رفتار سینمایینویسان ایرانی در مواجهه با عباس کیارستمی دوگانهای است که از تحلیلهای منفی و شبهنقدهای تخطئهآمیز به مرور به ستایشهای محض تبدیل میشود؛ چرخشی که نمیتوان مبنایی نظری برایشان یافت.
دیدارنیوز ـ اگر نوشتههای سینمایینویسان ایرانی درباره عباس کیارستمی را مرور کنیم، میبینیم که تا زمانی، کفه نوشتههای منفی سنگینی میکند. از دهه ۵۰ که کیارستمی کار خود را بهعنوان سینماگر آغاز میکند تا میانههای دهه ۷۰ که موفقیتهای بینالمللی او اوج میگیرد، بیشتر منتقدان ایرانی نگاه چندان مثبتی به سینمای او نداشتهاند.
نوشتههای سینمایینویسان ایرانی حاوی نکتههایی مثل ارزش و اهمیت داستان، تفاوت زمان سینمایی و زمان واقعی، تفاوت میان فیلم سینمایی و فیلم مستند و اتفاقهای دنیای واقعی، اهمیت تدوین و دکوپاژ و چیزهایی از این دست است. گاهی وقتها میبینیم که منتقدان ایرانی میخواهند فیلمسازی را به کیارستمی یاد بدهند. تازه آنچه گذشت محتویات جدیترین نوشتههای سینمایی درباره کیارستمی است.
نوشتههای عمومیتر قدری منفیتر است و چیزی جز تخطئه مطلق سینمای او نیست که گاهی به نوعی از فحاشی قلمی نزدیک میشود. آنها که قدری خوشبینانهتر با سینمای کیارستمی مواجه شدهاند، درباره سینمای کانونی و جایگاه عباس کیارستمی در سینمای کانونی نوشتهاند. بعضی دیگر سینمای کیارستمی را با شکلی از سینمای اروپا که مدیران سینمایی در دهه ۶۰ به نام سینمای معناگرا ترویج میکردند، مقایسه کردهاند.
زمان گذشت و عباس کیارستمی فارغ از خوشامد سینمایینویسان ایرانی و جریان اصلی سینمای ایران و جهان، فیلم به فیلم پیش رفت و سبک شخصی خود را در سینما به کمال رساند. حالا شماری از فیلمسازان و سینمایینویسان در گوشه و کنار دنیا ارزشهای سبکی و زیباییشناسانه سینمای او را دریافته بودند و موفقیتهای عباس کیارستمی روزبهروز بیشتر میشد.
اما حتی زمانی که فیلمهای عباس کیارستمی یکییکی با موفقیتهای بینالمللی مواجه میشدند بازهم بسیاری از سینمایینویسان ایرانی او را باور نمیکردند و توفیق سینمای کیارستمی را چیزی از جنس مستشرقیگری (Orientalism) و میل جشنوارههای اروپایی به سینمای کشورهای جهان سوم و شبیه اقبال آنها به سینمای محسن مخملباف میدانستند. حتی زمانی که نوشتههای جملههای ستایشآمیز منتقدان و سینماگران بزرگ جهان درباره کیارستمی ترجمه میشدند، بازهم منتقدان ایرانی به دیده تردید در این جملهها مینگریستند.
اما کمکم دوره نوشتههای ستایشآمیز غربیان در سالهای آغازین کشف عباس کیارستمی و یادداشتهای مطبوعاتی به نوشتههای تحلیلی رسید و کتابهای مستقل درباره سینمای کیارستمی منتشر شدند و فصلهای ویژهای به او در کتابهای تاریخ سینما اختصاص یافت. توفیقهای جهانی کیارستمی آنقدر چشمگیر بود که نمیشد بهراحتی از کنارشان گذشت.
کیارستمی نه محسن مخملباف و سمیرا و حنا و... بود که خیلی زود دل غربیها را بزنند، نه مجید مجیدی و ابوالفضل جلیلی که بتوان نوشتههای ستایشآمیز درباره سینمایشان را نادیده گرفت و توفیق جهانی آنها را به مستشرقیگری تقلیل داد. او اتفاقی تازه در تاریخ سینما بود و تازه داشت کشف میشد و همه فیلمهای او از سالهای دور و تجربههای نخستین او در سینمای کانونی تا سایر فیلمهای دهههای ۶۰ و ۷۰ یکییکی شناخته میشدند و طیفی از سینمایینویسان و تحلیلگران سینما در مقام عقبهای نظری از او حمایت میکردند.
کمکم نویسندگان ایرانی منتقدان قلمها را خیلی آرامآرام برگرداندند و به مرور زمان به هواداران و ستایشگران سینمای کیارستمی تبدیل شدند. نوشتههای منفی سالهای گذشته به نوشتههای ستایشآمیز تبدیل شدند.
پس از موفقیتهای بینالمللی سینمای کیارستمی و اثبات جایگاه جهانی او، به مرور به صف هوادارانش در ایران نیز اضافه میشد. شاید سینمایینویسان ایرانی میخواستند بهنوعی جبران مافات کنند. حتی کسانی که توانستند خود را با موقعیت جدید وفق بدهند تا آنجا پیش رفتند که شروع به حمله به منتقدان مخالف کیارستمی کردند و دعوای سینمای کیارستمی را مثل همه دعواهای ایرانی به جنگ حیدری و نعمتی تقلیل دادند. اما مسئله اینجا بود که بیشتر نوشتههای تازه درباره سینمای کیارستمی ستایشهای محض بودند یا تحلیلهایی که تحتتأثیر ترجمههای نوشتههای منتقدان خارجی درباره او نوشته میشدند و بسط مییافتند.
کافی است نقدهایی را که در دهههای ۷۰ و ۸۰ بر فیلمهایی مثل «زیر درختان زیتون» و «مشق شب» یا «باد ما را خواهد برد» نوشته شده است، با نمونههای دهه ۶۰ مقایسه کنید. جالب اینجاست که نویسندگان ایرانی کمتر سراغ آثار فراموششده سینمای کیارستمی که منتقدان غربی به آنها دسترسی چندانی نداشتهاند، رفته و درباره آنها نوشتهاندکه خود گواهی بر اثبات این مدعاست که تحلیلهای ایرانی درباره سینمای کیارستمی تابعی از کتابها و نوشتههای غربی است.
بهعنوان نمونهای دیگر آنچه در کتاب «پاریس تهران» آمده است نیز نشان میدهد تحلیلگران سینمای کیارستمی فیلمهای او را بهدرستی یا بعضی از آنها را اصلاً ندیدهاند. رفتار سینمایینویسان ایرانی در مواجهه با عباس کیارستمی دوگانهای است که از تحلیلهای منفی و شبهنقدهای تخطئهآمیز که به مرور به ستایشهای محض تبدیل میشود؛ چرخشی که نمیتوان مبنایی نظری برایشان یافت. حتی نوشتههای منفی بسیاری از سینمایینویسان در دهههای ۶۰ و ۷۰ صادقانهتر از نوشتههای ستایشآمیزی است که در سالهای بعد نوشته شده. ۳۰ سال از اقبال جهانی به سینمای کیارستمی و ۵ سال از مرگ نابههنگام او میگذرد، اما هنوز هیچکدام از نویسندگان ایرانی نتوانستهاند کتابی تحلیلی درباره سینمای او بنویسند که قابلیت عرضه و ارائه جهانی داشته باشد.
***تکمله
۱- از سینمای عباس کیارستمی یک فیلم را میتوان استثنا کرد، یعنی «خانه دوست کجاست» که اقبال خاص و عام یافته است و جزو آثار محبوب دهه ۶۰ سینمای ایران است که هم نگاه ستایشآمیز سینمایینویسان را به همراه داشته است و هم بارها از تلویزیون پخش شده و بسیاری از مردم، کودکان و نوجوانان به تماشای آن نشستهاند.
۲- از میان سینمایینویسان و منتقدان موافق و مخالف سینمای عباس کیارستمی چند نفر را باید استثنا کرد. ازجمله زندهیاد ایرج کریمی که کتاب «عباس کیارستمی فیلمساز رئالیست» را در سال ۱۳۶۵ نوشت و بهزاد عشقی که از فیلم گزارش تا نقدها و نوشتههای سالهای بعد همواره نگاه مثبتی به سینمای کیارستمی داشته است و احمد میراحسان که عملاً جز به ستایش درباره همه آثار عباس کیارستمی ننوشته است و شماری از نوشتههای او درباره کیارستمی به زبانهای دیگر ترجمه شدهاند.
در سوی دیگر ماجرا نیز باید حساب تحلیلگر و منتقد ارجمندی، چون خسرو دهقان را از دیگران جدا کرد که همه عمر را به مخالفت با سینمای کیارستمی گذرانده است و دیدگاههای او درباره سینمای کیارستمی هیچگاه تغییر نکرده است. خسرو دهقان گفتوگوی بلندی با کامبیز کاهه و محمد عبدی در دهه ۷۰ انجام داده است که آنجا دلایل مخالفت خود با سینمای کیارستمی را به تفصیل شرح میدهد ازجمله اینکه میگوید کیارستمی نابلدیهای خود را در سینما به مرور زمان به سبک تبدیل کرده است. در عین حال میگوید که سینمایینویسان ایرانی اهلیت بیشتری از سینماگران و سینمایینویسان جهان درباره کیارستمی دارند و نظرشان ارجحیت بیشتری دارد.
مسعود فراستی نیز همواره در شمار مخالفان سینمای کیارستمی بوده است و خیلی از دوستان و دوستداران و شاگردانی که زمانی تحتتأثیر فراستی بودهاند نیز شماری از نقدهای تخطئهآمیز دهههای ۶۰ و ۷۰ را نوشتهاند. با این همه خیلی وقتها ادبیات فراستی در نقد سینمای کیارستمی شبیه ادبیات او در نقد فیلمهای دیگر است و تمایزهای آشکاری با نقدهای دیگر او ندارد.
گزارش از مرتضی کاردر