طالبان هیولای هفت سری است که از متن جامعه افغانستان برخاسته است. از ترکیب بغرنج اجتماعی این سرزمین عجیب. محمد سمیعی پور کارشناس مسائل افغانستان از تبار و ریشههای این پدیده غریب گفته است.
دیدارنیوز ـ پرستو بهرامیراد: طالبان به صورت انحصاری قدرت را به دست خود گرفته است. از سوی دیگر جبهه مقاومتی در پنجشیر شکل گرفته و در حال جنگ با طالبان است. طالبان از تغییر خود سخن میگوید، ولی در یک هفته گذشته شاهد اقداماتی جنایتکارانه از طالبان هستیم.
برای بررسی وضعیت طالبان امروزی و اتفاق پیش روی افغانستان دیدار با محمد سمیع پور، مستندساز و کارشناس افغانستان در استدیوی دیدار به گفتگو پرداختیم.
فیلم کامل این گفتگو را اینجا ببینید
گروه طالبان در افغانستان تا چه حد پایگاه اجتماعی دارد؟ در ادامه میخواهم درباره تبارشناسی طالبان هم صحبت کنید؟
ذکر این نکته ضروری است که طالبان در وهله اول یک گروه قومی است که متعلق به قوم پشتون هستند. البته اخیراً از اقوام دیگر هم به آنها جذب شده اند، اما این جذب بیشتر به صورت مزدوری است و عناصر تعیین کننده نیستند. در مورد پشتونها هم در بین خود پشتونها و هم بعضاً در رسانههای ایران افسانه سراییهایی میشود، راجع به اینکه طالبان ۷۰ درصد یا ۸۰ درصد مردم افغانستان هستند. یا حتی پشتونها ۸۰ درصد مردم افغانستان هستند. واقعیت این است که در افغانستان هیچگاه سرشماری اتفاق نیفتاده است. ما با یک کشور کثیرالقوم مواجه هستیم که نام ۱۶ قومیت به صراحت در قانون اساسی افغانستان آمده و بعد هم نوشته شده که تعداد اقوام بیش از این تعداد است. چهار قوم بزرگ در افغانستان وجود دارد؛ پشتونها، تاجیکها هزارهها و ازبک ها. ولی اقوام دیگر هم هستند که نفوس کمتری دارند مثل ترکمن ها، بلوچ ها، بیات، قزلباش و اقوام دیگر. در طول ۱۵۰ سال اخیر پشتونها همواره در افغانستان حاکم بودهاند، اما هیچگاه حتی در آن سالهایی که امنیت داشتند مثل زمان ظاهرشاه یا زمان امان الله خان که امکانش وجود داشت، سرشماری اتفاق نیفتاده است؛ لذا ما هیچ وقت نمیتوانیم درصد مشخص و دقیقی از جمعیت پشتونها ارائه بدهیم و بعد با استناد به آن بخواهیم طالبان را تحلیل کنیم. بالاخره این یک ابهام جدی است. اگر پشتونها ۸۰ درصد افغانستان بودند سرشماری انجام میدادند. ۲۰ درصد دیگر متعلق به آن ۱۵ قومیت باقی میماند و به میزان نفوذ سهمی از قدرت به آنها میدادند. چون یک دعوایی که بعدها در افغانستان خیلی جدی دنبال شد این بحث بود که به اندازه نفوس به ما سهمی از قدرت بدهید. تاجیکها، هزارهها و ازبکها معتقد بودند که N درصد هستند و به اندازه n درصد سهمی از قدرت میخواستند. اگر پشتونها ۸۰ درصد بودند در سرشماری میتوانستند به راحتی به این خواسته آنها پاسخ دهند که مثلاً شما ۲ یا ۳ درصد هستید و به میزان ۳ درصد سهم تان را بگیرد و زیاده خواهی نکنید. ولی وقتی آنها هیچگاه سرشماری نکردند، این ابهام در ذهن پررنگتر میشود که ادعاهایی که گفته میشود اکثریت قاطع و غالب پشتونها هستند، وجود ندارد. اما شواهد و قرائن نشان میدهد که طبیعتاً پشتونها اکثریت مردم افغانستان هستند، اما این فرضیه هم که امروز در در رسانهها توسط بعضی کارشناسان مطرح میشود که پشتونها به معنای طالبان هستند، غلط است، اصلاً این چنین نیست.
بخشی از آنها امروز تحصیلکرده تحصیلات عالیه دارند و از فعالان مدنی افغانستان هستند. مثلاً فمینیست و فعال حقوق بشر هستند. این افراد هرگز طرفدار و حامی طالبان نیستند. در واقع دشمن طالبان هستند و طالبان هم با آنها برخورد خشنی دارد. مثلا ژنرال اچکزی را داریم که یک ژنرال ضد طالب است و درنهایت هم خودش و هم خانواده اش توسط طالبان کشته شدند. این نشان میدهد که طالبان تمامی پشتونها را در بر نمیگیرند. گمانه زنیها نشان میدهد آنها یک جمعیت ۵۰ هزار نفری نظامی هستند. طبیعتاً یک بدنه مردمی هم دارند که خانوادههای این افراد هستند. در افغانستان جمعیت روستایی به جمعیت شهری غلبه دارد، برعکس ایران که جمعیت شهر نشینها غلبه دارد. میتوان احتمالاً تصور کرد که در مناطق روستایی و مناطق روستایی پشتون نشین طالبان پایگاه داشته باشند. اما فرض اینکه طالبان ۸۰ درصد مردم افغانستان هستند، کاملاً منتفی است.
در بین خود طالبها چه دیدگاههایی وجود دارد؟ این روزها بحثی شکل گرفته که بین طالب و طالب نماها تفاوتهایی وجود دارد. گفته میشود اگر جنایت یا غارتی اتفاق میافتد از سوی طالبان نماهاست. همچنین در داخل خود طالبان اگر تندروها یا میانهروها یا دیدگاههای دیگری وجود دارد، توضیح دهید؟
شاید لازم باشد قبل از اینکه ما به این سوال پاسخ دهیم راجع به خود طالبان یک بررسی داشته باشیم همانطور که گفتم بافت جمعیتی طالبان از قوم پشتون است. آنها دو منبع الهام جدی دارند؛ بحث قومیت و بحث مذهب است. یعنی از دو پارامتر میتوان طالبان را بررسی کرد. در بحث قومیت اشاره شد که آنها پشتون هستند. پشتونها مردمی بسیار جنگجو و سلحشور هستند. آنها بعد از خط دیورند تقسیم شدند بخشی از آنها در پاکستان و بخشی از آنها در افغانستان حضور پیدا کردند. عصبیت قومی وقتی به قول ابن خلدون برای حفظ هویت قومی فاکتور بسیار مهمی است؛ در افغانستان قومیت حرف اول را میزند. قومیت قبل از مذهب نقش تعیینکنندهای دارد.
برای حفظ این هویت قومی، عصبیت قومی کارکرد بسیار مهمی دارد که در پشتونها در قالب «پشتون والی» خودش را نشان میدهد که در واقع نظام قبیلگی آنها است و قانون قبیلگی برای حفظ سنتهایشان است و از دیرباز وجود داشته و تا به امروز ادامه دارد و یک فاکتور بسیار مهم در فهم طالبان است. بسیاری از قوانینی که وقتی امارت اسلامی تشکیل دادند بر اساس آن کشور را اداره میکردند یا در محاکم قضایی شان قضاوت میکردند، بر اساس پشتون والی بود نه بر اساس هیچ متن مقدس دیگری.
مسئله دوم بحث مذهب است. آنها حنفی مذهب هستند و اکثریت مردم افغانستان هم حنفی مذهب هستند. اما آنها به گرایش و مکتبی از حنفی به نام دیوبند باور دارند که توسط شاه، ولی الله دهلوی تاسیس شده است. خود مکتب و آیین دیوبندی تاکید بسیاری بر جهاد دارد. تاکید بسیاری بر نفی بیگانگان و تسلط بیگانگان دارد و برای رسیدن به سلف صالح تاکید دارد.
از یک جهت درست که آنها وهابی نیستند یا خواستگاه حنبلی مذهب ندارند، اما به بنیادگرایی دینی پهلو به پهلو میزند. چون آرمان دیوبندیها بازگشت به سلف صالح است. آنها نسبت به شیعیان هم زاویه دارند و گارد جدی میگیرند. این روزها در رابطه با نوع واکنش طالبان در برابر شیعیان بحثهایی مطرح است. به طور مثال پسر شاه، ولی الله دهلوی در کتابی مینویسد که شیعیان یک گروه رافضی هستند و آنها بدعت کردند و توسط عبدالله بن سبا درست شده اند. این یک بحث کلامی بسیار جدی است. علامه عسگری هم در کتابی با همین عنوان به این ماجرا جواب داده است.
از سوی دیگر طالبان القاعده نیز نیستند که یک گروهی با گزینش دقیق باشد و عضوگیری محدود داشته باشد. بخشی از مردمی که امروز سلاح به دست گرفتند و به عنوان طالب شناخته میشوند ممکن است در مدارس دیوبندی درس نخوانده باشد. چون وقتی در دهه ۷۰ آمدند، همان مقطع هم بسیاری از شهرها را بدون درگیری و بدون شلیک کردن یک گلوله گرفتند. این مسئله اصلاً جدید نیست که شهر به شهر جلو آمده اند. در آن مقطع به آنها تحریک اسلامی طلبای کرام گفته میشد. اسمی بود که بر روی خودشان گذاشته بودند که بعد به طالبان تبدیل شد. اما امروز همه آنها در مدارس دیوبندی درس نخوانده اند، حتی افراد متدین و پایبند مسائل مذهبی ولو قرائت دیوبندی از مذهب حنفی نیستند. برای همین اعمال منافی عفت و اعمال خلاف شرع در بین سطوح خیلی پایین طالبان بسیار رواج دارد. چون آنها عضو گیری دقیق ندارند و برپایه سنتهای قومی که یک رویه مذهبی به خودش گرفته عضو میگیرند.
همچنان به بیعت باور جدی دارند چه در گذشته و چه امروز بسیاری از گروهها با آنها بیعت کردند و طبیعتاً شما میبینید که این موجب میشود که اختلافات درونگروهی بسیاری داشته باشد. اما اینکه بر روی طالب و طالب نما تاکید میشود باید ابتدا بفهمیم که طالب کیست که بعد مشخص شود بدل این طالب چه کسی است. کسانی که چنین ادعاهایی را مطرح میکنند بیشتر تاکیدشان بر این است که بگویند طالب جنایت نمیکند، طالب شیعه نمیکشد، طالب اهل خونریزی نیست و کسانی که این کار را میکنند طالب نما هستند. بالاخره ملا عمر کیست؟ ما او را طالب بدانیم یا طالب نما بدانیم؟ ملا اختر منصور، ملا هبت الله، سراج الدین حقانی را طالب بدانیم طالب نما؟ اینها که سران طالبان هستند. میبینیم که عبدالمنان نیازی که به شدت ضد شیعه است که کشته شد و کاراکترهای دیگرشان هم تمایلات ضد شیعی دارند. چون در منابع الهامبخش آنها این مسئله وجود دارد. تمایلات قومی دارند و به برتری قومی باور دارند. تمایل به قوانینی دارند که امروز قوانین ضد انسانی یا ضد حقوق بشری محسوب میشود که ریشه در «پشتون والی» دارد. پس طبیعتاً آنها طالب هستند. این طالب نما را باید در عضوگیریهایی باور کنیم که شاید از مدارس دیوبندی نیستند، ولی امروز به عنوان طالب سلاح دست گرفته اند و، چون هم قوم طالبان هستند. یا ریشه این طالب نماها را در آن گروههای بدانیم که عقبه شان با طالبان نبوده، اما با طالبان بیعت کردند و بالاخره همکاری و همراهی با طالبان داشتند.
طالبانی که امروز وجود دارد چقدر با داعش شبیه است؟ هدف حرکت داعش از سوریه و عراق به سمت افغانستان چه بوده است؟ هدفش ادغام با طالبان بود یا خیر؟
امروز بسیار این مسئله مطرح میشود که طالبان با داعش فرق دارد و این به عنوان یک تبلیغ برای طالبان مطرح میشود. درست است طالبان با داعش و حتی با القاعده فرق دارد و آنها در ساختار اداری و تشکیلاتی متفاوت هستند و در القاعده و داعش نظام تشکیلاتی منظمتر و منسجم تری دارند. به طوری که وقتی در راس هرم تصمیمگیری میشود تا سطوح پایین اعمال نظر میشود و آنها اجرا میکنند. اما در طالبان به این شکل نیست. یکی از مسائلی که مذاکره با طالبان را سخت و دشوار میکند همین مسئله است که ساختار طالبان اساساً این طور نیست که شما در راس هرم آنها قرارداد ببندید و در سطوح پایین همه متفق القول آن دستور را اجرا کنند. اصلاً ساختار تشکیلاتی شان چنین نیست و یک بی نظمی و پراکندگی در آن وجود دارد. افرادی که تحت عنوان فرمانده هستند، اختیاراتی بیش از یک فرمانده معمولی در ساختار داعش یا القاعده دارند. ضمن اینکه ما القاعده و داعش را گرایشی از درون حنبلیها و وهابیت میدانیم. در بین طالبان این گرایش در مذهب حنفی به وجود آمده و در مدارس دیوبندی به وجود آمده است. اما خروجی هر دوی آنها بنیادگرایی و در عمل کشتار شیعیان است. در طالبان پیوند تعالیم دیوبندی و پشتون والی باعث میشود که به سلفیت، خشونت علیه زنان و شیعیان برسند. در داعش صرفاً برداشتی که از متن مقدس، سیره و سنت دارند به اینجا میرسند که این مسائل محل بحث متکلمین است.
طالبان دقیقا به چه چیزهایی اعتقاد دارد و این طالبانی که امروز ما داریم میبینیم چقدر به اسلام و مخصوصاً شیعیان احترام میگذارد؟
تلاش داعش این است که حکومتی را درست کند که این حکومت به باور آنها بر قرآن و سنت رسول خدا و خلفای راشدین منطبق باشد. این باور داعشیها است و آن را تبلیغ میکنند. درست یا غلط این مسئله محل بحث مفسرین قرآن، علمای اسلامی یا متکلمین است که این قانون که شما دارید اجرا میکنید به طور مثال سنگسار یا قطع ید برای طرد سارق اسلامی است یا خیر؟ اما بالاخره رفرنس داعش این است که به قوانین اسلام عمل میکند.
اما تنها رفرنس طالبان قرآن و سنت نیست. زمانی که امارت اسلامی را تشکیل دادند، بخشی از قوانینی که بر اساس آن کشور را اداره میکردند قوانین پشتون والی بود. به طور مثال رسمی که در قبایل پشتون والی وجود دارد، نوع نگاه به زن است که زن باید همواره در یک پرده باشد. اصلاً اصطلاح پرده را خودشان را آورده اند. این حجم از سخت گیری در هیچ یک از تعالیم اسلامی وجود ندارد. این نوع نگاه به ناموس به صورت رادیکال که طالبان دارند، در تعالیم اسلامی وجود ندارد. یعنی اگر یک قبیله یک فرد از قبیله دیگری را بکشد هم وزن اجتماعی آن فرد کشته شده و اینکه چه جایگاهی درون قبیله داشته است، به آن اندازه برای خون بهای آن فرد زن داده میشود، مثلا ۲۰ دختر باید بدهند. این رسم که مشهور به بد دادن است با هیچ قرائتی از دین اسلام حتی قرائت داعشی منطبق نیست. ولی طالبان در زمان امارت اسلامی آن را به یک قانون تبدیل کردند و آن را اجرا میکردند. چون این ریشه در پشتون والی دارد، برای آنها پشتون والی به اندازه قرآن مقدس و ارزشمند است و تخطی از پشتون والی ننگ است. از این جهت آنها در منابع الهام با داعش متفاوتند. اما در خروجی به شکلی از سلفیت میرسند که در نهایت خیلی با هم متفاوت نیست.
اگر داعش مثلاً برنامهها و شوهایی را برگزار میکرد که فیلم هایش منتشر شد که سر افراد مختلف را میبریدن، طالبان هم در ورزشگاه کابل تیر خلاص میزدند. من میپذیرم که طبیعتاً داعش خشنتر است، چون داعش صرفاً خاستگاه مذهبی دارد و خطرناکتر است. اما طالبان خاستگاه قومی هم دارند و در هر صورت در خروجی خیلی با هم متفاوت نیستند. کمااینکه تمام این گروههای سلفی و حتی گروههای قبل از داعش در دهه ۶۰ شمسی و هشتاد میلادی بخش زیادی از گروههای سلفی که گرایش حنبلی و وهابی هم داشتند کنار هم تحریک اسلامی کرام که بعداً شکل گرفته و به طالبان تبدیل شد کنار همدیگر علیه شوروی میجنگیدند. آشنایی ملا عمر و اسامه بن لادن از همین جا شروع شد. این برادری و سابقه در عین برخی تفاوتها بالاخره ریشه در یک اشتراکات خیلی جدی دارد.
به نظر شما طالبان و داعش ادغام میشوند. گفته میشود اختلافاتی وجود دارد و مخصوصاً در داخل کشور گفته میشود، طالبان مخالف داعش است به نظر شما این گونه است؟
عرض کردم در طالبان تفاوتهای فکری و قومی وجود دارد. بعد از ملا عمر شاهد بودیم که آنها به دو شاخه تبدیل شدند؛ شاخه ملامنصور و شاخه ملا رسول. شاخه ملا منصور حاکم شد که همان ملا اختر منصور بود که بعداً کشته شد. شاخه ملا رسول هیچگاه تبعیت از ملا اختر را نپذیرفت و با این گروه زاویه داشت.
عبدالمنان نیازی که بانی کشتار شیعیان در مزارشریف در زمان فتح مزارشریف بود و از چهرههای سرشناس طالبان است و مدام شیعیان و مدافعان حرم را تهدید میکرد، بازوی نظامی و دست راست ملا رسول بود. او هم طالب بود و از کشتار شیعیان در مزار شریف بسیار مشهور است و اسناد آن موجود است و درکمیسیون حقوق بشر مطرح شد. شاهدان عینی میگویند جنازهها بر روی زمین افتاده بود و کسی نبود آنها را دفن کند و بر آنها نماز بخواند. تعبیر عبدالمنان نیازی این است که اگر هزارهها یعنی شیعهها به زیرزمین هم رفته باشند من با مو آنها را از زیر زمین بیرون میکشم. حال این فرد در گرایش ملا رسول با ملا منصور زاویه پیدا میکند، اما آنها اختلافاتی است که درون گروههای نظامی وجود دارد. نه فقط در طالبان بلکه در شاخهها و گرایشات دیگر هم از همین گروهها که به آنها تکفیری یا بنیادگرا گفته میشود، این اختلافات وجود دارد.
نکته مهم این است که وقتی ملا هبت الله به عنوان جانشین ملا اختر منصور انتخاب میشود بخشی از جریاناتی مثل ملا محمد یعقوب پسر ملا عمر که ملا اختر منصور را نپذیرفته بودند، با ملا هبت الله بیعت میکنه و به عنوان معاون او قرار میگیرد. پس این نشان میدهد که اگر ما این فرض را در ذهن داریم که ملا اختر منصور احتمالاً جناح میانهرو طالبان را در برابر ملا رسول نمایندگی میکند، ملا هبت الله فردی بین این دو تا کاراکتر قرار دارد. این فرد کسی است که با او بیعت شده و قرار است به عنوان امیرالمومنین در امارت اسلامی جدید طالبان حاکم شود. این احتمال وجود دارد که آنها رو در روی داعش قرار میگیرند. چون این درگیریها در درون خود طالبان وجود دارد. الان هیچ دسترسی به ملارسول وجود ندارد، برخی میگویند کشته شده و برخی دیگر میگویند زنده است. چند سال است که اصلاً هیچ جایی خودش را نشان نداده است. ممکن است ظهور ملا رسول معادله را به سمت جریان رادیکالتر در طالبان تغییر دهد و همچنین میتواند احتمال ائتلافی با داعش باشد.
من معتقدم حتی جناح میانهرو طالبان هم یک جناح رادیکال محسوب میشود. یعنی ما نباید فرض کنیم ملا اختر منصور یا حتی ملا هبت الله میانهرو هستند. بخشی از قوانینی که ما در دوره امارت اسلامی به عنوان جنایت از آن یاد میکنیم و کارنامه سیاه طالبان است، به فتاوی ملا هبت الله بوده است. ملا هبت الله آخوندزاده بیش از اینکه یک کاراکتر نظامی باشد یک مفتی و مولوی است. قاضی القضات زمان ملاعمر بوده و او این احکام را صادر کرده است. همین احکامی که به عنوان جنایت طالبان و دوران سیاه امارت اسلامی در ذهن ما است. بالاخره یک پارامتر تغییر پذیرش اشتباه در گذشته است. هیچگاه نگفته آن حکمی که من صادر کرده ام اشتباه بوده یا از این حکم خودم پوزش میخواهم. شما ببینید این جناح ملارسول چیست که در برابر آن جناح میانهرو محسوب میشوند! ما نباید با رادیکال خواندن جریان ملا رسول، فرض کنیم که جریان ملا هبت الله میانهرو است.
طالبان به سرعت در افغانستان پیشروی کرد و مثل اینکه با دولت افغانستان و با آمریکا و غرب هماهنگ بود. برخی مانند من معتقدند که طالبان با غرب هماهنگ بود. برخی میگویند پایگاه مردمی دارد و با بزرگان شهرستانها و روستاها بسته بودند. نظر شما چیست؟
از دو جنبه داخلی و خارجی میتوان این مسئله را بررسی کرد. از جهت داخلی بررسی میکنیم که افغانستان در چه شرایطی بود که طالبان توانست شهر به شهر را بگیرد و خودش را به کابل برساند. از جنبه داخلی عدم مشروعیت اشرف غنی یک مسئله جدی است. دولت اشرف غنی دولت مشروعی نیست و دولت محبوبی نبوده است. در اولین انتخابات ریاست جمهوری که بعد از سقوط امارت اسلامی در افغانستان برگزار شد حدود ۱۲ میلیون نفر واجد اخذ رأی بودند و از این ۱۲ میلیون نفر ۱۰ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند که نشان میدهد یک مشارکت بسیار بالایی در آن انتخابات وجود داشت.
اما در آخرین انتخابات ریاست جمهوری یعنی انتخاباتی که اشرف غنی محصول آن انتخابات است از بین تقریبا ۱۳ میلیون واجدین اخذ رأی نزدیک به ۹۰۰ هزار نفر به آقای اشرف غنی رأی دادند. یعنی رئیس جمهوری که زیر ۱۰ درصد پایگاه مردمی دارد. گفته میشود ۳۰۰ هزار رای از این ۹۰۰ هزار رأی تقلب بوده است و شواهد و قراین جدی هم برای این قضیه وجود دارد. ولی حتی اگر ما همان ۹۰۰ هزار تا را هم بپذیریم حدود ۷ یا ۸ درصد میشود. این نشان میدهد که اشرف غنی پایگاه مردمی و مشروعیت نداشته است. اگر خاطرتان باشد در کابل دو مراسم تحلیف برگزار شد. این یک فاکتور بسیار جدی است. همواره در ادامه این مسئله عدم مشروعیت اشرف غنی تنش زا بوده است. متاسفانه اشرف غنی هرگز تلاش نکرد که این پایگاه سست اجتماعی را چه در میان پشتونها و چه در میان اقوام دیگر ترمیم کند. مخصوصاً در میان اقوام دیگر که بسیار ضروری بود که آنها جلب شوند.
نکته دوم قوم گرایی شدید در دولت اشرف غنی است. شواهد زیادی برای این قوم گرایی وجود دارد. یک نمونه در چیدمان مناسب حیاتی و مهم مثل مشاور امنیت ملی، وزارت دفاع و وزارت داخله یک نفر غیر از اقوام پشتون نبود. اشرف غنی کوچکترین سهمی به جریانات اصلی و احزاب مخالف و دیگر اقوام نداد. حاضر نشد حتی مسئولیتهای نیمه حیاتی به حاجی محمد محقق، خلیلی، اسماعیلخان یا محمدنور و همین طور ژنرال دوستم بدهد و همواره با آنها در یک نزاع و تنش داخلی به سر میبرد. این قوم گرایی به حدی بود که قرار شد که برق کشیده شود و این برق از خارج از افغانستان میآمد و از مناطق هزاره جات یعنی مناطق شیعهنشین عبور کند، دولت اشرف غنی حاضر شد مسیر طولانی تری را طی کند، اما این انتقال برق از مناطق شیعهنشین عبور نکند که این ماجرا چند سال پیش باعث جنبش روشنایی شد. مردم به صورت گسترده اعتراض کردند و در میان این مردم عملیات انتحاری از طرف طالبان صورت گرفت که به انفجار دهمزنگ مشهور است. نتیجه این کشتار و شهادت بخش زیادی از غیرنظامیان بود و دولت هیچ وقت تلاش نکرد که با مسببین این ماجرا برخورد بکند و آنها را شناسایی کند و از بازماندهها دلجویی کند.
در ماجرای مکتب سیدالشهدا دست دولت به عنوان همکار طالبان بسیار روشن و واضح است. اینطور نیست که دولت باعث انفجار شود، طالبان باعث انفجار شدند، اما به علت آن قوم گرایی همواره جریاناتی در داخل دولت آقای اشرف غنی با جریانات طالبان همسو و همراه بودند. اگر کسی در افغانستان زندگی کرده باشد این موارد را خوب میداند. ماجرای کوچیها بحرانی بود که وجود داشت، بخشی از این پشتونها به علت اینکه تبارا آنها مردمی کوچی بودند که معادل عشایر است، کوچی باقی ماندند و در بحث ییلاق و قشلاق در فواصل نزدیک به اردیبهشت یا خرداد به مناطق هزاره جات حمله میکنند. جان و مال و ناموس و بالاخره امنیت این مردم در خطر بوده است و بارها غیرنظامیان کشته شده اند. اما دولت آقای اشرف غنی هیچگاه هیچ تلاشی برای برقراری امنیت در مناطق بحران کوچی که منطقه بهسود باشد، انجام نداد. چون برادر ایشان رئیس شورای سراسری کوچیها بود و خودش پشتون بود و اگر هستههای مقاومتی هم شکل گرفت تمام تلاش دولت خلع سلاح هستههای مقاومتی بود که در برابر کوچیها میجنگند.
یک فردی به نام قومندان علی پور که به قومندان شمشیر مشهور است. قومندان به معنای فرمانده است. ایشان یک گروه مردمی را تشکیل داد و در مناطقی که طالبان به هزاره جات و روستاهای شیعهنشین حمله میکرد یا راهزنی میکردند، وقتی این هسته مقاومت از طرف قومندان شمشیر یا آقای علیپور در واقع شکل گرفت، تمام تلاش دولت اشرف غنی تا همین چند ماه پیش خلع سلاح قومندان علیپور بود نه اینکه با طالبان بجنگد. اگر شما حتی فرض را بر این بگیرید که علیپور دشمن دولت مرکزی است، طالبان هم باید دشمن دولت مرکزی باشد. وقتی دو تا دشمن شما دارند با هم میجنگند منطقی این است که از آن گروهی که داعیه حکومت ندارد و قصد ندارد کابل و دولت اشرف غنی را ساقط کند، حمایت کنید. قومندان علیپور بارها اعلام کرد که اگر دولت امنیت این منطقه را تامین کند ما سلاح را زمین میگذاریم و ما برای امنیت مردم سلاح به دست گرفته ایم. حتی به دستور اشرف غنی اردوی افغانستان رفت که علیپور را خلع سلاح کند. وقتی این مقاومت مردمی موفق شد یک هلی کوپتر ارتش افغانستان را سرنگون کند، آقای اشرف غنی در یک سخنرانی گفت من انتقام خون آنها را خواهم گرفت. هیچ وقت چنین نگفت که انتقام انفجار دهمزنگ یا مکتب سیدالشهدا را میگیرم، ولی گفت من انتقام خون آنها را خواهم گرفت. یعنی علیپور را خلع سلاح و بازداشت میکنم. اولویت دولت به جای مبارزه با طالبان مبارزه با هستههای مقاومت بود که با طالبان میجنگیدند.
یک جادهای از بامیان به کابل وجود دارد. این جاده محل دسترسی هزارجات و مناطق شیعه نشین به کابل است. یعنی توزیع ثروت و منابع از طریق این جاده از پایتخت به عنوان متمرکزترین بخش منابع در افغانستان به مناطق محروم هزاره جات که مناطق شیعه نشین است میرسد. در این جاده منطقهای به نام جلریز وجود دارد، این منطقه یک منطقه پشتون نشین است. طالبان حدوداً عصر به بعد آنجا را میبندند و دولت هیچ گاه تلاش نکرد تامین امنیت این جاده را بر عهده بگیرد و با این نیروها برخورد میکند. در حالی که این جاده در ۷۰ کیلومتری کابل است. یعنی تهدیدی به این نزدیکی را هیچگاه دولت آقای اشرف غنی به عنوان یک تهدید تلقی نکرد. چون آنها هم قوم خودش بودند و بالاخره قرابت و نزدیکی داشت، اما حاضر بود کیلومترها دورتر لشکرکشی بکند به طرف بهسود برود و هلیکوپتر بفرستد تا قومندان علیپور را خلع سلاح کند. این قوم گرایی شدیدی که در دوره آقای اشرف غنی شکل گرفت و در دستور کار قرار گرفت باعث دلزدگی شدید و کاهش پایگاه مردمی او شد. فاکتور سوم درباره پارامتر داخلی بحث فساد در ساختار سیاسی افغانستان است. گفته میشود۲۵۰۰ میلیارد دلار در طول این بیست سال برای افغانستان هزینه شده است. در حالی که بسیاری از خیابانهای کابل آسفالت نیست و چراغ راهنمایی و رانندگی ندارد. در مورد زیرساختهایی مثل نیروگاه و کارخانهها صحبت نمیکنم. این پول کجا رفت؟
بسیاری از قومندانها و جنگ سالارهایی که در دهه ۷۰ و دهه ۶۰ شمسی بعضاً مخلصانه و با نیت جهاد با شوروی میجنگیدند افراد پابرهنهای بودند که الان صاحب تلویزیون حزبی هستند. تلویزیونی که اصلاً محل درآمد ندارد و صرفاً این آقا را به عنوان رهبر حزب نشان میدهد. سخنرانیها و اخبار و دفتر و تشکیلات عجیب و غریب و عریض و طویل دارند. بادیگارد دارند و بعضاً به چند همسری رسیدند و مشخص است این نخبگان و رهبران که باید در وقت خطر در برابر طالبان میجنگیدند، دیگر آن رهبران جهادی سابق نیستند و پایگاه مردمی شان کاهش پیدا کرده است. هر یک از این شخصیتها با همین پایگاه مردمی تحلیل رفته میتوانستند باز هم در برابر طالبان بایستند، اما متأسفانه بخشی از آنها تطمیع شدند که در بخش خارجی مطرح است. برخی از آنها در طول سالهای اصطلاحاً دموکراسی در افغانستان جذب کشورهای خارجی شدند و دیگر مستقل نیستند. وقتی طالبان با آن کشور توافق کرد طبیعتاً آنها دستور را از داخل افغانستان نمیگرفتند و طبیعتاً تسلیم شدند. برخی از آنها پول دریافت کردند یا تطمیع شدند و برخی از آنها تهدید شدند و وادار به تسلیم شدند.
نه فقط مردم افغانستان بلکه مردم در سراسر جهان نیاز به سازماندهی دارند. نیاز به نهاد دارند ما نمیتوانیم بگوییم مردم افغانستان طالبان را میخواهند وگرنه مقاومت میکردند. البته مقاومت هم کردند و هستههای مقاومتی شکل گرفت. اگر هم سد راهی وجود داشت، همین گروههای مردمی بودند. اما تودههای مردم نیاز به سازماندهی و رهبری دارند. مخصوصاً اگر بحث جنگ در میان باشد، به یک تشکیلات سلاح نیاز دارند. وقتی رهبران خودشان را فروختند و تصمیم به سکوت گرفتند یا تماشاچی باشند یا تهدید شدند، آن جهادی سابق نیستند که به میدان بیایند و مردم را سازماندهی کنند. مگر مردم در دهه هفتاد یا در دهه شصت چه چیزی داشتند؟ مسئله قدرت سازماندهی و رهبری بود که امروز از دست رفته است.
مسئله خیانت هم بسیار جدی است. واقعیت امر این است که طالبان فتح نکرد. نمیشود از حیث نظامی این شکل گرفتن از افغانستان را دال بر قدرت طالبان بدانیم. آنها ۵۰ هزار نفر هستند و اردوی ملی افغانستان ۳۰۰ هزار نفر است و اردوی ملی افغانستان، اسکادران هوایی، هواپیمای نظامی، هلیکوپتر وتوپخانه دارد که فاکتورهای اصلی در موفقیت میدانی در جنگ است. اما طالبان هیچ یک از آنها را نداشت. یک سری موتورسوار و آرپیجی و سلاح که البته تجهیز شده اند، اما اصلاً قابل مقایسه با ارتش افغانستان نیستند. اما با وجود اینکه افغانستان سربازان بسیار سلحشور و باغیرتی دارد، در راس هرم تصمیم بر این شده بود که این اردوی ملی خلع سلاح شود و پادگانها را تخلیه کنند. در این شرایط یک سرباز چه کاری میتواند انجام دهد؟ مردم افغانستان بسیار مردم با غیرت و سلحشوری هستند. مزارشریف دستکم ۳۶ هزار نیروی نظامی دارد، اما یک گلوله شلیک نشده است. اشرف غنی با انتصاب والی پشتون در منطقه غیر پشتون نشین، در بسیاری از ولایات والی دولت مرکزی بیشرمانه ولایت را تحویل طالبان داده و به استقبال طالبان رفته و بعد هم از طرف آنها بدرقه شده است. عکسهای این دیدارها منتشر شد.
فاکتور بعدی خارجی است که اگر هم بپذیریم طالبان تغییر کرده، تغییر طالبان در اینجاست. این تغییر تاکتیک است. طالبان تغییر در تاکتیک انجام داده است و هوشمندتر شده است.
در رسانهها تأکید دارند که بگویند ما تغییر کردهایم و دید ما تغییر کرده است و ما میخواهیم امارت اسلامی را با همه اقوام افغانستانی شکل دهیم. به نظر شما این تغییر چگونه است؟
آنها فهمیدند که نمیتوانند در افغانستان موفق باشند مگر اینکه آمریکا، قدرتهای خارجی و کشورهای همسایه را با خودشان همراه کنند. در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ آقای زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده تام الاختیار افغانستان از طرف آمریکاییها با طالبان توافقی کرد که آن را توافق تاریخی نامیدند. بعد از اینکه طالبان از لیست گروههای تروریستی طالبان حذف شد، همه نشانههایی از یک تغییر بود.
طالبان بعد از اینکه با آمریکاییها توافق کرد تصمیم گرفت با کشورهای همسایه موثر مثل عربستان، قطر و پاکستان که از قدیم با آنها همراه و همسو بود و بعد ایران و دیگر کشورها و قدرتهای جهانی مثل چین و روسیه توافق کند و آنها را راضی کند که دخالت نکنند و از مردم افغانستان دفاع نکنند و اجازه بدهند که طالبان کار خودش را بکند. کاملاً مشخص است این بازی نشانههایی از قبل هم دارد. مثل اینکه آقای ملا عبدالغنی برادر سال ۲۰۱۸ به دستور آقای ترامپ از زندانهای پاکستان آزاد میشود. همان کسی که نقش اصلی و مذاکره کننده ارشد نیروهای طالبان است. چرا این اتفاق میافتد؟ این نشان میدهد از چندین سال قبل، آمریکاییها برای اینکه طالبان را در افغانستان به قدرت برسانند، برنامه داشتند و هیچ تفاوتی نمیکرد چه کسانی رئیس جمهور باشد. چون برخی فکر میکنند اگر ترامپ بود این اتفاقات نمیافتاد و دموکراتها و بایدن خیلی منفعل هستند در صورتی که اینگونه نیست. این توافق ابتدا در زمان ترامپ اتفاق افتاده است. ما داریم صحنههایی را از یک توافقی که چند سال قبل انجام شده میبینیم. محصولی را درو میکنیم که چند سال پیش آقای ترامپ کاشت. این تصمیم در سطوح کلان و عالی در آمریکا گرفته شده و احزاب دموکرات و جمهوری خواه هم تابع آن تصمیم هستند.
این بخش از تغییرات کاملاً واضح و مشخص بود. بسیار عجیب است که در افغانستان یا در کشورهای همسایه به این قضیه بیتوجهی شد. برای مثال در اسفند ۱۳۹۹ مرکز مطالعات وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که اگر ما از اشرف غنی حمایت نکنیم، اشرف غنی در شهریور ماه سقوط خواهند کرد. پیش بینی آنها خیلی زودتر به وقوع پیوست و در اواخر مرداد بود کاملاً پرونده دولت اشرف غنی بسته شد. ما دوستانی در کابل داشتیم. یک دوست فیلمسازی که میخواست درکابل فیلم بسازد. به من میگفت وقتی من به این دوستان ایده ام را گفتم، این دوستان به من گفتند که سریعتر اقدام کنید و به کابل بیایید، چون هر لحظه ممکن است تحولات به سمتی برود که دیگه کاری نتوان کرد. کسانی که در افغانستان بودند میدانستند اتفاقاتی رخ میدهد. مجروحان مکتب سیدالشهدا و دانش آموزان نوجوانی که زخمی شده بودند را دولت به آنها رسیدگی نمیکرد و حاضر نبود خدماتی را به آنها بدهد. کودکان زخمی و افرادی بودند که ترکش به تنشان بود و دولت حاضر نبود به آنها رسیدگی بکند. به خاطر اینکه آنها هزاره هستند. وقتی ما به اتفاق دوستان افغانستانی که پیگیر این ماجرا بودند و ان جی اوهای افغانستانی که زمینه انتقال این بچهها را به ترکیه پاکستان و ایران فراهم کنند، صحبت میکردیم، دوستان به ما میگفتند عجله کنید. چون هر لحظه ممکن است دیگر نتوانیم این بچهها را از کابل خارج کنیم. میخواهم بگویم نشانههایی برای یک تحول چشمگیر و غلبه طالبان وجود داشت، اما طالبان هوشمندانه از قبل شرایط این غلبه را فراهم کرده بود. آن چیزی که ما دیدیم نمایشی بود که سناریوی آن پشت پرده طراحی شده بود و از مدتها قبل نوشته شده بود.
در رابطه با تغییر طالبان که فرمودید از چند منظر این بحث تغییر را میتوان بررسی کرد. چون مدام در رسانههای ایران هم این موضوع توسط برخی از کارشناسان که سواد لازم را ندارند مدام تکرار میشود. تغییر اساساً در وهله اول باید در منابع الهام یک فرد که از آنها بهره برداری نظری و تئوریک میکند، اتفاق بیفتد، تا یک فرد به مرور زمان تغییر کند. آیا طالبان دست از پشتون والی برداشته است؟ آیا طالبان دست از تعالیم دیوبندی برداشته است؟ جایی از آنها اعلام برائت کرده است؟ وقتی شما کتابی را میخوانید و بر فکر شما تاثیر میگذارد و آن ورودی ذهن شماست که خروجی اعمال و رفتار شما را نشان میدهد. ورودی ذهن یک طالب کاملاً مشخص است و هیچ تغییری هم در این ورودی اتفاق نیفتاده است. پس طبیعتاً در خروجی هم اتفاقی رخ نمیدهد. مسئله دوم این است که تغییرات اجتماعی یک امری است که در بازه زمانی طولانی مدت اتفاق میافتد. یعنی باید منابع آموزشی متفاوت باشد و یک ارادهای از بالا در سیاستگذاری فرهنگی مبنی بر تغییرات اجتماعی حاکم شود که آن بخش از مردم تغییر کنند. این یک امر طولانی مدت است. یعنی سه دهه یا چهار دهه برای تغییر لازم است. طالبان تا یک یا دو سال پیش عملیات انتحاری انجام میداد.
ماجرای تبسم یک ماجرای بسیار غم انگیز است. فیلمی در ایران ساخته شد و در این فیلم تلاش شد که گفته شود طالبان تغییر کرده اند از برخی اعمال شان دست کشیدند و اعلام برائت میکنند و از گذشته شان تجدید نظر کرده اند. هم زمان که این فیلم ساخته میشد طالبان در یک منطقه شیعه نشین جاده را بستند. سرنشینان یک وسیله نقلیه را پیاده کردند که مثلاً هزاره بودند و آن خانواده را کشتند و سربریدند. یکی از این افراد یک دختر نوجوان به نام تبسم بود. نتیجه اش یک جنبشی در افغانستان به نام جنبش تبسم شکل گرفت. وقتی این اخبار به خوبی در رسانههای ایران پوشش داده نمیشود، فکر میکنیم که آنها طالبان نیستند یا اینکه مثلاً طالبان تغییر کرده اند. بحث تغییر زمانی مطرح است که تغییر در استراتژی باشد. همه میدانیم تغییر در تاکتیک یک امر موقت است.
جامعه مدنی که در ۲۰ سال گذشته شکل گرفته، طالبان میگوید با آنها کاری نداریم. طالبان در حوزه زنان، مخصوصاً زنانی که در شهر هستند خیلی تاکید دارد که اگر حجاب داشته باشند میتوانند در امور اجتماعی مشارکت کنند. به نظر شما تغییر در این دو گروه در این موارد چگونه است؟
این تغییر، تغییر استراتژیک نیست، تغییر تاکتیکی است. زمانی که امارت اسلامی را تشکیل دادند اعلام کردند پرنده داشتن و بادبادک بازی ممنوع است. اعلام کردند که تصویربرداری، عکاسی ممنوع است و با خبرنگاران برخورد میکردند. عملاً از بزرگان طالبان یا ملا عمر تصویری نبود، اما امروز در رسانهها خیلی خوب حضور دارند و ارتش سایبری دارند و در فضای مجازی حضور فعال دارند و در توئیتر و فیسبوک حضور دارند. مشخص است که سازماندهی شده اند. این نشان میدهد که یک تغییر تاکتیکی است، چون منابع الهام شان هنوز تغییر نکرده است.
ملا عبدالغنی برادر که بخش تعدیل شده و عاقل شده طالبان را نمایندگی میکند، فردی است که اصطلاح برادر را ملا عمر بر روی او گذاشت. چطور باید باور کنیم که او فردی است که حقوق زنان یا حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی را به رسمیت میشناسد؟ اگر طالبان تغییر کرده پس چرا ملا یعقوب، معاون ملا هبت الله است؟ ملایعقوب پسر ملا عمر است. چرا این فرد معاون طالبان است. کسانی که میگویند طالبان تغییرکرده باید به این سوال پاسخ دهند. سراج الدین حقانی یک تروریست بین المللی معروف است و رئیس شبکه حقانی است و همچنین پسر جلال الدین حقانی است. چرا عناصر رادیکال در پشت پرده هستند و یک عنصری که یک چهره بزک شده از طالبان به نام عبدالغنی برادر به ما نشان میدهد در پشت پرده هستند؟ مسئله اصلی این است که همین امروز که تلاش میکنند وجهه خیلی عاقل و تعدیل شده از خودشان نشان دهند از پشت این پرده برخی از اضلاع آن سناریوی واقعی بیرون میزند.
به طور مثال خبرنگاری در کابل در مصاحبهای گفت که طالبان به من گفتند که شما خودتان بروید و استعفا دهید. یعنی اینکه طالبان تغییر کرده است، ولی هوشمندتر شده است. در استراتژی و سیاستهای کلانش هیچ تغییری نکرده است، فقط در کنش و روش تغییر اتفاق افتاده است. نتیجه حذف زنان است، چه با شلاق چه با استعفا. یک مثال دیگر اینکه وقتی اسماعیل خان به اسارت گرفتند در فایلی که منتشر شد مداوم القا میکند که شما بگویید که ما با شما چطوری رفتار کرده ایم. چون بیان این از طرف اسماعیلخان باعث میشود که دیگر نیروهای جهادی هم سرد شوند و به این نتیجه برسند که طالبان نیروهای خشن دهه ۷۰ نیستند. اما زمان از شما دفاع میکند و آینده عملکرد شما را نشان میدهد و نیازی ندارید که تبلیغات بکنید. خیلی ساده لوحانه است که بگوییم یک بار اسماعیل خان در قلعهای به زنجیر کشیده اند و الان خیلی محترمانه در خانه در حصر خانگی نگه درای میکنند و این به معنای تغییرشان است! اینها تغییر در رفتار است نه تغییر در اصول.
نشانههای بسیاری وجود دارد که آنها تغییر در اصول نداشته اند. ماجرای حقانی یک فاکتور خیلی جدی است. طالبان امروز اگر با زنان مدارا میکند و اگر با نهادهای مدنی و جامعه مدنی به ظاهر مدارا میکند و میگوید ما شما را میپذیریم، تغییر در تاکتیک است. البته نکته خیلی ظریفی مطرح میکنند. میگویند قوانین ما بر اساس شریعت اسلام است اصلاً دعوای اول ما با طالبان این است که منظورشان کدام قرائت از شریعت است.
شما مقاومت شکل گرفته پنجشیر را چگونه تفسیر میکنید؟ اصلاً مقاومتی است که بتواند نمایندگی جامعه مدنی و مخالفین طالبان را رهبری بکند و به سرانجام برسد؟
نهادهای مدنی که بعد از سقوط امارت اسلامی در افغانستان شکل گرفتند عمدتاً نهادهایی مدنی بودند که از بالا شکل گرفت. یعنی با حمایت کشورهای و پول کشورهای خارجی این نهادها در افغانستان شکل گرفت و خیلی پایگاه مردمی هم نداشتند. نه طرفهای خارجی و نه بخشی از این فعالان مدنی خیلی انگیزه جذب مردم را نداشتند. طرف خارجی نیاز دارد که یک فیلمساز زن یا به یک فعال حقوق بشر زن به یک اصحاب رسانه عمدتاً هم از زنان نیز حمایت کند. چون زنان برقع پوش بودند و در زمان طالبان بسیار با خشونت حذف شدند و یک نهاد خارجی به آنها پول میدهد. فیلمی ساخته میشود، کتابی نوشته میشود، پرفرمنسی اجرا میشود و گالری برگزار میشود و این فیلم اساساً در افغانستان پخش نمیشود و نمایش داده نمیشود. جز در خانه فرهنگ فرانسه و برخی مراکزی که شاید ۲۰۰ نفر آن فیلم را ندیده اند و در رسانهها و تلویزیونهای خارجی نمایش داده میشود و در جشنوارهها جایزه میگیرد و این برای آن نهاد بینالمللی و آن کشور یک وجههای ایجاد میکند که این وجهه نشان میدهد که توانسته کاری کند و زن افغانستانی که حق نداشت بدون محرم خودش از خانه خارج شود الان کتاب نوشته، فیلم ساخته و یک فعال مدنی است. ولی این فعال مدنی باید ریشه و گره اش به مردم خورده باشد. این پیوند وجود ندارد و دلیل اینکه خیلی سریع این گسست اتفاق افتاد و این پیوند پوشالی شکسته شد همین ماجرا بود.
اما ماجرا در رابطه با احمد مسعود متفاوت است. از این جهت که احمد مسعود میراث پدرش یعنی احمد شاه مسعود را نمایندگی میکند. البته احمد شاه مسعود قهرمان ملی افغانستان نیست. این یک عنوان جعلی است که در دوران دموکراسی داده شد. ولی واقعیت این است پشتون ها، هزارهها و ازبکها احمد شاه مسعود را به عنوان قهرمان خودشان نمیشناسند، اما قطعاً قهرمان قوم تاجیک است. به علت سوابق و خدماتی که احمدشاه مسعود به قوم تاجیک داشته و نبردی که با نیروهای شوروی و طالبان داشته طبیعتاً در منطقه شمال و علی الخصوص در پنجشیر پایگاه مردمی دارد. از این جهت احمد مسعود میراث دار پدر است. به طور کلی جریانات مدنی، اجتماعی و حتی سیاسی در افغانستان متصل به کشورهای همسایه و قدرتهای خارجی بودند. در طول این ۲۰ سال از آنها حمایت شده و با پول آنها اداره شده است.
فرض اینکه ما فکر کنیم یک نیرویی مستقل در افغانستان میتواند در مقابل طالبان به تنهایی ایستادگی کند، کاملاً منتفی است. احمد مسعود در پنجشیر ایستادگی کرده است و این ایستادگی قابل ستایش است. اما امکان این را که بتواند این مقاومت را گسترش دهد و این فرض را داشته باشیم که مثل گروههایی که در دهه ۶۰ میلادی فعالیت مسلحانه میکنند مثل فیدل کاسترو که احمد مسعود میتواند مزارشریف را بگیرد بعد جلال آباد یا کابل را بگیرد، کاملا منتفی است. احمدمسعود حتماً از پنجشیر دفاع میکند و آن هم به خاطر مختصات پنجشیر است، اما نمیتواند بیش از این پیش برود.
اما برای کشورهای همسایه و علی الخصوص جمهوری اسلامی ایران این نکته بسیار مهم است که در این مقطع هم از احمد مسعود و هم از دیگر گروههای مقاومت و فعالان مدنی در افغانستان حمایت کنند تا هیچگاه طالبان احساس نکنند ید بیضا دارند و بر اریکه قدرت سوار شده است. چون اگر طالبان احساس کند که بر مرکب قدرت سوار شده و، چون تغییر نکرده و این تغییرات تغییرات تاکتیکی است آن چه در پشت این پرده نمایش است هویدا میشود و آن زمان ما دیگر نمیتوانم جلوی طالبان بایستیم.
اما الان امثال احمدمسعود و افرادی مثل علیپور هم دارد مقاومت میکنند و بخشی از افغانستان را در اختیار دارد. حکیم شجاعی که چند وقت پیش توسط طالبان زخمی شد و برخی دیگر و حتی نهادهای مدنی که مخصوصاً زنان در شهر کابل اقدامات بسیار شجاعانه و ستودنی را انجام دادند. باید از آنها حمایت شود تا همواره طالبان این تهدید را بالای سر خودشان احساس کنند. من فکر میکنم این حداقل کاری است که کشورهای همسایه و قدرتهای محلی و ایران باید انجام دهد و از نهادهای مدنی و گروههای مقاومت به هر اسم و عنوانی که در برابر طالبان هستند، حمایت کنند. هم به عنوان یک وظیفه انسانی و هم برای منافع ملی خودشان و حفظ حقوق مردم افغانستان باید این کار را انجام دهند. طالبان اگر بتواند پرونده این گروهها را در هم پیچیده و این ماجراها را حل بکند آن زمان چهره خشن و واقعی خودش را نشان دهد.
این مقاومتها موجب نمیشود طالبان در دوحه به یک ائتلافی با دیگر گروهها برسد؟
در مورد پنجشیر گفته شد که به دنبال مذاکره و توافق هستند. حتی اگر این فرض هم در نظر بگیریم و خیلی بدبینانه به گروههای مقاومت نگاه کنیم و بگویم در پشت این مقاومت به دنبال امتیاز هستند، همین که بتوانند از طالبان امتیاز بگیرند امکان اینکه بالاخره سهمی از قدرت داشته باشند یا طالبان را واقعاً وادار به عقب نشینی در پلن و برنامههایشان بکنند با اینکه خیلی دستاورد حداقلی است، ولی باز میتوان خوشبین بود به اینکه چهره واقعی طالبان را نبینیم یا دیرتر ببینیم.
اگر از این گروههای مقاومت حمایت رسانهای و دیپلماتیک صورت نگیرد و در مذاکرات از این گروهها پشتیبانی نکنیم، تنها هستند و پشتیبانی ندارند. یک فعالیت چریکی نیاز به عقبه و تشکیلات دارد. نیاز دارد که شما به آن سلاح، تدارکات و پشتیبانی برسانید و زخمی هایشان ساماندهی شوند و نیاز به پول دارند. اگر شما این کار را نکنید، دیگران این کار را خواهد کرد. اگر هم این گروهها شکست بخورند که احتمال شکست شان هم بالاست به واسطه اینکه دسترسی به آنها سخت است، چون در مرکز افغانستان هستند، طبیعی است که آن موقع ما هیچ اهرم فشاری به طالبان نداریم و اگر طالبان مرتکب شیعه کشی شود، دستمان به جایی بند نیست. این در دراز مدت برای جمهوری اسلامی ایران پیامد بسیار خطرناکی خواهد داشت. شیعیان را به عنوان هم مذهبهای خود و بخشی از جامعه افغانستان را به عنوان هم فرهنگهای خود، از دست میدهیم. مردمی که واقعا تنها گذاشته شدند و آمریکاییها پشت آنها را خالی کردند.
آمریکاییها در فرودگاه کابل بودند در حالی که نیروهای طالبان کابل را گرفت و حاضر نبودند حتی یک گلوله به طرف طالبان شلیک کنند. خودشان این بازی را درست کردند و این توافق را انجام دادند و افغانستان را ترک کردند. کشوری مثل کشور سوئد که سعی کرده بود با فعالیتهای فرهنگی و انسان دوستانه در طول این ۲۰ سال در افغانستان ارتباطات خوبی را فراهم کند سفارت خانه اش را در حالی تعطیل کرد که حتی به کارمندان محلی سفارتش اطلاع نداده بود که ما میخواهیم سفارت را تعطیل کنیم و خاک افغانستان را ترک کنیم. یعنی کارمندان محلی پشت درب بسته باقی ماندند. دنیا مردم افغانستان را تنها گذاشته است. مردمی که با ما قرابت و مذهبی دارند وقتی ما آنها را در این شرایط سخت تنها بگذاریم، در درازمدت پیامد بسیار بدی برای ما خواهد داشت و تصویری که از ما دارند، تصویر بسیار منفی خواهد بود.
فراموش نکنیم حتی در زمان کشتار هزارهها توسط امیر عبدالرحمن خان که دو سوم هزارهها از بین رفت و نسل کشی بسیار گستردهای صورت گرفت، ناصرالدین شاه به در خواست میرزای شیرازی به امیر عبدالرحمن خان اعتراض میکند. خیلیها معتقد هستند اگر آن شکل خشونت بار در افغانستان تغییر کرد و تبدیل به یک حذف اجتماعی شد و سعی شد در لایههای اجتماعی هزارهها حذف شوند، آن پیام ناصرالدین شاه مؤثر بوده است. این برای دولتمردان ما یک زنگ خطر است که اگر امروز پشت مردم افغانستان و مردم هزاره را خالی کند، تاریخ از آنها قضاوت خوبی نخواهد کرد.