دیدارنیوز ـ مجتبی لشکر بلوکی: «تجربه عجیبی در سخنرانیها و ارائهها در جاهای مختلف پیدا کرده ام و آن میل شدید جامعه به طرح نکات منفی و ناامیدکننده در مورد ایران است. هرچقدر از مشکلات و وخیم بودن شرایط صحبت کنی مورد استقبال بیشتری قرار می گیری. هرچقدر بذر ناامیدی بیشتری نسبت به آینده پراکنده کنی عالمتر قلمداد می شوی. اگر نقاط مثبت را هم بگویی یا چشم اندازهای پیشرفت را هم بیان کنی، چنان با دیده تردید در تو می نگرند که گویی از حکومت پول گرفتهای تا به مردم اطلاعات نادرست دهی. شگفت است که ما از آزار خود لذت می بریم و به آن عادت کرده ایم.
بله باید مشکلات را گفت، ولی پیشرفتها را هم دید. آدمی احساس میکند که مردم تلافی رفتار حکومت در دهههای گذشته را میخواهند درآورند. در گذشته حکومت صرفا پیشرفتها را گزارش می کرد و مشکلات را انکار می نمود، حالا جامعه از این سمت به موضع گیری افتاده و صرفاً بر تاریکیها چشم دوخته است.
واقعیت این است که در کنار تاریکی، روشنیها هم هست و باید این روشناییها را هم دید. خدا نگذرد از کسانی که ما را به جایی رساندند که خوبیهای ایران را کم نمایی و خوبیهای غرب را بیش نمایی (overestimate) میکنیم و به عکس بدیهای خودمان را بیش نمایی و بدیهای غرب را کم انگاری میکنیم.»
تحلیل و تجویز راهبردی:آنچه در بالا خواندیم نوشته دکتر علی سرزعیم مشاور مرکز بررسیهای استراتژیک بود. من نیز تجربهای به شدت مشابه با وی دارم. نمیخواهم من هم دوباره از ایران و ایرانی انتقاد کنم. بس است! فقط این نکته را بگویم که آنقدر جو ناامیدی سنگین است که در جمعهای مختلف حتی نمیشود از نشانههای قطعی پیشرفت نیز سخن گفت. به محض شنیدن یک بهبود رتبه یا افزایش یک شاخص شروع میکنند به زیر سوال بردن آمار و ارقام، حتی شاخصهای بین المللی را. انگار یک ولع خاصی دارند که شما از ناامیدی، فلاکت و بدبختی بگویید. وقتی صحبت از مشکلات میکنید همه به دیده تحسین در شما مینگرند و شما احساس روشنفکری میکنید، اما وقتی در مورد پیشرفتها میگویید همه به شما به دیده جیره خوار حکومت نگاه میکنند.
امیل سیوران فیلسوف اهل رومانی جملهای گفته است که سخت باید به آن اندیشید: ناامیدی جمعی مهمترین عامل انهدام ملتها است. ملتی که دچار آن شود هرگز نخواهد توانست دوباره روی پای خود بایستد.
من دو راهکار/تکنیک را گاهی (و نه همیشه) برای خودم استفاده میکنم و از آن جواب گرفته ام که با شما نیز در میان میگذارم.
راهکار اول: هر گاه مشکلی را مطرح میکنم، برای آن راه حل ارایه میکنم. این گونه باعث میشود که ذهنم را ورزش دهم که راه حل محور (solution minded) باشد و همچنین از تلخی انتقاد بکاهم و دریچهای رو به حل مساله و روشنایی در کنار نشان دادن یک تاریکی باز کنم.
راهکار دوم: اگر مشکلی را در جامعه میبینم قبل از آنکه از آن انتقاد کنم، خودم آن را ترک میکنم. مثلا به جای آن که در مورد آشغال ریختن در خیایان صحبت کنم خودم آن را ترک میکنم و سپس در مورد آن سخن میگویم. اگر نتوانستم آن را رعایت کنم، دیگر انتقاد نمیکنم. مثلا من چون خودم بد رانندگی میکنم هیچگاه در جمع از رانندگی بد دیگران یا رفتارهای زشت ترافیکی انتقاد نمیکنم، چون خودم هنوز تبدیل به یک راننده منظم و قاعدهمند نشده ام.
تاکید میکنم که در کنار همه مشکلات، وضعیت کشور با بیست سال پیش قابل مقایسه نیست. من تصمیم گرفته ام به جای آن که یک روشنفکر منفی نگر محبوب باشم یک تحلیل گر مثبت اندیش و واقعیت گرا باشم. شما را نیز به مثبت اندیشی و مبارزه با مازوخسیم جمعی دعوت میکنم.