«من» ایرانی میتواند هم محافظهکار باشد هم رادیکال، هم اصلاحطلب باشد هم اصولگرا. میتواند «من» سیاسی باشد و یا غیرسیاسی باشد، میتواند «من» جمعی و وطندوست باشد و در عینحال میتواند بهشدت فردگرا و غیرجمعی باشد. به همین دلیل نیز این «من» ایرانی به دلایل تاریخی میتواند به شکلهای مختلف بروز و ظهور کند.
دیدارنیوز ـ «تلاش برای تغییر زیست جهان»؛ این کلیدواژه مهمترین دغدغه این روزهای مردم است. با این وجود به دلیل موانع مهمی که در تغییر عینی زیست جهان انسان ایرانی وجود دارد او تغییر زیست جهان خود را در ذهن خود آغاز و دنبال کرده است. فاصله بین زندگی عینی و ذهنی انسان ایرانی نیز ذهن انسان ایرانی را آشفته و خسته کرده است. شکاف بین زندگی ذهنی و عینی ذهن او را منفیبین کرده به شکلی که زیباییها را نیز زشت میبیند و یا گمان میکند در پشت یک اتفاق زیبا زشتی نهفته است. از سوی دیگر شبکههای اجتماعی دیوار شیشهای در مقابل انسان ایرانی قرار دادهاند که انسان ایرانی میتواند با زیست جهانهای دیگر با آموزههای معرفتشناسی و فرهنگی متفاوت ارتباط برقرار کند. گویا انسان ایرانی در جهان چندجهانی زندگی میکند. این در حالی است که مقبولیت گروههای مرجع نیز بعضا کمی کمرنگ شده و نمیتوانند مانند گذشته به ذهن انسان ایرانی جهت بدهند. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع «آرمان» با دکتر محمدرضا تاجیک تئوریسین برجسته جریان اصلاحات گفتوگو کرده است. دکتر تاجیک معتقد است: «اتفاقات برای انسان ایرانی لحظهای و دمکی شده است. انسان ایرانی در هر دمکی انتظار حادثه دارد. به همین دلیل نیز هر لحظه زندگیاش حالت استثنا پیدا کرده است. انسان ایرانی در هیچ شرایطی نمیتواند وضعیت را ثابت در نظر بگیرد. او همواره نگران است که وضعیت روانی، اقتصادی و اجتماعی که اکنون دارد با لحظهای دیگر چه تفاوتی پیدا میکند. به همین دلیل نیز افق معنایی روشنی در جلوی خود نمیبیند. در نتیجه همواره حسرت گذشته را میخورد و عنوان میکند که دریغ از پارسال». در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
چرا مردم ایران بهصورت غیرمحسوس بهدنبال تغییر «زیست جهان» خود هستند؟ دلیل این تلاش چیست و در این زمینه چه موانعی پیشروی خود میبینند؟
تغییر زیست جهان یک جامعه بهصورت دفعی صورت نمیگیرد بلکه یک امر تاریخی است. تلاش برای تغییر زیست جهان یک جامعه به تجربه زیستی آن جامعه ارتباط پیدا میکند. نخست اینکه در تاریخ اکنون یک جامعه تجربه زیستی به چه شکل معنا پیدا میکند تأثیر بسزایی روی زیست جهان آن جامعه ایجاد میکند. دوم اینکه التزامات و مقتضیات کنونی یک جامعه چیست و گفتمان مسلط بر یک جامعه چه التزاماتی را پدید آورده است. سوم اینکه در فضای فراملی آن جامعه چه تغییراتی در زیست جهان معرفتی، باورها و ارزشها رخ میدهد و چه تأثیراتی بر مناسبات آن جامعه ایجاد میکند. انطباق و یا عدم انطباق زیست جهانی مسلط بر یک جامعه با باورها و دغدغههای مردم آن جامعه نیز دارای اهمیت است. هنگامی که مردم یک جامعه به تعبیر «فوکو» بهصورت «دیسپزیتیو» عمل کنند و نگاه، احساس رفتارشان بهنجار باشد و هر آنچه قدرت خواست را فهم کنند انطباق زیست جهانی بین دستگاه حاکمه و مردم اتفاق میافتد. در غیر این صورت شاهد شکاف بین فرهنگ رسمی و غیررسمی هستیم و یا به تعبیر «اسکات» بین رونوشت پنهان و رونوشت آشکار شکاف ایجاد میشود. گاهی انسانها دچار چند زیست جهانی میشوند. در چنین شرایطی زیست جهان فردی و زیست جهان جمعی افراد متفاوت میشود و انسانها در چندین زیست جهان زندگی میکنند. در جامعه ایران نیز نمیتوان از یک زیست جهان واحد در سطح مردمان سخن گفت. باید از زیست جهانهای گوناگون صحبت کنیم. بنده معتقدم «من» ایرانی به دلایل متعدد تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حامل «من»های متعدد بوده است. «من» ایرانی در درون خود «من»های متعددی را حمل میکند که هر کدام دارای زیست جهان خاص خود است. این «من»های متعدد در شکل یک صورتک نقش ایفا میکند. اینکه انسان ایرانی با «من» واقعی خود نقشآفرینی کند زیاد مورد پذیرش و انتظار نیست. انسان ایرانی یاد گرفته که در صحنه تئاتر زندگی روزمره خود نقشهای متعددی را ایفا کند. به همین دلیل نمیتوانیم درباره فرد ایرانی از یک زیست جهان واحد سخن بگوییم و برای این زیست جهانکرانه، هنجارها و ایستارهای مشخصی در نظر بگیریم. انسان ایرانی با جهان چندجهانی مواجه است. به تعبیر «ویتگنشتاین» ترکیبی از بازیهای زبانی گوناگون وجود دارد که شاید ما بتوانیم بگوییم ترکیبی از زیست جهانهای گوناگون وجود دارد. آنچه مشخص است نسل جدید جامعه بهدنبال زیست جهان جدیدی است که با زیست جهان گذشته جامعه فاصله دارد. یکی از دلایل عمده این فاصله عدم جذابیت این زیست جهان است. زیست جهان جامعه ایرانی دیریست که طراوتی ندارد و سبک زندگی جدید در آن دیده نمیشود.از طرف دیگر جامعه ایرانی با یک دیوار شیشهای در اطراف خود مواجه شده که میتواند زیست جهانها و تحولات پیرامون را ببیند و به صورت ناخواسته با آنها وارد دیالوگ شود. این اتفاق نیز با کمک شبکههای اجتماعی رخ داده است. اغلب زیست جهانها در حالت کنش و واکنش هستند اما درباره جامعه ایرانی این کنش بهصورت یکسویه وجود دارد. زیست جهانهای اطراف دیوار شیشهای قدرت تولید کالاها و نرمهای فرهنگی و معرفتشناسی را دارند. زیست جهان جامعه ایرانی باید این قدرت را در خود بیشتر شکل بدهد وگرنه از دیالوگ به مونولوگ تغییر وضعیت میدهد.
من ایرانی چه «من»هایی را در درون خود دارد؟ زیست جهانهای «من» ایرانی که اشاره کردید کدامند؟
«من» ایرانی میتواند هم محافظهکار باشد هم رادیکال، هم اصلاحطلب باشد هم اصولگرا. میتواند «من» سیاسی باشد و یا غیرسیاسی باشد، میتواند «من» جمعی و وطندوست باشد و در عینحال میتواند بهشدت فردگرا و غیرجمعی باشد. به همین دلیل نیز این «من» ایرانی به دلایل تاریخی میتواند به شکلهای مختلف بروز و ظهور کند. «من» ایرانی براساس اقتضائات تاریخی «هر لحظه به شکل بت عیار درآمده است» و هیچگاه خود واقعی خود را بروز نداده است. این وضعیت در شرایط امروز جامعه نیز قابل مشاهده است. بهعنوان مثال یک فرد میتواند اصلاحطلب باشد و در عین حال میتواند به یک سوپر اصولگرا تبدیل شود. در جامعهشناسی و مردمشناسی به این مسأله عدم پیشبینیپذیری گفته میشود. مهم این است که این «من» ایرانی در آستانه انتخاب و تصمیم، کدام «من» خود را روی صحنه بیاورد. آیا آن منی مورد نظر است که یک هفته مانده به انتخابات تهییج میشود و یا منی که خود را بهعنوان زیبای خفته نشان میدهد و تلاش میکند تحتتأثیر هیجانهای انتخاباتی قرار نگیرد. در گذشته استبداد تاریخی نیز یکی از دلایلی بوده که هنگامی که انسان ایرانی به قدرت میرسیده تعظیم و تکریم میکرده اما هنگامی که از قدرت فاصله گرفته آن گفته که نباید بگوید. بالزاک در این زمینه میگوید: «هنگامی که لرد از کنار دهقانها عبور میکرد دهقانها در مقابلش تعظیم میکردند و وی را تکریم میکردند اما همین که کمی آن طرفتر میرفت وی را تمسخر میکردند و به ریشخند میگرفتند.» برخی سیاستمداران ما زیست چندگفتمانی دارند و به موقعیت و شرایطی که در آن قرار میگیرند واکنش نشان میدهند. سیاستمداران با توجه به شرایطی که در آن قرار میگیرند پوزیسیونی یا اپوزیسیونی رفتار میکنند. همین مسأله نیز زیست جهان انسان ایرانی را آزار میدهد.
انسان ایرانی بهدنبال بازتعریف خود در حالتی تفکیک شده از زیست جهان رسمی جامعه است و بهدلیل اینکه نمیتواند در عمل این تفکیک را نشان بدهد در ذهن و درون خود این تغییر را ایجاد کرده است. تفاوت نگرش در ذهن و عمل، ذهن انسان ایرانی را آشفته و سردرگم نکرده است؟
ویژگی برتر زیست جهان سوبژکتیوبودن یا ذهنیبودن آن است. تغییر تجربه زیستی انسانها نیز از رهگذر سوبژکتیو انسانها صورت میگیرد. آن چیزی که در جامعه ما رخ داده تلاطم و تغییری است که در جهان ذهنی جامعه شکل گرفته است. آمارها نشان میدهد که فضای ذهنی مردم منفیتر از شرایط عینی زندگی آنهاست. بهعنوان مثال یک خرده بورژوا و یا حتی بورژوا با اینکه از نظر اقتصادی در وضعیت خوبی است اما شرایط عینی زندگیاش با شرایط ذهنیاش تفاوت دارد. فردی که از تمکن مالی خوبی برخوردار است باید بهصورت طبیعی محافظهکار و مؤید شرایط موجود باشد. این در حالی است که اینجا چنین شرایطی وجود ندارد و چنین فردی دیدگاهی مخالف وضعیت موجود دارد و آن را منفی میبیند. چنین فردی اگر در جایی یک جنبش پرولتاریایی مشاهده کند به این جنبش میپیوندد و با کسانی همراه میشود که از بضاعت مالی کافی برخوردار نیستند. این طنز تاریخی جامعه ماست. شرایط در جامعه ما به صورتی است که مسائل زیبا نیز زشت دیده میشود. این همان مسألهای است که هنوز راهحل مناسبی برای آن پیدا نکردهایم. فرد ایرانی هنگامی که یک حرکت مثبت را مشاهده میکند آن را در ذهن خود منفی تلقی میکند و یا اینکه فکر میکند در پشت این حرکت مثبت اتفاق دیگری در حال رخدادن است. در نتیجه بین دنیای ذهنی و عینی مردم فاصله ایجاد شده است. همین عامل نیز سبب تحرکات و خیزشها میشود. تحلیلگران رسمی جامعه شرایط عینی را دلیل اصلی این خیزشها میدانند. این در حالی است که در واقع چنین نیست و ریشه در فضای سوبژکتیو فرد ایرانی دارد. «رابرت گر» در کتاب «چرا انسانها شورش میکنند» عنوان میکند که «احساس محرومیت» به مراتب از خود محرومیت محرک شورش و طغیان بیشتری برای انسانهاست. احساس بیقدرتی سیاسی، مهجوری سیاسی و بیعدالتی سیاسی نقش بسیار تعیینکنندهای دارد و نباید آن را به هیچعنوان نادیده انگاشت. احساس نارضامندی سیاسی دیگر طبقه نمیشناسد و همه طبقات جامعه را دربرمیگیرد و همه طبقات اجتماعی اعم از بورژوازی، خرده بورژوازی و پرولتاریا را دربرمیگیرد. این مساله باید در سطح کلان سیاسی بسیار جدی گرفته شود. سیستم مدیریتی متاسفانه به دنبال این است که اجازه ندهد قیمت ماست و نان افزایش پیدا کند. این در حالی است که اگر ذهنیت مردم اصلاح نشود امر زیبا را زشت خواهد دید و یا نخواهد دید.
منشأ نگاه منفی در ذهن انسان ایرانی کجاست؟ آیا از بیرون نشأت میگیرد یا یک پدیده تاریخی است؟
میتواند تاریخی باشد. نوعی بدبینی همواره در روح و روان انسان ایرانی در طول تاریخ وجود داشته است. «من نق میزنم پس هستم!» انسان ایرانی در بسیاری از زمینهها منفیبین بوده و کمتر زیباییها را میبیند. به قول مرحوم شایگان انسان ایرانی همواره گمان میکند واقعیتها و زیباییها جای دیگری است. بهعنوان مثال هنگامی که انسان ایرانی در خارج از کشور در یک فرودگاه در صف صدمتری میایستد در آن نظم و قاعدهمندی و دیسیپلین میبیند اما اگر در داخل کشور در یک صف پنجمتری بایستد آن را نشانه ناکارآمدی و معطلی قلمداد میکند. فضای سوبژکتیو انسان ایرانی سبب میشد که یک امر واقعی را در فضایی بیرون از کشور خود مثبت ببیند اما همان امر را در درون کشور خود منفی تلقی میکند. این اتفاقی بوده که در طول تاریخ در ذهن انسان ایرانی رخ داده است. ذهن انسان ایرانی واقعیتهای عینی زندگی روزمره خود را به شکلی مشاهده میکند که خاطره تاریخی آن ایجاب میکند. این خاطره نیز زیبا نیست. عرصه سیاست ایران همواره پر از تروما بوده و با درد و رنج عجین بوده است. این درد و رنج نیز به دلیل سختیهایی بوده که از درون و برون به آن تحمیل شده است. رویکرد حادثشدن نگاه منفی در همین کارزار رخ مینماید. به همین دلیل نیز در شرایط کنونی ما با دو نوع مهاجرت مواجه شدهایم؛ نخست مهاجرت از گفتمان رسمی و پذیرش گفتمانهای دیگر و دوم مهاجرت سرزمینی است که انسانها به دلیل اینکه آینده روشنی برای خود متصور نیستند برای زندگی به سرزمین دیگری میروند. باید چارهای بهتر برای زندگی ذهنی مردم یافت. در غیر این صورت سیستم کلان مدیریتی هرچه در زمینه زندگی عینی مردم عملکرد موفقی داشته باشد نمیتواند انسان ایرانی با ذهن منفی را اقناع کند. این در حالی است که مخالفان نیز تلاش میکنند این ذهنیت منفی را تشدید کنند و واقعیتهای عینی را به شکلی نشان بدهند که برخلاف خواست قدرت رسمی است. برخی سیاستمداران نیز قدرتزده شدهاند و دیگر نمیتوانند بهراحتی با بدنه جامعه رابطه سیال و عمیقی برقرار کنند. از سوی دیگر مقبولیت گروههای مرجعی که در گذشته میتوانستند به فکر انسان ایرانی جهت بدهند در شرایط کنونی کمی کمرنگ شده است. همه این مسائل دستبهدست هم دادهاند که ما در یک تنگنا قرار گرفتهایم که باید برای آن راه برونرفت پیدا کنیم.
آن چیزی که روانشناسان اجتماعی بهنام «تجربه زندگی روزمره» عنوان میکنند در ایران همراه با تلخیها و فشارهای عصبی همراه است. در این زمینه امر اجتماعی واگویه کدام رویکرد است؟
زندگی روزمره انسان ایرانی زندگی پرتلاطمی است. این نکته صحیح است که با انقلاب ارتباطات ما با فشردگی در زمان و مکان مواجه هستیم. با این وجود ما با فشردگی مضاعفی نیز مواجه هستیم و آن فشردگی در زندگی تاریخی است. مردم در طول یک روز با حوادث زیادی مواجه میشوند که هر کدام از این حوادث برای آزردگی روح و روان یکسال یک جامعه کفایت میکند؛ «هر دم از این باغ بری میرسد تازهتر از تازهتری میرسد.» اتفاقات برای انسان ایرانی لحظهای و دمکی شده است. انسان ایرانی در هر دمکی انتظار حادثه دارد. به همین دلیل نیز هر لحظه زندگیاش حالت استثنا پیدا کرده است. او در هیچ شرایطی نمیتواند وضعیت را ثابت در نظر بگیرد. او همواره نگران است که وضعیت روانی، اقتصادی و اجتماعی که اکنون دارد با لحظهای دیگر چه تفاوتی پیدا میکند. به همین دلیل نیز افق معنایی روشنی مقابل خود نمیبیند. در نتیجه همواره حسرت گذشته را میخورد و عنوان میکند «دریغ از پارسال». فضای زندگی روزمره مردم فضایی سخت و سنگین است. در چنین فضایی با یک جامعه «ناشاد» مواجه هستیم. این ناشادی نیز جامعه را به سمت پرخاشگری سوق داده است. به همین دلیل نیز کوچکترین اتفاقی که در سطح جامعه رخ میدهد به یک نزاع تبدیل میشود. نسل جدید از آموزههای گذشته فاصله گرفته است. با این وجود در تحلیل نهایی معتقدم انسان ایرانی همچنان انسان ایرانی باقی خواهد ماند. حتی هنگامی که دور میشود و از «من» فاصله میگیرد.انسان ایرانی همچنان سنت، هویت و فرهنگ ایرانی را در درون خود محفوظ نگه میدارد. من امیدوارم این فرهنگ و تمدن غنی 6هزارساله سبب شود که انسان ایرانی همچون همیشه تاریخ بربالیدهتر از دیروز خود شود.
منبع: آرمان- احسان انصاری