میثم سعادت، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «خودتحقیری» در هممیهن نوشت: «یکروز میگفتند رقص شمشیر ترامپ، مایه سرافکندگی دولت و ملت آمریکا و عربستان است و یکروز دیگر، مثل مسعود شصتچی -مرد هزارچهره- طوری جوگیر رقص عربی بشوند که مخاطب گمان کند چندروز برای اجرای درست این حرکات تمرین کرده است.»
دیدارنیوز: یکی از دوستانجان پیام داده بود حواست را جمع کن که موقع نوشتن، خودتحقیری نکنی. منظورش این بود که کشور خودت را مسخره نکنی.
میثم سعادت در ادامه نوشت: «من واقعاً ایران را دوست دارم. اگر هم گاهی شوخی میکنم یا کنایهای میزنم، خطاب به مسئولان بیکفایتی است که قطعاً بهزودی توسط دستگاههای نظارتی و قضایی، تنبیه میشوند، ولی در پروسه جمعآوری مدارک، من هم یک نیشی به آنها میزنم. مثلاً چند هفته پیش خیلی دوست داشتم که درباره پیچاندن لباس امضاءشده کریستین رونالدو بنویسم. بعد یک تصویری منتشر و گفته شد، دلاوران یکی از نهادهای نظامی توانستهاند از یک درویشی، این پیراهن را پس بگیرند و به دخترک توانیاب برسانند.
اگر اهل سریالهای آمریکایی باشید، لابد سریال my name is Earl را دیدهاید. یک کمدی درباره کارما (بازگشت نتیجه کارهای خوب و بد در همین دنیا). در یکی از قسمتهای این سریال، یکی از زشتترین کارها را دزدیدن وسایل یک معلول معرفی میکند. این دیگر خودتحقیری آمریکایی نیست. اگر در آمریکا یک شهروند نفهم دست به چنین عمل زشت و غیراخلاقیای میزند، اینطرف دنیا هم ما هشدار میدهیم که کسی این کار را نکند.
به دوستی که به من تذکر داده بود خودتحقیری نکنم، گفتم و باز هم اینجا تکرار میکنم که من پند شما را آویزه گوشم میکنم، اما شما هم خودتحقیری دیگران را ببینید که یک مدیر ورزشی چطور برای دیدن یک فوتبالیست مشهور به آب و آتش میزند و با هزار ترفند، دخترش را هم به دیدار آن فوتبالیست میبرد. بهقول آقای سعدی: «باور از بخت (قرعهکشی لیگ قهرمانان آسیا) ندارم که تو مهمان منی/ خیمه پادشه (هتل اسپیناس پالاس) آنگاه فضای درویش/ زخم شمشیر غمت (اهدای پیراهن به دختر هنرمند توانیاب) را ننهم مرهم کس/ طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش».
حالا همه این نقدها را نوشتم، اما آن بندهخدا درویش هم، کارهای نیست. یک مدیر اجرایی است و در جایگاه استراتژیست و نظریهپرداز هم قرار ندارد. تا چندماه قبل برنامه این بود که بر پرچم سبز عربستان سعودی، شعارهای انقلابی نقش بزند بهزودی، اما یکدفعه در عرض یکی، دو ماه، عربستان شد رفیق گرمابه و گلستان و حالا برای اولینبار در ۴۰ سال اخیر، فیلم رقص شمشیر یکی از مسئولان کشور هم بیرون آمد. این مقدار تغییر جهت باد، باعث رگبهرگ شدن کمر شده و کمی اذیتکننده است. مثلاً اگر بیرانوند به استقلال میرفت، اینقدر وضعیت رگبهرگ نمیشد که الان رگبهرگ شده است.
خود ما که زیاد تعجب نمیکنیم. عادت داریم. در حکایت هم ماجرای آن فرد بادمجان دور قاب چین را شنیدیم که از مزیتهای بادمجان میگفت و وقتی شاه از بادمجان خوشش نیامد، از معایب آن گفت و اینطور توجیه کرد که باید شاه خوشش نیاید. اگر نمیگویید خودتحقیری، این افراد در تاریخ ایران همیشه در دربارها بودهاند. یکروز میگفتند رقص شمشیر ترامپ، مایه سرافکندگی دولت و ملت آمریکا و عربستان است و یکروز دیگر، مثل مسعود شصتچی -مرد هزارچهره- طوری جوگیر رقص عربی بشوند که مخاطب گمان کند چندروز برای اجرای درست این حرکات تمرین کرده است. یک روز ۲۴ کانال تلویزیونی ایران از جمال خاشقچی چهره یک روزنامهنگار مظلوم و آزاده بسازند و روز دیگر، به قاتلان او شاباش بدهند. یک روز سفر حج که حکم شرعی و دینی دارد بهخاطر مسائل سیاسی متوقف شود و روز دیگر صحبت از حذف روادید بین ایران و عربستان مطرح شود تا سفر به ریاض و جده برای همه شهروندان امکانپذیر باشد.
من اهل خودتحقیری نیستم. اتفاقاً ملت ایران را ملتی سربلند میبینم که طی هزاران سال، از طوفان مصیبتها و گرفتاریهای مختلفی عبور کرده است، اما مثل هر ملت بزرگ دیگری، کمی هم ناخالصی دارد. اتفاقاً، چون تاریخ سربلندی داریم، باید اینها را بنویسیم. بنویسیم تا یادمان بماند ما مثل اینها نیستیم، نه با یک غوره سردیمان میشود، نه با یک مویز، گرمی! ولی خُب چندصباحی هم مدیریت پرسپولیس، وزارت خارجه و یکی، دو جای دیگر، موقت میافتد دست چنین افرادی!»