دیدارنیوز ـ اهم پاسخهای افروغ در این گفتوگو به شرح زیر است:
* مسأله ما فقدان رابطه دیالکتیک متعاملانه بین عرصه رسمی و غیررسمی یا عرصه انتزاعی و انضمامی است. ما گیر کردیم، قفل کردیم. من دوست دارم آن رابطه منطقی اثر خودش را بگذارد اما اثر هم بپذیرد. نظام ما فقط میخواهد اثر بگذارد و اثر نپذیرد. چرخه دیالکتیک بین این دو عرصه از حرکت ایستاده است.
* ای کاش نظام ما از عرصه غیررسمی اثر میپذیرفت و اعتراف هم میکرد؛ ولی من در هر دو تردید دارم. اگر اثر میپذیرفت ما شاهد انبساط در نظم فرهنگی یا نظم رسمی بودیم. انبساط یعنی هستهای را حفظ کرده ولی تغییر و تحولی را می پذیرد و ایجاد میکند. یعنی گوشهایش نسبت به شرایط زمانی و مکانی هوشیار و بیدار است. اما آنچه ما میبینیم این است که نظام ما مرتب میخواهد یک تصور ذهنی را القا کند و مردم هم زیر بار نمیروند.
* نظام رسمی ما به مردم ترفند میزند مردم هم متقابلاً پاتک میزنند. نه آن ترفند مقبول است نه این پاتک موجه است. ولی میتوانیم بگوییم که این پاتک مقبولتر است، چون ابتدا ترفند زده شده که پاتک به کار آمده است. حاکمیت ما به دلیل اینکه یک تصویر انتزاعی از حیات اجتماعی درست کرده است که رو به حرکت و رو به رشد هم نیست، دائم میخواهد خود را القا کند، تأثیر علّی بگذارد اما تأثیر علّی نپذیرد.
* من سالها به این پرسش فکر کردهام که مشکل ما کجاست؟ احساس کردم در عدم انبساط است. انبساط باید در نظم رسمی صورت بگیرد. نظم رسمی ما باید منبسط شود و روابط منطقی جدیدی عرضه کند. بنیاد این نظریه علاوه بر نظریات فلسفی و جامعهشناسی در اندیشههای امام رحمت الله علیه بود؛ آنجا که میگفت مقتضیات زمان و مکان.
* اگر آثار امام را و به طور خاص کتاب ولایت فقیه را ببینید، قرار این بوده که در واقع ولایت فقیه یک ولایت فقهمدار بیناذهنی قاعدهمند غیرشخصی عقلمدار باشد و نه فقط نشت عاطفی آن را قائل و شاهد باشیم. من مخالف نشت عاطفی آن نیستم. چون دوگانهنگر نیستم و عقل و عاطفه را با هم و در کنار هم میبینم. اما «بنیان عقلی» ـ «نشت عاطفی» باشد نه اینکه «بنیان عاطفی» ـ «نشت عقلی» باشد.
* مدتی است که وقتی به جلسات رسمی میروم، هیچ چیز به من اضافه نمیشود. فقط خون دل میخورم. هرچه هم میگویم گوش شنوایی نیست و همین بیشتر مرا به عرصه مدنی برمیگرداند.
* درست است که خلوت کردهام و جایی نیستم ولی وقتی هم دعوت میشوم، حسب عشقی که به نظام اسلامی دارم و اصل نظام را واقعا دوست دارم، سعی کردم وفادار هم باشم، هر جا هم احساس خطر کردم آمدهام و دعوتها را میپذیرم ولی به محض حضور مرا پس میزند که به عرصه مدنی برگردم.
* برای بدهکار کردن گوشها باید نقد کرد و نقدها باید شدید باشند. هرچه نقد بیشتر به کار گرفته شود، بهتر به نتیجه میرسیم. به نظر من این کسانی که الان در قدرت هستند، چون ماهیت و مواضع دوگانهای دارند و بعضا منافق هستند و بین حرفشان و عملشان تفاوت هست، خیلی هم شکنندهاند و این یک فرصت است.
* در جامعه ما، هر فرد یا گروهی که بخواهد منشأ اثر شود، احساس کاذبی دارد مبنی بر اینکه باید قدرت رسمی را در دست بگیرد و بعد اتفاقا از چاله به چاه میافتد و نمیتواند هیچ تحولی را رقم بزند. ما اگر میخواهیم تحولی ساختاری ایجاد کنیم نباید فقط به شرایط موجود نگاه کنیم و بگوییم شرایط این است پس ما هم برویم، سوار موج شویم. اتفاقا وقتی سوار موج شدی خودت هم آلوده میشوی.
* دیگر وقتی میآیی وارد قدرت سیاسی میشوی، تو هم به آن مواهب و ثروتهایی که در پس رابطه قدرت - ثروت نهفته است وابسته میشوی. کسانی که به قدرت دولتی میرسند به لحاظ ساختاری، ثروتهای بیشتر به دست میآورند، سرمایه فرهنگی و سرمایه سیاسی بیشتر برای خود دست و پا میکنند. به سرگذشت احزاب در این کشور نگاه کنید، همه احزاب ما چه قبل و چه پس از انقلاب دولتساخته هستند. من نمیخواهم وارد مصادیق شوم. اینها به خاطر همان شرایط ساختاری بیمارگونه است.
* باید به این سمت برویم که با این ساختار به صورت ریشهای مقابله کنیم. نه اینکه بگوییم برویم اول سوارش شویم بعد اصلاحات انجام دهیم تاکنون که اینگونه نبوده و نشده است. یک عدهای هستند که میگویند از طریق قدرت رسمی، با قدرت رسمی و مبانی گمراهکنندهاش مقابله کنیم. تاکنون که کسی در این زمینه موفق نبوده است. حتی کسانی که آمدند و برای اصلاحات وارد قدرت دولتی شدند، بعدها که کنار زده شدند گفتند که غفلت بزرگ ما این بود که قدرت اجتماعی را فراموش کرده بودیم.
* نباید قدرت مراجع را تضعیف کنیم. ما نباید قدرت حوزههای علمیه را تضعیف کنیم. آنها را باید آگاه کنیم که شما ساختاراً چه قدرتی داشتید و چه نظارتی داشتید و این نظارت باید کماکان حفظ شود و به نظریهپردازی هم تسری یابد. این قدرت نظارتی نباید به تصدیگری تقلیل پیدا کند.
* راه اصلاح قدرت رسمی را باید در قدرت اجتماعی جستوجو کرد. من با اصل این اعتراضات مخالفت و مغایرتی ندارم فقط باید به این اعتراضات خط و ربط داد. این اتفاقی که در عرصه مدنی افتاده که من از آن استقبال میکنم باید گفتمانی در اختیارش گذاشت که ضمانتی برای پیروزی و موفقیتش باشد.
* اخیرا نقدهایی که من میبینم صورت میگیرد خیلی مبتذل و سطحی است. دمپایی یک زندانی سیاسی محکوم به اعدام آزادشده، میشود مستمسکی برای محکوم کردن نظام. نظام که با این چیزها محکوم نمیشود. اتفاقا نظام بدش هم نباید بیاید. اگر آنها رند باشند بیشتر به اینگونه نقدها مجال میدهند. از این نقدها استقبال میکند با این فرض که یک تصور غالبی جا بیفتد و در واقع عوارض منفی آن تفسیر افشا نشود و با این تفسیر غالب عدهای از نظام دفاع کنند. این را نظام برمیتابد و تاکنون هم چنین بوده است.
* اگر کسی بیاید نقد درونگفتمانی جدی بکند، بگوید مبانی فلسفی امام این بود وضع موجود این است، نظم رسمی این را برنمیتابد ولی نظم مدنی این را استقبال میکند. فرق نظام کنونی با رژیم گذشته حداقل این است که در گذشته هیچ نقدی در نظم رسمی و مدنی برتابیده نمیشد اما الان نظم مدنی این را برمیتابد. الان شما اگر یک نقد فاخری از ناحیه گفتمان انقلاب اسلامی به نظم موجود بزنید با استقبال جامعه و نظم مدنی روبهرو میشوید، اگرچه در تریبون رسمی اجازه طرح آن را ندارید.
* امام به حد کافی شاه را نصیحت کرد و به حد کافی مراتب مقاومت نرم را دنبال کرد اما گوشی بدهکار نشد و به انقلاب اسلامی کشید. اما بعد از انقلاب هم واقعا همینطور شده است. هرچه گفته شده، هرچی پیشبینی میشود، هرچه نرم گفته میشود، گوشی بدهکار نبوده است. تا اینکه اعتراضات دی ماه اتفاق افتاد. این اعتراضات یک وجه غالب اجتماعی و اقتصادی دارد. اتفاقا برای اولین بار امر اجتماعی خودش را بر امر سیاسی تحمیل کرد و امر سیاسی را به واکنش واداشت. اینکه میگویم سال 97 میتواند بهار جامعهشناسان باشد، اینجاست. در واقع امر اجتماعی خودش را تحمیل کرد.