امروز بیست و هشتم مرداد است، یک روز گرم تابستان که از ۷۰ سال قبل به این سو، آبستن حوادث عجیب و تاریخساز بوده و بر سرنوشت نسلهای بعد تاثیر بیچون و چرا گذاشته است.
دیدارنیوز ـ آرش راهبر: این هم از رازها و عجایب تاریخ است که در یک روز از تقویم جلالی، حوادث متعددی در ظاهر بیارتباط به هم رخ میدهد و تصویر و تفسیری بیپایان را برای نسلهای مختلف باقی میگذارد. امروز ۲۸ مرداد است، روزی که در گردش روزگار و چرخش فلک، سرنوشت ایران را در یکی از پیچهای مهمش به سمت و سویی پرتاب کرد که هنوز گشتاور آن بر اذهان ایرانیان سنگینی میکند و بسیارانی را در گیجی و منگی ناشی از یک ضربه سخت و سنگین رها کرده است.
مهمترین حادثه امروز آنچنان که همه ما میدانیم ماجرای کودتا علیه محمد مصدق نخست وزیر ایران در سال ۱۳۳۲ است که شرح بسیاری بر آن رفته و به درازای ۷۰ سالی که از آن حادثه تاریخی گذشته، تاویل و تفسیر از آن وجود دارد. بعد از این همه سال همچنان صف مخالفان و موافقان این رویداد مهم تاریخی رو در روی یکدیگر قرار دارند و همچنان در تایید نظر خود اصرار و پافشاری میکنند و البته هنوز هیچ یک از دو طرف نزاع نیز بر دیگری فائق نیامده است. با این وصف از نگاه بسیاری، کودتای ۲۸ مرداد نهایتا منجر به انقلاب ۱۳۵۷ شد و شاه، ۲۵ سال بعد تاوان عزل نخست وزیر خود را به بدترین شکل داد.
اما هولناکترین رخداد در قرن گذشته تاریخ ایران که مصادف با ۲۸ مرداد شد را میتوان به حادثه تلخ و غمانگیز آتشسوزی در سینما رکس آبادان در سال ۱۳۵۷ اطلاق کرد که صدها تماشاگر بیگناه را به خاکستر تبدیل کرد. فاجعه سینما رکس نیز همچنان پس از گذشت ۴۵ سال، محل جستوجو و پرسش است و در نهایت حکم دقیق و مشخصی درباره آن صادر نشده، تا آنجا که همچنان تردید بسیاری بر حقیقت آن شب تیره و دودناک سایه انداخته است. با این حال این رویداد تلخ را همچنان یکی از عوامل شکلگیری انقلاب ۵۷ میدانند و بنابراین جانهای ازدست رفته، در نهایت پیشران یک انقلاب تاریخی در ایران شدند و اینچنین است که همچنان این قتلعام بزرگ در اذهان باقی مانده است.
و شاید سومین رویداد خاص این روز را بتوان به مرگ شعبان جعفری نسبت داد که در سال ۱۳۸۵ و هزاران کیلومتر دورتر از جایی که در ۲۸ مرداد و در قلب «تهرون» او را شهره شهر کرد، اتفاق افتاد. به هر حال بازی روزگار گاهی به طنز و شوخطبعی نیز دچار است و دست سرنوشت، شعبان جعفری را که همواره از عوامل مهم کودتای ۳۲ شناخته میشد و در عین حال زیر بار این اتهام نیز نرفت، در همین روز و البته ۵۳ سال بعد، به گودال مرگ انداخت.
این سه رویداد تاریخی که گاه جدا از هم و گاه در هم تنیده به نظر میآیند، همچنان در ذهن ما ایرانیان به عنوان نمونههایی از نبرد بیپایان خیر و شر باقی ماندهاند. شاید این سوال در ذهن بسیاری باشد که اگر این حوادث در ۲۸ مرداد رخ نداده بودند، سرنوشت ایران در روزگار امروز چگونه بود و آیا ما در وضعیت بهتر و سعادتمندانهتری بودیم؟
بیگمان سرنوشت را نمیتوان از سر نوشت و تاریخ همان است که رخ داده و دیگر گریزی از قدرتنمایی لاتها و محلهگردانهای تهران از جمله شعبان بیمخ و حسین رمضان یخی و حسین جیگرکی و طیب و بقیه در آن روز نفرین شده نیست و دکتر محمد مصدق نیز حالا نماد شکست یک ملت در بزنگاهی است که میتوانست به زعم برخی، شعار حکومت مردم بر مردم را عینیت ببخشد و نقطه پایانی بر دیکتاتوری بگذارد؛ و روزگار، نهایتا در مقابل اراده فردی که در آن شب دوزخی، کبریت را روشن کرد و سینمایی را به آتش کشید و صدها نفر بیگناه را زنده زنده سوزاند، ناتوان بود و زخم و سوز این فاجعه نیز تا ابد بر تن تاریخ باقی خواهد ماند. دنیا همچنان پر از «بیمخ»هایی است که نسبت به آلت دست بودن خود نادان و جاهل هستند و گاهی با یک اَکت و عمل نابخردانه، سرنوشت قوم و مملکتی را در مسیری بدفرجام میاندازند و به همین دلیل است که هر قومی باید تاریخ خود را بخواند و گذشته چراغ راه آینده است.
امسال و در ۷۰ سالگی کودتای ۲۸ مرداد، به نظر میآید جوش و خروش بیشتری در مردم دیده میشود و انگار کنکاش در مورد آن واقعه دور، ذهن تودهها را برای یک تصمیم یا انتخاب درست و مهم، یاری میکند. جالبتر آنکه این روزها برخی از اهل اندیشه و نظر، حتی معتقدند که واقعه ۲۸ مرداد سال ۳۲، نه یک کودتا که یک اتفاق طبیعی در جریان حکمرانی آن روز بوده است.
بیشتر بخوانید: نورمن داربیشایر، جاسوس انگلیسی که کودتای ضدمصدق را طراحی کرد
ماجرایی که در اصل جنگ قدرتی بود بین چند جبهه با انگیزهها و اغراض متفاوت و نهایتا ملیگرایان و طرفداران مصدق در آن بازنده شدند. گرچه سالهاست که از نقش انکار نشدنی آمریکا و عملیات آژاکس در سرنگونی مصدق گفته شده و حتی مقامات ایالات متحده چند سال قبل از مردم ایران عذرخواهی کردند و به نوعی نقش خود را پذیرفتند، اما این روزها سوءظن بیشتری نسبت به انگلیس هم ایجاد شده و اسناد و مدارک بیشتری از دست داشتن آنها در این ماجرای شوم رو میشود. تا آنجا که حتی برخی رسانههای انگلیسی از جمله گاردین گزارشی از یک مامور ویژه بریتانیا منتشر کردهاند که بر اساس اطلاعات موجود، طراح اصلی و تمامکننده عملیات «چکمه» بوده و با معاونت چند ایرانی و بسیج کردن لاتها و گردنکلفتهای تهران، سرانجام مصدق را از سریر قدرت به زیر کشیده است؛ و اگر نبودند دار و دسته جاهلها و چماقداران که تنها با دریافت ۷۰ هزار دلار و همراه شدن با نیروهای نظامی موافق سپهبد زاهدی، ضربه آخر را به ملیّون و نخست وزیر زدند، شاید سرنوشت ایران به شکل و شمایل دیگری رقم خورده بود و روزگار رنگ دیگری بر زندگی مردم ایران زده بود.
بر این مبنا شاید بتوان روز ۲۸ مرداد را در تاریخ ایران، روز رستاخیز گناه و گناهکارانی انگاشت که در شکل و هیأتهای متفاوت، لکه سیاهی بر سرنوشت این مُلک بر جای گذاشتند. قوم اشقیایی که برخی از آنها در گذر زمان به گناه خود اعتراف کردند تا شاید ذرهای از گناهان آنها پاک شود و باری از وجدان عمومی بکاهد. همچنان که برخی با اقرار به خطای زشت خود در دو روز تاریخی ۲۸ مرداد سالهای ۳۲ و ۵۷، تا حدی روح آزرده ایرانیان را تسکین دادند و تخلیه کردند، اما برخی نیز هرگز گناه بزرگ خود را بر عهده نگرفتند تا همچنان آتش کینه و دشمنی را شعلهور نگاه دارند.
همانطور که در بیرون از ایران، دولتهای ۷ دهه اخیر انگلیس، هرگز از انکار نقش اساسی خود در فاجعه تاریخی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دست برنداشتهاند در داخل نیز هنوز امثال شعبان بیمخها، حاضر نیستند مسئولیت فجایعی که به دلیل جهالت و نادانی آنها در قرن گذشته بر ایران گذشت را بپذیرند.
۲۸ مرداد از این رو، صحنه عبرتآموزی است از جدال همیشگی بین خیر و شر و البته چیرگیهای موقتی که مدام به سوی هر یک از این دو قطب اخلاقی، میل میکند.