ما نمیتوانیم اینطور تاریخ را جعل کنیم. این یک ضعف بزرگ نهضت آزادی است، این ضعف را بپذیرد. همانطور که آقای معادیخواه با صداقت گفت که اشتباه کردم، نهضت آزادی هم بگوید ما در خصوص آقای امیرانتظام اشتباه کردیم. هر جریان و گروهی دارای ضعفهایی است، چرا میخواهیم ضعف خودمان را در تاریخ پنهان کنیم، آن هم ضعفی که بَیِن است. فقط اینطور نبود که مهندس سحابی با این قضیه مشکل داشته باشد، مهندس کتیرایی، معینفر و باقی آقایان هم با این قضیه مشکل داشتند.
دیدارنیوز ـ نشست «باشگاه اندیشه» درباره عباس امیرانتظام در ۸ مرداد ۱۳۹۷ با حضور عباس سلیمی نمین، محمدمهدی جعفری، محمد توسلی و عبدالمجید معادیخواه برگزار شد. در زیر مشروح این نشست را میخوانید:
عبدالمجید معادیخواه
در پرونده عباس امیرانتظام سهم من مربوط میشود به یکی از خطاهای تاریخی خودم که به عنوان جرح شاهد در دادگاه ایشان صحبت کردم. شرکت در آن دادگاه و آن حرفها اشتباه بود؛ اما اینکه چرا این اشتباه انجام شد میتواند بحث مفصلی باشد. اگرچه من در عذرخواهی که از ایشان به صورت کتبی انجام داده بودم، وارد موارد دیگری نشدم. با اینکه مطالبی که در خاطرات ایشان بود به لحاظ کمیت و کیفیت در بعضی از قسمتها مورد مناقشه من بود، منتهی به نظرم خیلی فرقی نمیکند که آن حرفها همانی بود که گفته شده یا احیاناً کمتر یا بیشتر از آن بود. وقتی مسالهای اشتباه است خیلی فرق نمیکند. برای توجیه میشود حرفهایی را زد؛ اینکه فضای آن موقع چنان بود و فضای امروز چنین است. در واقع مبنای حضور مهندس بازرگان در دادگاهها این بود که بگوید ظلم فاحشی انجام میشود.
قصه ما طی این چهار دهه، قصه افتادن از چاله یک هیاهو به چاه هیاهوی دیگر است؛ یعنی یک روز همه به استثنای معدودی از افراد امیرانتظام را جاسوس و مستحق اعدام معرفی میکنند و برای حکم دادگاه ایشان کف میزنند، یک روز هم ستایشگر بیقیدوشرط او میشوند. هر دو اینها به نظر من هیاهو است، یک هیاهو به نفع شخصی، یک هیاهو به ضرر شخص دیگر.
با توجه به مطالعاتی که داشتم یکی از علل ضعف مضاعف ما در تاریخنگاری، چگونگی نگارش تاریخ مشروطه است. در ثبت تاریخ مشروطه اتفاقاتی افتاد و قلم در دست هواداران سینهچاک مشروطه قرار گرفت و «گفتمان ستایش» شکل گرفت. کتابهایی که منتشر شده همه در ستایش مشروطه است، ضعفهای مشروطه یا گفته نشده یا اگر هم گفته شده بسیار اندک است. تصور من از جامعهای که در آن زندگی میکنم جامعه هیاهوزده است. جامعه از هیاهو به گفتوگو وارد نمیشود.
خوشحالم در آخرین ماههای زندگی مرحوم امیرانتظام توانستم دیداری با ایشان داشته باشم که شفاهاً هم عذرخواهی خود را تکمیل کنم و از ایشان درخواست کنم که اگر صحبتهای من در سرنوشت ایشان تاثیری داشته است، حلال کند. در آن جلسه حرفهایی بین ایشان و همسرش زده شد که نشان از اختلاف صد درصدی داشت. همسرش به شدت اصرار داشت که ایشان جزء نهضت آزادی بود و امیرانتظام هم به شدت اصرار داشت که من عضو نهضت آزادی نبودم. حرفهای دیگری هم زده شد، همه این گفتوگوها ضبط شده است. در آن جلسه من به ایشان گفتم، در اینکه من اشتباه کردم و باید از شما حلالیت بخواهم هیچ تردیدی نیست و مطلبی هم در این مورد ندارم، اما آن روزی که شما در آن دادگاه محاکمه و محکوم شدید تقریباً همه ایران برای این حکم کف زدند. در تائید این صحبت ایشان گفت آقای مهندس سحابی تا ماههای آخر زندگیاش با من دشمن بود. خاطراتی گفت از اختلافات مهندس بازرگان و مهندس سحابی در مورد خودش.
در حالی که سهم من در مجموع سرنوشت و سرگذشت امیرانتظام ناچیز است اما بحثهای مفصلی در این رابطه وجود دارد. اینکه کاریزمای شخصیت مرحوم بازرگان میتواند در یک شرایطی در جامعه تبدیل به بت شود مثل کاریزمای شخصیت امام. همان اوایل در حسینیه ارشاد سخنرانی داشتم که موضوعش اشتباه امام بود؛ البته اشتباه امام از موضع انتقاد از دولت آقای بازرگان. داستان همراهی موسی با پیرمردی که علم لدنی داشت، از داستانهای معروف قرآن است که تقریباً همه آن را شنیدهاید. در آن داستان پیرمرد کشتی را که در آن نشسته بودند سوراخ میکند؛ دلیل کارش هم این بود که کشتی متعلق به آدمهای فرودستی بود که نانشان را از این کشتی به دست میآوردند، آن طرف هم پادشاهی بود که کشتیها را غصب میکرد. پیرمرد گفت کشتی را سوراخ کردم تا برای مردم بماند. داستان سپردن کشور به دولت موقت هم مانند سوراخ کردن کشتی است، در واقع اشتباه امام برای نجات انقلاب بود.
ما در چنین فضایی به تخاصم کشیده شدیم. گمان نمیکنم که هیچ کدام از طرفین این تخاصم توانسته باشند تقوا را صد درصد رعایت کرده باشند؛ اما طبیعی است که برای گفتوگو در مورد هر پروندهای نیاز است تا همه ابعادش باز شود. اوایل دوران ریاستجمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی یادداشتی نوشتم که متاسفانه نمیدانم چرا عصبانیت ایجاد کرد. نوشتم که تلاش برای سازندگی بسیار لازم است اما اگر توسعه اقتصادی و سیاسی از توسعه فرهنگی جدا شود جواب نمیدهد و راهکار هم این است که ما به یک گفتوگوی ملی روی بیاوریم. همان حرف را الان هم دارم، وظیفه ما این است که هیچ وقت مأیوس نشویم. انتقاد اساسی من به وضع موجود و دوستانی که جمهوری اسلامی را اداره میکنند این است که ما نتوانستیم گفتوگوی فارغ از هیاهو با فرهنگ و ادبیات داشته باشیم. البته به صورت ناقص در دوران اصلاحات فضای باز داشتیم؛ اما من اساس اشکال را در این میدانم که وقتی در جامعه تخاصم وجود داشته باشد بنا به گفته امیرالمؤمنین کسی هم که در تخاصم وارد شد نمیتواند تقوا را رعایت کند.
محمد توسلی
مهندس بازرگان و امیرانتظام رفتهاند، آنها با اعمال خودشان محشور هستند؛ اما مساله این است که ببینیم زندگی امیرانتظام برای نسل کنونی و جامعه امروز ما چه درسها و عبرتهایی دارد. مسائل شخصی مهم نیست، مرور گذشته باید آموزهای برای نگاه جامع ما به بحرانهایی باشد که امروز در جامعه با آن مواجه هستیم.
مهندس امیرانتظام دانشجوی دانشکده فنی بود و در نهضت ملی ایران با راه مصدق آشنا میشود و بعد از کودتای ۲۸ مرداد در نهضت مقاومت ملی در کنار آیتالله زنجانی، مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و دکتر سحابی قرار میگیرد. شخصیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایشان در این دوره شکل میگیرد؛ بنابراین او یکی از کادرهای تربیتشده نهضت مقاومت ملی بین سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۹ است.
من ورودی سال ۱۳۳۶ دانشکده فنی دانشگاه تهران هستم و به عنوان یکی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان، از نزدیک رویدادهای آن روزها را به یاد دارم. در سال ۱۳۳۹ در فضای سیاسی که دوران کندی به وجود آورده بود، این کادرهای نهضت مقاومت ملی بودند که برای رهبران جبهه ملی که خانهنشین بودند فراخوان دادند و به این ترتیب جبهه ملی دوم تشکیل میشود. امیرانتظام در کنار رحیم عطایی، عباس رادنیا و عباس شیبانی یکی از این افراد بود.
مهندس امیرانتظام بعد از فارغالتحصیلی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. نهضت آزادی ایران در اردیبهشت ۱۳۴۰ به دلایلی از جمله تفاوت تحلیلی که کادرهای نهضت مقاومت ملی با رهبران جبهه ملی داشتند و اینکه فعالان مسلمان در آن دوران هویت تشکیلاتی نداشتند، اعلام موجودیت کرد. مهندس امیرانتظام هم یکی از اعضای نهضت آزادی بود ولی وقتی به خارج از کشور رفت عملاً همکاری تشکیلاتی او با دوستان خارج از کشور نهضت قطع شد. خود من هم سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم. در آن دوران دکتر چمران و صادق قطبزاده و عده دیگری که شرح آن به تفصیل در جلد دوم کتاب خاطرات دکتر یزدی با عنوان «۱۸ سال در غربت» آمده است، در خارج از کشور حضور داشتند. در آن کتاب بازگو میشود که دوستان ما در خارج از کشور چه فعالیتهایی داشتند و زمینه تقویت جنبشهای اجتماعی را فراهم میکنند که در نهایت به سال ۱۳۵۷ و پیروزی انقلاب منجر میشود.
آقای امیرانتظام این مدت در خارج از کشور با وجود اینکه با دوستان ما ارتباط داشت اما خودش را درگیر فعالیتهای سیاسی خارج از کشور نکرد. در سالهای قبل از انقلاب شاید سالهای ۵۶-۱۳۵۵ به ایران بازگشت. دفتر مهندسی مشاور داشت و اتفاقاً در چارچوب کار مهندس مشاور به دیدن ما هم میآمد. نمایندگی شرکتهای ماشینآلات راهسازی را داشت.
اواخر سال ۱۳۵۴ بعد از تغییر مواضع مجاهدین خلق جنبش اجتماعی ایران توسعه پیدا کرد. اواخر سال ۵۶ در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران این مساله مطرح شد حالا که جنبش اجتماعی ایران در حال رشد است عقلانیت سیاسی حکم میکند ما در کنار تقویت این جنبش و برای اینکه کُنده رژیم استبدادی سلطنتی کَنده شود، حمایت آمریکاییها از رژیم را کم کنیم. این مساله در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران مطرح شد. آن روزها شرایط امنیتی خاص و حساسی حاکم بود. برای مذاکره چهار نفر در شورای مرکزی نهضت مطرح شدند. مهندس بازرگان، دکتر سحابی، احمد صدر حاجسیدجوادی و بنده به عنوان مترجم تا بتوانیم این مذاکرات را انجام بدهیم و حمایت را از رژیم شاه کم یا حذف کنیم. این نگاه راهبردی دیپلماسی ما بود.
مذاکرات از اردیبهشت سال ۱۳۵۷ شروع شد و در اسناد منتشرشده هم وجود دارد. من مذاکرات را از اردیبهشت تا آذر ۱۳۵۷ دنبال میکردم، اما به دلیل مسئولیتهای سنگین از جمله مسئولیت ستاد راهپیمایی تاسوعا و عاشورا که بر عهده داشتم، مهندس بازرگان، آقای امیرانتظام را برای ادامه این مذاکرات انتخاب کردند. بنابراین ارتباطشان طبیعی شکل گرفته بود. سوابق تاریخی را روشن میکنم تا مشخص شود ارتباط در اینجا بنا به ضرورت آغاز میشود. پس از انقلاب با توجه به شناختی که مهندس بازرگان از دوران نهضت مقاومت ملی نسبت به آقای امیرانتظام داشتند، او را در دولت موقت به عنوان معاون نخستوزیر و سخنگو انتخاب کردند.
بعد از انقلاب دولت موقت در شرایط بحرانی قبول مسئولیت میکند و در دوران انتقال با تصویب شورای انقلاب و حکمی که آیتالله خمینی صادر میکنند شروع به کار میکند. اگر فضای سیاسی آن دوره را بررسی کنید میبینید طیف چپ مارکسیست، حزب توده، چریکهای فدایی خلق، مجاهدین خلق حتی طیف چپ مذهبی و شخصیتهایی مانند صادق قطبزاده و بنیصدر و... همه دولت موقت را نقد میکردند. جنگ قدرت بود، همه دولت موقت را هدف قرار داده بودند. از این طرف هم روحانیتی که با رهبری آیتالله خمینی در پیروزی انقلاب نقش کلیدی داشت، حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داده بود و دکتر بهشتی نقش مؤثری در شکلگیری و سازماندهی حزب داشت و بطور طبیعی به دنبال تصدی قدرت بودند.
در این جنگ قدرت، تندترین انتقادات به دولت موقت میشد. البته امروز بسیاری از آنها مواضعشان را عوض کردند؛ اما در آن شرایط دولت موقت هدف همه آنهایی بود که به دنبال قدرت بودند. در حالی که دولت موقت بنا به حکمی که گرفته بود ماموریت داشت در دوران انتقال چند انتخابات را برگزار کند. برای ضربه به این مجموعه امیرانتظام بهترین سوژه بود. همه حمله کردند، حتی از دوستان خود ما مهندس عزتالله سحابی نامهای نوشت و گفت او دیگر عضو نهضت آزادی نیست. انتقاد کردند که چرا آدمی را که شیکپوش است، کراوات میزند و ظاهر انقلابی ندارد به عنوان سخنگوی دولت موقت انتخاب کردید. کاملاً مشخص بود که همه حملات متوجه شخص امیرانتظام بود، اما هدف دولت موقت بود.
البته نهضت آزادی ایران در سالهای ۵۶-۱۳۵۵ شروع به تجدید سازمان کرد. مهندس سحابی سال ۱۳۵۰ زندانی و آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد، بنابراین ایشان از جمع دوستان ما دور بود. وقتی از زندان آزاد شد نگاه فکری ایشان با رهبران نهضت هماهنگ نبود. جلساتی داشتیم و با ایشان گفتوگو کردیم اما قانع نشد. بنابراین مواضعی که دوستان ما در این دوره داشتند از جمله نامهای که در مورد امیرانتظام نوشتند نظرات این مجموعه بود نه نظرات مهندس بازرگان و اکثریت رهبران نهضت آزادی ایران. مهندس سحابی با مهندس بازرگان در مواردی اختلاف نظر داشت، بعدها گفت در این موارد حق با مهندس بازرگان بود. حتی آقای بستهنگار هم در مصاحبههایش این مطلب را گفت. هر آنچه که دوستان ما در خارج از دولت موقت به عنوان نهضت آزادی بیانیه دادند برای حفظ اسناد و امانت تاریخی، حفظ و منتشر شده است. تا جایی که من اطلاع دارم نهضت آزادی ایران تنها سازمانی است که تمام اسناد تاریخیاش از سال ۱۳۴۰ تا اواخر سال ۱۳۸۸ که میتوانست تشکیل جلسه بدهد را تنظیم کرده و در اختیار همه قرار دارد.
این نقدها درباره نهضت آزادی و امیرانتظام وجود داشت تا اینکه بحث پیشنویس قانون اساسی که مسئولیت تدوین آن بر عهده دکتر یدالله سحابی بود، مطرح شد. البته با شناختی که مهندس بازرگان نسبت به ایشان داشتند این مسئولیت به او واگذار شده بود.
پیشنویس قانون اساسی را خدمت امام بردند، ایشان تائید کردند و دستور دادند به رفراندوم گذاشته شود. البته اصلاحات کمی هم داشت. در این پیشنویس اصل ولایت فقیه نبود. مهندس بازرگان تأکید کردند که شما در شورای انقلاب گفتید که باید مجلس مؤسسان تشکیل شود و این خلف وعده به مصلحت نیست. بههرحال مذاکراتی انجام شد، آیتالله طالقانی میانجیگری کرد و در نهایت مجلس خبرگان قانون اساسی شکل گرفت.
در این مجلس جمعی که عمدتاً نگاه اسلام سنتی داشتند انتخاب شدند و آنجا اصل ولایت فقیه به پیشنهاد مرحوم حسن آیت مطرح میشود. آیتالله منتظری موافقت کردند و دکتر بهشتی هم که جلسات را اداره میکردند طبیعی است که دفاع میکنند. به این ترتیب پیشنویس را کنار گذاشتند و قانون اساسی جدید را تدوین کردند.
امیرانتظام با نگاهی که از دوران نهضت ملی ایران، راه مصدق و باور به آزادی و حاکمیت ملی داشت، نسبت به این گفتمان احساس خطر کرد؛ نامهای را تهیه کرد که بسیاری از وزرای دولت موقت امضا کردند. چند نفر هم که امضا نکردند موافق بودند اما میدیدند که طرح آن به مصلحت نیست. مهندس بازرگان هم موافق بودند و نامه را امضا کردند و نزد آیتالله خمینی بردند. طبیعی است که آیتالله خمینی موافق نبودند و ناراحت شدند و حتی واکنش نشان دادند. در پی این نامه فشار بر دولت موقت و آقای امیرانتظام افزایش پیدا کرد به طوری که دیگر قابل تحمل نبود و مجبور شدند ایشان را به عنوان سفیر ایران به کشورهای اسکاندیناوی بفرستند. تا اینکه در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ اشغال سفارت آمریکا و در پی آن افشاگری دانشجویان اتفاق افتاد.
در آذرماه ۱۳۵۸ وزارت امور خارجه آقای امیرانتظام را احضار کرد. همه میدانستند که بازگشت ایشان پرمخاطره است حتی به ایشان هشدار هم داده بودند اما گفته بود که باید به مملکتم برگردم. بالاخره بازداشت شد و بحث اتهامات ایشان مطرح میشود.
در دادگاه امیرانتظام چند نکته کاملاً برجسته است. یکی اینکه شهید قدوسی که دادستان انقلاب بود و باید مدعیالعموم باشد، پرونده ایشان را خدمت مهندس بازرگان میبرد و میگوید هیچ اثری از جاسوسی در این پرونده نیست. به دفعات این گزارش در دادگاه امیرانتظام مطرح شده و بارها هم در اسناد تاریخی آمده است. در دادگاه هم بازرگان گفتند اگر جرمی هست من مسئول ایشان بودم و دستوردهنده من بودم، ایشان که کارهای نبودند. دکتر سحابی و دکتر یزدی دفاعیات مفصلی دارند که چاپ شده است، در همه آنها مهندس بازرگان گفته اگر ایشان جاسوس باشد، این من بودم که مذاکرات را آغاز کردم.
آن دادگاه، دادگاه امیرانتظام نبود. دادگاه بازرگان، طالقانی و سحابی بود. دادگاه این گفتمان بود. کسانی که با این گفتمان موافق نبودند، امیرانتظام را سوژه مخالفت خود قرار دادند. محمدی گیلانی رئیس دادگاه سقف اتهام آقای امیرانتظام را اینطور بیان کرد که ایشان به عنوان یک دیپلمات بیش از اندازه سفره دلشان را پیش بیگانگان باز کردهاند. این سقف اتهام امیرانتظام بود. هیچ دلیلی برای جاسوسی ایشان در دادگاه مطرح نشد.
آقای معادیخواه گفت من در دادگاه شرکت کردم که بت بازرگان را بشکنم و این تیتر روزنامهها شده بود، درست هم گفته بود. دادگاه تشکیل شده بود که بت بازرگان، در واقع گفتمان بازرگان را بشکند و سوژهاش امیرانتظام بود. جناب معادیخواه به درستی این مطلب را بیان کرد برای اینکه هدف از دادگاه همین مساله بود و شخص امیرانتظام مساله نبود.
در نهایت آقای امیرانتظام در آن دادگاه ابتدا به اعدام محکوم شد. بعد با پیگیریهای مهندس بازرگان حکم ایشان به حبس ابد بدون تقلیل تغییر کرد. فکر نمیکنم نیازی باشد باز کنیم که در این چهار دهه چه بر آقای امیرانتظام گذشت. فکر میکنم آقای حسین دهباشی خدمت کرد و مظلومیت ایشان را به تصویر کشید. واقعاً تاریخ شفاهی یعنی همین که از زبان خودشان آنچه را که تحمل کردند شنیدیم. امیرانتظام با احساس مسئولیتی تاریخی در تمام این چهار دهه ایستاد و تمام مظالم را با سربلندی تحمل کرد. درسی که امیرانتظام به ما داد این است که اگر راه تو راه حق است هرچقدر هم که سخت باشد نباید تسلیم شوی.
اما بازرگان چه کرد؟ بازرگان تا آخر عمر دغدغه امیرانتظام را داشت، چراکه میدانست به او ظلم شده است. بازرگان قهر نکرد. بعد از استعفای دولت موقت باز هم در شورای انقلاب ادامه داد. بعد از خرداد ۱۳۶۰ و خشونتی که در جامعه حاکم و منجر به بسته شدن فضای سیاسی شد، بازرگان و دوستانش خم به ابرو نیاوردند. این نشان میدهد که او نگاه راهبردی داشت. اگر امیرانتظام چهار دهه در زندان مقاومت کرد، مهندس بازرگان و یارانش هم در بیرون از زندان سعی کردند راه را نشان بدهند.
امیرانتظام دو دهه در زندان و دو دهه در حصر و زیر نظر بود. امروز وقتی ما توان مدیریتی و انسانشناسی مهندس بازرگان را مرور کنیم میبینیم بر خلاف تمام فشارها حتی فشار دوستان خودمان، بازرگان با معیار انسانشناسی امیرانتظام را انتخاب کرد و ایستادگی چهار دههای امیرانتظام نشان داد که انتخاب مهندس بازرگان درست بود. هر جاسوسی بعد از یکی، دو سال در زندان از پا درمیآید. آنها هم به همین دلیل چماق جاسوسی را بالای سر امیرانتظام گذاشتند تا کم بیاورد و مثل خیلیها مصاحبه کند و به این ترتیب به این گفتمان ضربه بزنند؛ اما نشد و باید این انتخاب را نقطه قوت مدیریتی مهندس بازرگان و مدیریت راهبردی ایشان بدانیم. ایستادگی آقای امیرانتظام برای منافع ملی را باید به عنوان یک ارزش و سرمایه اجتماعی تلقی کنیم. به نظر من باید اخلاق و منش ایشان را در شرایط فعلی جامعه الگو و سرمشق قرار بدهیم.
عباس سلیمینمین
من تعریضی به گفتههای آقای توسلی دارم. ایشان در یافتههای تاریخیشان خطاهای فراوانی دارند. شاید بزرگترین اشتباه ایشان تاریخ اعزام امیرانتظام به عنوان سفیر به اسکاندیناوی بود. امیرانتظام قبل از بحث تلاش برای انحلال مجلس خبرگان، بر اساس اعتراضات آیتالله طالقانی و دیگران و برای اینکه این انتقادات کم شود، از تهران دور شد. اما آنچه که عمدتاً آقای توسلی بر آن تأکید دارد زندانی و شکنجه شدن آقای امیرانتظام در چهار دهه است؛ در حالی که این دوران دو دهه بوده است، نمیدانم دو دهه دیگر را آقای توسلی از کجا میآورند؟!
این یعنی ما پایبندی به تاریخ نداریم و بیشتر میخواهیم به جای بیان مستندات تاریخی، هیاهو ایجاد کنیم. بزرگترین اشتباه آقای توسلی این بود که گفت برنامه «خشت خام» به تاریخ معاصر خیلی کمک کرد. بالعکس چرا ما فکر میکنیم بعد از دو دهه راحت میتوانیم در حرفهای خودمان تغییر اساسی ایجاد کنیم؟ کسانی که «خشت خام» را دیدند میدانند که امیرانتظام میگوید هرگز رابطهام با آقای بازرگان قطع نشد. من جملهای را از کتاب خاطرات امیرانتظام در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ میخوانم، مقایسه کنید با آنچه در «خشت خام» گفته میشود و آنچه آقای توسلی میگوید: «امروز صبح با اردشیر پسر شش سالهام در حالی که در پیادهروی غربی خیابان پهلوی حولوحوش محمودیه قدم میزدیم آقای مهندس مهدی بازرگان را دیدم که از طرف تهران به طرف شمران میرفت. با ایشان احوالپرسی کردم و در مورد سروصدای شهر و تیراندازیها پرسیدم گفت که دلیل آن را نمیدانم. پرسیدم چه باید کرد؟ گفت باید نزدیک رفت و از جریانات آگاه شد. پیشنهاد کردم آیا به همکاری من احتیاج دارید؟ گفت بله البته به شرطی که کارهای بازرگانیات را کنار بگذاری، قول دادم.»
این حرف به معنی این است که امیرانتظام با بازرگان تا شهریور ۱۳۵۷ یعنی اوج خیزش حرکتهای انقلابی هیچ ارتباطی نداشته است. آیا امیرانتظام در این مقطع مورد تائید بازرگان است؟ جواب منفی است. فعالیتهایی دارد که از نظر بازرگان منفی است. قطعاً بازرگان این تعقل را دارد که هر فردی برای گذران زندگی باید فعالیتهایی داشته باشد، اما امیرانتظام چه فعالیتهایی دارد که بازرگان شرط همکاری خودش با ایشان را ترک آن فعالیتها میداند؟ البته من در ادامه خواهم گفت که ایشان چه فعالیتهایی داشتند که بازرگان هم نسبت به آن مساله دارد.
این بحث را مطرح کردند که چون بازرگان از کسی دفاع کرد، این ملاک ماست و دیگر نباید تاریخ را مورد مطالعه قرار دهیم. این چه حرفی است؟ بازرگان از سپهبد مقدم هم دفاع کرد، شبیه دفاعی که از امیرانتظام کرد. این به معنی این است که سپهبد مقدم آدم لایقی است؟ سپهبد مقدم فردی است که آمریکاییها به زور به شاه تحمیل کردند، شاه گزینه دیگری را برای ساواک در نظر داشت. این جمله را از خود امیرانتظام میخوانم «تیمسار ناصر مقدم رئیس ساواک پس از ترک اتاق من، در راهروی نخستوزیری توسط عوامل دادستانی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. نخستوزیر بعد از اطلاع از دستگیری ایشان توسط دادستانی نامهای با خط خود نوشت و جان خود را در گرو جان تیمسار مقدم قرار داد.» آیا واقعاً مقدم لایق چنین ایثارگری از جانب مهندس بازرگان است؟ این میتواند برای ما شاخص باشد؟ خیر اصلاً نمیتواند.
کتاب خاطرات مرحوم صدر حاجسیدجوادی را بخوانید، ایشان میگوید یکی از اشکالات مهندس بازرگان این بود که در سال ۱۳۵۷ میگوید من حتی به شخصیتهای نظامی آمریکایی هم اعتماد دارم. اعتماد به عناصر دشمنی که ما در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت از آنها ضربه خوردیم. هرچقدر که ما مهندس بازرگان را محترم بدانیم این ضعفشان را نمیتوانیم فراموش کنیم.
دوستانی که اهل تحقیق هستند خاطرات امیرانتظام را با شوی «خشت خام» مقایسه کنند، ببینند چقدر اختلاف دارد. واقعاً یک شو بیشتر نبود و از نظر تاریخی هیچ ارزشی نداشت. امیرانتظام بالاترین شکنجه خود را در طول دوران زندان بوی بد جوراب دانشجویان اعلام میکرد. میگوید وقتی از دانشجویان جدا شدم وضعیتم خیلی خوب شد و واقعاً هم همینطور است. ایشان مصاحبه مطبوعاتی در زندان دارد. اینها چیزهایی است که در کتاب خاطراتش آمده است. در این کتاب نیامده که هر شب پاهایم را با طناب از سقف آویزان میکردند. با عقل جور درنمیآید. تنها چیزی که در زندان داشتنش امکانپذیر نیست طناب است. همه اینها خلاف واقع است؛ نه بر اساس اظهارات من بلکه بر اساس نوشتههای کتابی که از ایشان به عنوان سند باقی مانده است. چرا هیاهو میکنیم؟ اگر تندروی در ارتباط با امیرانتظام صورت گرفته باشد مانند آقای معادیخواه با صداقت بگوییم من در اینجا تندروی کردم.
بعضی از نیروهای چپ تندرو نسبت به آقای امیرانتظام اقداماتی داشتند و خودشان باید جواب بدهند، این ربطی به نظام ندارد. من به آقای امیرانتظام استناد میکنم که آقای خامنهای در آن دوره از او دفاع نمیکنند اما میگویند تندروی نکنید، ایشان هنوز محاکمه نشده است. بعد ما بیایم این جریان سیاسی را امروز هدف حمله خودمان قرار بدهیم، درحالیکه متحدین امروز نهضت آزادی آن زمان تندرویهایی داشتند. یکی از تندرویها نگه داشتن آقای امیرانتظام در زندان دانشجویان بود. امیرانتظام این دوران را سختترین دوران زندان خودش بیان میکند، ضمن اینکه خلاف قانون هم بوده است، یعنی بازداشت ایشان در زندان دانشجویی مقولهای غیرقانونی است. اگر امروز بعضی از این دانشجویان با نهضت آزادی پیوند دارند، نباید هیاهو علیه کسانی ایجاد کنند که در آن دوره اصلاً چنین موضعی نداشتند. هم شهید بهشتی و هم آقای خامنهای در آن دوره موضعگیری درباره آقای امیرانتظام را موکول به محاکمه ایشان کردند. بله تندروی در این قضیه است اما نه اینکه امروز با جعل تاریخ به خودمان اجازه دهیم امیرانتظام را زندانی سیاسی بدانیم. با هیچ نگاهی به اسناد تاریخی نمیتواند چنین تعبیری در مورد امیرانتظام صادق باشد. ایشان قطعاً ارتباطات غیرمتعارف با بیگانه داشت که البته به زعم من به عنوان یک مورخ ایشان به دلیل حب فراوان به غرب، پیوندهای غیرمتعارف که ضد مصالح ملی است ایجاد کرد. جاسوس کسی است که در برابر دریافت اجرتی خدماتی به کسی که او را اجیر کرده است، بدهد. با توجه به مطالعاتی که من در آثار و اسناد و سایر منابع مربوط به ایشان داشتم، امیرانتظام کاملاً مجذوب غرب است. خدمت به غرب را جزء وظایف خودش میداند. به آمریکاییها رهنمود میدهد که چه بکنید تا در اینجا ماندگار شوید. به عنوان مشاور برای غرب عمل میکند که در این کشور کودتا کرد، ساواک تشکیل داد و هزاران بلا بر سر این ملت آورد. این کاملاً غیرمتعارف است، چنین اقدامی همواره ضد مصالح ملی است. حالا هرچقدر هیاهو کنید و از او قهرمان ملی بسازید ذیل هیچ کدام از این هیاهوها واقعیتهای تاریخی قابل نقض نیست.
نقدی بر کتاب خاطرات صدر حاجسیدجوادی نوشتم و خدمت ایشان فرستادم، ایشان هم اظهار لطف داشتند. چون در مورد امیرانتظام هم نوشته بودم ایشان گفت من هم با آقای امیرانتظام موافق نبودم. جالب است ما امروز ادعا کنیم که محاکمه امیرانتظام محاکمه طالقانی بود، با چه هنری میتوان چنین مطلبی را در تاریخ به ثبت رساند! طالقانی جزء منتقدان جدی بهکارگیری امیرانتظام بود. یکی از عوامل کنار گذاشتن امیرانتظام از معاونت نخستوزیری و دور کردن او از ایران آقای طالقانی است. مهندس سحابی در صفحه ۴۵ کتاب خاطراتش میگوید: «در آن جلسه پیش از ورود آقای بازرگان من شاهد گفتوگو و نارضایتی آقای بهشتی و مطهری از سخنگو بودن آقای عباس امیرانتظام در دولت موقت بودم. علاوه بر آقایان روحانی بعضی از دوستان خود ما همچون مهندس معینفر و مهندس کتیرایی نیز از حضور ایشان در دولت ناراضی بودند. من هم که از سابق آقای امیرانتظام را میشناختم، نسبت به حضورشان در دولت و سخنگوییشان معترض بودم. من معتقد بودم که سخنگوی دولت باید فردی نزدیکتر به آقای بازرگان باشد. دکتر یزدی هم که بعد از گفتوگوهای اولیه ما به جلسه شورای انقلاب وارد شد نسبت به این انتخاب ناراضی بود.»
یا در صفحه ۹۷ میگوید: «یکی از مسائلی که در آن روزها بحث ایجاد میکرد، حضور آقای امیرانتظام به عنوان سخنگوی دولت موقت بود. این امر موجب دلخوری و حساسیت تعداد زیادی از دوستان شده بود. این اعتراضات بیشتر به دلیل آن بود که افراد آقای امیرانتظام را عضو نهضت آزادی نمیدانستند و در دوران انقلاب و پیش از آن نیز سالهای زیادی دور بوده و ایشان را از فعالان و مبارزان علیه رژیم شاه نمیدانستند. مرحوم طالقانی هم نسبت به این امر حساس شده بود به ویژه اینکه آقای مهندس امیرانتظام در یکی از مصاحبههای خود در آن روزها گفته بود انقلاب دیگر تمام شده است.» بنابراین چگونه میتوان محاکمه امیرانتظام را محاکمه طالقانی دانست؟!
همه اعضای نهضت آزادی با امیرانتظام مشکل داشتند. چون در سال ۱۳۳۲ امیرانتظام مأمور شد نامههایی را از طرف نهضت مقاومت ملی به سفارت آمریکا برساند، بعد با ریچارد کاتم افسر بسیار پیچیده سیا ارتباط برقرار میکند و این ارتباط تا انتهای دهه ۳۰ ادامه مییابد. زمانی که این خاطرات نوشته شده ماهیت کاتم کاملاً مشخص بود و مقالات متعددی در مورد او نوشته شده است. در اینکه کاتم به نهضت ملی شدن صنعت نفت ظلم کرد و با نوشتن مقالات علیه دکتر مصدق و دیگر شخصیتهای برجسته نهضت ملی اختلاف ایجاد کرد شکی نیست. اینکه مصدق بهایی بود و به دکتر فاطمی تهمتهای جدی زد و باعث شد فداییان اسلام نسبت به ایشان تعرض کنند. شما را ارجاع میدهم به آثار آقای آبراهامیان که به صورت مفصل راجع به کاتم نوشته است.
منتقدین امیرانتظام چه قبل از کشف اسناد در لانه (سفارت آمریکا) چه بعد از آن عمدتاً نیروهای نهضت آزادی و چپ بودند. وقتی ناصر میناچی دستگیر شد، دکتر بهشتی رسماً به خاطر اینکه اتهامی وارد شده و بلافاصله بعد از اتهام اقدام شده اعتراض کرد و این اعتراض باعث شد که میناچی ساعاتی بیشتر در زندان نماند؛ اما چرا وقتی امیرانتظام دستگیر شد هیچ کدام از نیروهای نهضت آزادی غیر از بازرگان دفاع نکردند؟! امیرانتظام در کتابش ذکر میکند که من نامه گلایهآمیزی به آقای صدر حاجسیدجوادی نوشتم که چطور در دفاع از آقای ناصر میناچی نامه نوشتهای اما از من دفاع نکردی؟
بازرگان تنها کسی است که از این قضیه دفاع میکند بدون اینکه از ارتباطات ایشان در اسکاندیناوی اطلاع داشته باشد. بازرگان یا نهضت آزادی چه مجوزی به ایشان داده بودند؟ جز اینکه ایشان برود و نامهای را به سفارت بدهد؛ اما امیرانتظام ارتباطات را ادامه میدهد و جالب است که خودش هم میداند با چه کسی ارتباط برقرار کرده است. همانطور که گفتم زمانی که کتاب خاطرات امیرانتظام نوشته شد ماهیت کاتم کاملاً برای مردم ایران مشخص بود، اما امیرانتظام نمیخواهد این مساله در تاریخ به ثبت برسد به همین خاطر او را به گونهای دیگر معرفی میکند. میگوید کاتم از جمله کسانی بود که با کودتا مخالف بود و این مخالفت آنقدر شدید بود که او در دفاع از ملت ایران از وزارت خارجه استعفا داد. این خلاف واقع است. با اینکه این را میداند اما چون سالها با کاتم ارتباط داشته این را میگوید. در کتاب خاطرات میگوید که به درخواست کاتم با ایشان ملاقات داشتم اما هرگز نمیگوید که کاتم چه درخواستی از من داشت؟
بنابراین امیرانتظام مسائل مکشوفی دارد. بازرگان مسائل علنی ایشان را میبیند، اینکه ایشان به امور تجاری مشغول است که شایسته نیروهای مبارز نیست. لذا شرط همکاری با امیرانتظام را دست برداشتن از آن فعالیتها میداند. دیگران که نسبت به امیرانتظام حساسیت بیشتری دارند، بیانیه میدهند. دکتر یزدی میگوید اگر من جای آقای بازرگان بودم هرگز شما را به کار نمیگرفتم، امیرانتظام این مطلب را در کتاب خاطراتش آورده است. چرا یزدی این مطلب را میگوید؟ حالا بعضیها میگویند دلیل این مخالفتها شیکپوشی امیرانتظام بود. این گفته به نظر من بحث را خیلی سطحی میکند. یا مثلاً نیروهای حزب جمهوری اسلامی برای خارج کردن رقیب از میدان، امیرانتظام را سوژه قرار دادند. این خلاف محرز تاریخی است. نیروهای دانشجویی در آن دوره با حزب جمهوری اسلامی مخالف بودند. دانشجویانی که سفارت را تسخیر کردند به شدت نسبت به حزب جمهوری اسلامی موضع داشتند. وقتی سفارت تسخیر میشود اتاقی به بنیصدر در سفارت آمریکا اختصاص میدهند و ایشان هم جعفری سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی را به عنوان نماینده خودش معرفی میکند. دانشجویان هم او را در آن اتاق جای میدهند. در حالی که وقتی شهید باهنر به عنوان نماینده شورای انقلاب تعیین میشود تا با دانشجویان وارد گفتوگو شود، آنها به دلیل اینکه او در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی است، اصلاً ایشان را به سفارت راه نمیدهند.
ما نمیتوانیم اینطور تاریخ را جعل کنیم. این یک ضعف بزرگ نهضت آزادی است، این ضعف را بپذیرد. همانطور که آقای معادیخواه با صداقت گفت که اشتباه کردم، نهضت آزادی هم بگوید ما در خصوص آقای امیرانتظام اشتباه کردیم. هر جریان و گروهی دارای ضعفهایی است، چرا میخواهیم ضعف خودمان را در تاریخ پنهان کنیم، آن هم ضعفی که بَیِن است. فقط اینطور نبود که مهندس سحابی با این قضیه مشکل داشته باشد، مهندس کتیرایی، معینفر و باقی آقایان هم با این قضیه مشکل داشتند.
این یک ضعف است، بهتر است به ملت بگوییم بله یک فردی با ما بوده اما بعد با کاتم نشستوبرخاست داشت و از مسیر خارج شد. مهندس توسلی گفته گویا قرار بوده پیشنویس قانون اساسی با دستور امام بدون هیچ بررسی به رفراندوم گذاشته شود. این خلاف واقع است. این پیشنویس قرار بود هم در شورای انقلاب و هم در مجلس خبرگان مورد بررسی قرار بگیرد. جالب است که اگر ما از بحث مجلس مؤسسان به مجلس خبرگان تنزل یافتیم، آقای طالقانی این مطلب را به عنوان پیشنهاد نهضت آزادی ارائه میدهد. چرا این را به امام و جریان مقابل نسبت میدهید؟ که امام به وعده خودشان عمل نکردند و این خیانت امیرانتظام را توجیه میکنید. برای اینکه انقلاب بعد از پیروزی سریع سامان نگیرد، قانون اساسی شکل نگیرد، آمریکاییها هم به دنبال این بودند که در مناطق مرزی اخلال ایجاد کنند. عملکرد نهضت آزادی در این رابطه به شدت قابل تأمل است و باید از جانب خود نهضت آزادی مورد نقد قرار بگیرد؛ چراکه در برابر فتنهانگیزیهای آمریکاییها در مناطق مرزی موضع بسیار اشتباهی داشتند و افرادی را به عنوان استاندار گماشته بودند که با عناصر وابسته به بیگانه کاملاً مرتبط بودند. به شخصیتی مثل آقای قرنی که مردانه ایستادگی کرد ظلم فاحشی کردند. مهندس بازرگان فقط به جرم اینکه از تمامیت ارضی کشور مردانه دفاع کرد قرنی را عزل کرد. بعد هم گروههای تروریستی در تهران او را ترور کردند. اینها ضعفهای بارز نهضت آزادی است.
بنابراین در ارتباط با بحث امیرانتظام همانطور که بعضی از این آقایان شجاعت و مردانگی دارند و میگویند ما در دادگاه مقداری تندروی کردیم شما هم صداقت داشته باشید و در این قضیه جعل تاریخ نکنید. جعل تاریخ کار ناشایستی است به خصوص تاریخی که یکی از پایههایش خاطرات خود امیرانتظام است.
فرازی را از کتاب خاطرات مهندس سحابی میخوانم: «در جلسهای که در منزل فریدون برادرم با حضور مرحوم طالقانی و مرحوم قطبزاده و دوستان نهضتی در خارج از کشور و سایر دوستان در داخل کشور برگزار شد، درباره سوابق آقای امیرانتظام بحث شد. اعلامیه دادیم و در آن اعلام داشتیم که آقای مهندس امیرانتظام عضو نهضت آزادی نیست و این اعلامیه روی تلکسها منتشر شد و این کار باعث گلهگذاری و دلخوری ایشان شد.» یعنی حساسیت نسبت به سوابق امیرانتظام وجود دارد. گفته شده که ایشان پس از مرداد ۱۳۴۰ هیچ تماسی با نهضت آزادی نداشته و در جریان محاکمات اعضای نهضت آزادی در سالهای ۴۳-۱۳۴۲ در ایران نبوده است. در خارج از کشور نیز هرگز با نهضت در اروپا و آمریکا ارتباط نداشته است. هیچ ارتباطی با اعضای نهضت نداشت مگر تماسهایی که گهگاه میگرفت؛ مثلاً با مرحوم رحیم عطایی به صورت فردی ارتباط داشته است. روزنامههای مختلف هم این مطالب را چاپ کردند و امیرانتظام هرگز آن را تکذیب نکرد. برخلاف اینکه بعدها هر مطلبی که نوشته میشد ایشان بلافاصله جواب میداد، حتی در زندان؛ اما در این قضیه پاسخی به نهضت آزادی نداد. دوستان نهضت آزادی فکر میکنند غبار بر خاطرات ملت ایران نشسته است و آنها میتوانند هر ادعایی بکنند و امیرانتظام که تا دیروز خودشان با او مشکل داشتند را به قهرمان ملی تبدیل کنند.
گرچه من در مورد امیرانتظام هرگز از لفظ جاسوس استفاده نکردم اما قطعاً او علیه مصالح مملکت اقدام کرد و در این هیچ شکی نیست. من بحث تبادل اطلاعاتی که آقای امیرانتظام چه در داخل ایران و چه در سوئد انجام میداد را با ارجاع به اسناد بررسی کردم. امیرانتظام هرگز اسناد را نفی نمیکند. ایشان چه در دوران محاکمه و چه بعدها در خاطراتش میگوید این احتمالاً توطئه خود آمریکاست که برای خراب کردن من و نهضت آزادی اسنادی را تولید کردند و در جای جای سفارت قرار دادند. ایشان نمیگوید این اسناد محتوای مجرمانه ندارد بلکه دو احتمال را معرفی میکند. یکی اینکه آمریکاییها اسنادی علیه ایشان تولید کرده باشند و دیگر اینکه دانشجویان این کار را کرده باشند. اصل اینکه این سند نشاندهنده ارتباط غیرمتعارف با آمریکاییهاست را خود امیرانتظام هم نمیتواند تکذیب کند.
بنابراین ارتباط امیرانتظام با آمریکاییها به زعم خود ایشان هم نامتعارف است؛ یعنی در جهت خدمت و مشاوره دادن به آمریکاییهاست که چه کار کنید تا مجدداً به جامعه ایران برگردید. ملت ایران یک انقلاب بزرگ کرد تا از زیر یوغ آمریکاییها خارج شود، آنوقت امیرانتظام به آنها مشاوره میدهد که چطور برگردید. آیا اینها ارتباطات متعارف دیپلماتیک است؟ خیر؛ بنابراین از این منظر ایشان کاملاً برخلاف مصالح ملی عمل کرد. من به عنوان یک پژوهشگر میگویم امیرانتظام واله و شیدای غرب است. خدمت به غرب را امر ناپسندی نمیداند چراکه الگو و ایدهآل ایشان غرب است؛ بنابراین خدمت به غرب به زعم امیرانتظام خیانت به ملت ایران نیست.
آقای توسلی گفت که امیرانتظام اسوه مقاومت است و در زندان شکنجه شد، خاطرات ایشان را بخوانید. در این کتاب هیچ حرفی از شکنجه نمیزند و میگوید بزرگترین سختی من بوی بد جوراب دانشجویان بود. میگوید من مطلب به فلان روزنامه دادم و مطلبم را کامل چاپ کرد و یا امروز روزنامهنگاران آمدند و با من مصاحبه کردند. کتاب خاطرات ایشان در دوران اصلاحات چاپ شد، امیرانتظام هرگز نگفت کتاب من سانسور شده است. اگر استناد شما به «خشت خام» است که مستند نبود بلکه یک نمایش بود.
محمدمهدی جعفری
من در جواب به گفتههای آقای سلیمینمین چند نکتهای را که از نزدیک شاهد آن بودم و اطلاع دارم، عرض میکنم. آقای سلیمینمین گفتند که امیرانتظام در کتاب خاطراتش گفته روز ۱۷ شهریور ۵۷ هنگام پیادهروی با پسرش، مهندس بازرگان را دید و با ایشان گفتوگو کرد و در آخر هم بازرگان همکاری با او را مشروط به دست کشیدن امیرانتظام از تجارت کرد. اینطور نبود که تا آن روز امیرانتظام با نهضت آزادی و یا بازرگان همکاری نداشته باشد. من بعد از اینکه شرکت سهامی انتشار در سال ۱۳۵۳ به وسیله ساواک تعطیل شد به توصیه احمد آرام به فرهنگستان زبان رفتم و در آنجا کار میکردم. در سالهای ۵۶-۱۳۵۵ که فعالیت نهضت آزادی تجدید شد با برخی از دوستان از جمله عبدالعلی بازرگان و بنیاسدی نشریهای به نامه «پیام» منتشر میکردیم. سال ۱۳۵۶ جوانی به فرهنگستان زبان آمد و کارتی از طرف آقای بازرگان به من داد. در کارت نوشته شده بود آقای امیرانتظام از دوستان ما هستند که از آمریکا آمده و زبان انگلیسی را خیلی خوب میداند، اگر در این نشریه احتیاج به ترجمه مطالب دارید از همکاری ایشان استفاده کنید. از آن جوان پرسیدم شما آقای امیرانتظام هستید؟ گفت خیر من کارمند شرکت ایشان هستم. این اولین آشنایی من با امیرانتظام بود، بعدها هم در جلسات نهضت آزادی خدمت ایشان میرسیدیم. امیرانتظام از سال ۱۳۵۶ عضو فعال نهضت آزادی بود، اما مثل ما سابقه زندان را از سال ۴۱-۱۳۴۰ نداشت؛ ولی وقتی از آمریکا برگشت همکاریاش را با نهضت آزادی شروع کرد. شاید همکاری که مهندس بازرگان گفته در زمینه مسائل روز ۱۷ شهریور بوده باشد. تعجب میکنم که گفته شد آقای مهندس بازرگان از اوضاع خبر نداشت چرا که ما از شب ۱۷ شهریور میدانستیم فردا قرار است حکومت نظامی شود و همه آماده بودیم. آن روز هم ما جمع شدیم، مهندس توسلی هم بود و ما با هم جریان را بررسی کردیم. در راهپیمایی روز ۱۶ شهریور اعلام کردند که فردا در میدان ژاله جمع میشویم، ما همه مخالفت کردیم، حتی شهید بهشتی هم مخالفت کرد. میدانستیم که فردا قضایایی رخ میدهد.
آقای سلیمینمین میگوید دفاع مهندس بازرگان از امیرانتظام مثل دفاع ایشان از سپهبد مقدم بود. این از زمین تا آسمان فرق میکند. سپهبد مقدم در روزهای آخر عمر رژیم ارتباط فراوانی با مهندس بازرگان داشت. اصلاً دلیل اینکه او را به عنوان رئیس ساواک منصوب کردند این بود که درگیری ایجاد نشود. او سخت طرفدار آرامش بود و نمیخواست درگیری ایجاد شود. اینکه هدفش از ایجاد آرامش چه بود را نمیدانم؛ اما مهندس بازرگان با این تفکر که ایشان مثل نصیری و افراد دیگر جنایتی انجام نداده است از ایشان دفاع کرد. من از سپهبد مقدم دفاع نمیکنم، از مهندس بازرگان دفاع میکنم. حتی اگر در دفاع از سپهبد مقدم اشتباه کرده باشد در دفاع از امیرانتظام اشتباه نکرد. گفته شده که صدر حاجسیدجوادی در کتاب خاطراتشان نوشته که مهندس بازرگان گفته من به شخصیتهای نظامی آمریکا هم اعتماد دارم، باید مطالب قبل و بعد این گفته را هم پیگیری کنیم. ما در مورد دکتر شریعتی هم این مشکل را داریم که یک جمله از ایشان نقل میکنند و همان را ملاک قرار میدهند.
آقای مهندس توسلی گفت که محاکمه امیرانتظام، محاکمه آیتالله طالقانی (گفتمان آنها نه خود شخص) بود. دلیلش این بود که در واقع دانشجویان محاکمه امیرانتظام را بهانهای برای محاکمه نهضت آزادی قرار دادند. نهضت آزادی هم کلیتی بود اعم از مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، مهندس سحابی و دیگران. ما هم که افتخار خدمت در نهضت آزادی را در آن روزها داشتیم بیانیهای منتشر کردیم مبنی بر اینکه شما اشتباه میکنید، سوابق نهضت آزادی مشخص است و شما یکطرفه قضاوت میکنید. در واقع حرفهایی از این دست بود که نهضت آمریکایی است و این جاسوسی هم به دستور و یا با اطلاع نهضت آزادی صورت گرفته است. طبیعی است که این گفتمان، مسالمتآمیز بود، مذاکره با آمریکا قبل از پیروزی انقلاب شروع شده بود و طبیعی است که امیرانتظام به عنوان معاون نخستوزیر با سفارتخانهها تماس داشت. همه اینها را وسیلهای برای محاکمه نهضت آزادی قرار دادند.
اما درباره رابطه آیتالله طالقانی با نهضت آزادی و امیرانتظام؛ آیتالله طالقانی در ۹ آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. بعد از یک هفته بنده، مهندس بازرگان و مهندس توسلی و دیگران ایشان را به خارج از تهران در منطقهای به نام سینَک بردیم و در آنجا جلسهای با ایشان داشتیم. در آن جلسه همه اعضای نهضت آزادی گفتند چون امام در پاریس هستند، رهبری جریان بر عهده آیتالله طالقانی است، صحیح نیست که ایشان بخواهند در چارچوب نهضت آزادی فعالیت کنند. ما آیتالله طالقانی را آزاد میگذاریم که جدا از نهضت آزادی رهبری جریان انقلاب را بر عهده بگیرند. این تصمیم نوشته و تصویب شد. بعدها برخی از افراد گفتند آیتالله طالقانی از نهضت آزادی جدا شده است. ایشان هم گفت خیر بنده استعفا ندادم و اگر قرار باشد عضو حزب، گروه و یا دستهای باشم باز هم نهضت آزادی است اما بنا به دلایلی من فعلاً مستقل عمل میکنم.
بعد از اینکه امیرانتظام در مقام سخنگوی دولت مسائلی را مطرح کرد از جمله اینکه انقلاب تمام شده و یا بعضی از سؤالات را میگفت بروید از روحانیون بپرسید، من و مهندس سحابی و عدهای از اعضای نهضت آزادی که مسئولیت اجرایی نداشتیم، خدمت آیتالله طالقانی رفتیم و گفتیم این سخنگو آنچنان که باید شایسته دولت موقت باشد، نیست. آیتالله طالقانی گفت شما بیانیه بدهید من هم تائید میکنم. ما بیانیهای دادیم و از مهندس بازرگان خواستیم سخنگو را عوض کند. مهندس بازرگان هم اعلام کرد که امیرانتظام و دکتر یزدی که هر دو در آمریکا بودند از دوستان سابق ما هم در نهضت مقاومت ملی و هم در نهضت آزادی هستند و لذا من از ایشان دفاع میکنم. البته ایشان را تغییر داد و به عنوان سفیر به اسکاندیناوی فرستاد و صادق طباطبایی سخنگو شد؛ بنابراین من فکر نمیکنم این مساله ارتباطی به امیرانتظام درباره اتهامات بعدی ایشان داشته باشد.
میگویند که اشتباه امام، انتخاب مهندس بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت بود. وقتی امام به مهندس بازرگان اصرار کردند که شما از نهضت آزادی استعفا بدهید تا من حکم نخستوزیری را به نام شما صادر کنم، مهندس بازرگان گفت من نه استعفا میدهم و نه نخستوزیری را میخواهم. آیتالله طالقانی میگوید من که دیدم کار به بنبست کشیده و کسی جز مهندس بازرگان نمیتواند اداره این کشور انقلابی را به دست گیرد، به امام گفتم نه شما اصرار کنید مهندس بازرگان از نهضت آزادی استعفا بدهد و نه ایشان اصرار به نخستوزیری داشته باشد. امام هم پذیرفت. مهندس بازرگان گفت پس اجاره بدهید که من استخاره کنم، امام گفتند همین حالا استخاره کنید، مهندس بازرگان هم که آدم رکی بود گفت عمر سعد هم به امام حسین یک شب فرصت داد. امام هم گفتند باشد فردا بگویید. مهندس هم در نهایت پیشنهاد را پذیرفت. ما در نامهای به مهندس بازرگان نوشتیم که خیالتان راحت باشد ما اعضای نهضت آزادی مسئولیتهای اجرایی را قبول نمیکنیم؛ در نهضت میمانیم تا هم نهضت حفظ شود و هم شما مستقل از نهضت آزادی نه با عنوان دولت نهضت آزادی به فعالیت بپردازید.
آقای سلیمینمین میگوید چرا نهضت آزادی از امیرانتظام دفاع نکرد؟ اتفاقاً ما از ایشان دفاع کردیم. دفاع ما نه از شخص امیرانتظام که از نهضت آزادی بود که اصلا این وصلهها به اعضایش نمیچسبد. آنها نه تنها جاسوس نیستند بلکه خدمتگزار این کشور هستند. ما عدهای بودیم که به دلیل مسائل داخلی نهضت آزادی از آن استعفا دادیم و دیگر در این مورد هیچ اظهارنظری نکردیم. حتی دانشجویان برای ما پیغام فرستادند که ما با آقای سحابی، دکتر حبیبی و جعفری کاری نداریم. ما هم گفتیم که جزئی از نهضت آزادی هستیم و هیچ تفاوتی نداریم؛ از شما گله داریم و آقای امیرانتظام را جاسوس نمیدانیم حتی انتظار اینکه محاکمه بشود تا این مساله روشن شود را هم نداشتیم. امیرانتظام که به عنوان سفیر ایران در اسکاندیناوی انتخاب شد، مهندس صباغیان جلسه تودیعی را برای ایشان در منزل خودش برگزار کرد، از بنده هم دعوت کرد که من هم رفتم. امیرانتظام و دکتر یزدی هم تشریف داشتند. به بنده سلام کردند من هم متوجه نشدم، امیرانتظام گلایه کرد که حالا دیگر جواب سلام ما را هم نمیدهید؟ یزدی گفت خب بله من و شما که ایران نبودیم تا بخواهند جواب سلام ما را بدهند. گفتم من متوجه نشدم و چنین جسارتی نمیکنم؛ سوابق آقایان را هم در نظر داریم، ما فقط گفتیم که شما برای سخنگویی دولت موقت در این شرایط مناسب نیستید وگرنه هیچ اتهامی در کار نبود.
در مورد انحلال مجلس خبرگان هم وقتی قانون اساسی آماده شد، جلسهای با شرکت اعضای شورای انقلاب در منزل آیتالله موسوی اردبیلی تشکیل شد. مهندس بازرگان میگفت همانطور که امام در حکم نخستوزیری من نوشتند، من باید مجلس مؤسسین تشکیل بدهم تا این قانون اساسی در آنجا مورد بررسی قرار بگیرد. هاشمی رفسنجانی خطاب به مهندس بازرگان گفت که اگر مجلس مؤسسین تشکیل شود حدود چهارصد یا پانصد آخوند میریزند و این قانون را خراب میکنند، بهتر است ما همینطوری قانون را به رفراندوم بگذاریم. اینها عین حرفهای آقای هاشمی رفسنجانی است. هاشمی رفسنجانی، دکتر بهشتی و موسوی اردبیلی خواستار این بودند. بازرگان اصرار میکرد طبق حکمی که من دارم مجلس مؤسسان باید باشد. آیتالله طالقانی پیشنهاد کرد که نه رفراندوم فوری و بدون بررسی و نه مجلس مؤسسان مورد نظر بازرگان. بیایید مجلسی متشکل از ۶۰ یا ۷۰ نفر از افراد خبره و قانوندان تشکیل بدهید تا آنها بررسی کنند. این پیشنهاد را به امام دادند و ایشان هم پذیرفتند. بعد از تشکیل مجلس خبرگان، حسن آیت و چند نفر دیگر گفتند حالا دیگر لیبرالها برای ما قانون مینویسند، نمیخواهیم. کل این قانون اساسی را کنار بگذارید، میخواهیم خودمان قانون را بنویسم که باقی ماجراها پیش آمد و آن مسائل درباره امیرانتظام مطرح شد.
منبع: تاریخ ایرانی/۸ مرداد ۹۷