متاسفانه مديراني كه خود را در مقام هدايتگري تعريف ميكنند و منزلتي بالاتر از مردم براي خود قائل هستند و گمان ميكنند كه مردم مومي هستند در دستان آنان كه بايد آنان را به شكل مطلوب و مورد نظر در آورند، قادر به استفاده از هيچ پژوهشي نيستند، زيرا آنان خود را در مقام درك و فهم دنيا و جامعه و مردم قرار نميدهند، بلكه آنان خود را در مقام بالاتر و هدايتگري و شكلدهنده به جامعه قرار ميدهند و اين از عهده پژوهش خارج است.
دیدارنیوز - عباس عبدي فعال سیاسی، اجتماعی در روزنامه اعتماد نوشت: چند روز پيش جلسهاي مجازي درباره آثار اجتماعي كرونا برگزار شد كه به عنوان مقدماتي جلسه مفيدي بود. در آن جلسه دغدغه مهم مديريت دولتي اين بود كه همه حرفها درست، حالا بايد چه كار كرد و راهحل چيست؟پس از آن هم ديدم كه وزير محترم بهداشت از ناكارآمدي پژوهشهاي دانشگاهي در ارايه راهحلهاي مناسب براي مقابله با كرونا و تبعات آن گلايه كرده است، هر چند معلوم نيست كه اين گلايه خطاب به چه كسي است؟ زيرا مسوول اصلي اين مساله در هر دستگاه دولتي، مقام عالي آن وزارت است. در اين يادداشت به چند نكته مرتبط با اين موضوع خواهم پرداخت. اولين نكته اين است كه پژوهش لزوما راهحل نميدهد. پژوهش در بهترين حالت كه درست انجام شود و مرتبط با موضوع و مساله باشد، اطلاعات خوب براي تصميمگيري ميدهد. مثل آزمايشگاه طبي است. پزشك برحسب تشخيصي كه از بيمار ميدهد، دستور انجام چند آزمايش را مينويسد. آزمايشگاه بايد آن آزمايشها را با دقت انجام دهد و نتايج را براي پزشك بفرستد. پزشك بر اساس مجموع دريافتهاي باليني خود از وضعيت بيمار و نتايج آزمايشها، دارو و درماني را تجويز ميكند. آزمايشگاه حق تجويز دارو را ندارد.حالا قضيه مديران ماست كه در مقام مديريت قرار گرفتهاند تا براي مسائل كشور راهحل دهند، نه آزمايشي را معين ميكنند و نه پاسخهاي آزمايش را ميخوانند و نه حتي بيمار را معاينه ميكنند، فقط ميخواهند يك كسي كه در بيرون نظام مديريتي است به نام پژوهشگر، يك پژوهشي انجام دهد و تمام راهحلها را هم براي آنان بنويسد و آنان هم مثل قرص ويتامين آن را بالا بيندازند و بعد بگويند كه ما موفق بوديم. چنين چيزي غير ممكن است و ناشي از نوعي سادهانديشي نسبت به هر دو جايگاه مديريت و پژوهش است. اگر كسي ميخواهد مديريت كند، اول بايد ببيند مسالهاش چيست؟ براي اين كار ميتواند سفارش تحقيق دهد، نه اينكه منتظر بنشيند و بگويد كه تحقيقات مسالهمحور براي او آورده شود! بعد بايد اين مساله را بشكافد، باز هم براي اين هدف ميتواند از پژوهشگران كمك بخواهد. در مرحله بعد با توجه به اهداف، امكانات و وضعيت مساله مورد نظر، راهبردي را براي حل آن و رسيدن به اهداف تعيين كند. در اين مرحله هم او ميتواند از پژوهشگران كمك بخواهد و در پايان او وظيفه اجراي اين راهبرد و سياستها را دارد. مدير ايراني در هيچ كدام از مراحل فوق هيچ مراجعهاي به پژوهشگران ندارد. ميخواهد مفت و مجاني براي او تحقيق آورده شود.
بعد هم كه پژوهش به دستش ميرسد چون قادر به استفاده از آن نيست آن را رد و مسخره ميكند و از همه مهمتر اينكه اصلا پژوهش به درد او نميخورد، چرا؟ توضيح ميدهم.براي آنكه از پژوهش استفاده كنيم، بايد بنيان سياستگذاريهايمان بر اصول معقول و علمي درستي بنا شود. اصولي كه قادر به هماهنگ كردن خود با يافتههاي علمي باشد. فرض كنيم كه يك نفر طرفدار اصول طب سنتي و اخلاط چهارگانه (دم، صفرا، سودا و بلغم) باشد، كدام پژوهش پزشكي نوين ميتواند به او كمك كند تا مشكلي را حل كند؟ يا فرض كنيد كه مسوول دولتي معتقد به نظرسنجي نباشد، خب، در اين صورت كدام نظرسنجي ميتواند به او كمك كند؟يا برخي از اصول و قوانين و مقررات و سياستها غيرقابل تغيير معرفي شوند، در اين صورت هيچ پژوهشي نميتواند به آنان كمك كند، زيرا پيشاپيش خود را از راهحلهاي علمي و دخل و تصرف در متغيرها محروم كردهاند.به علاوه اين انتظار غلطي است كه مديران با امكانات مادي و انساني فراوان و قدرت كافي، راهحلها را از يك پژوهشگر ميخواهند!! اگر چنين است، لطفا جاي خود را با ديگران عوض كنيد و برويد پژوهشگر شويد!نكته ديگري كه در سياستگذاري اجتماعي مهم است، تعريفي است كه سياستگذار از جايگاه خود ميكند. آيا او خود را در مقام پيامبري و هدايتگري مردم تعريف ميكند يا در مقام كارگزاري؟
متاسفانه مديراني كه خود را در مقام هدايتگري تعريف ميكنند و منزلتي بالاتر از مردم براي خود قائل هستند و گمان ميكنند كه مردم مومي هستند در دستان آنان كه بايد آنان را به شكل مطلوب و مورد نظر در آورند، قادر به استفاده از هيچ پژوهشي نيستند، زيرا آنان خود را در مقام درك و فهم دنيا و جامعه و مردم قرار نميدهند، بلكه آنان خود را در مقام بالاتر و هدايتگري و شكلدهنده به جامعه قرار ميدهند و اين از عهده پژوهش خارج است.
اين سياستگذاران آب در هاون ميكوبند و هر چه بيشتر براي شكل دادن مردم در قالب انسان تراز نوين ميكوشند، نتيجه معكوسي را خواهند گرفت و آخرين نكتهاي كه بايد گفت اين است كه سياستگذار بايد اعتماد به نفس داشته باشد. همه اطلاعات و آمار را براي استفاده پژوهشگران منتشر كند. نه مثل ما كه هر روز دريغ از ديروز و آمار و اطلاعات را با توجيهات ذليلانه محدود ميكنيم و بعد به پژوهشگران نق ميزنيم كه چرا پژوهش كاربردي در اختيار ما قرار نميدهيد.اگر به جامعه خود تعهد و اگر اندكي اعتماد به نفس داريم و اگر ترسي از برملا شدن عملكردهاي نادرست خود نداريم، همه اطلاعات و آمار مرگ و ميرهاي عادي و كرونايي را با تمام متغيرها در اختيار جامعه قرار دهيم، مطمئن باشيم راهبردهايي از آن بيرون خواهد آمد كه به كاهش مرگ و مير كمك كند. متاسفانه بايد گفت كه اين كار در مديريتهاي ضعيف انجام نخواهد شد.