مساله هویت ملی بویژه نزد جوانان یکی از دغدغههای سالهای اخیر بوده است. امید جهانشاهی در یادداشت خود نگاه ایدیولوژیک به تاریخ را یکی از ریشههای تضعیف هویت ملی میداند.
دیدارنیوز - امید جهانشاهی: یکی از نگرانیهایی که گاهی مطرح میشود مساله هویت ملی جوانان است و میزان شناخت و وابستگیشان به فرهنگ و هویت ایرانی. این مهم را از زوایای گوناگون میتوان دید، اما یکی از راههای ترویج هویت ایرانی و ایران دوست کردن جوانان، آشنایی درست آنها با تاریخ ایران است. باید دوباره به تاریخ برگردیم و با تاریخ آشتی کنیم.
نگاه ایدئولوژیک و سیاسی به شخصیتهای تاریخی و سیاه توصیف کردن همه آنچه غیر خودی است جوان ایرانی را از تاریخ یعنی ریشهها دور و غریب و از معنا و هویت تهی میسازد. وقتی مدام تبلیغ شود که اکثر رجال گذشته اعم از وزیر و سیاستمدار و روشنفکر، عدهای فاسد خائن غربزده فلان و بهمان بودند، جوان چه حسی نسبت به ایران و ریشه و تاریخ این خاک پیدا میکند، جز بدبینی و بیگانگی با ریشه و پیشینه خود. این نگاه بیمار و دروغین بر نحوه مواجهه جوان با ارزشهای ملی و بومی تاثیر منفی و مخرب میگذارد. وقتی جوان با پیشینه و ریشههای خود بیگانه شد، مجذوب کلیشههای رسانهساخته از غرب میشود؛ کلیشههایی کذایی، برساخته، بزک شده و دروغین. برای ایران دوستی اول باید با تاریخ معاصر دوست شد.
تاریخ را شناخت، نه مداحانه و ستایشگرانه و نه کینهتوزانه و بیمارگونه. مردانی که ایران را ساختند نه دیو و دد و درنده خو بودند و نه فرشته صفت و ماه تمام. اتفاقاً نقادی تاریخ است که شناخت میدهد و آگاه میکند، نه نقالی تاریخ آنهم با روایتی ایدئولوژیک از سر کینه با گذشته غیر خودی. اگر امروز مساله هویت ایرانی و همبستگی ملی داریم باید ببینیم روایت ما از تاریخ و قصه ما از ایرانی بودن کجا ایراد دارد. انسان همیشه برای بیان چیستی خود و نسبتش با دیگران، روایت میسازد و راوی قصه است. انسان در میان قصههای خود و دیگران زندگی میکند و هویت مییابد.
قصههای تاریخمان را آکنده از سیاهیها و تباهی نکنیم. کینهها از دل و دروغها از تاریخ بشوریم. بگذاریم هویت ملی هوایی بخورد.مساله از اینجا آغاز میشود که تاریخ ایران را برای شناخت ایران باید خواست نه برای دفاع از یک ایدئولوژی خاص. مثل چپها که به دروغ سعی میکردند شیخ محمد خیابانی را مصادره کنند و او را «شیخ سرخ» میخواندند در حالیکه همه دغدغه او آزادی بود و تجدد و جمهوریت. آذربایجان را «آزادیستان» میخواست و هم از اینرو، ایادی استبداد او را شهید کردند و جنازهاش را بر دوش اسبی در کوی و برزن گرداندند تا عبرت باشد و دیگر کسی دم از مشروطهخواهی نزند.
شیخ محمد خیابانی را درست بشناسیم تا بدانیم ملت ما چه شهدایی برای عدالت و آزادی و مشروطیت داده است. اما متاسفانه درک ما از تاریخ قربانی تبلیغات سیاسی است. یک مثال ساده و بیدردسرش این است که همه از تلاش رضاشاه برای سرکوب حکومتهای محلی خودسر مثل شیخ خزعل خبر دارند و او را برای این هم میستایند و البته باید هم ستود، اما خبر نداریم که ناصرالدین شاه بندر چابهار را از حاکمیت عمان رهایی داد و بازپس گرفت. چون پهلویستایی بخشی از منازعه قدرت در ایران معاصر بوده است، اما روایت از قاجار بخشی از منازعه سیاسی نبوده است و از اینرو برخی اقدامات مثبتی که در دوران قاجار اتفاق افتاده است ندیده گرفته شده است.
برخی صرفاً به نقش فعالان و مبارزان و روشنفکران تاکید میکنند، اما تلاش و تقلای روشنفکران برای تجدد و زندگی جمعی بهتر برای ایرانیان در بستری اتفاق افتاده است که بخشی از آن را حاکمان ساختهاند؛ و یا به تعبیر بدبینانه از سر ناگزیر به آن تن دادهاند. در دوران ناصرالدین شاه بود که تلاشهایی برای ساماندهی ابتدایی به نظام اداری آغاز شد که مبتنی بر آن توجه به اهمیت قانون مداری مورد توجه روشنفکران قرار گرفت. آن ذهنیتی که در تمنا و تلاش برای تحقق مشروطیت بود در بستر تحولی در اقتصاد و نظام دیوانی شکل گرفت که ناصرالدین شاه ایجاد کرده بود مثل گسترش راههای شوسه و جادهها که باعث بهبود اقتصاد و توسعه کشاورزی شد.
در واقع ناصرالدین شاه بواسطه پاسخ به تحولات اقتصاد جهانی نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپا و با هدف بهبود وضعیت اقتصادی کشور اقدام به توسعه راهها کرد، اما در نهایت فقط به بهبود اقتصاد و کشاورزی مردم محدود نماند بلکه باعث افزایش تردد بین شهرها و تحرک اجتماعی هم شد و در واقع بسترساز شکلگیری خواستها و نیازهای تازهای شد که روشنفکرانی آنها صورتبندی کردند و بعدها منجر به مشروطیت شد. این سخن به این معنی است که تاریخ یا راهی که آمدهایم جادهای است که دیوان سیاه و فرشتگان دلسوز نساختهاند بلکه محصول نهایی مجموعه تلاشهای درست و غلط وزیران و حاکمان و روشنفکران و ...
خاکستری است که به امید ساختن ایران بهتر کار کردهاند. بیشک معدود افراد خائن هم بودهاند، اما قضاوت جامع و نهایی در مورد اکثریت شخصیتهای تاریخی سیاه و تلخ نیست بلکه خاکستری است.
در مورد ملکم خان در روایتهای رسمی کشور، نقاط منفی برجسته میشود، اما او برای آبادی ایران بسیار دلسوز بود و رسالههای متعددی در این راستا نوشته است. مثل رساله «ندای عدالت»: «اوضاع ایران این است که میبینید؛ جمیع دوایر دولت مختل، خزانه خالی، حقوق آدمیت همه در عزا، بنیان استقلال از هر طرف متزلزل، چه بدبختی است که بر این خاک مستمند مستولی نباشد؟ انجام این وضع چه خواهد بود؟ مطلب معلوم است، دول خارجه ایران را خواهند گرفت.
به چه حق؟ به حکم همین تقصیر که ما نمیخواهیم چشم باز کنیم و ببینیم وضع دنیا و شرایط بقای دول در این عهد، تا به چه حد فرق کرده است. خواه تصدیق بکنیم خواه منکر بشویم، جمیع طوایف دنیا به حکم علوم و صنایع تازه شریک آبادی همدیگر شدهاند.» اصرار ملکم خان به صنعت و فنون جدید از سر ایران دوستیاش بود نه عامل انگلیس بودنش. در روایتهای رسمی نام محمد علی فروغی با فراماسون بودن و عامل انگلیس بودن مترادف شده است. این درکی جامع از کارنامه زندگی فروغی نیست. فروغی بود که اولبار مدرسه علوم سیاسی ساخت و به تدریس و تالیف کتب این مدرسه پرداخت. مثل کتاب حقوق اساسی یا آداب مشروطیت دول که چنگیز پهلوان آنرا نخستین متن آکادمیک فارسی راجع به قانون اساسی توصیف کرد و در کتاب ریشههای تجدد گفت اهمیت این مدرسه از دارالفنون کمتر نیست.
مردان موثر در تاریخ را خاکستری ببینیم نه سیاه و نه سفید؛ و البته این تاریخ آکنده از فرازهای پرغرور است. یک نمونه از خروار، زندگی محمد حسین حاج امین الضرب است که تاریخ زندگی او درس غیرت و عزت و ایران دوستی است. یک نمونه از خروار، امیرکبیر بزرگ است. او چنان کرد در حکومت که الگویی ستودنی شد برای هردولتمردی که آبادی این خاک میخواست، مثل آقای هاشمی که این روزها سالگرد درگذشت اوست و از دوران جوانی الگویش امیرکبیر بود و سالها پیش از انقلاب، در سال ۱۳۴۶ کتابی در ستایش او نوشت.
یک نمونه از خروار، آن سه قطره خون فراموش نشدنی است، سه اسوه غیرت و غرور که پرچم وطن دوستی هستند: سرجوخه مصیب ملک محمدی، سرباز عبدالله شهریاری و سرباز سید محمد رایی هاشمی که در کنار پل مرزی جلفا ۴۸ ساعت در مقابل لشکر ۴۷ ارتش متجاوز روسیه چنان شجاعانه تا پای جان مقاومت کردند که نوویکف، فرمانده ارتش متجاوز روسیه وقتی بر بالای پیکر سرجوخه محمدی رسید، به احترام کلاه از سر برداشت و یکی از درجههایش را باز کرد و روی سینه این میهنی سرباز شریف ایران گذاشت و دستور داد با احترام پیکر آنها را دفن کنند؛ و چه بسیار نمونههای دیگر که در این یادداشت نمیگنجد. به ایران برگردیم و تاریخ ایران را برای شناخت جامع ایران برای ایرانیان روایت کنیم. این تاریخ سرشار از تقلا برای عدالت و حریّت است.