دیدارنیوز ـ
پیمان همدانی: به صورت کاملا اتفاقی وقتی لابهلای کتابهای پیشخوان کتابفروشی قدم میزدم، توجهام به کتاب
جنون و نبوغ نوشته دکتر نصیر قائمی با ترجمه آزاده معتمدی محمدیان جلب شد، به این نیت که احتمالا کتابی است مانند صدها کتاب روانشناسی که فقط "حال خوب کن موقت" است و افزودهای به تجربیات و پایه علمی و پژوهشی ندارد یا سرگذشتنامهای است از رهبران سیاسی و نظامی موفق، تورقی کردم. نوشتههای پشت و جلد کتاب توجهام رو جلب کرد که مشکلات روحی و اختلالات شخصیتی یا به تعبیر کتاب جنون، چگونه رهبرانی نابغه در شرایط استثنایی خلق کرده است.
شاید تجربه عمیقی از افسردگی را درک کرده باشید که با کمک روانپزشک و رواندرمانگران و بعد از گذشت زمانی طولانی موفق به خروج از آن شده باشید، یا در اطرافیان مشاهده کرده باشید که یا با همدلی با آن مواجه شدهاید یا به ارائه نصیحت و راهکار پرداختهاید بیآنکه آگاهی از تفاوت بین خستگی روحی، کسالت و خلق پایین با افسردگی داشته باشید. افسردگی به مانند عینک چسبناک تیرهای عمل میکند که به راحتی از چشمان کنده نمیشود و جهان را از پس آن تاریکی نظاره میکنید. احساس بیمیلی به هر آنچه که تا پیش از آن دوست داشتید، احساس بیمعنایی مطلق نسبت به زندگی و تمام لذتها و ارزشهای آن، ترس و هجوم افکار چسبنده، مزاحم و هزاران باره در روز در باب مرگ خود و نیستی اطرافیان، اندیشیدن به خودکشی، پناه بردن به انزوا و خواب، احساس شدید بیمصرفی و بیخاصیتی خود و تکرار همه اینها برای روزها و ماهها و در بیشتر ساعات روز. تلختر از این رنج ناخواسته اما تبعات افسردگی است. دست کشیدن از فعالیتهای مفید روزمره، عدم فهم شرایط شما از سمت سایرین با گفتن جملاتی مانند: "چون شخصیت ضعیفی هستی دچار این مشکل شدی" ، "حالمون بهم میخوره که یه آدم انقدر ضعیف باشه" ، "دیگه به درد هیچی نمیخوری"، "داری ادا در میاری"، "کار و ورزش راه حلته"، "انقدر چرت نگو ، چرا ما اینجوری نمیشیم" و ...، شکست یا دست کشیدن از شغل و تحصیل، متلکها و کنایهها، تجربه طرد و ترک توسط پارتنر یا همسر، دوستان و نزدیکان به این علت که دیگر چندان آدم جذاب و دلچسبی برای زندگی و معاشرت نیستی و طعنههایی که خودشان را محق چنین رفتاری با شما میدانند.
تجربه مانیا کمی متفاوت است، انرژی زیاد شما در بسیاری از مواقع مورد تشویق قرار میگیرد اما در مواردی هم موجب خستگی و فشار به دیگران میشه، کنایهها کمتر است ولی خب از این دست زیاد میشنوید "مثل اینکه چیزی مصرف کرده" ، "طرف دیوانه شده دیگه" و .... .
کتاب در ابتدا به توضیح مشکل افسردگی و مانیا میپردازد و سپس دوقطبی بودن، سیکلو تایمیا و هایپر تایمیا را تشریح میکند. در فصول بعدی به شرح بخشی از زندگی برخی رهبران برجسته سیاسی مانند گاندی، لینکلن، چرچیل، روزولت، کندی، لوترکینگ و ... میپردازد. ادعای نویسنده آن است که تجربه افسردگی، مانیا، یا ادواری بودن آن برای این رهبران سبب شده است که نسبت به افرادی با سلامت روان در شرایط استثنایی عملکرد درخشانتری از خود بروز دهند.
بر مبنای گزارشات و زندگینامهها و با استفاده از روانشناسی تاریخی به تشریح اختلالات هر یک پرداخته و تاثیر آن را در بینش و عملکرد آن رهبران واکاوی میکند.
برای مثال افسردگیهای شدید ادواری گاندی و تاثیر آن در ایجاد همدلی حیرتآور گاندی نسبت به انسان، تاثیر افسردگی شدید چرچیل پس از جنگ جهانی اول بر افزایش واقعگرایی وی در جنگ جهانی دوم، تاثیر دورههای مانیا بر خلاقیت ژنرال شرمن در جریان جنگهای شمال و جنوب در آمریکا و انعطاف پذیری متاثر از مانیا در روزولت.
در نهایت هم به فصلی برای درمان میپردازد. اما نکتهای که کتاب رو مهم و خواندنی میکند آن است که اگر چه داشتن مشکلاتی از قبیل افسردگی، مانیا و ... یا انتظار بازگشت هر یک از این حالات، تجربهای دردناک است اما منظر دیگری نیز دارد که موجب کشف خلقیاتی میشود یا تجاربی در اختیار شما قرار میدهد که سویههای سودمندی برای بشر به همراه داشته است. برای درمان باید تلاش کرد اما میتوان این نگاه تسلی بخش را هم داشت که انسانهای مهم و اثرگذاری هم در طول تاریخ به چنین دردهایی مبتلا بودهاند و تجربه شخصیشان از آن دردها، آنها را بدل به انسانهایی کرد که جهان را به جای بهتر یا متفاوتی برای زیستن بدل نمود.