم از دست ندهند. او که خودش از وضعیت کارگران ناراحت است اجازه میدهد با آنها صحبت کنم و درد دلشان را بشنوم.
داخل سوله صدای برش و گرمای کشنده، غوغا میکند. حسین یکی از کارگران، میگوید: ماهی یک میلیون و 300 هزار تومان حقوق میگیرد. صورتی لاغر و تکیده دارد و غم صدایش لای صدای دستگاههای غول پیکر داخل سوله بسختی شنیده میشود: «8 سال است اینجا کار میکنم و 13 سال هم جای دیگری بودم. دوتا بچه دارم و با بدبختی زندگی میکنیم. یک سره دردسر و گرفتاری است و کاری هم از دست ما برنمیآید. در خانه 40 متری با دو بچه زندگی میکنم و فقط زور میزنیم زنده بمانیم.»
او از روزهای سخت بعد از گرانی مواد غذایی میگوید و اینکه به سختی شکم زن و بچه را سیر میکند: «خدا را شکر هنوز پولمان میرسد که پوستر گوشت و مرغ را بخریم و به بچهها نشان بدهیم!»
او از دوستانی میگوید که بعد از بیکار شدن و تعدیل نیرو رو به کارهای خلاف و دزدی آوردهاند و حتی چند تا از آنها هم بازداشت شدهاند: «باور کنید برای خرید لوازم تحریر اول مهر آنقدر به بچه ها قول دادم و نتوانستم خرید کنم که آبرویم رفت. آخر یکی از همسایهها که خودش معلم است برای بچهها دفتر و خودکار خرید؛ آقایان اصلاً میدانند قیمت گوشت و مرغ چند است؟ یکی از همین همکاران که آبرودار است چند روز پیش گریه میکرد و نمیدانست از بیپولی به چه کسی رو بیندازد. این دردها را چه کسی میبیند؟»
آنها از تبعیض میگویند
درد دل کارگران قرارداد موقت پالایشگاه نفت اما از جنس دیگری است. آنها مثل تمام همکاران خود در کشور که قرارداد موقت هستند از تبعیض در دستمزدها، امکانات رفاهی و بیمه شان، به نسبت کارمندهای رسمی نالانند. مهدی را که مسئول انجمن صنفی است و در قسمت تعمیرات کار میکند در جلسهای که در شهر اراک برای پیگیری مشکلات کارگران تشکیل شده بود میبینم.
او میگوید: «ماهم میدانیم وضعیت کشور خوب نیست و باید کمک کنیم و کم توقع باشیم. اما آقای وزیر بارها قول داده که این مشکلات را حل میکند. وزیر لطف کرده، پیگیری کرده، ابلاغیه داده و آیتم اضافه کرده تا به ما سمت سازمانی بدهند. اما متأسفانه زیرمجموعههایی هستند که نمیگذارند این اتفاق بیفتد. ما میخواهیم مشکلات اصولی و کارشناسی با حضور نمایندههای کارگران حل شود نه اینکه پرسنل رسمی برای ما تصمیم بگیرد، چون یکسری مشکلات هست که ما میدانیم ایرادش کجاست و آنها نمیدانند. در مجموعه نفت کسانی هستند که سنگاندازی میکنند و جلوی یکسری طرحها و ابلاغیههای وزیر را میگیرند.»
مهدی شمس هم که یکی از اعضای انجمن صنفی است از 34هزار نفری که مشمول این قرارداد هستند میگوید و تلاشهای 6 ساله برای رسیدن به جایگاهی که حق خود میدانند؛ تفاوتی که با نگاه به حقوق آنها آشکارتر میشود. مهدی میگوید: «ما اداره کاری پول میگیریم؛ 2میلیون با 120 ساعت اضافه کار، ولی نفر رسمی با همان پست توی اتاق مینشیند و بالای 7 میلیون میگیرد.»
احیا صنعت را احیا کنید
کار هر روز محمد حامدی عضو شورای کارگری شرکت احیا صنعت و دوستانش این است که به ملاقات مسئولان بروند و صدای کارگران نگران این شرکت تعمیرات و خدمات پس از فروش واگن قطار را به گوش مسئولان برسانند.
او که از وضعیت پیش آمده نگران است از برنده شدن شرکتی خصوصی در مزایده میگوید: «شرکت که زیرمجموعه شرکت واگن ... و درنهایت شرکتی دولتی است 17 سال پیش یک سایت بلا استفاده را از راهآهن گرفت و به پول آن موقع 350 میلیون هزینه کرد تا راهاندازی شود. ما هم 17 سال است که در این سوله کار میکنیم و سایت اول تعمیرات ریلی در سطح کشور بودیم. اما بتازگی در مزایدهای این سوله به شرکتی خصوصی واگذار شده و این برای ما جای تعجب دارد که چطور شرکتی دولتی که این همه سال درحال ارائه بهترین خدمات بوده و بارها مسئولان استان خواستهاند این تیم بماند، یکباره در مزایده به شرکتی خصوصی میرسد؟»
آنها از نامههای بسیاری که استانداری به وزیر راه نوشته و از نامههایی که نمایندههای مجلس به مقامات نوشتهاند میگوید.
در یکی از این نامهها که به دست ما رسیده استاندار استان مرکزی به وزیر راه و شهرسازی مینویسد: «واگذاری مرکز مذکور به متقاضیانی غیر از احیا صنعت اراک منجر به نابسامانی در امور کارگری کارکنان، تضعیف جایگاه صنعتی استان در تعمیر، نگهداری و بازسازی ناوگان ریلی کشور و در نهایت سبب تشدید بروز تنشهای اجتماعی در سطح استان خواهد شد لذا به منظور جلوگیری از وقایع پیش گفته که در شرایط اقتصادی کشور و با توجه به اینکه مدیران شرکت احیا صنعت اراک درصدد جا به جایی و تجهیز مکان مناسب در همین راستا در سالهای آتی است، استدعا دارد دستور فرمایید نسبت به ترک تشریفات مذکور و ادامه روند فعالیت گروه صنعتی احیا صنعت در محل سولههای فعلی اقدام نمایید.»
این یک نمونه از نامههای متعددی است که به دست ما رسیده؛ کارگران نگرانند و میگویند این جابهجایی منجر به بیکار شدن بیش از صد نفر با سابقه کار بالا و در آستانه بازنشستگی خواهد شد.
حامدی تبعات این اتفاق را اینطور توصیف میکند: «کارخانه باید 5 میلیارد سنوات بدهد که بار مالی سنگینی روی شرکت ما میگذارد. احتمال تعطیل شدن بقیه مجموعه هم وجود دارد. از فردای واگذاری به شرکت جدید نیروها حق خود را میخواهند. 50 تا نیرو با 17سال سابقه داریم که دو سه سال دیگر بازنشسته میشوند. حالا اگر بخواهند یکدفعه اخراج شوند چه لطمهای به آنها و خانوادهشان میخورد؟»
هپکو داستان دیگری است
امیر 17 سال است که کارگر شرکت هپکو است. به قول خودش آن زمانی وارد شرکت شد که «هپکو برای خودش غولی بود» با او چند ساعت گفتوگو کردم و او از روزهای سختی گفت که پرسنل هپکو همه سختیها را به جان خریدند و هر سال صاحبی جدید پیدا کرد که تنها به بار مشکلات و بدهیهای شرکت اضافه میکرد. رئیسانی که با قولهای فراوان به پرسنل و کارگران، شرکت را جلو بردند تا روزهایی که کارگران به خیابانها ریختند و شد آنچه شد. راهپیماییهای خیابانی و بستن خط راهآهن و تحصن در میدان باغ ملی و...
امیر میگوید: «بعد از اینکه یکی یکی وعدهها نقد نشد، زندگی کارگران زیادی آسیب دید و بعضی خانوادهها از هم پاشید و به طلاق انجامید. اما مهمترین مسأله غرور کارگرانی بود که شکسته میشد. یک روز یکی از پرسنل را دیدیم که مثل اسفند روی آتش است. میگفت سوپری محل حرف بدی به خانمش زده و او که حساب دفتری زیادی پیش آن فروشنده داشت نمیدانست چکار کند. خون خونش را میخورد، غرورش خرد شده بود.»
او از خودکشی همسر یکی از پرسنل میگوید و از شرایطی که آنقدر گفتنش دردناک است که شاید قابل درک نباشد: «اما تا کجا میشود ادامه داد، خدا میداند. میخواهی وام بگیری، بفهمند کارگر هپکویی وام نمیدهند و ضامن هم نمیتوانی بشوی. توی فامیل بیاعتبار میشوی، دیگر کسی در خانه ات را نمیزند چون میداند یخچالت خالی است. خودت هم بهتر میبینی که با فامیل قطع ارتباط کنی. یک بار یکی از دوستان در یک ماه سه تا عروسی دعوت شد که هیچکدام را نرفت. وقتی حقوق نمیگیری چطور میخواهی برای زن و بچه لباس بخری؟ اصلاً لباس هم بخری عروسی بدون کادو دادن که نمیشود؛ کسی که 500 تومان توی جیبش ندارد، کسی نمیتواند درکش کند که چه کشیده. مردم عادی نمیتوانند درک کنند. ما آسیب روانی دیدهایم!»
اما مسأله او و بسیاری از کارگران اراکی تنها پول و سرمایه نیست آنها نگران روزهایی هستند که شرکتها یکی پس از دیگری تعطیل شوند و دیگر کاری نباشد.
امیر میگوید: «شهر ما شهری صنعتی است. آونگان تعطیل شد، کابلسازی تعطیل شد، موکتسازی تعطیل شد... خب بچههای این شهر کجا بروند سر کار؟ خیلی از مردم شرایط ما را درک نمیکنند. ما ایستادیم پای صنعت شهر تا آینده بدتر از امروز نباشد.»
منبع: ایران/محمد معصومیان/۱۱ مهر ۹۷