دیدارنیوز ـ محکوم شدن انسانها به اعدام تحت تاثیر هر جرمی که باشد، اثرات زیانبار آن تا سالهای سال بر روح و روان اعضای خانواده فرد باقی میماند. در وجود بازماندگان «خاطره تلخ اعدام» شبیه یک دمل چرکین هر آن از راه میرسد و دهان باز میکند. چنان اثر بخش که روال زندگیِ عادی را مختل و از کار میاندازد. بنا به همین دلیل و دهها دلیل دیگر از جمله توجه به پیامد بازدارنده جرم در بسیاری از کشورها حکم خشن اعدام کنار گذاشته شده و قُضات براساس قانونِ به روز شده مجرمان را به شیوههای دیگری تنبیه میکنند. اما در کشور ما اجرای حکم اعدام بسیار فعال است و مجرمان زیادی از حوزههای گوناگون به این شیوه مجازات میشوند.
مفسدان اقتصادی، مجرمان امنیتی، اشرار، محارب، معاند، افراد عادی (که در یک نزاع و درگیریِ ناخواسته مرتکب قتل شدهاند) جملگی شاهد بودهایم که با حکم اعدام حیات خودشان را از دست دادهاند؛ و فرصت اصلاح، جبران و زندگیِ دوباره برایشان از کف رفته است. جرایم سنگین بالا که مدعی العموم به آنها ورود میکند ماهیت پیچیدهای دارد که در بحث حاضر نمیگنجد. مورد بحث ما گزینه آخری است، یعنی جایی که معمولاً افراد عامی مرتکب قتل میشوند، موردی که همیشه در بطن جامعه برجسته شده و واکنشهای زیادی را در سطح عمومی به همراه داشته است. ماجرای امین و آرمان هم از همین جنس است. دو جوانی که سا لهای سال در انتظار اجرای حکم یا کسب رضایت، زندگیِ معلقِ سرتاسر پر محنت و دردی را پشت میلههای زندان سپری کردند که در نهایت فرصت زندگی برای یکی مهیا و دیگری از دست رفت.
تلاش نگارنده بر این است که در این یادداشت؛ عوامل بیرونی تاثیرگذار را در مجاب کردن اولیای دم برای گرفتن رضایت بررسی کند تا مشخص شود پول و پشتوانه (قدرت) چقدر میتواند در این قضایا مثمر ثمر باشد.
آرمان چطور مرتکب قتل شد؟
اواخر سال ۹۲ آرمان در یک سفر خانوادگی به ترکیه با دختری به نام غزاله آشنا میشود و با در جریان قرار گرفتن هر دو خانواده آرمان از غزاله نامزدی میکند، اما پس از مدت کوتاهی رابطه آنها شکراب میشود. در آخرین ملاقات آرمان طی تماسی غزاله را به منزل فرا میخواند و پس از درگیریهای لفظی او را با میله بارفیکس به قتل میرساند. سپس جسد او را (طبق اقرار خود) در یک چمدان بزرگ قرار داده و بیرون از خانه درون سطل زباله میاندازد. چک کردن دوربینها، آزمایش خون بجامانده بر روی میله و مطابقت آن با DNA مقتول و اعتراف قاتل بر چنین قتل فجیعی صحه میگذارد. اما نکته پرابهام ماجرا این است که هیچگاه جسدی پیدا نمیشود. با بازبینیِ دوربینها مشخص میشود گرچه گوشهای از چمدان خونی است، ولی امکان اینکه جسد درونش نباشد تقویت میشود، زیرا حمل چمدان توسط قاتل غیرطبیعی مینماید. ضمن اینکه سوپوران شهرداری در هنگام جابجا کردن زبالهها هرگز به جسدی بر نمیخورند. با کنترل تلفن همراه قاتل مشخص میشود او با پزشک خانوادگیشان تماسهای مکرری داشته و مشاوره دریافت کرده است. از قرار معلوم و احتمال فراوان (که قطعیت پیدا نکرد) جسد غزاله پس از به قتل رسیدن به شکلی نظیر ذوب کردن داخل اسید معدوم میشود تا اثری از او باقی نماند. یکی از مواردی که حکم قصاص نقض میشود عدم رویت جسد است و پافشاریِ وکلای آرمان هم بر همین مبنا بوده است که البته در نهایت بی نتیجه میماند. با ادلههای فراوان ارتکاب قتل توسط آرمان محرز میشود و حکم قصاص او پس از کش و قوسهای فراوان توسط دیوان عالی کشور تایید میشود.
ماجرای ارتکاب قتل امین چگونه بود؟
امین گراوند معروف به پنگول را کسی نمیشناخت و زمانی عدهی معدودی از ماجرای او باخبر شدند که احمد زیدآبادی چهرهی سرشناس سیاسی یادداشتی را با عنوان «پنگول را اعدام نکنید» در کانال تلگرامی خود منتشر کرد. خلاصه یادداشت چنین است. «… پنگول آن طور که خود روایت میکند از محیط عشایری اطراف پلدختر برای کار به تهران مهاجرت میکند. یک روز در میانه کار در بلندای چارچوب فلزی ساختمان بین او و همکارِ همولایتیاش دعوایی رخ میدهد. همولایتیاش به سمت پنگول آجر پرتاب میکند و پنگول هم در تلافی با تکهای میلگرد قد پایِ او را نشانه میرود و همین باعث سقوطش به درون کانال آسانسور میشود. صحبتهای ضدونقیض او در بازجویی باعث میشود پنگول مجرم شناخته شود و به قصاص نفس محکوم گردد…» در پایان زیدآبادی از سید ابراهیم رئیسی میخواهد اگر امکان دارد در حکم امین گراوند تجدیدنظر شود. چرا که قریب به ۱۳ سال در حبس به سر برده است. زیدآبادی تنها به این درخواست اکتفا نمیکند. پس از چند روز یادداشت دیگری با این محتوا انتشار میدهد. «… من امروز موفق شدم در رابطه با پرونده امین گراوند با برادر شادروان دهوَر (مقتول) تلفنی مفصل گفتگو کنم… من حال و روز پنگول در زندان و نحوهی حبس کشیدن او را برای آقای دهور تشریح کردم و از او خواستم که نه بر اثر فشارهای روانی ناشی از تلاشهای دیگران برای گذشت، بلکه به اختیار و انتخاب خود، گذشت و بخشش را بر انتقام و قصاص ترجیح دهد… هر گونه تصمیم دراین باره، اما نهایتاً به وی و خانواده ایشان مربوط میشود…» و پس از گذشت چند روز زیدآبادی در یادداشت سوم چنین مینویسد. «… آنطور که من امروز مطلع شدم خانواده مرحوم دهوَر فعلاً از اجرای حکم اعدام صرف نظر کردند و مهلتی سه ماهه دادند… خداوند به آنها جزای خیر و آرامش دهد.»
و، اما روایت چهارم با این تیتر تلخ پنگول قصاص شد به پایان میرسد. «تلاشی که چند ماه پیش برای نجات پنگول – امین گراوند – از قصاص صورت دادم، نهایتاً نتیجه نداد و گویا او به چوبهی دار سپرده شد…»
تفسیر و تحلیل ماجر:
در کشور ما قوانین زیادی وجود دارد که باید اصلاح و مورد بازبینیِ جدی قرار بگیرند. نه تنها قانون جزا و جرم شناسی بلکه مادر همهی قوانین یعنی قانون اساسی. به طور کلی قوانین باید به گونهای تغییر کنند که با شرایط امروز جامعه و همینطور عرف بین الملل سازگاریِ منطقی داشته باشد. تا اکثریتِ مطلق جامعه آن قوانین را قبول نمایند. با قبول داشتن، پایبندی به آن هم میسر میشود اینگونه است که قانون رفته رفته مشروعزا میشود. وقتی حکمهایی نظیر اعدام اجرا میشود. بخش اعظمی از مردم جامعه واکنشهای شدیدی بروز میدهند. شاید به این دلیل باشد که مخالفان زیادی دارد و مورد قبول اکثریت آحاد جامعه نیست. تصمیم اجرای حکم در دراز مدت، اطلاعرسانیها در سطح وسیع، چانهزنیها با اولیای دم، فرصت دادن دوباره پای چوبهیدار، پیشنهاد مالی به خانواده مقتول و اقدامهایی از این قبیل برای جلب رضایت همگی نشان از آن دارد که لااقل در این مورد خاص راه بهتری هم برای مجازات کردن فرد خاطی وجود دارد! حال طبق قانون موجود اگر برای شخص محکوم، چنین اطلاعرسانیهایی صورت نگیرد و شست عفو بینالملل خبردار نشود تا نظر اولیای دم را برای رضایت جلب کند شانس قصاص آن شخص زیاد است و عکس آن هم صادق است. دقیقاً ماحصل دو ماجرایی که شرح دادم چنین بود.
جزئیات و واکنشها:
آرمان و غزاله هر دو از طبقه مرفه جامعه بودند. مادر آرمان پزشک بود و در یک سناریو از پیش تعیین شده بین (خود، فرزند و موکل) از ابتدا تا انتهای ماجرا در جهت انکار قتل برآمدند. از زمان دستگیری آرمان پدرش تلاشهای فراوانی برای رسانهای کردن این موضوع مینماید و در طول شش سال دوران محکومیت به دفعات روزنامههایی نظیر شرق، اعتماد، شهروند، آرمان، همشهری و… اخبار او را پوشش میدهند؛ و رسانه احسان علیخانی جنبه مثبت کار را (نظیر اینکه آرمان در زندان از دانشگاه علامه فوق لیسانس گرفته) به دست میگیرد. با نزدیک شدن به اجرای حکم پای رسانهها و موسسات غربی نظیر بی بی سی و عفو بینالملل به میان کشیده میشود. اما این فقط بخشی از ماجرا است. کاربران و سلبریتیها در فضای مجازی بی آنکه درک کامل و درستی از وضعیت و کلیت ماجرا داشته باشند یکطرفه به قاضی میروند و با ادبیاتی نامناسب خواستار تبرئه آرمان میشوند. ناهید شکوهی (مادر غزاله) میگوید: «وقتی مجید مجیدی، پرویز پرستویی و سایر دوستانشان برای رضایت گرفتن آمدند به آنها گفتم آیا شما میدانید خانواده آرمان طی این شش سال یکبار هم برای گرفتن رضایت به درب منزل ما نیامده اند! من اشک مادر آرمان را تازه روز یکشنبه (هنگام بردن او به قرنطینه-برای اجرای حکم-) دیده ام.»
در میان این هجمهها یکی از فعالان توئیتریِ شناخته شده به عذر بدتر از گناه متوسل میشود و توئیت میکند «… ۲ قاضی از ۳ قاضی پرونده دچار تردید شدهاند و شبهات شرعی و قانونی حکم نیاز به بررسی مجدد دارد…» خانم شکوهی قویاً چنین شبهاتی را رد میکند و میگوید حکم قصاص سه بار به دیوان عالی کشور رفت و هر سه بار تایید شد. همچنین متذکر میشود افراد باطرح چنین موضوعات نادرستی اعتبار دستگاه قضا را زیر سوال برده اند. به دور از میثاقنامه روزنامهنگاری است برای کسانی که از راه غلط به دنبال رسیدن به نتیجه درست هستند. پس چه فرقی کرد با جمله معروف که میگوید «هدف وسیله را توجیه میکند».
این نمونه رفتارها را مقایسه کنید با جملهای که زیدآبادی در خصوص امین مینویسد. «… دخالت من در این ماجرا، صرفاً درخواست بخشش از سوی خانواده مرحوم دهور از روی اختیار و آرامش و طیب خاطر است و بس! باشد که خداوند روح جوان مقتول آنها را آرامش ابدی بخشد و آلام خانواده داغدیدهشان را برای همیشه التیام دهد.» زیدآبادی برای جلوگیری از اعدام، به درخواست بخشش از سوی اولیای دم متوسل میشود. شاید شخصا با قانون حکم قصاص مخالفتی داشته باشد. اما در شرایط حاضر احکام قضات را (که طبق قانون عمل کردهاند) زیر سوال نمیبرد. طرح هر مسلئه دیگری در این خصوص یعنی «بی عدالتی» در حق طرف مقابل. با اینکه زیدآبادی درخواست منصفانهای داشت، اما در سطح جامعه (برخلاف ماجرای آرمان) چندان برجسته نشد. شاید به این دلیل که امین در بیرون کسی را نداشت که از راههای گوناگون برای بخششاش وارد مذاکره شود. زیدآبادی در موردش مینویسد. «… به واقع پنگول کارگر سادهی زحمت کشِ بی کس و کار و فقیر و بی نوایی است که هیچ اذیت و آزاری ندارد. در تمام دوران زندان ۱۳سالهاش حتی یکبار کسی به ملاقاتی او نرفته و من نمیدانم که آیا اصلا خانوادهای دارد؟ و اگر دارد در کدام نقطهی این سرزمین زندگی میکنند! … در تمام این دنیا اگر کسی قابل ترحم و دلسوزی باشد در درجه اول همین پنگول است! (هر اهل خیر و صاحبِ رحم و انصافی، هر کمکی از دستش برمیآید، خواهش میکنم از او دریغ نکند. از من به عنوان هم سلولی سابق پنگول، بدبختانه همین مقدار بیشتر برنمی آید.)»
اصلاح و تربیت هدف اصلی مجازات میباشد، در بسیاری از کشورها دوران مجازاتهای سنتی و خشن منسوخ شده و نظامهای رویِ کار آمده قوانین نوین کیفریِ بهتری را جایگزین کرده اند. قوانینی که حمایت جامعه از فرد را ممکن میسازد.
در اروپا کسی که مرتکب قتل میشود طبق قانون پس از ۲۰ الی۲۵ سال حبس آزاد میشود. قطعا پس از این همه سال آن شخص به آدم دیگری تبدیل میشود. البته در اینجا این حرف ناگفته نماند که خانواده دهور روایت دیگری از موضوع قتل داشتند. آنها مدعی بودند پنگول به طمع۱۵۰هزار تومان پول همکار خود را با خونسردی کشته و جسدش را پنهان کرده. با این وجود هدف اگر اصلاح باشد و پیشگیری از پیامدهای وقوع جرم، راهش اعدام نیست. زیرا آمارها نشان میدهد اعدامها در کشور ما پیامد پیشگیرانهای نداشتهاند. اما با حبسهای طولانی فرصت جبران وجود دارد و آدمها تغییر میکنند. امین دو/سوم راه را رفته بود و با ۱۴ سال حبس به آدم دیگری تبدیل شده بود. زیدآبادی که از نزدیک تجربه چند سال زیست را در کنار او از سر گذرانده بود به درستی به این موضوع اشاره میکند. «… من به سهم خود به عنوان همبندی سابق پنگول، فقط میتوانم بگویم که او در این ۱۳ سال حبس، هر لحظه که نام زندانیان را برای اعزام به مرجع قضایی (نام مستعار انتقال محکومان به اعدام به انفرادی برای اجرای حکم) از بلندگوی بند اعلام کرده اند، او از روی اضطراب ناخنهایش را چنان جویده که به واقع بارها مرده و زنده شده است! … پنگول البته بی گناه نبود، اما پس از ۱۴ سال حبس کشیدن در زیر حکم اعدام، به نظر او به آدم دیگری تبدیل شده بود…»
اگر در اینترنت نام آرمان را جستجو کنید سرورهای گوگل یک صفحه کامل از پوشش خبری رسانهها را (داخلی و خارجی) بر روی صفحه به نمایش میگذارند، اما با سرچ کردن نام امین فقط به تقاضای زیدآبادی برمی خورید که به نقل از او روزنامه همشهری آن یادداشت را مخابره کرده است.
امین و آرمان هر دو در تهران زندان بودند. هر دو هم فرصت گرفتند. آرمان یک ماه امین سه ماه. در مورد امین نمیدانم، اما در مورد فرصت یکماهه به آرمان دادستان پرونده (قاضی شهریاری) نقش داشت. با این حال تصمیم نهایی با خانواده مقتول بود که رضایت دادند. ولی در مورد امین اینگونه نبود. کسی را نداشت. نه رسانهای، نه فضای مجازی و نه مجری و هنرپیشه معروفی که برایش چانه زنی کنند. پدر ثروتمندی هم نداشت که برای گرفتن رضایت سلبریتیها را جلو بیندازد.
این دو گرچه جرمشان مشابه بود، اما عوامل بیرونی باعث شد سرنوشت متفاوتی برایشان رقم بخورد. به راستی آدمهای فقیر و مظلوم جامعه همیشه ناکام مانده اند. همان طور که کسی از وضعیت زندگی، مشکلات و معیشتشان چیزی نمیداند در نهایت از سرنوشت محتوم و غمبارشان هم باخبر نمیشود.
در کشور ما از این سرنوشتها چقدر زیاد شده است.