
جوان شیطان صفت نقشههای شومی را برای دختر ۱۶ ساله کشیده بود و دخترک ترسیده با فرار از چنگال هوس آلود پسر جان خود را نجات داد.
دیدارنیوز ـ وقتی با اصرارهای زیاد «ارژنگ» برای رفتن به منزل یکی از دوستانش رو به رو شدم، دیگر نتوانستم در برابر خواسته هایش مقاومت کنم، اما وقتی وارد آن خانه شدیم تازه به نقشه شیطانی او پی بردم و خودم را از روی دیوار به داخل کوچه انداختم.
دختر ۱۶ سالهای که پس از فرار از چنگ یک جوان شیطان صفت به کلانتری امام رضا (ع) پناه آورده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: فرزند بزرگ یک خانواده شش نفره هستم و سه برادر کوچکتر از خودم دارم.
پدر معتادم نیز کار و کاسبی درستی ندارد و با جمع آوری ضایعات روزگار میگذراند. در این میان مادرم نیز با انجام امور خدماتی و نظافتی در منازل مردم یا پاک کردن سبزیجات مخارج زندگی مان را تامین میکند.
من هم به مادرم کمک میکنم تا حداقل هزینههای تحصیلم تامین شود. اوضاع نابسامان و آشفته خانوادگی موجب شد تا سال گذشته به مدت سه ماه از تحصیل عقب بمانم چرا که به خاطر نداشتن گوشی هوشمند نمیتوانستم از ظرفیت فضای مجازی استفاده کنم، به همین دلیل مدیر مدرسهام که از موضوع اطلاع یافته بود با یاری خیران یک دستگاه گوشی هوشمند به من اهدا کرد تا بتوانم در کلاسهای درس حاضر شوم.
من هم به دلیل علاقهای که به درس و مدرسه داشتم، همه تلاشم را به کار گرفتم تا در امور تحصیلی پیشرفت کنم و در آینده به دانشگاه بروم. خلاصه بعد از پایان سال تحصیلی زمان بیشتری برای جستوجو در فضای مجازی و عضویت در گروههای مختلف پیدا کردم و بیشتر اوقاتم را در فضاهای مجازی میگذراندم تا این که در یکی از همین گروهها با پسر جوانی آشنا شدم.
«ارژنگ» جوانی متین و موقر به نظر میرسید. با جملات محبت آمیز و مهربانیهایش مرا یک دل نه صد دل عاشق خودش کرد. از سوی دیگر من که تشنه محبت بودم و هیچ گاه مورد توجه پدر و مادرم نبودم، شیفته چربزبانیهای او شدم به طوری که احساس میکردم مرد رویاهایم را یافتهام.
حالا دیگر ارژنگ همه افکارم را به خودش مشغول کرده بود و من همواره اوقاتم را در گفتوگوی تلفنی با او سپری میکردم. تا این که روزی ارژنگ برای یک دیدار حضوری از من دعوت کرد.
من هم که مشتاق دیدار با او بودم، دروغهای زیادی را سرهم کردم تا با فریب مادرم در سر قرار با او حاضر شوم، ولی این ملاقات فقط مقدمهای برای دیدارهای دیگر شد. این معاشرتهای پنهانی به جایی رسید که ارژنگ پیشنهاد داد برای گفتوگو درباره آینده به منزل یکی از دوستانش برویم چرا که خانواده دوستش به مسافرت رفته بودند.
ابتدا با این خواسته او مخالفت کردم، اما وقتی اصرارهای زیاد ارژنگ برای این ملاقات حضوری را دیدم دیگر نتوانستم مقاومت کنم و بالاخره تسلیم پیشنهادش شدم. او مرا سوار خودرو کرد و ساعتی را در شهر دور زدیم تا این که هنگام غروب مرا به منزل دوستش برد، اما وقتی رفتارهای هوس آلود او را دیدم تازه فهمیدم که ارژنگ نقشهای شیطانی در سر دارد.
او حتی به التماسهای من هم توجه نمیکرد و به دنبال نیت پلید خودش بود. در همین زمان من که به دنبال راه فرار میگشتم، از غفلت او استفاده کردم و در یک لحظه از روی دیوار به داخل کوچه پریدم و فرار کردم.
دیگر کاخ آرزوهایم فرو ریخته بود و من اشک ریزان از کوچه پس کوچههای شهر عبور میکردم و به روزگار سیاه خودم میاندیشیدم. در این هنگام وقتی سرم را بالا گرفتم ناگهان چشمانم به گنبد طلایی حرم مطهر امام رضا (ع) خیره ماند. با چشمانی اشک آلود وارد حرم شدم و به درگاه خداوند توبه کردم و از آقا خواستم راه درست را نشانم بدهد.
وقتی سبکبال پا از حرم بیرون گذاشتم، چشمم به کلانتری امام رضا (ع) افتاد. به همین دلیل به دایره مشاوره آمدم تا یاریام کنید و ... شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) اقدامات مشاورهای و واکاویهای روان شناختی در این پرونده به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.