دیدارنیوز ـ «بریزید خونها را زندگی ما دوام پیدا میکند. بکشید ما را ملت ما بیدارتر میشود. ما از مرگ نمیترسیم...» اینها بخشی از کلام امام خمینی(ره) بعد از شهادت شهید مرتضی مطهری است. شاید بارها و بارها این جملات را در رسانههای مختلف خوانده ایم یا دیده ایم. امام ناراحت است و حتی عصبی، اما صلابت دارد. صدایش حتی نمیلرزد. تشییع شهید قاسم سلیمانی و همرزمانش نیز مصداق همین حس و حال و جملات بود. ملت یک صدا فریاد میزدند و این جملات را میگفتند: بکشید ما را ملت ما بیدارتر میشود...
بعد از انتشار خبر ناگوار شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و همراهانشان، مردم از نجف و کربلا گرفته تا اهواز و مشهد، استقبال و بدرقه بی نظیری را برگزار کردند. امروز نیز در تهران پس از اقامه نماز توسط مقام معظم رهبری، تشییع بی سابقهای شکل گرفت. مردم از نقاط مختلف شهر خود را به دانشگاه تهران رسانده بودند تا همراهی خود را با مردی که سالها همراهشان بود اعلام کنند.
حدود ساعت ۸ صبح قدم زنان خودم را به میدان انقلاب رساندم. از خانه تا میدان انقلاب راهی نیست. هر چند که همه رسانهها از محدودیتهای ترافیکی گفته بودند، اما باز در خیابانهای فرعی مانند فرصت شیرازی، ماشینها در ترافیکی سنگینی بودند. به سمت دانشگاه رفتن کار سختی بود. معلوم بود که از ابتدای صبح گروههای مختلف مردمی به میدان انقلاب و دانشگاه تهران آمده بودند.
گروه گروه به جمعیت اضافه میشد. بعضا صدای صلوات و الله اکبر میآمد. عکسهای شهید سلیمانی در دستان عزاداران بود. برخی شرکتهای خصوصی یا برخی احزاب و چهرهها نیز پوسترهایی با عکس شهید قاسم سلیمانی و لوگوی خودشان چاپ کرده بودند. بماند که در یک شکل ملی، زیبا نیست که لوگوی شهرداری فلان منطقه و بهمان حزب سیاسی حک شود و این کار، بی معنی است.
نماز آغاز شد و اذکار قرائت شد تا اینکه نمازگزاران رسیدند به عبارت شهادت گونه نماز: اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا. رهبری سه بار تکرار میکنند. مردم هم تکرار میکنند. هزاران بار. هر قدمی که بر میدارند این را میگویند. خدایا ما از آنها جز خوبی ندیدیم. خدایا ما از آنها جز خوبی نمیدانیم. فقط آیت الله خامنهای نبودند که اشک ریختند. صورتهای زیادی را دیدم که رد اشک بر آنها دیده میشد.
پلاکارد و دست نوشتههای مختلفی را میشد دید: «انتقام سخت»، «ما همه قاسم سلیمانی هستیم»، «مرگ بر آمریکا». خانمها و آقایانی که چیزی شبیه به کفن پوشیده بودند و روی این پارچهها علیه مذاکره نوشته بودند. اما این حرفها تماما در حاشیه بود. مهم فردی بود که باید آن را تا خانه ابدی همراهی میکردند. فرقی هم نمیکرد که اهل کدام دسته و گروه باشند، چه ظاهری دارند. آنقدر فضا متکثر بود که هر لحظه آدمها با حالتهای متفاوت را میشد دید. خانوادگی آمده بودند. آنهایی که شاید روزهای آینده در ماشین گشت ارشاد باشند هم آمده بودند. مو سفید کردهها نوههای خود را به بغل گرفته بودند و کنار باقی آدمها حرکت میکردند.
جمعیت آنقدر زیاد بود که همه به هم چسبیده بودند؛ انگار یک روح در بین این بدنها بود و این نزدیکی فیزیکی، مساله را بیشتر نشان میداد. یک روح ملی. سردار وطن آمده و این روحی ملی است که باید از آن استقبال و بدرقه کنند.
دیگر توان حرکت با جمعیت را نداشتم. آنقدر جمعیت زیاد بود که کم کم تنفس هم سخت شد. خودم را به خیابان جمالزاده جنوبی رساندم و دیدم که آنجا هم جمعیت زیادی حضور دارد. یعنی آنقدر جمعیت زیاد بود که به خیابانهای فرعی هم کشیده شده بود. خیابانهای اصلی برای آدمها کوچک بودند. تا به عمرم این جمعیت را ندیده بودم. جمعیت زیاد در تراکم بالا. همه برای یک ایده آمده بودند.
وقتی از اردشیر زاهدی تا محمود دولت آبادی از سردار سلیمانی میگویند دیگر معلوم است که چه طیف انسان با محکومیت این اتفاق هم دل هستند و دلشان با راهی است که شهید حاج قاسم میرود. برای همین بود که من توان ادامه مسیر را نداشتم. شاید اینکه میگویند ما فهم درستی از جامعه نداریم درست است. ما حتی توان همراهی با جامعه را هم نداریم. با آنها نمیتوانیم قدم بزنیم. آدمهایی را میدیدم که شاید چند وقت پیش در اعتراضات آبان ماه هم حضور داشتند. افرادی که پر از اعتراض و نقد به وضعیت این روزهای کشور باشند. حتی آنها هم در جمعیت بودند.
داشتم فکر میکردم که مگر این مردم چه میخواهند؟! یک ثبات اقتصادی و احترام به سبک زندگیشان. آنقدر کار سختی است که دیگر نبینیم آدمها برای ابتداییترین مسائل خود درگیر باشند؟ مسئولین زیادی برای این فاجعه پیام دادند و امروز نیز در مراسم بودند. میشود حدس زد که مسئولین به محبوبیت شهید قاسم سلیمانی حسادت کرده باشند. کار مهمی باید انجام دهند. خدمت کنند. صادق باشند. فراجناحی عمل کنند. شما هم اگر مخلصانه در این مسیر قدم بزنید قطعا محبوبیت حاج قاسم سلیمانی را بدست میآورید.
من دیگر نتوانستم با جمعیت ادامه بدهم. به خانه آمدم. الان که در حال نوشتن این گزارش هستم و تلویزیون را میبینم هنوز جمعیت زیادی در اطراف میدان آزادی است. نمیخواهم حرفهای کلیشهای بزنم که این ملت بار دیگر نشان داد که ...، اما باید بگویم که مردم ایران حرف خود را زدند. آنهایی که باید بشنوند – مسئولان و دشمنان کشور – هم این حرفها را بشنوند.