بخشی از اصلاحطلبان تصمیم به شرکت در انتخابات ندارند و بخشی تصمیم به مشارکت قطعی دارند و نیروهای میان این دو هم کماکان چشمانتظار ارائه راهبرد و نشاندادن هدف توسط جریان سیاسی اصلاحطلب هستند.
دیدارنیوز ـ حامد سیاسیراد: در آخرین دقایق آخرین مناظره انتخاباتی، عبدالناصر همتی نام چند سیاستمدار و سلبریتی را به زبان آورد و اعلام کرد اینها کسانی هستند که میتوانند در دولت من، در کنار من باشند. امروز روزنامه سازندگی با چیدن عکس این افراد در کنار هم از همتی و وعدهاش حمایت کرد، اقدامی که تا به اینجا موجب شده است یکی از این اسامی و چهرهها به حضور نامش در میان نامهای ایراد شده توسط همتی و عکس در میان عکسهای چیده شده توسط محمد قوچانی واکنش نشان دهد. این چهره عادل فردوسیپور است که اعلام کرد: «من از هیچکدام از کاندیداهای ریاست جمهوری حمایت نکرده و نمیکنم و هیچ پست و مقامی را هم برای آینده نه پذیرفتهام و نه خواهم پذیرفت.»
نقد خیلی از تحلیلگران به این تاکتیک همتی، همین نام بردن از چهرههای غیرسیاسی بود چرا که پیشبینی واکنشی مانند واکنش عادل فردوسیپور کار چندان سختی نبود.
مسئله اصلی، اما مربوط به نسبت بین چهرههای سیاسیای است که همتی از آنها نام برد.
در یک فضای ذهنی و انتزاعی، شکلگیری دولتی که در آن چهرههای مختلف اصلاحطلب اعم از همتی و کرباسچی و ظریف تا تاجزاده و صفاییفراهانی و فرجی دانا در کنار هم کار کنند چندان ناممکن نیست، اما وقتی پا به فضای واقعی بگذارید، شرایطی که در آن قدرت از بافت ساختاری جریان اصلاحات حذف شده است، سیاستورزی این افراد در کنار هم با چالشهای بسیاری روبرو است.
روز گذشته بود که حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی که اصلیترین تشکل حامی عبدالناصر همتی به حساب میآید در اظهارنظری در کلاب هاوس عنوان کرد: «همتی را در لیست اصلاحطلبان نیاوردیم، چون کاندیدای پنهان ما بود. ما او را از شورای نگهبان پنهان کردیم. امشب نتیجه نظرسنجیها میآید و مطابق بر آییننامه و دستورالعمل جبهه اصلاحات تصمیم خواهیم گرفت ه از همتی حمایت شود یا مهرعلیزاده.»
آذر منصوری، سخنگوی نهاد اجماعساز اصلاحطلبان به سرعت به این اظهار نظر واکنش نشان داد و عنوان کرد: «ظاهراً از صحبت آقای مرعشی سوءبرداشت شده است. منظور آقای مرعشی نامزد پنهان حزب کارگزاران سازندگی است نه جبهه اصلاحات ایران. جبهه اصلاحات ایران نامزد پنهانی نداشته است.» این در حالی است که بر اساسی اخباری محفلی، «ناسا» در نهایت قصد حمایت از عبدالناصر همتی را دارد.
به هر حال میدانیم اختلافات استراتژیک بین دو حزب بزرگ جریان اصلاحات، یعنی حزب اتحاد ملت و حزب کارگزاران مربوط به امروز و دیروز نیست و سالهای سال است که بین این دو تشکلات و سران و بدنه آنها اختلاف نظر وجود دارد. حالا، اما به نظر میرسد اختلافات درونی جریان اصلاحات از تضادهای استراتژیک فراتر رفته است.
پیش از ثبتنامهای ریاستجمهوری و در شرایطی که سید مصطفی تاجزاده اعلام کرده بود قصد کاندیداتوری در انتخابات را دارد، او و غلامحسین کرباسچی یکدیگر را به رفتار غیرتشکیلاتی متهم کردند و به یکدیگر اتهام تکروی زدند. با این حال، بر همگان واضح و مبرهن است اختلاف بین کرباسچی و تاجزاده فراتر از روحیات شخصی و مسائل تاکتیکی است.
حالا که چند وقتی از آن شب گذشته و شورای نگهبان تمام کاندیداهای مطرح در نهاد اجماعساز اصلاحطلبان را رد صلاحیت کرده و مسئله شرکت در انتخابات و حمایت از همتی و یا عدم مشارکت در آنچیزی که به گفته بسیاری از اصلاحطلبان دیگر انتخابات نیست، مطرح است، میبینیم که کرباسچی اصلیترین حامی همتی و شرکت است و تاجزاده تلویحاً با شرکت در انتخابات مخالف است.
قابل پیشبینی است که اگر مشارکت پایین باشد و کاندیدای اصولگرایان، که احتمالاً نامش سید ابراهیم رئیسی است، رئیس دولت سیزدهم باشد، پس از هر نارسایی و ناکارآمدی، انگشت اتهام اصلاحطلبان بروکرات به سوی آنانی است که حاضر نشدند در انتخابات رأی بدهند. از سوی دیگر اگر طی چند روز باقیمانده، معجزهوار موجی از مشارکت انتخاباتی به راه بیافتد و همتی رئیس دولت سیزدهم شود، اینبار با پدیدار شدن هر نارسایی و ناکارآمدی که به واسطه غلبه ساختار، در دولت احتمالی همتی نیز به مانند دولت روحانی کم نخواهد بود، انگشت اتهام به سوی آنانی است که اصرار به شرکت در انتخابات داشتند و جریان اصلاحات را در چنین وضعیتی قرار دادهاند. برای درک منازعه احتمالی که در ماههای آتی بین موافقان و مخالفان شرکت در انتخابات در خواهد گرفت کافی است به خشونت موجود بین این دو گروه در فضای مجازی نگاه کنیم و ببینیم که چطور یکدیگر را به خیانت متهم میکنند و جالب اینکه انتظار دارند اینگونه آرای مردد را به سوی خود جلب کنند!
در واقع با کمی دقت در چشمانداز پیش روی جریان اصلاحات، به روشنی میبینیم که آنچه در انتظار این جریان است به هیچ وجه روشن نیست!
این موقعیت که انتخاب هر تاکتیکی موجب چالش و بحرانی جدید میشود، نتیجه شرایطی است که راهبردی در میان نیست. در واقع استراتژی جریان اصلاحات برای بعد از انتخابات، چه در شرایطی که با همتی یا مهرعلیزاده پیروز شوند، چه در شرایطی که از این دو حمایت کنند و شکست بخورند و چه اساساً وارد بازی انتخابات نشوند روشن نیست و اصولاً کسی برآورد دقیقی از امکانات و مقدورات این جریان نیز ندارد.
از بغرنجی وضعیت درون جریان اصلاحطلب همین بس که در حالی که نتیجه این انتخابات ریاستجمهوری میتواند اندک حلقههای ارتباط موجود بین این جریان با حاکمیت و یا با جامعه را بیش از همیشه باریک کرده و به مرز پارگی برساند، هموغم اصلی تشکیلات اصلاحطلب، برگزاری سامانه «سرا» و بستن لیست انتخاباتی برای انتخابات شورای شهر است!
بحران اصلی، اما ضعف در ساحت استراتژی هم نیست! استراتژی سوار بر یک هدف است و در واقع هدف کلان است که استراتژی، مأموریت و چشمانداز را تعیین میکند و مشکل این است که هدف کلان بسیاری از نیروها و تشکلهای اصلاحطلب با هم متفاوت است.
در میان روشنفکران و کنشگرانی از تبار روشنفکری، اعضای نهضت آزادی و نزدیکان فکری به این جریان عموماً از صندوق رأی به عنوان شاهراهی که در طول زمان و به واسطه مجاهدتهای بسیار مجاهدین ادوار مختلف برای ما حفظ شده است یاد میکردند و برای حفظ این مسیر، همواره به مشارکت در انتخابات توصیه میکردند. در این انتخابات، اما پیام رسمی محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی و نیز لطفالله میثمی، نیروی سیاسی ملی-مذهبی مبنی بر عدم مشارکت در انتخابات یکی از عجایب بود.
از سوی دیگر میبینیم که چهرهای مانند مراد ثقفی، پژوهشگر و اندیشمند سوسیالیستی که نیرویی رادیکال محسوب میشود از مشارکت در انتخابات و رأی به عبدالناصر همتی دفاع میکند.
نگاه به این مثالها نشان میدهد که چقدر رسیدن به نتیجه تاکتیکی واحد برای اصلاحطلبان در این انتخابات دشوار است. ثقفی و توسلی، اما چندان مورد عتاب مخالفان و موافقان شرکت در انتخابات قرار نمیگیردند چرا که استراتژیشان از باقی نیروهای اصلاحطلب روشنتر بوده و هست.
در میان جریان اصلاحات، اما گمگشتگی راهبرد و تفاوت هدف وجود دارد. هدف بسیاری از نیروهای اصلاحطلب بوروکراتیک، حفظ ساختار موجود و ایجاد بهبود در حدود اقتصاد است و حرکت در مسیر توسعه. این نیروها حتی از این که خود را استمرارطلب خطاب کنند باکی ندارند، حال آنکه استمرارطلبی از منظر لغوی در محدوده محافظهکاری قرار میگیرد که قطب روبروی اصلاحطلبی است.
اصلاحطلبان ساختاری نیز کسانی هستند که در این انتخابات به نوعی نمایندگی خود را به مصطفی تاجزاده داده بودند. آنها معتقدند که ساختار حاضر باید تغییر بکند، اما نه از راههای خشن و غیرقانونی. هدف آنها تغییر قانون اساسی و تغییر اختیارات رهبری و مقررات مربوط به این نهاد حقوقی و نیز حذف نظارت استصوابی است. بخشی از این نیروها البته مسیر خیابان را به دلیل مصادف بودن با خشونت قبول ندارند.
هدف بخش دیگری از اصلاحطلبان ساختاری و تحولخواهان، اما تغییر ساختار است با این تفاوت که مسیر خیابان برای این جریان اصالت دارد و آنها معتقدند نمیتوان خیابان را مسدود کرد.
این سه هدف از میان اهداف مختلفی سیاستورزی نیروهای اصلاحطلب است و در میان چه بسیار نیروهایی که هیچ هدف مشخصی برای کنشهای خود ندارند. راهبردها از اهداف نیز هم متنوعتر و هم کمیابتر است.
این تفاوت هدف، راهبرد و تاکتیک در کلانترین سطوح جریان اصلاحات نیز قابل رؤیت است. پیش از مناظره سوم انتخابات بود که میرحسین موسوی، به مناسبت سالگرد انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و از حصر پیامی خطاب به مردم داد، پیامی که اگرچه در آن مستقیماً اشارهای به تحریم انتخابات نشده بود، ولی برداشت عمومی از آن پیام این بود که میرحسین موسوی قصد شرکت در انتخابات را ندارد و خود را کنار اکثریتی قرار داده که بر اساس نظرسنجیها نمیخواهند در روز جمعه پای صندوقهای رأی حاضر شوند.
چند ساعت بعد از این پیام بود که پیام سید محمد خاتمی خطاب به کنگره حزب جوانان منتشر شد، پیامی که در بخشی از آن نوشته شده بود: «جامعه ما نیاز به نشاط و امید و اشتیاق به شرکت در عرصه سرنوشت دارد.»
سید محمد خاتمی نیز به صراحت اعلام نکرده بود که باید پای صندوق رأی حاضر شد، اما برداشت همگان از پیامش، چیزی برخلاف هدف میرحسین موسوی بود، یعنی شرکت در انتخابات به هر نحو.
اگرچه روز گذشته، محمدعلی ابطحی، روحانی نزدیک به سید محمد خاتمی اعلام کرد که این پیام خاتمی مربوط به دو هفته پیش است و ربطی به پیام میرحسین موسوی ندارد، ولی این گزاره تفاوتی در اصل موضوع ایجاد نمیکند.
حالا موافقان و مخالفان شرکت در انتخابات در حال برشمردن خرده دستاوردهای تصمیم خود هستند و هر ناظر بیرونی با گوش سپردن به نظراتشان میتواند این خرده دستاوردها را تصدیق کند. با این حال مسئله مهمتر این است که آنهایی که زمانی نمایندگی خود را به دست یک جریان سیاسی بزرگ به اسم جریان اصلاحطلب داده بودند، حالا این نمایندگی را از آنها گرفتهاند و جریان اصلاحطلب نیز برای بازپسگیری جایگاه نمایندگی بخشی از جامعه، هدف واحد و استراتژی مشخص برای پیشبرد آن هدف را ندارد و از این بدتر، اساساً دیگر نمیتوان به سهولت نام یک جریان سیاسی را به مجموعهای از نیروهای سیاسی اطلاق کرد که در یکسو میرحسین موسوی و مصطفی تاجزاده و محمد توسلی قرار دارد و در سوی دیگر سید محمد خاتمی و غلامحسین کرباسچی و محمد قوچانی.