احتمالا این عبارت رادر ابتدای بعضی فیلمها دیدهاید: " این داستان واقعی است". این هم یک ماجرای واقعی از خانوادهای است که برای بستری بیمار کرونایی و پیدا کردن دارو با مشکل مواجه شدهاند.
دیدارنیوز ـ نسرین نیکنام: این روایت نگاهی دارد به روزهای پر از استرس و نگرانی خانوادهای که سه نفر از اعضای آن به کرونا مبتلا شدند و حال یکی از آنها به دلیل درگیری بالای ۵۰ درصد ریه وخیم است و دکترها بهبودی حال او منوط به دریافت داروی رمدسیویر و اکتمرا میدانند و وقتی خانواده از آنها خواستهاند که تا پیدا کردن داروی اکتمرا درمان را با داروی رمدسیویر ادامه دهند یک جواب شنیدند: دیگر دارو در بیمارستانها نیست!
پدر خانواده از صبح دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ماه با حالت تهوع شدید و تب از خواب بیدار میشود، با علم بر اینکه کرونا گرفته سعی میکند سایر اعضای خانواده را از خود دور نگه دارد غافل از اینکه همسر و فرزند پنج ساله او هم به کرونا مبتلا شدند و حال جسمی آنها هم خوب نیست.
خانواده تصمیم میگیرد خود را قرنطینه کند و فقط با اطلاع به سایر افراد خانواده از آنها میخواهند دارو و آب میوه به آنها برسانند؛ آن روز هر طور بود میگذرد و تا شب همه دارو و مایعات میخورند و به امید بهتر شدن حالشان، اما غافل از اینکه روز سه شنبه برای آنها روز بهتری نخواهد بود.
روز سه شنبه حال پدر خانواده بدتر میشود و مجبور میشوند او را به اولین بیمارستان نزدیک خانه برسانند، در بیمارستان پس از اسکن ریه و آزمایشهای لازم مشخص میشود که درگیری ریه بالای ۵۰ درصد بوده و به دلیل مشکل تنفسی که بیمار دارد باید بستری شود، اما ماجرا آنجا هولناک میشود که بیمارستان به آنها اعلام میکند جایی برای بستری بیمار ندارد و آنها باید تخت خالی در بیمارستان دیگری پیدا کنند.
این موضوع سایر اعضای خانواده را مشوش میکند و هر کدام سعی میکنند خود را به سایر بیمارستانهای شهر برسانند تا بتوانند جای خالی پیدا کنند، اما ناامیدتر از قبل به همان بیمارستان برمی گردند و تصمیم میگیرند دوباره راهی خانه شوند هر طور شده درمان را در خانه ادامه دهند، اما باز هم شرایط فرقی نمیکند.
وقتی اعضای خانواده از تشدید شرایط بیمار خود مستاصل میشوند به توصیه یکی از دوستانشان با اورژانس تماس میگیرند تا از طریق آنها در یک بیمارستان دولتی جا پیدا کنند؛ با رسیدن اورژانس بیمار به بیمارستان منتقل میشود و پس از آزمایش و تستهای مختلف کار درمان روی او جدیتر انجام میشود، اما مشکل بزرگتری به سراغ خانواده میآید آن هم پیدا کردن داروی رمدسیویر یا آکتمرا به توصیه پزشک معالج است دارویی که تا چندی پیش در بیمارستانها وجود داشت، اما چند روزی است که به گفته دکترها داروی رمدسیویر دیگر نیست و علت آن هم نبود مواد اولیه برای تولید این دارو است!
وقتی خانواده راه حل میخواهند پزشکان میگویند ما نمیدانیم یا باید به سراغ داروخانههای خاص بروید و شانس تان را امتحان کنید و ببینید دارو دارند یا نه و انتخاب دوم هم رفتن به سراغ داروفروشان ناصر خسرو است و راه سومی وجود ندارد...
نبود دارو در بیمارستان از یک سو و حال بد مریض سایر اعضای خانواده را راهی داروخانهها و خیابان ناصر خسرو کرد، آنها به خیلی از داروخانهها سر زدند و یک جواب شنیدند، دارو نداریم. اما بشنوید از داروفروشان ناصر خسرو که داروی رمدسیویر را که تا چند هفته پیش به قیمت یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان میفروختند حالا برای خرید آن از مشتریان خود طلب ۵ میلیون تومان میکنند.
یکی از آن داروفروشان گفته بود که این قیمت خیلی مناسب است افراد دیگری ۶ و ۷ میلیون تومان میفروشند من، چون خرید قبلی دارم این قیمت به شما میفروشم. تا اینجای ماجرا شاید خیلی تعجب اور نباشد، اما وضعیت در داروخانهها کاملا فرق دارد؛ آنها بعد از تلاش و پیگیری زیاد فهمیدند که داروخانه ۱۲ فروردین داروی رمدسیویر را دارد، اما چون درخواست کننده زیاد بوده فروشنده داروخانه گفته در صف بایستید اگر داشته باشیم میدهیم.
خوشبختانه بعد از ایستادن چند ساعته نوبت آنها میشود و دارو را دریافت میکنند، اما قسمت تعجب انگیز ماجرا اینجا است که همان دارویی که در ناصر خسرو به قیمت پنج میلیون تومان خرید و فروش میشود در داروخانه ۷۰۰ هزار تومان قیمت گذاری شده یعنی تفاوت آن چیزی حدود ۴ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان است.
بیمار روایت ما دو دوز از داروی رمدسیویر را دریافت کرده و قرار است دکترها بررسی کنند و اگر ببینید همین دارو اثر دارد دو دوز باقی مانده را هم به او تزریق کنند، البته پزشک معالج گفته بود اگر بعد از دریافت ۴ دوز تجویز شده تاثیری در وضعیت بیمار حاصل نشود باید ۵ دوز داروی اکتمرا دریافت کند دارویی که این روزها به قیمت ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان در همان بازار ناصر خسرو خرید و فروش میشود بدون اینکه کسی یا نهادی روی این موضوع نظارت داشته باشد.
چرا در این شرایط بحرانی که جان آدمها در کسری از ثانیه به خطر میافتد تفاوت قیمت داروی آن باید آنقدر زیاد باشد و سوال اینجاست که اگر خانوادهای همان ۷۰۰ هزار تومان را هم نداشته باشد چگونه باید دارو را دریافت کند چگونه میتواند جان عزیز خود را نجات دهد!
پرده آخر: ماجرا از ما دور نیست
قطعا این ماجراها و اتفاقها پرده آخر ندارد، چون شرایطی که این خانواده طی این چند طی کردند برای خیلیهای دیگر هم اتفاق افتاده که ما از آن با خبر نیستیم، اما خبر مهم این است که با اوج گیری کرونا و راه افتادن موج چهارم به دلیل بی تدبیری مسئولان و تصمیم گیران و مهمتر از آن بالا رفتن تعداد مبتلایان و فوت شدگان چیزی که بیش از هر چیزی مردم به آن نیازمند هستند دارو است، دارویی که باید پول زیادی بابت آن پرداخت کنند آن هم با این احتمال که شاید بیمارش نجات پیدا نکند، این دردناکترین قسمت این ماجرا خواهد بود.
مسوولان و متولیان امر باید این را بدانند که تنها با تعطیل کردن و بستن مغازهها و از رونق انداختن کسب و کار مردم مشکل حل نمیشود بهتر است بیش از هر چیز دیگری توان خود را روی رایزنی برای خرید واکسن و واکسیناسیون عمومی کنند تا هر چه زودتر شر این ویروس کرونا از سر همه کم شود.