"دیدارنیوز" به انتشار تحلیل سوسن شریعتی در باب نسبت آرمان گرایی انقلابها و مساله امید در جامعه میپردازد؛
انقلابها محصول امید و امید بخشی هستند، زیرا ادعای بهتر شدن شرایط را دارند و اتوپیاهایی را برای افراد ترسیم میکنند، اما تحقق این وعدهها و امیدبخشیها پس از پیروزی انقلاب و دوران پس از آن غیرممکن میشود و از اینجاست که امید با توتالیتاریسم مرتبط میشود. اما نکتهای که اغلب در این حس ناکامی فراموش میشود این است که تجربه وقوع انقلاب با تجربه پس از آن یکی گرفته میشود، نتیجه این اشتباه در تحلیل انقلابها این میشود که جامعه پس از گذشت چند نسل از تجربه انقلاب به تلخی متوجه میشود که آنچه به دست آمده تناسبی با بهایی که پرداخته ندارد.
دیدارنیوزـ مرضیه حسینی: در تحلیل حاضر، سوسن شریعتی جامعه شناس میکوشد ناامیدی موجود در جامعه و نسل فعلی را با رویکردی تاریخی و در ارتباط با پدیده انقلابها تبیین کند و توضیح دهد که آگاهی مبتنی بر شناخت، چگونه میتواند در فقدان امید، تحرک و تغییر اجتماعی ایجاد کند.
انقلاب ها اتوپیاهای ترسناک می سازنند
سوسن شریعتی تحلیل خود در موضوع ارتباط میان امید و آگاهی را با مفهوم انقلاب و وعدههایی که انقلابها در شعارهای خود دارند آغاز کرد و در این رابطه گفت: انقلابها محصول امید و امید بخشی هستند، زیرا ادعای بهتر شدن شرایط را دارند و اتوپیاهایی را برای افراد ترسیم میکنند، اما تحقق این وعدهها و امیدبخشیها پس از پیروزی انقلاب و دوران پس از آن غیرممکن میشود و از اینجاست که امید با توتالیتاریسم مرتبط میشود.
شریعتی در ادامه توضیح ارتباط میان امیدهای واهی و غیر قابل تحقق با خشونت و توتالیتاریسم گفت: هنگامی که امیدها و وعدهها قابلیت تحقق نمییابند، با امر واقع در تعارض قرار میگیرند؛ هنگامی که اتوپیا خود را بر واقعیت تحمیل میکند ناچار است آن را به شکل ایده آل خود درآورد و در این کار به ناچار به خشونت و زور متوسل میشود.
شریعتی افزود: سوی دیگر ماجرای تقابل بین واقعیت و امید این است که وعده دهندهها و امید دهندهها متهم میشوند به اینکه با دادن وعدههای محقق نشده مردم را سر کار گذاشته اند؛ در همین رابطه امید به گفتمانهای رهایی بخش نیز از دست میرود، بدین معنا که مثلا در دهه ۴۰ این امید وجود داشت که به کمک مبارزات ضد استعماری و استبدادی و یا توسل به سوسیالیسم، بتوان شرایط بهتری ایجاد کرد، اما امروزه دیگر این امید وجود ندارد.
این جامعه شناس در ادامه به رابطه بین مسئولیت پذیری و امیدبخشی اشاره کرد و گفت: مسئولیت پذیری سبب میشود که حاکمیتها و دولتها امیدهای واهی ندهند و به اندازه تواناییها به مردم وعدههای امیدبخش بدهند نه آرزوهایشان.
شریعتی نیز متهم است
سوسن شریعتی سپس به نقش پدرش علی شریعتی به عنوان یکی از مهمترین ایدئولوگهای انقلاب اشاره کرد و گفت: حتی شریعتی هم به عنوان یک روشنفکر، متهم است که با وعدههای رهایی بخش، چند نسل را سر کار گذاشته، نسلی که به امید فردایی بهتر با توسل به ایدئولوژیهایی که گفته میشد رهایی بخش هستند به میدان آمده و تجربه انقلاب را رقم زدند.
شریعتی افزود: اما نکتهای که اغلب در این حس ناکامی فراموش میشود این است که تجربه وقوع انقلاب با تجربه پس از آن یکی گرفته میشود، نتیجه این اشتباه در تحلیل انقلابها این میشود که جامعه پس از گذشت چند نسل از تجربه انقلاب به تلخی متوجه میشود که آنچه به دست آمده تناسبی با بهایی که پرداخته ندارد.
شریعتی در ادامه بحث خود با موضوع امید و آگاهی، به وضعیت جامعه فعلی ایران در غیبت و فقدان امید اشاره کرد و پرسید: در غیبت امید باید چه کرد؟ وی در پاسخ، به عنصر آگاهی اشاره کرد و افزود: نکتهای که در این خصوص مهم است آن است که آگاهی بخشی باید مبتنی بر واقع بینی و در نظر گرفتن این نکته که آگاهی اساسا نسبی است باشد.
وی سپس بر ضرورت تغییر در چهارچوب واقعیت به جای تکیه صرف بر امید بخشی به عنوان یک پروژه تاکید کرد و در مصداق سخن به تجربه زیسته خودش در کودکی ـ دستگیری دکتر شریعتی توسط ساواک و مواجهه پوران شریعتی با این حادثه و تدابیر او برای اینکه فرزندانش کمترین آسیب را ببینند ـ اشاره کرد و در این رابطه گفت: وقتی پدر را دستگیر کردند زندگی ما به شکل دشواری بهم ریخت خانه ما تحت نظر ساواک بود، اما پوران شریعت رضوی شروع نکرد به شعار دادن در خصوص افتخار به دادن هزینه برای انقلاب بلکه تلاش کرد با آگاهی بخشی نسبت به واقعیت موجود؛ بدون دادن امیدهای واهی و شعاری، وضعیت را تحت کنترل درآورد.
شریعتی افزود: این تاکید بر تغییر در تفکر شریعتی هم بود؛ شریعتی همواره به اتوپیک بودن متهم است، اما واقعیت این است تاکید شریعتی بر آگاهی دادن و شناسایی درد به جای نالیدن از آن بود، زیرا اعتقاد داشت آگاه شدن نسبت به درد، امکان درمان را فراهم میکند، در نتیجه بدون امید هم میتوان به وضعیتی جدید و بهتر اندیشید.
وقتی که امید نیست چه کنیم؟
سوسن شریعتی در خصوص نسبت بین بی امیدی و ایجاد وضعیت مطلوب گفت: به نظر من از حیثیت افتادن امید، فوایدی هم دارد، البته به شرطی که از درون آن ملال و غم و اندوه بیرون نیاید. فایده دل نبستن به امید، ظهور انسانی است که بی وعده هم میتواند به تبدیل کردن وضعیت موجود به وضعیت بهتر بیندیشد.
وی افزود: اینگونه است که نوعی انسان انقلابی، اما واقع بین به وجود میآید بدین معنا که فرد انقلابی به ممکن کردن امر به ظاهر غیرممکن باور دارد و برای آن تلاش میکند. انسان آگاه و امیدوار به تغییر، «همینی که هست» را قبول نمیکند، اما به وعده پوچ هم دلخوش نمیکند، بلکه میکوشد با واقع بینی، ناممکن را از درون همین وضعیت و ممنوعیتهای موجود بیرون بکشد.
سوسن شریعتی در ادامه صحبت خود و در توضیح رهایی بخش بودن آگاهی به جای امید، به ویژگیهایی که میبایست این نوع از آگاهی دارا باشد اشاره کرد و گفت: این آگاهی باید نوعی آگاهی تاریخی و مبتنی بر شناخت تاریخ باشد، بدین معنا که بدانیم برای ایجاد تحول اجتماعی، عبور از یک مرحله تاریخی، ضروری است. آگاهی سیاسی هم خیلی مهم است که شما بدانید در کدام نقطه جغرافیایی و در چه وضعیت ژئوپولتیکی قرار گرفته اید و دشمنان شما چه کسانی هستند. آگاهی ایدئولوژیک یا درک تاریخی و یا درک فلسفی هم خیلی مهم است و این کاری است که شریعتی با نسل ما کرد تا بفهمیم که انقلابی که از سر گذراندیم مرحلهای از یک پروژه مهم و تاریخی است.
وی افزود: این آگاهی تاریخی است که به یک فرانسوی میآموزد جامعه فرانسه در روزهای ترور خونبار سال ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۴ در حال گذار و ورود به عصر معاصر تاریخ است و سالهای پیش رو سالهای ظهور انسان مدرن و مدنی و عصر انقلاب حقوق بشری است.
سوسن شریعتی در خصوص درک پدرش از مفهوم آگاهی تاریخی گفت:شریعتی در دهه ۴۰ به یک ناهمزمانی بین زمان تقویمی و زمان تاریخی در ایران اشاره میکند و میگوید ایران ما از لحاظ زمان تقویمی قرن بیستم است و از حیث زمان تاریخی در پایان قرن ۱۶ قرار دارد.
وی در پایان اظهار داشت: دومین ناهم زمانی از نظر شریعتی، ناهم زمانی فردی و اجتماعی است؛ بدین معنا که وضعیت انسانی به من میگوید که به کلاس عرفان و ادبیات و فلسفه بروم، اما موقعیت اجتماعی به من میگوید که باید به یک سری ضرورتهای روزگار پاسخ بدهم، بنابراین جامعه شناسی میخوانم یعنی دلم یک چیزی را میخواهد، اما مجبورم که کار دیگری انجام دهم. انسانی که گرفتار این ناهم زمانی است، انسانی سراسیمه بین شرق و غرب خویشتن و درنتیجه دچار ناامیدی است؛ بنابراین در شرایطی که آگاهی وجود دارد، ناامیدی به بن بست منجر نمیشود بلکه نومیدی به مرتبهای از آگاهی تبدیل میشود.