ارزاقی، رماننویسی است که از ابتدا درد و دغدغه مهاجرت داشته و در تکتک آثارش این دغدغهمندی ملموس است؛آنچه میخوانید توضیحی است که حامد شجاعی بر سفرنامه این نویسنده نوشته است.
دیدارنیوزـ حامدشجاعی: چه خوب است در یک عصر ملالانگیز که هوای خانه روی سینه سنگینی میکند و از ولگردی در شبکههای اجتماعی یا پرسهزنی بین کانالهای متعدد تلویزیونی جز اخبار اضطرابانگیز یا محتویات بیپایه و اساس چیزی نصیب آدمی نمیشود، دست همسر یا رفیق یا شریک زندگی را بگیری یا حتی به تنهایی از همان جا که نشستهای عزم سفر کنی و به جایی بروی که مشامت از عطر گل و ادویههای اشتها برانگیز و بوی قهوه آکنده شود و گوشت از صدای همهمه دهها هزار نفر هوادار متعصب فوتبال در حد لالیگا یا سر و صدای بدوی تماشاچیان حاضر در یک میدان بزرگ گاوبازی کر شود و چشمت از تماشای دهها اثر درجه یک خلق شده توسط معماران بزرگ دنیا در حالیکه زنانی زیبا با اندامی موزون با ریتمی تند در مقابل آنها مشغول رقص فلامنکو هستند سیراب شود؛ و اینها همه در حین گشت و گذار در کوچههای سنگفرش منتهی به میدانگاهی بزرگ که دور تا دورش کافهها و رستورانهای مملو از آدمهایی که به وضوح میشود دید حالشان خوب است نصیبت شود.
در این کوچه پسکوچهها و میدانگاه و هر جای دیدنی دیگر، آنچه بیش از هر چیز به چشم میآید، یک زندگی معمولیست. زنان و دختران با گیسوان بلند بی هیچ واهمهای مشغول خرید یا وقتگذرانی هستند و مردان هم سرگرم گپ زدنهای مرسوم. آنچه که این سفر عصرگاهی را بیش از هر چیز دلپذیر میکند آرامشیست که در مسیر و مقصد چاشنی لحظات مسافران میشود؛ اگر چه در آغاز، اضطراب فراهم آوردن مقدمات چنین سفری سر تا پای وجود آدمی را میگیرد و یقه مسافران را حتی تا زمانی که احساس میکنند سوار هواپیما شدهاند و در حال کنده شدن از زمین هستند رها نمیکند؛ و مگر میشود حتی بر بال خیال سوار هواپیمایی به مقصدهای دور از مرز وطنت شوی و یاد آنها که تنها گناهشان سفری برای جستجوی یک زندگی معمولی بود نیفتی؟ بالاخره نمیشود زاده و ساکن ایران باشی و خوشی بیاسترس را تجربه کنی.
الا وقتی که احساس کنی آنقدر رفتهای تا به جایی برسی که آدمهای معمولی با دیدن پلیس همه وجودشان را آمیزهای از اضطراب و خشم و حتی نفرت پر نمیکند. ناسلامتی "پلیس مهربان و خوشبرخورد که آدمی از حضورش مشوش و نگران نشود و به دنبال مخفی شدن و فرار از دستش نباشد برای هر سرزمین نعمت است." خوش به حال مردم و سرزمینهایی که از این نعمتها دارند. هر سفری را خواهی نخواهی پایانی هست و فصل بعد از تماشا و قرار، رجعت است.
اگر چه گویی پیشانینوشت ملتها در بعضی نقاط جهان چنین است که برای تمنای بدیهیات زندگی باید چمدان ببندند و در صفهای طویل پیه هر نوع تحقیر و تحکمی را به تن بمالند تا بلکه ویزایشان صادر شود و قید خانه و اهالیاش را بزنند و بروند. برای همیشه بروند! خلاصه که درست وقتی آن عصر ملالانگیز پیشانی شب را میبوسد بار دیگر در خانه سر جایت نشستهای و این بار پوستت را خنکای نسیمی که از سمت دریا میوزد نوازش میکند و وجودت پر از آرامشیست که تجربهاش شاید تنها پس از سفری اینچنین لذتبخش ممکن است. آن نوازش و این آرامش شبانه ارمغان سفری ده روزه به اسپانیاست که بر بال قلم کیوان ارزاقی در کتاب "مهمان خانه ماتادور" میتوان آن را ظرف چند ساعت مرور کرد.
ارزاقی، رماننویسی است که از ابتدا درد و دغدغه مهاجرت داشته و در تکتک آثارش این دغدغهمندی ملموس است. به نحوی که خواننده وفادار به آثار او به راحتی متوجه میشود که نویسنده مدام در حال اندیشیدن به مفهوم مهاجرت است و فرقی نمیکند که این مهاجرت از کشوری به کشور دیگر باشد یا حتی هجرتی از جهان فانی به دیار باقی! شاید بخشی از این دغدغهمندی برآمده از تجارب شخصی کیوان ارزاقی باشد و بدیهیست وقتی داستاننویسی که نوشتن از مهاجرت و رفتنهای بیبازگَشت، به شکل توامان علاقه و دغدغه وی است تصمیم به نوشتن یک سفرنامه میگیرد در لحظهلحظه سفری که خود نیز بر کوتاه بودنش آگاه است این علاقه و دغدغه یقه خودش و قلمش را ول نمیکند.
"مهمان خانه ماتادور" کتابی روان و خوشخوان است و میتوان گفت در عصری که کمتر نویسنده یا سیاحی ممکن است هنوز آنقدر حوصله داشته باشد که کل خاطرات و دستاوردهای بصری و حسی سفرهایش را در قابی فراتر از دوربین تلفن همراه یا نهایتا صفحه شخصیاش در فیسبوک و اینستاگرام ثبت و ضبط کند جزو انگشتشمار سفرنامههای مکتوب کاغذیست که به طبع رسیده است.
نخستین تجربه سفرنامهنویسی ارزاقی یادگار سفر وی و همسرش به کشور اسپانیا همزمان با یکی از عجیبترین و قطعا تلخترین مقاطع تاریخ ایران در سده جدید است. با اینکه طبیعتا وقایع شهریور سال ۱۴۰۱ در ایران ربطی به خاطرات سفر نویسنده به اسپانیا در همان روزها ندارد، اما تفاوت چهره ایرانِ قبل و بعد از سفر ارزاقی در حال و هوای متقاضیان صف بسته در مقابل سفارت اسپانیا در این دو مقطع و در یک فاصله زمانی حدود دو هفتهای در لابهلای سطور محسوس است.
نگارنده در این مجال کوتاه به دنبال شرح محتوای کتاب نیست، چه هدف اصلی از نگارش چنین وجیزههایی معرفی کلی اثر و تشویق مخاطبان به خریدن و خواندن کتاب است. با این حال اشارهای گذر به برخی نکات شاید برای خوانندگان کتاب به منظور بهتر خواندن و حتی برای نویسنده و ناشر برای اعمال اصلاح یا پیشنهاد در چاپهای آتی قابل استفاده باشد.
کیوان ارزاقی در "مهمان خانه ماتادور" نخواسته و شاید هم نتوانسته قبای رماننویسی را به تمامی از تن درآورد که از قضا همین موضوع به حلاوت متن سفرنامهاش افزوده و خواننده در بستری داستانی همسفر نویسنده و همسرش در سفر ده روزه اسپانیا میشود. پنداری ارزاقی در زندگی حرفهایش آنچنان با عناصر داستانی آمیخته است که علاوه بر استفاده از قابلیت نویسندگیاش در توصیف مکانها و تصویرسازی جذاب، با بهرهگیری از عناصری مانند دیالوگهای گاه و بیگاه و حتی گرهافکنیهای ظریف پیرامون برخی شخصیتها و اتفاقات، ماجراهای سفرش را با پسزمینه داستانی روایت میکند. حتی برای مثال در زمان بازدید از کاخ سلطنتی، خود نویسنده نیز این پسزمینه و گرایش عمیق به داستاننویسی را با طراحی فوری و ذهنی یک رمان اعتراف میکند. یکی از ویژگیهای داستاننویسان خوب تکیه بر درک شخصی از موضوعات و رویدادهاست که در مواردی که امکان مشاهده مستقیم و از نزدیک مکانها و رویدادها وجود ندارد این خلا را با مطالعه و پژوهش مفصل پر میکنند.
آثار داستانی کیوان ارزاقی عموما از این ویژگی بهرهمندند چنانکه در سیر انتشار آثارش از "سرزمین نوچ" تا "سنگ سین آخر" توصیفات نویسنده تا حد زیادی حاصل مشاهدات عینی وی است. در "مهمان خانه ماتادور" ارزاقی با تجمیع مشاهدات و مطالعاتش به خواننده این امکان را داده تا دریافت جامعی از اشخاص، مکانها، رخدادهای تاریخی و ویژگیهای فرهنگی دو شهر مادرید و بارسلون در پیمانه یک سفر کوتاه ده روزه پیدا کند. به علاوه مخاطب در حین مطالعه کتاب ناخودآگاه در حال مرور یک راهنمای مختصر و مفید سفر به اسپانیاست. چنانکه در متن کتاب هم اشاراتی شده، برای مسافری که قصد گشت و گذار در یک شهر یا سرزمین غریبه را دارد، گاهی حتی اطلاع از شیوه رفت و آمد معمول روزانه در مقصد یا آگاهی از روشها و مکانهایی که تامین خورد و خوراک سالم و مطلوب ذائقه ایرانی با قیمت مناسب را ممکن میسازد ضروری و مفید است.
کتابسرای تندیس به عنوان ناشر "مهمان خانه ماتادور" تلاش زیادی داشته که علیرغم همه مشکلات موجود پیش روی ناشران برای چاپ کتابهای باکیفیت، نخستین سفرنامه ارزاقی را با صفحهآرایی چشمنواز و انتخاب کاغذ مناسب در اختیار خوانندگان قرار دهد و منصفانه آن که در این کار موفق هم بوده است. اگر چه، شاید اگر برای عکسهای درج شده در کتاب، شرح مختصری نوشته یا جدولی برای توصیف تصاویر در موخره کتاب درج میشد برای خواننده، شناخت مکانهای مورد اشاره در متن راحتتر بود.
به ویژه آنکه قاعدتا با هدف پرهیز از افزایش بیرویه قیمت تمامشده کتاب، چاپ رنگی تصاویر به جز روی جلد کتاب، ممکن نبوده است. تنها اشتباه ویرایشی چشمگیر کتاب هم در صفحه ۱۳۸ رخ داده که نویسنده، شعری از مهدی اخوانثالث را زیر لب زمزمه کرده، اما در خیالش با سهراب سپری هم صحبت شده است.
در هر حال "مهمان خانه ماتادور" از آن دسته کتابهاییست که در سالهای اخیر نمونهاش کمتر در اختیار خواننده ایرانی و فارسیزبان قرار گرفته و قطعا ارزش خریدن و خواندن و نگهداری در کتابخانه شخصی را دارد. چرا که با روند اجتماعی و اقتصادی موجود که خیابان و عرصه عمومی، ولو به زور دگنک حوزه قدرتنمایی جماعت قلدر و هتاک و زباننفهم شده و سفر، به ویژه از نوع خارجی آن، با فرض امنیت حریم هوایی، در حکم کالایی لوکس است ورق زدن چندینباره این کتاب و کتابهای اینچنینی در اوقات و ایام ملالانگیز بیحوصلگی، حکم وصفالعیش را دارد که احتمالا اگر نصفالعیش هم نباشد لااقل امکان نفس کشیدن در یک فضای آرام و رها بین سطور کتاب، فارغ از همه عوامل اضطرابزا را برای دقایق و لحظاتی فراهم میسازد.