«میگویند دیکتاتوریها جامعه خودشان را به گروگان میگیرند و آزادی بیان را هم سرکوب میکنند، اما آن چه خوجه در آلبانی کرد بازتعریف اصطلاح سرکوب بود.»
دیدارنیوز ـ «استفاده از واژه دیکتاتور برای برخی رهبران سیاسی جهان در قرن بیستم واژه کامل و گویایی نیست و چیزی که آنان واقعا بودند را به درستی تبیین نمیکند. انور خوجه که بیشتر از ۴ دهه بر آلبانی حکومت کرد و سال ۱۹۸۵ در چنین روزی مرد یکی از همین رهبران بود. البته مرگ هم برای او همان سرنوشت محتوم را رقم زد که برای همه میزند؛ به قول کورتزیو مالارپه، نویسنده ایتالیایی: «سنگ قبری برای آرمیدن در زیر آن.»
کمونیست بود و میگفت از الگو و آموزههای استالین پیروی میکند. نه خودش تحصیلات چندانی داشت و نه کسانی که او به کمک آنها قدرت را به دست گرفت و حفظ کرد. در زمان او آلبانی به یکی از منزویترین و فقیرترین کشورهای جهان تبدیل شد و شاید حتی منزویترین و فقیرترین کشور جهان. اما او مثل همه متوهمان تاریخ، خودش را رهبری موفق میدید و با همین نگاه هم بود که اواخر عمرش دستور داد کتابی ۱۳ جلدی (حدود ۷ هزار صفحه) از خاطراتش تدوین و منتشر کنند؛ کتابی که سراسر آن تعریف و تمجید از اوست و قرار بود ثبت دستاوردها و کامیابیهای او در تاریخ باشد.
«خوجه در ۱۳ جلد خاطراتش همه اشتباهات فردیاش را حذف کرد، بر لحظات ضعف شخصیاش سرپوش گذاشت، اتفاقات ناخوشایند و ناخواسته را ماستمالی کرد و همه اعدامها را به صورت پاسخی مشروع به اقدامات خائنانه و وطنفروشنانه توجیه کرد. او از این طریق همه سعیاش را کرد تا آن طوری به یاد آورده شود که خودش دوست داشت.»، اما به قول اسکاروایلد هیچکس آن قدر پولدار نیست که بتواند گذشته خود را بخرد و از این رو خاطراتش در نهایت نتیجهای جز پوزخند و تمسخر نداشت.
میگویند دیکتاتوریها جامعه خودشان را به گروگان میگیرند و آزادی بیان را هم سرکوب میکنند، اما آن چه خوجه در آلبانی کرد بازتعریف اصطلاح سرکوب بود. به قول محمد شهیو که حدود ۳ دهه نخستوزیر آلبانی بود: «کسانی که به هر شکلی بخواهند با رهبری ما مخالفت کنند، تف به صورتشان انداخته خواهد شد، مشت بر چانهشان کوبیده خواهد شد و اگر ضروری باشد گلولهای به سرشان شلیک خواهد شد.» جالب این که خود همین شهیو که سالها نفر دوم کشورش محسوب میشد، سال ۱۹۸۱ مجبور به خودکشی شد، چون طبق سنت حکومتهای استبدادی در نهایت فقط یک نفر حرف آخر را میزند و همین یک نفر هم در قدرت با کسی شریک نمیشود.
نوشتهاند که خوجه در کشور ۳ میلیون نفری آلبانی و به بهانه دفاع در برابر حملات شیمیایی احتمالی حداقل ۷۰۰ هزار سنگر بتونی ساخت که با پول ساخت هر ۲ سنگر میشد یک واحد آپارتمان ۲ خوابه بنا کرد. به قول اسلاونکا دراکولیچ، کمونیسم در آلبانی به وضوح گران تمام شد. کتابی به فارسی درباره انور خوجه و به نام خود او - نوشته بِلندی فوزیو - وجود دارد. (ترجمه بیژن اشتری، نشر ثالث) که برای شناخت او کفایت میکند. میگویند زمانی در ایران هم طرفدارانی داشت که چند گروه مجزا و مستقل از هم تشکیل داده بودند و خودشان را خوجهایست میخواندند. مترجم فارسی کتاب انور خوجه مینویسد که طرفداران ایرانی خوجه به ویژه در ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ به ترجمه و چاپ کتابهای خوجه روی آوردند، اما اعضای این گروهها خوجهایست به قدری کمشمار بودند که حتی در میان چپهای کشور ما هم نیروی موثری به شمار نمیرفتند و «دقیقا به همین خاطر بود که بسیاری از آنها اعلام انحلال کردند یا در گروههای بزرگتر مضمحل شدند.»