حوادث آبان ۹۸ به دنبال گران شدن قیمت بنزین رخ داد و به سرعت سراسر کشور را درگیر کرد و البته عواقبی بسیار ناگوار داشت و به از دست رفتن جانها و آسیب دیدن بسیاری از مردم منجر شد. در سالگرد آن رخداد دیدار به سراغ تحلیلگران سیاسی و اجتماعی رفته است و از آنها پرسیده است که چرا جریانهای سیاسی توان و امکان نمایندگی کردن معترضان آبان ماه ۹۸ را نداشتند و کار این گونه به خیابان رسید و این که آینده تحولات به کدام سمت خواهد رفت.
دیدارنیوز ـ حامد سیاسیراد: آبان ۹۸ بود که تصمیم گران کردن نرخ بنزین آن هم به شکل یک شبه، بنزین بر آتش جامعه معترض زد تا ۲۶ استان کشور و بیش از ۱۰۰ شهر درگیر آشوبی گسترده و بسیار خونین شوند. ساعت ۲۳:۳۰ شب ۲۳ آبان بود که صداوسیما بیانیهای از تصمیم شورای اقتصادی سران سه قوه را قرائت کرد و اعلام کرد از نیم ساعت دیگر، نرخ هر لیتر بنزین ۲۰۰ درصد گران شده و از هزار تومان به ۳ هزار تومان افزایش مییابد. فردای آن روز و در حالی که سرما و برف و باران بسیاری از مناطق کشور را در بر گرفته بود، اعتراضات عمومی آغاز شد. از ابتدای صبح مردم با خاموش کردن اتومبیلهایشان در خیابان اعتراضاتی آرام را آغاز کردند. کمی بعد جادهها توسط مردم مسدود شد و با ورود نیروهای امنیتی و انتظامی، اعتراضات خشن شد و هنوز هوا تاریک نشده بود که به قدری درگیریها گسترده و عمیق شد که تصمیمگیران تصمیم به قطع اینترنت کشور بگیرند و ایران به مدت یک هفته از شبکه جهانی خارج شد. قطع اینترنت کارساز نبود.
دلیل ادعایی دولت برای گران کردن قیمت بنزین، عدم همخوانی آن با نرخ فوب خلیج فارس بود و اینکه ارزانی بنزین در ایران موجب بروز آسیب قاچاق سوخت میشود و همچنین وعده داد که مابهالتفاوت قیمت بنزین در قالب پرداخت کمک معیشتی به حساب مردم واریز خواهد شد. در عمل، اما پس از گذشت چند ماه از افزایش قیمت بنزین، نرخ ارز در کشور نزدیک به سه برابر افزایش پیدا کرد تا اندک تاثیر احتمالی این اقدام در بحث قاچاق سوخت هم خنثی شود و این مابهالتفاوت قیمت سابق و جدید هم به جیب مردم نیامد. با کمی دقت در وضع جامعه اما به نظر میرسد که این موارد مربوط به نرخ سوخت، یکی از عوامل حاشیهای در اعتراض عمومی جامعه نسبت به قوای حاکمه است.
در نگاهی تاریخی به اعتراضات عمومی در طی سه دهه گذشته میبینیم در هر دهه تنها یک بار نسلی از معترضان پا در خیابان گذاشتهاند و پس از فروکش کردن اعتراضات، حدود یک دهه دست از اعتراض گسترده خیابانی کشیدهاند. آبان ۹۸ اما در حالی پدید آمد که کمتر از دو سال قبل از آن و در دی ۱۳۹۶ هم اعتراضاتی گسترده در سطح بسیاری از شهرهای کشور رخ داده بود و از آن تاریخ تا آبان ۹۸ هم اعتراضاتی جسته و گریخته در خیابانهای مناطقی از کشور پیش آمده بود. در اعتراضات سراسری سال ۸۸ یا آنچه پیشتر از آن در سال ۷۸ شاهد بودیم، طبقه متوسط و مطالبات سیاسی محوریت داشت منتهی در چند سال اخیر طبقهای که به آن فرودست یا مستضعف گفته میشود و در واقع دهکهای پایین اقتصادی و معیشتی و حاشیهنشینان شهری به خیابان آمدند و محور مطالبات از جنس اقتصادی بود.
با رخ دادن اعتراضات ۹۸، برخی از مخالفین ساختار سیاسی حاکم چشم امیدی به این حرکت خیابانی داشتند تا جرقهای شود برای رخدادی از جنس انقلاب، برخی از تحلیلگران آن را به چشم جنبشی همهگیر مینگریستند و حتی در میان نیروهای اپوزسیون خارج از کشور رهبرانی برای آن میدیدند. عدهای دیگر آن را جنبشی بیسر و بدون رهبر قلمداد میکردند و آنگونه که آصف بیات میگوید، آن را ناجنبش میخواندند و بسیاری دیگر آن را شورش فرودستان قلمداد میکردند. امانالله قرایی مقدم، جامعهشناس، اتفاق آبان ۹۸ را از منظر جامعه شناسی، خیزش عمومی میداند. او معتقد است که در حال حاضر این نوع تحرکات رأس و رهبری ندارد، ولی بهمرور زمان و در صورت ادامه، از دل خود لیدری پیدا خواهد کرد. او به دیدار گفت: «آنچه در آبان رخ داد، از نظر جامعه شناسی یک خیزش اجتماعی بود. لویید وارنر، جامعه شناس و انسانشناس آمریکایی جامعه را به چند طبقه تقسیم میکند. طبقه بالای بالا، طبقه بالا، طبقه متوسط بالا، طبقه متوسط پایین، طبقه پایین و طبقه پایینِ پایین. در این خیزش، طبقات درگیر، طبقه پایین و طبقه پایین پایین بودند. رهبری معمولاً در جامعه توسط طبقه متوسط شکل میگیرد چرا که بنا به شرایط، این طبقه از درک و بینش بیشتری برخوردار است. در جامعه ما اما چنین رهبرانی وجود ندارند و اساساً اجازه داده نمیشود که رهبری به وجود بیاید که مورد وفاق طبقات محروم و فرودست باشد.
در اینگونه جوامع رهبری آرام و آرام و بر اثر تکرار و تکرار به وجود میآید و مورد تأیید معترضین و خیزشگران قرار میگیرد. گستره اعتراضات آبان بیش از صد شهر بود، اما هیچ کدام از این شهرها نمایندهای را نمیشناخت. رهبری یک قشر طبقه باید به تدریج با مردم حرکت کند و در اعتراضات آنها شرکت کند و به قول ویلفردو پارتو، جامعهشناس ایتالیایی، از میان شیر بجوشد و خامه آن بالا بیاید. انقلاب روسیه از ۱۹۰۵ شروع شد و در ۱۹۱۷ به نتیجه رسید و کسانی مانند لنین و تروتسکی طی این مدت پیدا شدند. در کوبا هم همینطور بود و در نیکاراگوئه. لخ والسا در لهستان کارگر کشتیسازی بود و طول کشید تا به جایگاه رهبری رسید. این روند از خارج از کشور رخ نمیدهد و برای مثال این ادعا که امثال رضا پهلوی بر چنین خیزشهایی تأثیرگذارند صحیح نیست. فرد باید در میان توده مردم آبدیده شود و بعد کم کم پذیرفته شود. اقشار متوسط بالا ترسو هستند و طبقات بالاتر هم ذینفعاند و نمیآیند خود را به خطر بیاندازند اما خیزش پرولتاریا بسیار خطرناک است.»
در یک بررسی تاریخی و نیز با نگاهی به حال حاضر فضای سیاسی ایران میبینیم با وجود تمام محدودیتهای موجود در این فضا یک تکثر حداقلی در بین گروههای سیاسی دیده میشود، اما با نگاهی به نوع مواجهه جریانات سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا با وقایع آبان ۹۸، میبینیم که جماعت گستردهای که در این رویداد به خیابان آمدند توسط هیچ یک از گروههای سیاسی نمایندگی نمیشوند. فیاض زاهد، تحلیلگر سیاسی معتقد است اساساً جنس این اعتراضات با خاستگاه گروهها و جریانات سیاسی درون کشور تفاوت دارد. او در گفتگو با دیدار در همین رابطه گفت: «خاستگاه احزاب و گروههای سیاسی در ایران عمدتاً از طبقه متوسط شهری است. در صورتی که حجم گسترده و متمرکز اعتراضات سال ۹۸ از حاشیه بیرون آمد و متأسفانه، درست یا غلط شاید این گروههای کارگری باید باشند که این نیروهای اجتماعی را در قالب سندیکاها و اتحادیهها جذب کنند و چون متأسفانه چنین سازوکاری هم در نظام سیاسی ایران شناخته شده نیست، آن جمعیت بی سر میماند. تشکیلاتی مثل حزب اسلامی کار و خانه کارگر هم در واقع به نحوی شبه حزب طرفدار و مدافع حقوق کارگران هستند و همه نیروهای حاشیهای و رانده شده را نمیتوانند به خود جذب کنند. ویژگی سوم جنبشها و شورشهای حاشیه نشین این است که بیش از آن که دغدغههای روشن سیاسی داشته باشد، غم نان و معیشت دارد و به همین دلیل پرخاشگر، عصبانی و غیر مسالمتجو است. نکته دیگر هم مربوط به نوع مواجهه با این اعتراضات و رفتار ناصواب و نادرست پلیس و نیروهای امنیتی با چنین رویدادهایی مثل آنچه در ۹۸ یا ۹۶ رخ داد است. این نوع مواجهه به سرعت همه اعتراضات و همه جنبشها و همه شورشهای اجتماعی را تبدیل به یک مسئله امنیتی میکند و برای کنترل امنیت آن را تبدیل به یک غده سرطانی بلند مدت میکند و آثار فوق امنیتی ایجاد میکند و به قول دیالکتیک هگلی، به ضد خودش بدل میشود. جوری با این اعتراضات برخورد شد که آن به نقطه عطفی تبدیل شد و من فکر نمیکنم کینهای که در سطح جامعه و در میان گروههای حاشیهنشین و میان این خانوادهها ایجاد کرد به این راحتی زدوده شود. کافی است در سالگرد این اتفاقات به شبکههای برون مرزی نگاهی بیاندازیم و به فضاسازیهایی که صورت میگیرد دقت کنیم. در ۱۵ خرداد ۴۲ تعدادی در حمایت از امام (ره) به خیابان آمدند و سرکوب شدند، ۱۵ سال بعد زخم آن خود را باز کرد. اینطور نیست که وقتی چیزی سرکوب میشود و روی آن خاک ریخته میشود برای همیشه پنهان بماند. به نظر من ما به یک بازبینی جدی در برخورد با چنین پدیدههایی نیازمند هستیم ضمن اینکه به دلیل تحریم و به دلیل نوع سیاستهایی که اتخاذ میکنیم احتمال اینکه مجدداً شاهد چنین بلواهایی باشیم زیاد است و نحوه تعامل ساختار امنیتی و نظامی و انتظامی به نظر من نیازمند یک بازنگری جدی در این زمینه است.»
پروانه سلحشوری، فعال سیاسی اصلاحطلب هم در همین رابطه با دیدار گفتگو کرد. او نیز به مانند زاهد، جنس طبقاتی معترضان آبان ۹۸ را با جنس گروههای سیاسی درون کشور متفاوت قلمداد کرد. سلحشوری معتقد است که اصلاحطلبان همیشه در درک طبقه فرودست کمتوان بودهاند و اصولگرایان هم اگرچه همواره ادعای فهم این طبقه را داشتهاند و اصولاً این طبقه فرودست بوده است که بخش عمده سبد رأی آنها را تشکیل میداده، اما حالا از آنها فاصلهای اساسی گرفتهاند. سلحشوری به دیدار گفت: «خاستگاه اتفاقات آبان ۹۸ و همچنین دی ۹۶، به طور میانگین از طبقه فرودست ما بود. این طبقه بود که به اعتراض پرداخت و این اعتراض هم بیشتر بنیان اقتصادی داشت، اگرچه که برخی گروههای سیاسی، به خصوص گروههای خارج از کشور خواستند از آن بهرهبرداریهای خاص بکنند، ولی پایه اصلی آن بحث اقتصادی بود. از سوی دیگر همیشه، چه پیش و چه بعد از انقلاب، نمایندگی گروههای ضعیفتر جامعه از نظر اقتصادی را خود حاکمیت بر عهده داشت، از آنها به عنوان مستضعفین یاد میکرد و آنها را پشتوانه رأی خود میدانست. ما بارها شنیده بودیم که، چون برخی افراد عضو کمیته امداد هستند و به ناچار از این نهاد مقرری دریافت میکنند، هنگام رأی دادن هم لاجرم به کاندیداهای نزدیک به هسته سخت قدرت رأی میدهند و با تهدیدهایی مواجهاند که اگر رأی ندهید مقرریتان قطع میشود و این گروهها در فشار قرار میگرفتند به ناچار شرکت میکردند. اما چیزی که در این دو سال پشت سر هم رخ داد این بود که مردم از آن میزان بریدند، چرا که چنین عایدیای به کارشان نمیآمد و جوابگوی فشار زندگی نبود. از سویی ما بنزین ارزانتری نسبت به سایر کشورهای منطقه داریم چرا که ارزش پول کمتری هم داریم و این موجب بروز پدیده قاچاق میشود و از سوی دیگر برخی اقتصاددانها مطرح میکنند که بیشترین بهره از ارزانی قیمت بنزین را طبقات مرفهتر میبرند، اما چیزی که مغفول ماند این بود که اثر تورمیای که گرانی بنزین همیشه داشته است، به شدت تأثیر خود را بر گروههای کمتر توانمند میزند. آنها برای معیشت و درمان و کرایهخانهشان گرفتار مشکل میشوند. در رابطه با نمایندگی این گروهها باید گفت اصلاحطلبان همیشه نماینده گروههای متوسط فرهنگی ما بودهاند و هنوز هم تا حدودی هستند. درک اتفاقاتی که در دل طبقات ضعیفتر ما رخ میدهد توسط طبقه متوسطی که وضعیت خوبی داشت و بیشتر نخبگان اصلاحات را تشکیل میداد کار دشواری است. ضعف اصلاحطلبان عدم برقراری ارتباط با کف جامعه بوده است. اصولگرایان هم که همیشه داعیه این درک را داشتهاند، از دوره احمدینژاد به این سو، به قدری در مباحث اقتصادی گرفتار شدهاند که نمیتوانند دیگر نمایندگی کنند. در نهایت، اما این طبقه را باید گروهها و سندیکاهای کارگری حمایت کنند. ما میبینیم در کشورهای دیگر احزاب سوسیالیست و کارگری هستند که این قشر را در بر میگیرند. متأسفانه چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب سندیکاهای کارگری مؤثر ایجاد نشد. ما در جریان کارگران هفتتپه میبینیم که صدای این قشر کماکان وجود دارد، اما ناچیز است و مثل جرقه میماند و آنها توان این را ندارند که با حاکمیت و حتی با سطوح پایینتر برای دستیابی به حقوق این قشر و این طبقه چانهزنی کنند. این طبقه در کف هرم هر روز گستردهتر میشود، به نحوی که بخش زیادی از طبقه متوسط پایین ما به کف هرم رسیدهاند و طبقه متوسط رو به بالا هم نزول کرده است و به تبع شرایط فرهنگی و اجتماعی هم نزول کرده است چرا که بر اساس هرم مازلو، انسان ابتدا به سراغ تأمین نیازهای اولیه میرود و بعد میرود سراغ مباحثی که به خود شکوفایی منجر میشود. هر چه این ریزش به پایین در طبقه متوسط ما بیشتر باشد، گروههای اصلاحطلب کمتر میتوانند مردم را نمایندگی کنند و مردم هم کمتر میتوانند با آنها ارتباط بگیرند و یکی از دلایلی که در انتخابات اسفند ۹۸ کمتر شاهد مشارکت مردمی بودیم همین است. این بینمایندگی باعث شده آسیبهایی که به این گروه از مردم وارد میشود بیشتر باشد، چرا که اگر آنها نمایندهای داشتند چنین برخود شدیدی با آنها نمیشود و کسی بود که صدای آنها را بشنود. حتی در سطح بینالملل هم صدای این قشر به خوبی شنیده نمیشود و این درد آور است. چیزی که به نظر من عجیب میآید این است که میبینیم حالا اصولگرایان تندرو داعیه حمایت از مردم را دارند و به دولت حمله میکنند، در حالی که در اتفاقات آبان ۹۸ اکثراً سکوت کرده بودند و آنهایی که به خیابان آمدند را شورشی و اغتشاشگر میخواندند.»
پس از وقایع آبان ۹۸، توجه به گفتمان عدالت در بین هر دو گروه اصولگرا و اصلاحطلب بیشتر شد. طی یک سال گذشته در سخنان آقای خاتمی بارها تأکید بر مفهوم عدالت را شنیدهایم و نیز در برخی اظهارنظرها از سوی تعدادی از فعالین این جریان شنیدهایم که باید مفهوم عدالت محور مرکزی گفتمان اصلاحطلبی قرار گیرد. در میان اصولگرایان هم جریانی که خود را عدالتخواه مینامد، صدایی بلندتر از قبل یافته و به نظر میرسد که هر دو جریان به دنبال این هستند که بتوانند به نوعی به طبقه فرودست و قشر معترض نزدیک شوند.
فیاض زاهد معتقد است که با توجه به معیوب بودن نظام بازتوزیع ثروت در کشور، توجه به گفتمان عدالت الزام است، ولی پیشنیاز نیل به عدالت، نیل به آزادی است. او به دیدار از تبار جریانات اصلاحطلب و اصولگرا گفت و ادامه داد: «ما در تاریخ پویشهای بشری، به خصوص در ۲۰۰ سال گذشته، دو گفتمان بسیار برجسته داشتهایم. یکی عدالت است و دیگری آزادی. با توجه به جغرافیا و خاستگاه و مبانی نظری و پشتوانه تاریخی اجتماعی سرزمین مورد بحث، هر کدام از اینها برجستهتر میشود. برای مثال وقتی در دوره کلاسیک مفهوم عدالت مطرح میشود، احزاب سوسیالیستی و در حالت رادیکال و اکستریم آن، احزاب کمونیستی خود را مدافعان آن نگرش مینگریستند. وقتی که در رابطه با آزادی سخن میرفت معمولاً گروههای لیبرال و گروههایی که از نظر اقتصادی به بازار آزاد و به جهان غرب نزدیک بودند آن را نمایندگی میکردند. در ایران عموم اصلاحطلبان خاستگاه چپ خط امامی دارند و بیشتر تحت تأثیر ادبیات سوسیالیستی بودند. عموم احزاب اصلاحطلبی که بعد از انقلاب به وجود آمدند هم گرایشات سوسیال دموکراسی دارند. شاید تنها گروهی که در بین اصلاحطلبان از ابتدا گرایشات لیبرالی را نمایندگی میکرد، نهضت آزادی بود که در آن هم به دلیل همین تمایلات تاریخی گروهی به رهبری مهندس سحابی انشعاب کردند و گروه ملی مذهبی را راه انداختند و در کنار آنها هم دکتر پیمان با گروه مسلمانان مبارز بودند که گرایشات سوسیال دموکراسی داشتند و عدالت برای آنها نسبت به آزادی ترجیح داشت. من در آثاری که نوشتم و کارهایی که دنبال میکنم بر این باورم که شما در جوامعی که نتوانید آزادی را تأمین کنید، از تحقق عدالت هم فرو خواهید ماند چون تحقق عدالت منوط به شفافیت در عرصه سیاسی، محدود کردن رانت، ایجاد یک نظام شفاف، رقابتی و مبتنی بر رقابت آزاد و منصفانه سیاسی است که این اتفاقاً در حوزه مفاهیم آزادی تعریف میشود. وقتی دوره آقای خاتمی تمام شد این سؤال مطرح شد که آیا سازمان برنامه و بودجه و مجموع نهادهای اقتصادی دولت به حاشیهنشینها توجه جدی کرده بودند یا نه! چرا که اصلاً انتظار نداشتند که پس از دولت مترقی آقای خاتمی، دولت عوامگرا و مبتنی بر شعار عدالت -اصیل یا غیر اصیل- به رهبری احمدینژاد به قدرت برسد؛ لذا برای اصلاحطلبان در قبل از پایان دولت آقای خاتمی و در جبهه مشارکت، اگرچه در دورانی مفهوم توسعه سیاسی و مفهوم گفتمان آزادی برجسته بود، اما کُنه حزب مشارکت سوسیالیست بود و در کنار آن مجاهدین انقلاب هم همین بود و حتی امروز حزب اتحاد ملت هم همین رویه را دنبال میکند و حزب اعتماد ملی آقای کروبی هم سوسیال دموکرات به حساب میآید. از همه اینها بالاتر، مهندس میرحسین موسوی و همسرشان، خانم رهنورد هم تا قبل از اینکه وارد کمپین بشوند خاستگاه سوسیال دموکراسی داشتند در نتیجه برخی از تحولاتی که در طول کمپین انتخاباتی دچار آن شد، مفاهیمی مثل حقوق بشر، محیطزیست، مسئله زنان، حقوق اقلیتها و مسائل حاشیهنشینها هم به آن اضافه شد. پس اصلاحطلبان که عموماً هم به مسئله آزادی فردی و هم به مسئله رقابت آزاد سیاسی و هم به مسئله حقوق بشر و هم مسئله توسعه سیاسی علاقهمندند، معنایش این نیست چشمشان را بر روی بازتوزیع نظام ثروت، تأمین اجتماعی و یا ایجاد مؤسسات حمایتی بسته باشند و به همین جهت در سوسیال دموکراسی طبقهبندی میشوند، مثل آنچه که بعد از دولت رفاه در انگلستان بوده است. آنها در رویاهایشان علاقهمندند که شبیه آنچه که در فنلاند یا سوئد شکل گرفته را پدید آورند. این که چقدر با موجبات تاریخی، جغرافیایی و سرزمینی ما سازگار است، اما موضوع دیگری است. در میان اصولگرایان جدید هم چنین نگرش عدالتخواهانهای وجود دارد، ولی از آنجایی که آنها نمیتوانند زمینههای یک نظارت شفاف را فراهم کنند، به مشکل میخورند. مثل داستان املاک نجومی. یک زمانی به شوخی میگفتند که مشکل اصلاحطلبان این است که غربزدهاند و مشکل اصولگرایان این است که در میان آنها آدم سالم از نظر اقتصادی کم است. نتیجتاً از آنجایی که فقر در ایران گسترش فراوانی پیدا کرده، عمده دهکهای اجتماعی زیر خط فقر رفتهاند و نظام بازتوزیع ثروت معیوب است، لذا هیچ جریان سیاسیای نمیتواند نسبت به مسئله عدالت بیتفاوت باشد.»
پروانه سلحشوری اما پیشنیاز پیگیری گفتمان عدالت را دستیابی به اعتماد عمومی میداند. سلحشوری معتقد است که دو گروه سیاسی اصلی درون کشور ایران در کسب اعتماد عمومی ناتوان بودهاند. او در گفتگو با دیدار ادامه داد: «پیشنیاز پیشبرد عدالت توسط گروههای سیاسی، بحث اعتماد عمومی است. آیا مردم به گفتمان گروههایی که بحث عدالت را مطرح میکنند، باور دارند؟ آیا وقتی مفهوم عدالت به کار میرود، چه توسط اصلاحطلبان و چه توسط اصولگرایان، آن مکانیسمهایی که برای اجرای عدالت لازم است موجود است؟ به صراحت میگویم، آنچیزی که میدانیم این است که چه اصولگرایان و چه اصلاحطلبان، چون خود از رانت برخوردار بودهاند نمیتوانند اعتمادسازی کنند. اصولاً طبقه متوسط بیشتر از طبقه فرودست برخوردار است. گروههای سیاسی رانت را به قانون بدل کردهاند. ما عدالت را در سطح کشورمان به حاشیه بردهایم، چون قوانین ما با این مفهوم همخوان نیست. چطور میتوان عدالت را اجرا کرد وقتی اینقدر سهمیه در دانشگاهها وجود دارد که اقشار عادی از داشتن کرسی دانشگاهی که محق آن هستند محروم میشوند و همین یکی از دلایل مهاجرت است. در دست گروههای سیاسی موجود اصولاً عدالتی وجود ندارد. وقتی کسانی که داعیهدار عدالت هستند از قوانین تبعیضآمیزی برخوردار میشوند چطور مردم میتوانند اعتماد کنند؟ برای مردم تا زمانی که اعتماد ایجاد نشود طرح مفهوم عدالت بیاثر است. ما دیدیم که این مفهوم مطرح شد، ولی در مردم اثری نداشت. اصلاحطلبان دیر به این مفهوم پی بردند. اصولگرایان هم اگرچه از آن استفاده میکردند و مثلاً عدالت یکی از واژگان همیشگی احمدینژاد بود، اما دیدیم که غیر از حلقه نزدیک خود او که بسیار برخوردار بودند چطور با آحاد مردم برخورد میشد.»
امانالله قرایی مقدم هم نظری شبیه به سلحشوری دارد. او میگوید روند رفتاری این دو جریان، امکان نمایندگی طبقه معترض پاییندست جامعه را از آنها گرفته و فرد یا جریانی که بتواند آنها را نمایندگی کند، با استمرار این نوع اعتراضات، از دل خود معترضین پدیدار میشود. او صحبتش با دیدار را اینگونه ادامه داد: «جامعه گروههای سیاسی فعلی را قبول نمیکند. تجربه چهل ساله آنها مطلوب مردم نیست. شعار دی ۹۶ «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» بود. آقای خاتمی یا احمدینژاد در کنار مردم نیستند و حتی آقای موسوی هم به هر صورت حالا در خانهاش نشسته است. این که از توسعه عدالت گفته شود کسی باور نمیکند. قول و عمل این افراد متفاوت است. اینها چیزی برای مردم به ارمغان نیاوردند. باید به قول مارکس، خودآگاهی طبقاتی به وجود آید. درست است که مارکس میگوید اقتصاد پایه است، اما میگوید قبل از آن باید طبقه اجتماعی پرولتر به آگاهی برسد، اما به هر حال دی ۹۶ و آبان ۹۸ از این منظر خطرناک است که طبقه پرولتر فعال شده است. تغییرات بنیادین همیشه از پایین شکل میگیرد.»