«پرونده ویژه» "دیدارنیوز" با عنوان علل و عوامل بروز جنگ ایران و عراق/بخش سوم
دیدارنیوز ـ رسول شکوهی: روبرو شدن با یک پدیده تاریخی، روش شناسی و مناسبات خاص خود را دارد. پیچیدگیها و عوامل تاثیرگذار گوناگون باعث میشود که منطق خاصی بر این حوزه حاکم باشد و اگر طبق این مناسبات پیش نرویم دچار برداشت و تحلیل غلط خواهیم شد. یکی از اشتباهات در روبرو شدن با پدیدههای تاریخی این است که ایدهها و برداشتهای امروز را مبنای قضاوت قرار دهیم. فرض کنید یک اتفاقی در یک دورهای از تاریخ رخ داده است. شما امروز از آن اتفاق متاثر شدهاید و این مساله برای شما مهم شده است. میتوانید با تجربهای که امروز دارید با آن روبرو شوید، میتوانید قضاوتهای روز را نسبت به آن دخیل کنید اما میتوان یک کار بهتر کرد. میتوان آن پدیده را در اندازه و دوره خودش دید. آن را در ظرف مکانی ـ زمانی خودش تحلیل کرد. در رابطه با پدیده جنگ ایران و عراق نیز همین اتفاق رخ داده است. در بسیاری از مواردی که در حوزه جنگ وجود دارد قضاوتها اینگونه است. دلایلی نظیر استفاده ابزاری از نام جنگ و شهدا باعث شده که ذهنیتها نسبت به پدیده دفاع مقدس مشوش شود. حتی ناکارآمدی دستگاههای اجرایی و برخی از فسادهای ساختاری و غیر ساختاری امروز باعث شده که قضاوتها هم متاثر از این اتفاقات تغییر کند.
یکی از مسائلی که بعضا شبهات مختلفی پیرامون آن شکل میگیرد بحث شروع جنگ است. این هم از عجایب روزگار است. کشوری که تجاوزگری آن از جانب نهادهای بینالمللی نیز تایید شده است و اکثر صاحبنظران عرصه تاریخ نسبت به این مساله هم نظر هستند از اتهام خارج میشود و کشوری که به آن تجاوز شده مورد اتهام قرار میگیرد.
شبههای که مطرح میشود و چند سالی است بعضا در شبکههای اجتماعی با آن روبرو میشویم به این مساله اشاره میکند که ایران بود که باعث شد عراق حمله کند! این نظر به تئوری صدور انقلاب در بین برخی از مقامات جمهوری اسلامی ایران اشاره میکند و بعضا اظهارنظری نیز از آنها نقل میکند که وقتی این تفکر وجود داشته طبیعی بوده که یک کشور دیگر پیش دستی کند و برای مقابله با آن به کشور دیگر تجاوز کرده بخشهای زیادی از خاک آن را اشغال کند.
اشتباه دیگری که در مقابل شبهاتی از این دست رخ میدهد این است که به جای پاسخ دقیق و جامع از کنار آن میگذرند. روشنگری و ارائه یک تحلیل درست میتواند به آگاه سازی هر چه بیشتر کمک کند و وقتی آرای مختلف در یک فضای آزاد ارائه شوند این مخاطب است که میفهمد کدام استدلال قویتر است و آن را انتخاب میکند.
چه کسی شروع کننده جنگ بود؟
قبل از اینکه به جزییات موضوع وارد شویم خوب است که شرایطی که منطقه و جهان در سالهای نزدیک به جنگ داشت را مروری کنیم و تحلیل بهتری نسبت به این موضوع داشته باشیم. جهان دو قطبی عنوانی است که برای نظام جهانی در آن دوره استفاده میشد، جهانی که در آن آمریکا در غرب و شوروی در شرق آن، ابر قدرت زمان خود بودند و اکثر کشورها به یکی از این دو قطب نزدیکتر بودند. ایران قبل از انقلاب اسلامی به غرب نزدیک بود و عراق به شرق. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن یک نظام انقلابی با شعارهایی نظیر «نه شرقی ـ نه غربی» معادلات منطقه تغییر کرد. با اشغال سفارت آمریکا در ایران، روابط ایران با بلوک غربی بهم ریخت. با اشغال افغانستان توسط شوروی و محکومیت این حرکت توسط ایران و همچنین زاویه داشتن نگاه اسلامی ایران و نگاه کمونیستی شوروی با هم، روابط ایران با بلوک شرق نیز بهم ریخته بود. به تعبیری ایران در حمایت هیچ یک از ابرقدرتهای جهان نبود.
از طرف دیگر، ایران بعد از انقلاب هنوز ثبات لازم را پیدا نکرده بود. شکافهای قومی در این وضعیت خود را نشان دادند و از کردستان تا ترکمن صحرا مشکلاتی از این دست وجود داشت و جنگ قدرت و سهم خواهی نیز به وجود آمده بود. ارتش نیز در موضع ضعف بود. بسیاری از سران ارتش از کشور رفته بودند و نیروهای آن نیز چه از لحاظ امکانات و چه از لحاظ توان نرم افزاری در وضعیت مناسبی نبودند. ضعف امکانات تا حدی بود که در سالهای بعدی جنگ، ایران بعضا در تهیه ابتداییترین سلاحها نیز با مشکلات جدی روبرو بود.
عراق نیز نسبت به ایران و عربستان همواره در موضع ضعیفتری قرار داشت. شخص صدام اما به شدت جاه طلب بود. روانشناسی سیاسی این فرد جای کار بسیاری دارد، اما شرایط به گونهای بود که صدام این جرقه در ذهنش زده شده بود که فرصت خوبی است که شکستهای گذشته را جبران کند. تحلیل او این بود که ایران در وضعیت فعلی قدرت کافی ندارد و فرصت خوبی است که در این بین با حمله به ایران شرایط را به نفع عراق برگرداند و بتواند جایگزین ژاندارم منطقه شود. یکی از اصلیترین مناقشات بین ایران و عراق قرارداد ۱۹۷۵ بود که صدام نیز از طرف عراق، حضور داشت. آنها میخواستند اروندرود به شرایطی برگردد که قبل از این قرارداد داشت و به همین منظور صدام چند روز قبل از حمله به ایران قراردادی که خود در تدوین آن نقش داشت را ملغی اعلام کرد.
همه مسائلی که به آن اشاره شد این برداشت را در ذهن دولتمردان عراق ایجاد کرد که به این تحلیل برسند که فرصت خوبی است که شکستهای گذشته را جبران کنند و بتوانند در منطقه نیز تاثیرگذار باشند. مسالهای که بعدها در حمله به کویت نیز خود را نشان داد، تلاش برای جبران شکستهای گذشته نیز. ایالات متحده آمریکا نیز در این بین تاثیرگذار بود. بعد از ماجرای سفارت آمریکا و طبس و از دست دادن یکی از هم پیمانان خود در منطقه، آمریکا از درگیری نظامی با ایران استقبال میکرد و در طول جنگ نیز با حمایتهای گسترده از صدام و عراق این مساله را نشان داد. صدام نیز یک روز پس از اعلام قطع رابطه آمریکا با ایران در ۲۰ فروردین ۵۹ اعلام کرد: «عراق آماده و مجهز است تا براى دفاع از حاکمیت و افتخار خود به جنگ دست بزند».
اگر به اظهارنظرهای مقامات عراقی نیز مراجعه کنیم به نکات قابل توجهی خواهیم رسید. سفیر عراق در بیروت طى مصاحبهاى با روزنامه النهار در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۵۸ / نوامبر ۱۹۷۹ بهبود روابط ایران و عراق را از جمله منوط به تجدید نظر در عهدنامه ۱۹۷۵ الجزایر بین دو کشور در مورد اروندرود عنوان کرد. صدام نیز در فروردین ماه ۱۳۵۹ / آوریل ۱۹۸۰ طى گفتگویى که به وسیله خبرگزاریها مخابره شد، به اروندرود و بازگشتن به قبل از قرارداد ۱۹۷۵ اشاره داشت. او طى یک حمله شدید به رهبران ایران تاکید کرد که عراق آماده است با زور تمام اختلافات خود را با ایران حل کند.
تحرکات نظامی عراق فقط به ۳۱ شهریور ۵۹ بر نمیگردد. عراق حدودا شش ماه قبل از شروع رسمی جنگ، تحرکات نظامی خود را در مرزهای ایران شروع کرده بود. استقرار نیروهای نظامی و فعالیتهای گسترده نظامی در نزدیکی مرزهای ایران و حملاتی محدود به مرزهای ایران از جمله مسائلی است که در ماههای قبل از شروع رسمی جنگ باید به آن اشاره داشت.
در اواخر تیرماه ۱۳۵۹ / ژوئن ۱۹۸۰ صدام در اظهار نظری میگوید: «اینک توانایى نظامى براى استرداد سه جزیره واقع در خلیج فارس که توسط شاه اشغال شده است را داریم. از زمان اشغال این سه جزیره هرگز ساکت ننشستهایم و پیوسته خود را از نظر نظامى و اقتصادى براى پس گرفتن این جزایر آماده کردهایم».
عراق با طرح بحث جزایر سه گانه به دنبال جلب نظر و حمایت کشورهای عربی منطقه بود و تا حد زیادی به این موفقیت نیز دست یافت. دعوای جزایر سه گانه هیچ ربطی به عراق نداشته و طرح این مساله فقط و فقط برای جلب نظر کشورهای منطقه و ایجاد مقدمات جنگ بوده است. موضوعی که در هفته اول جنگ نیز خود را نشان داد. عراق در اولین آتش بس که در هفته اول جنگ نیز رخ داد به صراحت اعلام کرد که به دنبال بازنگری در مسائل مرزی و جزایر سه گانه است.
اما کار به همین جا نیز ختم نمیشود. عراقیها رفته رفته پا را فراتر نیز میگذارند و به تجزیه ایران نیز اشاره میکنند. صدام حسین در مصاحبه ۲۱ آبان ۱۳۵۹/ ۱۲ نوامبر ۱۹۸۰ مندرج در مطبوعات عراق، در مورد اهداف کلى عراق اظهار داشت: «ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمىشویم و با صراحت اعلام مىداریم در شرایطى که این کشور دشمن ماست، هر فرد عراقى و یا شاید هر فرد عرب مایل به تقسیم ایران و خرابى آن خواهد بود». طارق عزیز، وزیر خارجه عراق نیز هشت ماه پس از جنگ گفت: «وجود پنج ایران کوچک بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود». وى اضافه کرد: «ما از شورش ملتهاى ایرانى پشتیبانى خواهیم کرد و همه سعى خود را متوجه ایران خواهیم کرد». صدام حسین نیز در فروردین ماه ۱۳۶۰ در مقابل جمعى از نفرات ارتش ملى (جیش الشعبى) که عازم جبهههاى جنگ بودند همین هدف را چنین توضیح داد: «ما آمادهایم هر گونه کمک از جمله سلاحى که مورد نیاز مردم عرب خوزستان و سایر ملتهاى ایران به ویژه کردها، بلوچها و همه وطن پرستان واقعى و شریف مىباشد را به آنها بدهیم. ما به تمامیت ارضى ایران علاقهاى نداریم و این استراتژى ماست که از مدتها پیش اعلام کردهایم».
اگر با منطق ارائه شده توسط شبهه افکنان بخواهیم پیش برویم که اظهارنظرات مقامات ایرانی و ایده صدور انقلاب باعث شد که عراق به ایران حمله کند میتوان این استدلال را مطرح کرد که با توجه به نکات مطرح شده، یعنی اظهارات مقامات عراقی درباره حمله به ایران و همچنین تحرکات نظامی این کشور در مرزهای ایران و سفر مقامات آمریکایی (سفر برژینسکی به عراق و ملاقات با صدام و بررسی وضعیت نظامی عراق) به این کشور، ایران بیشتر از عراق مستحق پیش دستی بود. اما در عمل عراق بود که شروع کننده جنگ بود و در نهایت نیز بعد از هشت سال جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط هر دو طرف عراق توسط نهادهای بینالمللی بهعنوان متجاوز شناخته شد.
اگر از این شبهات خارج شویم در یک تحلیل کلان باید به این نکات اشاره کرد که صدام حسین و حزب بعث عراق در یک تحلیل غلط آغازگر جنگ بود و نمیتوان با طرح مباحثی از این دست این مسائل مهم را به حاشیه راند. عراق تلاش میکرد که شکستهای گذشته خود را جبران کند و با تجزیه ایران بر خلیج فارس و در مرحله بعد بر خاورمیانه مسلط شود. او با این تصور که مصر به خاطر حضور در مذاکرات صلح کمپ دیوید در انزوا قرار دارد خود را در موضع قدرت میدید و دست به اقدام نظامی زد. صدام همچنین سوریه را در مشکلات داخلی خود میدید و دلیل دیگری برای قدرت نمایی خود پیدا کرده بود. عراق در مقایسه با سعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز از جمعیت بیشتری برخوردار بود و آنها را هم رقیب خود نمیدانست.
تنها رقیب، ایران بود که در نگاه صدام بعد از انقلاب دیگر ژاندارم منطقه محسوب نمیشد و به خاطر مسائل داخلی و تضعیف ارتش، این فرصت را به عراق میداد که او را هم از رقابت خارج کند. اما در عمل اتفاقات دیگری رخ داد که به هشت سال دفاع مقدس ختم شد.