تیتر امروز

تهدید پوتین به حمله اتمی/ شکست مذاکرات هسته‌ای بین ایران و آمریکا/ سرنوشت پر ابهام حقوق کارگران
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

تهدید پوتین به حمله اتمی/ شکست مذاکرات هسته‌ای بین ایران و آمریکا/ سرنوشت پر ابهام حقوق کارگران

این بیست و نهمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.
مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!
گزارش اختصاصی دیدارنیوز از همایش سالانه صلح

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

خبرنگار دیدارنیوز با حضور در دومین پیش نشست همایش سالانه صلح و ادبیات انجمن علمی مطالعات صلح ایران که با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، گزارشی تهیه کرده است که تقدیم می‌شود.
مهدی قمیشی: آب مجازی وارد کنید
استاد دانشکده آب دانشگاه جندی‌شاپور در ویژه برنامه اقتصاد، آب و سیاست

مهدی قمیشی: آب مجازی وارد کنید

مهدی قمیشی استاد دانشکده آب دانشگاه شهید چمران (جندی شاپور)، ضمن تاکید بر جانمایی غلط صنایع آب‌بر در استان‌های کویری، گفت: «یکی از بهترین راه‌حل‌های رفع بحران آب، واردات آب مجازی است.
گزارش اختصاصی دیدارنیوز از همایش سالانه صلح

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

خبرنگار دیدارنیوز با حضور در دومین پیش نشست همایش سالانه صلح و ادبیات انجمن علمی مطالعات صلح ایران که با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، گزارشی تهیه کرده است که تقدیم می‌شود.

کد خبر: ۱۷۲۲۶۴
۱۲:۱۹ - ۲۶ شهريور ۱۴۰۳

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

 

دیدارنیوز ـ مسعود پیوسته*: این روز‌ها موضوع «صلح» و حقوق شهروندی و صلح اجتماعی، بازار داغی در بین برخی نهاد‌های مدنی و اجتماعی در تهران دارد و نشست‌های پی در پی با همین موضوع و مضمون در حال برگزاری است، ولی وقتی به تقویم و مناسبت‌های تقویمی نگاه می‌کنید، درمی یابید که احتمالا این جنس نشست‌های مهر و دوستی و مدارا، متاثر از روز جهانی صلح (۲۱ سپتامبر) است و این ترافیک نشست‌های مربوط به «صلح» در آخرین روز‌های شهریور ۱۴۰۳ هم برآمده از همین مناسبت جهانی است که حالا نوع ایرانیزه شده اش در حال فرآوری است.

روز چهارشنبه ۲۱ شهریور، کمیته صلح و ادبیات انجمن علمی مطالعات صلح ایران، با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی، متولی دومین پیش نشست همایش سالانه بود که از طریق دو سخنران، موضوع «مکتب ایرانی صلح» برای همایش سالانه و بین المللی شان در اسفند سال جاری ورز داده شود.

حدس می‌زدم، هروقت برسم جا برای نشستن دارم. برنامه راس ساعت پنج عصر در سالن حافظ شروع شد. مجری و دو سخنران، در جایگاه خود مستقر بودند. سالن خلوت بود، شاید آن لحظه ۱۰ نفر در جلسه حاضر بودند، ۱۰ حاضر‍ِ شائقِ بحث صلح.

کلا برای من موضوع نشست که صلح ایرانی بود، برایم پراهمیت‌تر از تعداد حضار و شنوندگانش بود. به یاد نشست صلح دیروز در تالار فرهنگ پارک قیطریه افتادم و نشست صلح هفته‌ی آینده در همین خانه.

اما از دیگر سو، فرصت مجازستان را حس می‌کردم که اگر از خلوتی فیزیکی نشست‌هایی این چنین در عالم واقع می‌گویم، دنیای مجاز، جبران کننده است و موضوعاتی این چنین، محل تعقیب و جست و جو در آن دنیا.

کنارم خانم ماندانا تیشه یار، پژوهشگر فرهنگ و ارتباطات و رئیس هیئت مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران و دقیقا متولی‌ی همین جلسه، نشسته بود، با خرسندی و لبخند گفتم، چقدر خوب! این روز‌ها بازار صلح، اینجا و آنجا داغ است! نشست‌ها حول محور صلح، زیاد شده، امیدوارم شعاع نفوذ و اثرگذاری اش هم زیاد شود.

با شوق پاسخ داد: «همین طور است.» سپس، مثلی قدیمی و منظوم را به یاد آورد: «گر که خواهی شوی خوش نویس، بنویس و بنویس و بنویس!»

امیدوار بود که این تکرارها، بالاخره اثرش را در مملکت ما بگذارد و جامعه و دولت-ملت، به حال خوشِ صلح در درون و بیرون برسند.

نشست روز چهارشنبه، شصتمین جلسه‌ی عمومی انجمن علمی مطالعات صلح، با موضوع «مکتب ایرانی صلح» بود.

مجتبی مقصودی، عضو هیئت علمی و دانشیار علوم سیاسی و بنیانگذار انجمن علمی مطالعات صلح در سال ۹۴ اولین سخنران این نشست بود. صراحت و رادیکال بودن موضوع سخنرانی اش برایم جلب نظر کرد: «در امتناع گفتمان صلح در جمهوری اسلامی ایران»

انگار دیگر فصل تعارفات و ملاحظات، به سر آمده باشد و باید مسائل و مصائب و موانع را به صراحت و به واقع بیان کرد و برای نیل به صلح ماندگار، باید از جمیع ناصلحی‌ها و پادصلحی‌ها گفت.

اتفاقا همین طور هم شد. طرح نکته هایش در ناصلح و صلح، گره گشایانه بود که شرحش در پی می‌آید.

دومین و آخرین سخنران هم محمد منصورنژاد، دانش آموخته‌ی علوم سیاسی و عضو هیئت مدیره و دبیر کمیته‌ی دین پژوهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران، به «ارزیابی ظرفیت‌های مکتب ایرانی صلح با تمرکز و تاکید بر اندیشه‌ی سعدی شیرازی» پرداخت که صراحت گویی اش، کم از عریان گویی سخنران نخستِ نشست نداشت.

مقصودی در باب امتناع گفتمان صلح در نظام جمهوری اسلامی گفت: «بر این نظر هستم که به رغم تلاش‌هایی که از سوی انجمن و جا‌های دیگر در طی این ده سال دارد انجام می‌شود، فضای فعلی را مساعد برای صلح نمی‌بینم. ما از همان شرایط و امکانی که نبود، حالا رسیدیم به رودی باریک. ظاهرا باید خوشحال باشیم که گشایش‌هایی حاصل شده، ولی خب، خیلی هم نشده.

معتقدم یک وزن کشی باید از نیرو‌های مختلف انجام بگیرد. مدعی ام که وزن نیرو‌های مختلف قدرت باید سنجیده شود. می‌خواهم بگویم نیرو‌های ناصلح و پادصلح از صلح جو بیشتر است.»

مقصودی، به یکباره به موردی جزئی و حداقلی، به همین ده پانزده نفر حاضر در جلسه اشاره می‌کند و می‌گوید: «حالا همین حضور که افراد با شوق و انگیزه و امید، اینجا حضور دارند هم خوب است.»

دوباره به بحث کلان برمی گردد و در آمد و شدِ دولت‌ها و این بار، به دولت پزشکیان، بی آنکه نامی از آن ببرد، به رفتارهایش اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «شوک درمانی‌هایی انجام می‌شود. وعده‌هایی داده می‌شود. زمان می‌گذرد. ملت می‌بینند اوضاع بدتر شده است. اینجاست که پیش بینی می‌کنم دوباره با ناآرامی‌هایی مواجه شویم.

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

ناآرامی‌هایی از سوی اقشار فرودست، پدید می‌آید به همراه همه‌ی آن نیرو‌های سرخورده‌ی دیگر.
شوک آفرینی‌های امیدآفرین، دیگر آن اثرگذاری‌ها را ندارد. ملت، جیب شان را می‌بینند که باید اتفاقی بیفتد که نمی‌افتد و نمی‌بینند.

وعده فروشی‌های پر زرق و برق، شوک درمانی‌های ورزشی (حالا یکی یه جا کشتی می‌برد، جای دیگر، فوتبال و ...) این‌ها گذرا و آنی اند. ولی جیب من چه؟! کرامت من چه شد؟! می‌خواهم بگویم وقتی جیب من و شان من دیده شود، یعنی شرایط صلح آماده است.

بگذارید اینجا از شاعر فقید و معاصرمان فریدون مشیری مثالی بیاورم. به هرحال اینجا کمیته صلح و ادبیات است و مناسبت دارد. در شعر «جادوی بی اثر» چیزی را می‌گوید که زبان حال خیلی‌ها است:

پرکن پیاله را
کین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی‌برد
این جام‌ها که در پی هم می‌شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می‌رباید و آبم نمی‌برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره اندیشه‌های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره‌های گریزپای
تا شهر باد‌ها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی‌برد
هان‌ای عقاب عشق
از اوج قله‌های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم انگیز همرهم
آنجا ببر مرا که شرابم نمی‌برد
آن بی ستاره که عقابم نمی‌برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می‌کشم از دل که: آب آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی‌برد
پر کن پیاله را

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

رابطه‌ی دولت، ملت در کاهش و سایش و فرسایش است.

ناصلح، ساختار دولت است. در جامعه‌ی ما، ام المسائل، نهاد دولت است. دولت کار نکند ما راضی هستیم.

کار کند، از جیب من و شما کار می‌کند. دولت ناشایسته سالار. مرادم از دولت، مجموعه‌ی حاکمیت است. سه قوه و رسانه‌ی صدا و سیما و ارتش و ... که یکی شان قوه مجریه است با بیست درصد کارایی از کلیت حاکمیت.

حاکمیتی که بیگانه هراسی دارد. حتی در قانون اساسی هم همین حس غیریت سازی و بیگانه هراسی آشکار است.»

وقتی سخنان این جست و جو گر صلح، بدینجا رسید، یاد حرف‌های وزیر جدید خارجه افتادم که در آستانه‌ی وزارتش با نگاه صلح آمیز به جهان به دنیا پیام نداد، بلکه از «مدیریت تنش» گفت که انگار گویای تنشِ بالقوه دستگاه دیپلماسی ایران است و نماد ناصلحی اش!

مقصودی، در ادامه‌ی مثال‌های ناصلحی و پادصلحی اش از نظام سیاسی، به افراد و افکارِ متصل به این نظام نیز به عنوان مصداق ناصلح اشاره کرد و گفت: «حالا اگر به افراد حاکمیت برگردیم آیا مثلا ما با جنتی می‌توانیم به صلح برسیم در ایران و در جهان؟!‌

می‌خواهم بگویم نظام سیاسی، دغدغه‌ی مسائل مردم را ندارد. دغدغه اش چیز دیگر است. این انواع و اقسام شورا‌های عالی ناصلح اند که شاید بیست تایی بشوند. این شورا‌ها مردم را دور می‌زنند. چون اغلب، انتصابی اند. حکومت هم همیشه به فکر غیریت سازی است.

از میان عناصر ناصلح، یکی هم طبقه روحانیت است. کاسبان گریه و عزا.

از دیگر موارد ناصلح، منافع منزلتی هم هست. مثل هنوز بهره مندی از قِبٓلِ دفاع مقدس، پسر فلان سردار، رانت کشتی نفتی دارد و دیگری چه و چه.

از دیگر موارد در باب صلح، از فرایند توسعه می‌گویند که این هم دولت صلح می‌خواهد که نداریم.

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

وقتی هم بحث توسعه به میان می‌آید، موضوع حضور نهاد‌های مدنی و طبقه متوسط در جامعه مطرح می‌شود که قوت نهاد‌های مدنی و طبقه متوسط، اوج آن در دوره‌ی آقای خاتمی بود. الان هم چرا هستند، ولی بی رمق اند. اسیر روزمرگی هایند و شمشیر داموکلس بالای سرشان!

اینجا یک طبقه آوانگارد می‌خواهد که ظرفیت صلح سازی فراهم کند. در توسعه سیاسی و صلح، این ظرفیت نظام و جامعه است که مشکلات شان را مسالمت آمیز حل کنند. به تعبیری «خود ترمیمی» کنند.

در حالی که طبقه متوسط، سال هاست مبتلا به افول شده. منِ استاد، در این شرایط، نمی‌توانم یه فضای هفتاد متری اجاره کنم، چون پنجاه میلیون تومان می‌خواهد و ندارم.

یعنی می‌خواهم بگویم، کرامت من و شما زیر دست و پاست. در شرایط ناصلح ایم. گفتمانی که غلبه دارد، گفتمان مبارزه و ستیز است، به جای گفتمان گذشت و ایثار.

رئیس جمهور ما اولین سفرش به عراق است، به شیراز و شهر گل و بلبل و به تاجیکستان نمی‌رود که همراهش نشانه‌های زندگی و مدارا باشد.
نفرت دیرینه، نسبت به برخی کشور‌ها و نیرو‌ها و از سویی هم تطهیر دولت ها، مثل عراق که در طی هشت سال جنگ، جان ده‌ها هزار ایرانی را گرفت و حالا عراق را کشور برادر صدا می‌زنند.

حالا یک گردن کلفتی بالای سرمان است، خب، تو سازش کن. سازش سازش سازش.

این رسانه‌های رسمی مثل صداوسیما و کیهان هم خودشان، بخشی از این ناصلح و پادصلح اند.

این آخرین نکته را هم بگویم و تمام. اشاره‌ای به نهاد‌های مدنی کردم و گفتم که بی رمق شده و به حاشیه رفته اند. حکومت، این نهاد‌های مدنی را هم حتی گاهی به عنوان ستون پنجم می‌انگارند و می‌شناسند!»

مکتب ایرانی صلح، پربسامدترین اصطلاحی است که آن را می‌توان در محافل صلح اندیش جامعه ایران، بخصوص در انجمن علمی مطالعات صلح دریافت. اصطلاحی که شاید بشود واضعش را یکی از پرکارترین اعضاء این انجمن و دبیر کمیته دین پژوهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران، محمد منصورنژاد دانست که موضوع سخنرانی اش، بلافاصله پس از سخنان بانی این انجمن، دقیقا تشریح و چیستی و بازنمایی‌ی این مکتب است.

منصورنژاد، درابتدا طرح پرسش می‌کند که اساسا مکتب ایرانی صلح چیست؟ آیا عنوان و بکارگیری مکتب برای صلح ایرانی درست است یا نه؟ آیا وقتی می‌گوییم، ایرانی، یعنی خاص ایرانیان است؟ انگار می‌خواهد تفاوت ایجاد کند با صلح‌های دیگرِ جهان.‌

می‌خواهم بگویم این مکتب، در طول دیگر مکاتب صلح است نه در عرض آنان.

مکتب ایرانی صلح، دو رقیب جدی دارد. یکی مکتب صلح غربی با محوریت گالتونگ و منطقه اسکاندیناوی همراه با دو بعد صلح منفی و صلح مثبت به این معنا که در بعد صلح منفی، جایی است که خشونت، صریح و مستقیم نباشد، اما صلح مثبت، اقداماتی است که به نفی خشونت‌های غیرمستقیم (فقر، گرسنگی، تبعیض) می‌انجامد و به نبود خشونت ساختاری ختم می‌شود و دیگری مکتب صلح شرقی بامحوریت گاندی که معتقد است حتی به دشمنت هم نباید خشونت بورزی. همان اصل عدم خشونت.

به تعبیری در صلح مثبت، ساختار‌ها که تمیز باشد، فقر از توی آن درنمی آید. در توصیف مکتب ایرانی صلح، همواره درخت را مثال می‌زنم. ریشه و ساقه و برگ و میوه اش را.

مکتب ایرانی صلح در میانه‌ی دولت-ملتِ ناصلح!

در مکتب صلح ایرانی، یک بحث مبانی (اصول نظری) داریم. بعدش بحث زیربنایی (اصول عملی) اش را داریم. مرحله‌ی بعد و ضلع دیگر، بحث روشمند بودن و کار آکادمیک و متدلوژیک بودن کار که بگوییم اثر بگذاریم روی دیگران و چهارم و آخرینش، میوه و ثمره‌ی آن. اینکه بالاخره آیا مکتب ایرانی صلح، میوه‌ای هم دارد؟

این بحث صلح و مکتب ایرانی صلح را اینجا داریم طرح می‌کنیم، اما واقعیت جامعه مان این است که خشونت از همه جا دارد می‌بارد. همه جا ناصلح، نگاه کنید به همین هفته‌ی پیش، یک تعطیلی پیش آمد. مردم رفتند تفریح، ولی سیصد نفر مردند! این بحث‌های گسست نسلی، گست قومی و گسست دینی و ... این‌ها همه گویای شرایط ناصلح در جامعه مان است. الان بین متفکرین ما هم همین مسأله‌ی ناصلح را می‌بینیم. به هم خشونت می‌ورزند. سروش و داوری را ببرید داخل یک اتاق، ساعتی بعد جنازه تحویل بگیرید!

نگاه کنید به سعدی قرن هفتم. آثار متنوعی دارد. شناخته شده است. آیا منابعی که سعدی در اختیار ما گذاشته، کمک به مکتب ایرانی صلح می‌کند؟ در این باره سه رهیافت وجود دارد. یکی، ستیزانه است. سعدی ستیزان کم نیستند. در همین یکصد سال دویست سال، به سعدی حمله کرده اند. مثل کسروی. سعدی چه می‌گوید. برخلاف نظر ناصر پورپیرار که معتقد است سعدی از شیراز خارج نشده، خیلی جا‌ها رفته. هند و شام و ... بعدش گفته سوغات با خود چه ببرم دیارم؟ پیش خودش گفته و جواب داده همین نوشته‌ها و مشاهدات و دریافت هایم از سفر را سوغات ببرم بهتر است.

دوم، رهیافت تأییدی که شاهدش مرتضی مطهری است و سوم، رهیافت انتقادی که البته من هم همچون ضیاء موحد، نسبت به اندیشه سعدی، رهیافت انتقادی دارم. به واقع، هم نقد دارم، هم تأیید.

در بوستان، چهارهزار بیت آمده. این مصرع سعدی را ببینید: به نام خداوند جان آفرین

در دعای جوشن کبیر، هزار و یک بار اسم‌های خدا برده شده. ببینید سعدی چقدر به جان اهمیت می‌دهد. در وصف خدا، جان آفرین می‌خواندش. فردوسی، اما جان و خرد را با هم گفته. به نام خداوند جان و خرد

جان در فرهنگ دینی اهمیت دارد.اما شرایط ناصلح در جامعه مان به حدی است که شصت نفر در یک تشییع جنازه می‌میرند! اما برای کسی اهمیتی هم ندارد. جان مهم نیست انگار!»

 

*خبرنگار دیدارنیوز

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی