
هفتمین کنگره سازمان معلمان ایران با حضور احمد زیدآبادی،نعمت الله صابری،طاهره نقی ئی، پروانه سلحشوری و ... در سالن همایشهای آموزش و پرورش منطقه سه تهران برگزار شد.
دیدارنیوزـمسعود پیوسته: هفتمین کنگره سازمان معلمان ایران، در سالن همایشهای آموزش و پرورش منطقه سه تهران برگزار شد. در این کنگره که فعالان صنفی، مدنی و سیاسی حضور داشتند، قسمت سخنرانیهای میزبان و مدعوین، معطوف به امروز و فردای این سازمان و این مرز و بوم بود؛ و آن ویدئوهایی هم که لا به لای سخنرانیها در سالن پخش میشد، حکایت از دیروز شکل گیری سازمان معلمان ایران داشت و مرور فعالیتهای این سازمان از زمان پدیداری اش در سال ۱۳۷۹ از زبان برخی دبیران کل و اعضاء شورای مرکزی این نهاد مدنی در طی بیش از دو دهه بود. نطقهایی که در آن از تلاشهای زنده یاد، مرحوم کاکازاده، عضو شورای مرکزی سازمان معلمان نیز یاد شد.
قبل از ورود در این مراسم، گفتم، چون این سازمان، از فرهنگیترین سازمانها و نهادهای مدنی ایران و «نظم مدار» است، احتمالا برنامه اش، رأس ساعت مقرر شروع میشود، اما چنین نشد و برنامه به جای ساعت ۹ بامداد، نه و نیم شروع شد.
آغازگر مراسم، سخنان طبیب، از پیش کسوتان این سازمان بود که به علت ناخوش احوالی، ناگزیر شد به شکل ویدئویی با میهمانان حاضر در نشست، ارتباط بگیرد و خیر مقدم بگوید. وی در این ویدئو نام چند تن از تلاشگران سازمان معلمان ایران، مانند طاهره نقیئی، و شهسوارزاده، علیرضا هاشمی و محمد داوری را برد و از ایشان برای فعالیتهای شان در سازمان معلمان ایران قدردانی کرد.
سپس نعمت الله صابری، معاون اجرایی سازمان معلمان ایران و مسئول کمیته اجرایی برگزاری این کنگره، خطاب به حاضران (دبیران کل احزاب و سازمانهای مدنی و استادان دانشگاهها و معلمان) گفت: «پس از ۲۵ سال فعالیت این نهاد صنفی، مدنی و سیاسی، امروزه در این موقعیت نوین، در پیوند با دیگر نهادهای مدنی و سیاسی، امیدواریم به اتفاق و در همراهی و همکاری با هم در شکوفایی و توسعهی همه جانبه و سربلندی کشور بکوشیم.»
طاهره نقی ئی، دبیرکل سازمان معلمان ایران در هفتمین کنگرهی این سازمان گفت: «ابتدا این را بگویم که کنگره ما مجازی است، حدود ۱۷۰۰ عضو که واجد شرایط و ویژگیهایی هستند که شورای مرکزی تصویب کرده، در این انتخابات مجازی در سطح کشور شرکت میکنند. اینجا هم که از هر استان، دو سه نفر شرکت کردند، هدف این دیدار، در واقع تقویت ارتباطات انسانی داخلی جمع ماست.
یاد همهی کنشگران عرصه مدنی و تلاشگران مسیر توسعه و آزادی و عدالت، به ویژه اثرگذاران تاریخ معاصر ایران را گرامی میداریم و به احترام آنان، سر تعظیم فرود میآوریم. ارادت خود را به پیشکسوتان سازمان معلمان ایران، به ویژه مؤسسین و بخصوص استاد ارجمند، جناب حیدر زندیه، محوریترین فرد و نخستین دبیرکل سازمان معلمان؛ و دوست و همکار بزرگوار، دومین دبیر کل دوران سخت این تشکل، جناب علیرضا هاشمی اعلام و ابراز میدارم. جا دارد در همین آغاز سخن، یادکنم و گرامی بدارم مجاهدتها و فداکاریهای محبوسین، محصورین، عزیزان، مهندس موسوی و مهدی کروبی و دکتر رهنورد و هم چنین گرامی میداریم معلمان سرافرازی را که برای آرمانهای صنفی و اجتماعی معلمان، اکنون از نعمت آزادی محروم اند. یاد میکنم و گرامی میدارم تلاشهای برادر عزیز و فداکارمان، سید مصطفی تاج زاده و دیگر عزیزان دلسوز کشورمان که متأسفانه غیرمنصفانه متحمل حصر و حبس و محدودیتها و معذوریتهای طولانی شده اند و امیدوار و خواستار آزادی هرچه سریعتر این عزیزان و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.»
دبیرکل سازمان معلمان ایران، سپس به روند فعالیتهای سازمان متبوعش پرداخت و ادامه داد: «این سازمان، دارای دو زیست صنفی و سیاسی است و با این دو بال در سپهر عمومی نقش آفرینی کرده است. سازمان معلمان ایران، در طی ۲۵ سال فعالیت و تجربه، علی رغم ناکامی و فشار، افق پیش روی خود را روشن و امیدوار کننده میبیند. ما جزئی از حرکت اصلاح طلبانهی ملت ایران، شعارمان مردم سالاری و حاکمیت قانون است و بر آنیم که با روشهای مسالمت آمیز و متکی به درون و فعالیتهای جمعی سازمان یافته، گامهای جدیدی در این مسیر سخت و طولانی برداریم. ما امیدواریم که شعار مهم وفاق ملیی مورد نظر دولت، از سطح جریانات سیاسی به کل ملت تسری یابد. اقدامات و فعالیتهای رسانهای و غیر رسانهای ما در سالها و به ویژه ماههای اخیر در حوزه صنفی و مطالبات خانوادهها و دانش آموزان و معلمان؛ و تحقق کیفیت و عدالت آموزشی و برداشته شدن سایهی سیاست و ایدئولوژی و شکسته شدن تمرکز ساختاری و مدیریتی؛ و ارتقاء نقش و جایگاه مدرسه و معلم، گواه پایبندی ما به ادامه مسیر ۲۵ ساله در این راستاست؛ و اینکه کنشگری صنفی را به موازات کنشگری سیاسی فراموش نکرده، بلکه در اولویت قرار داده ایم.
فعالیتها و اقدامات سیاسی سازمان نیز در بستر خانه احزاب و جبهه اصلاحات و در فرآیند تعامل با احزاب و شخصیتهای سیاسی که در قالب کنشهای مشترک درون جریانی و یا برون جریانی است، نشانه وفاداری ما به اولویت جامعه مدنی و مطالبات سیاسی مردم برای زمینه سازی توسعه همه جانبه از مسیر توسعه سیاسی و مدنی است. امروز باید توجه داشت در شرایطی که معلمان به عنوان پیشگامان عدالت آموزشی، دچار فقر معیشتی و آموزشی مفرط و مشکلات متعدد اند، این مهم، قابل تحقق نخواهد بود. در زمانی که سهم آموزش از جی دی پی و نیز از بودجه عمومی کشور، نصف کشورهای در حال توسعه است، عدالت و کیفیت آموزشی، در حد شعار باقی خواهد ماند. در حوزه زیست سیاسی نیز پس از فراز و فرودهای بسیار در تاریخ سازمان معلمان ایران، امروز هدف ما تقویت جامعه مدنی با تأکید بر گفتگو و مشارکت در قدرت؛ و نقد عملکرد حاکمیت است. رویکرد ما شفافیت در تصمیم گیری و تصمیم سازیهای کلان در حوزه آموزش؛ و اجتناب از سیاست زده کردنِ فضای آموزش و لابی گریهای شخصیی معطوف به قدرت بوده و هست.»
این نهاد مدنی با رغبت اصلاح گرایانه اش، میزبان چهره هایی، چون آذر منصوری (رئیس جبهه اصلاحات)، مصطفی کواکبیان، دبیرکل حزب مردم سالاری، احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و فعال سیاسی؛ و پروانه سلحشوری، جامعه شناس و فعال سیاسی و دیگر فعالان صنفی و مدنی بود، اما کواکبیان سخن نگفت و زیدآبادی که مایل بود در بارهی وضعیت معلمان و آموزش و پرورش صحبت کند، اما به اضطرار شرایط و وضعیتی که وزارت خارجه دارد و اینکه اوضاعش بهتر از وزارت آموزش وپروش نیست، در باب سیاست خارجی و روابط بین الملل سخن گفت.
وی در نطق کوتاهش، با توجه به شرایط امروز ایران، بیشتر انذار داد و ابراز نگرانی کرد. اینکه از مشکلات گفتن و با تکرار طرح مسائل و مشکلات و تندی کردن، مسألهای حل نمیشود و باید به فکر راهی برای نجات از این شرایط بود. زیدآبادی گفت: «می خواهم بگویم بالاخره کسی حواسش به «منافع و خواست ملی» به معنای واقعی کلمه نیست و در این شرایط بهم ریختگی، باید امیدوار بود به اتفاقات معجزه وارِ «بغیرِ حساب» که در ایران بیفتد و نجات بخشِ دولت، ملت یا کشور یا به قول خارجیها نیشین استیت باشد. من که مسائل داخل و منطقه را دنبال میکنم و شرایط را میگویم، ممکن است خیلی از دوستان، به این شدت قبول نداشته باشند، ولی برای من مثل یک کابوس است.
چون حس میکنم در موقعیت هولناکی قرار داریم. این شرایط مرا یاد سالهای ۱۹۰۷ شاید هم ۱۹۱۵ و موقعیت ضعیف دولت ایران میاندازد که بین دو قدرت جهانی گیر کرده بود متأسفانه و درکی هم از قدرتهای بین المللی و توطئههای شان نداشتیم، یعنی بعد از جنگ جهانی اول، قرار نبود ایرانی باشد که، یک چیزی، اتفاقی خارج از اراده ما افتاد، کار خدا بوده، کی بوده، در روسیه انقلاب شد و ذهنها رفت آن طرف و ما را و ایران را نجات داد! باور کنید انقلاب اکتبر، ناخواسته ما را نجات داد. وگرنه تزارها سر جای شان بودند، همان ۱۹۱۸ ایران را بریتانیا تقسیم کرده بودند. این در مکتوبات، روشن است. آنجا (روسیه) انقلاب شد و آنها درگیر روسیه شدند. قرار بود ایران به عنوان سپری در مقابل آنها در مقابل شورویی کمونیست تقویت بشود و حالا از تویش رضاشاهی درآمد. حالا هم که ما به رضاشاه بد و بیراه میگوییم، در زمان خودش اگر نمیآمد، معلوم هم نبود اصلا چه میشد. الان هم هرچه فکر میکنم، میبینم نه میگذارند صدایی از مردم بلند شود، نه میتوانیم خیلی آزاد با هم همکاری کنیم، تشکلهایی که وجود دارند به هم بپیوندند، قدرتی بشود بالاخره، اگر قدرت در چیزهای نظامی باشد که آنها برترش را دارند که، کار نظامی هم که هیچ وقت در جهان سوم پیش نرفته؛ بنابراین جامعه احتیاج به یک زندگی ملی دارد. یک حیات، نشاط و غیرت. یک بهم پیوستگی. ولی خب، چیزی که دارد میآید، خیلی وحشتناک است و اقتصاد براحتی میتواند ویران شود در این کشور؛ و شوخی بردار هم نیست.
اینجا ما، چون بیسِهای نیشین استیت را قبول نداشتیم و به آن احترام نگذاشتیم و مردم مان را دچار تفرقه کردیم به این شدت و حدت، حالا در معرض یک تهدید تاریخی فوق العاده شدید قرار گرفتیم. والله کار خیلی دارد بیخ پیدا میکند. ببینید این صدام حسین، بعد از جنگ ایران و عراق که قدرت نظامی داشت و شیمیایی، گفته بود اسرائیل باید از کرانه باختری عقب برود، نه اینکه نابود شود، فقط از کرانه باختری عقب برود، یعنی چیزی که همه دنیا هم میگفتند باشد، چنان توطئه و بلایی سرش آمد که هدایت شد سمت کویت؛ و همان جا گیر کرد و ۱۶ قطعنامه علیه ش صادر شد و بعد خلع سلاحش کردند و بعدش هم برش داشتند و بعدش هم دیدید چه جهنمی از خشونت آنجا جوشید.
اینجا، ولی همین جور بی محابا، پیش خودشان خیال کردند این دنیا بالاخره همین جور است که اینها فکر میکنند، نه از مجامع یهودیها و قدرت شان اطلاعی داشتند و نه از پدیدهی صهیونیزم میدانستند چیست که اینها از کجاها مورد حمایت واقع میشوند و چرا اساسا ساخته شده. اینها تهدید به نابودی فکر کردند. فکرکردند شعار خیلی سادهای است! حالا در شرایط جنگ سرد که مرحوم آقای خمینی مطرح میکرد، داستان، چیز دیگری بود. آن موقع گروههای چپ و کشورهای کمونیستی هم مطرح میکردند، ولی از کنفرانس مادرید که دیگر داستان عوض شد و اتحاد شوروی از هم فروپاشید، معلوم شد این داستان به کدام سمت میرود. قرار شد اسرائیل، بخشی از این منطقه باشد. خب، سیاستها باید متناسب با این اوضاع، عوض میشد، کشورهای عربی هم که تا دیروز اسرائیل را به رسمیت نمیشناختند، حالا رفتند دنبال اجرای قطعنامههای شورای امنیت، قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸، سازمان آزادی بخش فلسطین که آدمهای کوچکی که نبودند، این ابو عمار وابومازن و ابو ایاد و ابو جهاد، ولی اینجا همچنان بحث نابودی اسرائیل را دنبال میکردند.
اینکه تن بدهیم به یک مینی استیتی اینجا، این کار را نکردیم، این تداوم شعار نابودی اسرائیل، نه با ملاحظات منافع ملی و دارای حساب و کتاب منافع کشور، نه بحث حق و عدالت، بلکه برای رقابتهای داخلی و اینکه بتوانند رقیب را حذف کنند، برای اینکه بگویند ما بر حقیم، اینها باطل اند، بحث داغ شدنش اول، برای زدن هاشمی بود این بحث نابودی اسرائیل؛ و بعدش زدنِ اصلاحات بود که مطرح میشد و غلظت پیداکرد. الان هم در امریکا کسانی بر سر کار آمدند که به لحاظ اعتقادی، در کنار تندروترین افراد و عناصر حاکم در اسرائیل اند. چیزهایی ترامپ میگوید که حتی حزب لیکود اسرائیل هم براحتی و علنی نمیگوید. آن دو حزب مذهبی صهیونیستی و اقتدار یهود هم به عنوان خیالاتی میگفتند، ولی ترامپ، به روشنی و علنی و به صراحت گفت که غزه، دیگر نمیتواند به عنوان کشور فلسطینی باشد. چون تا باشید، موجب دردسر هستید. این را داخل اسرائیل کسی جرأت نمیکرد بگوید، ولی خب، ترامپ گفته. حالا ببینید ترامپ راجع به ما چه میگوید که هیچ کس اساسا هم پشت ما نیست و میگویند اینها هم شری در منطقه هستند. این را بگویم و ختم کلام، ایران در یک موقعیت بغرنج تراژیک تاریخی قرار گرفته و احتیاج به تصمیم گیریهای خیلی فوری و آنی دارد، هرقدر عقب بیفتد بدتر است و شرایط دشوارتر است. این را تاریخ نشان داده و زمان به سود ما نیست. خدا به داد این کشور برسد.
تنها آرزو و دلخوشی ام این است که خدا مثل سال ۱۹۱۷ یا مثل سال ۱۹۲۵، خودش یک مرحمتی کند و نجات مان دهد، وگرنه اینها کل کشور را نه فقط خودشان را بلکه کل کشور را بردند در معرض یک تهدید حیاتی و بنیادی قرار داده اند. خیلی چیز خوبی نگفتم و کاشکی در موقعیت بهتری بودیم، ولی خب، کتمان هم نمیتوانم کنم. امیدواریم «بغیر حساب»، یک اتفاقاتی بیفتد.»
سخنران بعدی کنگره، اسدالله مرادی، پژوهشگر و استاد دانشگاه فرهنگیان بود که در موضوع چالشهای نظام آموزشی و فرصت دولت پزشکیان برای تحقق مطالبات ملی و صنفی در حوزه آموزش و پرورش سخن گفت. این استاد دانشگاه فرهنگیان گفت: «از دو سه منظر میخواهم هم در حوزه سخت افزاری و هم نرم افزاری به بحث بی عدالتی آموزشی در آموزش و پرورش بپردازم.
اول باید ببینیم کجا ایستاده ایم. معلم کجا ایستاده. سازمان معلمان ایران کجا ایستاده. آموزش و پرورش کجا ایستاده. «مسألهی ما» کجا ایستادن است. در مورد بی عدالتیها به اختصارِ تمام میگویم که بشر در این صد، صد و پنجاه سال گذشته، مسأله اش آزادی و عدالت بوده، البته همیشه بوده. بالاخره طی این سالها اردوگاه آزادی خواهها پیروز شدند و عدالت خواهها شکست خوردند که نمونه اش همین کشورهای شوروی سابق اند که به سن ما قد میدهد. اردوگاه چپ، از چین گرفته، همه اینها شکست خوردند و راه طی شدهی خود را بازاندیشی میکنند. میخواهم برسم به اینجا که برای کودک در مدرسه، عدالت بر آزادی تقدم دارد. ممکن است دانشجو بگوید نه، به من آزادی بدهید، من از خود دفاع میکنم.، ولی آن کودک نه، اول باید به آن کودک، عدالت بدهید. فضا آنقدر باید در کلاس عادلانه باشد و معلم بتواند این شفقت را داشته باشد و عادلانه رفتار کند.
چون کودک وقتی به او آسیبی میرسد، مکانیزم دفاع و جبران ندارد. در بحث عدالت آموزشی، معلمها باید برای خود یک صورت مسأله درست کنند. در بحث بی عدالتی، میخواهم بگویم که حکومت، خزانهای که تشکیل داده، بین معلم و غیر معلم و کارگر و ... تفاوت قائل است. اجازه دهید همین جا بگویم که معلمها تنها صنفی هستند که باید از انسانیت و آزادی و عدالت دفاع کنند و نه فقط از خودشان دفاع کنند. یکی از مشکلاتی که هست و صدای معلمان شنیده نمیشود، این است که از حقوق خودشان و صنف خودشان دفاع میکنند.
از حقوق کودک و دانش آموزان شان دفاع نمیکنند. یا از حقوق کارگران. صنف معلمان، مثل صنف کارگران و تاکسیرانی و صنف اتوبوسرانی و اصناف دیگر نیست، معلمها باید از اصناف دیگر دفاع کنند.
دولت که باید حافظ منافع مردم باشد و با عدالت رفتار کند، میآید میگوید من به یک نفر ۱۵ میلیون میدهم و به دیگری ۱۵۰ میلیون. کجا این مسأله پیچیده میشود؟ مثلا بیمه تکمیلی معلمها در مقایسه با برخی دستگاه ها، حدود ده برابر فرق میکند! یعنی بیمه تکمیلی آنها ده برابر قویتر است. هتلینگ برخی دستگاهها از حقوق معلمها بیشتر است. یعنی معلم تمام حقوقش را طی یک سال جمع کند، نمیتواند از هتلینگ آن دستگاه استفاده کند!
انگار دولت فخیمهی جمهوری اسلامی، خودش سر گردنهی خزانه نشسته و دارد منابع را با ده برابر تفاوت، تقسیم میکند. مسأله بعدی، سرانه است. الان با تورمی که ایجاد شده، اول سال، سرانه آموزش و پرورش سیصد دلار است و آخرسال، میرسد به دویست دلار. در کشورهای توسعه یافته، سرانه آموزش و پرورش، بالای پانزده هزار دلار است. همین امریکا که دشمن درجه یک ماست، سرانه آموزشی اش، بیش از هجده هزار دلار است. در امریکا ۱۶ میلیون دانش آموز فقیر، کالری شان را از مدرسه میگیرند. جالب است که در کشورهای توسعه یافته، بیش از پنجاه درصد بودجه آموزش و پرورش، خرج کودک میشود، نه فقط معلم. الان در خوش بینانهترین حالت، سرانه آموزشی ما سیصد دلار است. این رئیس جمهور، آقای پزشکیان، تنها رئیس جمهوری است که از مشروطه تاکنون، در طی شش ماه، ده بار از «عدالت آموزشی» گفته؛ و من هر نوع حضورش را در مدرسه، ستایش میکنم.
حالا چه بیل دست بگیرد و چه برود نگاه کند. حتی پیشنهاد میکنم او سر راه که هر مدرسهای میبیند، یک توقفی کند و فقط سری بزند، طوری نیست، ولی برای مدرسه آورده دارد.، اما به شرطی که رئیس جمهور را آگاه کنیم. به این معنا که آقای رئیس جمهور، داری به آموزش و پرورش، سالانه به هر دانش آموز، سیصد دلار میدی، ولی اگر آن سیصد دلار بشود ۲۹۹ دلار، در دولت شما، ما بچهها با معلمها با بی عدالتی مواجه میشویم. ما در شرایط موجود، اگر بخواهد اندک عدالتی رعایت شود، حداقل باید سرانه آموزشی به ششصد دلار برسد. ولی عملا آن شرایطی که آموزش و پرورش ما دارد و مدارسش، حدود هشتاد درصد، برای بچهها و معلم هایش هویتی ندارد. بحث دیگر، بی عدالتیهای نرم افزاری است.
نورچشمی در مدارس، این سالها یک پدیده در مدارس است. اولین چیزی که اینجا مطرح است و مثل یک اختاپوس، افتاده شده به جان آموزش و پرورش، این سیستم رقابتی است. نکتهی دیگر، ما ممکن است سر کلاس، نمرات بچهها را بلند بخوانیم، باید ببینیم آیا به حقوق شان تجاوز میکنیم یا نه، کارنامه را گاهی ما دست بچه میدهیم، الان در کشورهایی که پارادایم حقوق کودک دارند، نمرات را یا ایمیل میکنند یا به پدر و مادر میدهند. یعنی حتی این نمره، حریم کودک است.
یک مثال دیگر، در کلاس، پردهی کلاس مشکل داشت و یکی از مادران، آن مشکل را حل کرد. یعنی اندازه گرفت و پرده را عوض کرد، تا آخر سال، خانم معلم با آن مادر رفیق بود و به فرزندش توجه خاص داشت و بقیهی دانش آموزان در طی سال، شکنجه شدند. یک بار لازم است که ما از لنز کودک به این مسأله نگاه کنیم. با رویکرد پدیدارشناسانه بنگریم؛ و نکته آخر، به عنوان معلم وقتی در کلاس را باز میکنیم و بچهها ما را میبینند، اصلا آیا بچه دوست دارد ما را ببیند یا نه، اگر دوست نداشته باشد ما را ببیند، آیا ما دیگر میتوانیم رویش اثر تربیتی بگذاریم یا نه، به نظرم این یک امر وجدانی است. اینکه مای معلم در کلاس، تمرین حقوق کودک کنیم.»
پروانه سلحشوری هم که میخواست بگوید «چه شد که به اینجا رسیده ایم»، متأثر از کلام و نگاه زیدآبادی، در همان مسیر سخن گفت و احساس کرد موضوع سخنش با کلام زیدآبادی نزدیک است و از اینکه رفتار سیاست خارجهی ما «دوست ساز» نیست. وی مقدمتا از دوگانهی امت و ملت گفت و منافع ملی و نیشین استیت؛ و در تکمیل سخنانش در بحث سیاست خارجهی جمهوری اسلامی، سراغ مصادیق هم رفت. مصداق سخنش را سمت یکی از کشورهای عربی برد و تجربهی شخصی اش زمانی که آنجا حضور داشت و از شهروندان عرب، هجمه به خودش را حس میکرد و وی را خطاب قرار میدادند که شما باعث شدید ما به این وضع گرفتار شویم!
سلحشوری گفت: «ما چه کار کرده ایم که به جای همبستگی، دشمنی ایجاد کردیم. به جای عشق و دوستی، تنفر ایجاد کردیم. الان مردم فلسطین در شرایط سختی قرار دارند، ولی جامعه ما احساس همدردی با آنان ندارد و حس بی تفاوتی دارد. چرا؟ چون این تنفر را در سیستم و رویکردی که داشتیم ایجاد کردیم.»
وقتی در این کنگره، کلیپهای مربوط به دورههای گذشتهی فعالیتهای این سازمان صنفی و سیاسی پخش میشد، در میانهی راه و اواسط سالهای جنب و جوش این نهاد مدنی، دبیران کل این سازمان، شعارهای محوری شان، «تلاش و مقاومت حداکثری، و مطالبات حداقلی» بود؛ ولی امسال و در هفتمین کنگره سازمان معلمان ایران، شعار اساسی شان، «انسجام تشکیلاتی و استمرار مطالبه گری» است که بر پیشانی این کنگره در پوسترهایش جلوه گری میکرد.
شاید طرح موضوع «انسجام تشکیلاتی»، به گسترهی این سازمان برمی گردد که پس از عبور از دهه نخست پدیداری اش که محدود به تهران و با نام «سازمان معلمان تهران» بود، حالا سالهاست که شعاع و در برگیری نفوذش بر گسترهی ایران زمین است و بنابراین، در جست و جوی انسجام و هماهنگیهای بیشترِ خود و اعضاء این سازمان در سطح کشور است، اما نشانی از کمیتِ مطالبه گری نیست بلکه از کیفیت مطالبه گری میگوید و از «استمرار مطالبه گری». اگر پیشتر برای این سازمان، تلاش و مقاومت حداکثری و مطالبات حداقلی در اولویت بود، ظاهرا در ادامه، همان مشی استمرار حداقلی و محتاطانهی مطالبات است. شاید، همچون آمد و شد ساکت و صامت مصطفی کواکبیان در آیین کنگره هفتم این سازمان.