دیدارنیوز - گفتوگویی با طیبه سیاوشی نایب رئیس فراکسیون پیشگیری از جرائم و آسیبهای اجتماعی و رئیس کمیته زنان، خانواده و ورزش کمیسیون فرهنگی مجلس دهم انجام شده است که در زیر می خوانید.
علت تجمع عدهای از زنان مقابل وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای چه بود؟
جمعی از زنان در اعتراض به وضعیت شغلی خود هشتم مارس مقابل وزارت تعاون تظاهرات کردند. آنان با تجمع مقابل وزارت تعاون مطالبات بخشی از جامعه زنان را به شیوهای اعتراضی بیان کردند. بنده هم دغدغه این زنان را دارم با این تفاوت که تلاش میکنم در مجلس از ابعاد قانونی و نظارتی پیگیر حل مشکلات شغلی آنان باشم. مطالباتی است که در سطح جامعه وجود دارد و آنها مطرح کردند.
آیا آماری از ارتباط سطح تحصیلات و شاغل بودن زنان و آمار ازدواج و تجرد در جامعه زنان وجود دارد؟
مرکزی که آمار جامع و کاملا مستندی داشته باشد نداریم. بیشتر آمارها دستگاهی و بخشی بوده است. آمار مختلفی در شورای فرهنگی – اجتماعی مرکز آمار ایران ارائه شد اما این آمار دقیقا به مقایسه این دو متغییر نپرداخته است. در این آمار ارتباط افزایش تعداد دختران مجرد با تحصیلات دیپلم و سیکل پرداخته بود که علت آن هم مهاجرتهای انجام شده در نواحی روستایی مورد مطالعه بود.
آیا در حوزه شهری آماری وجود دارد که به بررسی ارتباط وضعیت شغلی و تحصیلاتی و تأثیر آن بر افزایش سن ازدواج بانوان پرداخته باشد؟
آماری با این رویکرد هم ندیدم. ما آمار موجود را بسته به کاری که میخواهیم انجام دهیم با رویکردها و از زوایای مختلف مورد استناد قرار میدهیم. این آمار را در جایی از بُعد آسیبهای اجتماعی، در جایی از بعد اشتغال و در جایی از بعد مسائل صنفی مورد تجزیه و تحصیل و استناد قرار میدهیم.
آیا ضریب کاهشی یا افزایشی نرخ ازدواج با سطح تحصیلات ارتباط معناداری دارد؟
به نظر بنده مباحث مربوط به حوزه زنان نباید بخشی و جزیرهای نگریسته شود. در برنامهای که در سیمای جمهوری اسلامی ایران برگزار شد سوال مجری برنامه تماما معطوف کارکرد اقتصادی ازدواج و تاثیر آن بر معیشت خانواده متمرکز بود؛ در حالی که بنده ازدواج را امری اقتصادی نمیدانم. مواردی را از ازدواج زنان دارای مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد با مردان لیسانس مشاهده کردهام که زن به مرد اعتماد کرده و مرد توانسته پشتوانه اقتصادی و منزلت اجتماعی خوبی را برای زن تضمین کند.
البته بیش از یکدهه قبل اصلا مقوله ازدواج با این معیارها سنجیده نمیشد. در گزارشی که برخی جامعه شناسان شهری از ملاکهای ازدواج تهیه کرده بودند، کمتر زوجی بود که مبنای ازدواجشان را میزان تحصیلات تعیین کرده باشند؛ البته به جای آن، معیار اکثر قریب به اتفاق آنان مسائل اقتصادی بود.
وقتی خانمی تحصیل می کند و شاغل میشود و درآمد کسب میکند معمولا نمیتواند مردی را در کنار خود بپذیرد که از نظر درآمدی پایینتر از خودش باشد. یا اگر بپذیرد نقش همسری ندارند، بیشتر زن نقش مادر را برای شوهرش ایفا میکند.
از این بُعد بله چنین هست. نظام جمهوری اسلامی ایران نظامی برگرفته از مبانی اسلامی است نه نظامی مبتنی بر آموزههای نظام کمونیستی اما نمیدانم چرا معیارهای مردم جنس اقتصادی پیدا کرده است. اما زنان به مردانی احتیاج دارند که بتوانند پشتوانه آنها باشند و از آنها حمایت مالی کنند. اما زن امروز متفاوت از زنان دیروز است.
معیار ازدواج جوانان امروز چه تفاوتهایی با معیار مادران و پدران آنان دارد و تا چه اندازه در ازدواجشان موفق هستند؟
معیار جوانان به ویژه دختران امروزی برای ازدواج تفاوت معناداری با معیارهای نسل قبل پیدا کرده است. دختر امروز حاضر به ازدواج با هر شیوه و شرایطی نیست. دختران امروز خود باید شریک زندگی خود را پیدا کرده و حتی تجربیات مشترکی با آنها داشته باشند و اکثر آنان پای مسؤولیتی که به این شکل بر عهده گرفتهاند میایستند و البته این شیوه ازدواج در هیچ آماری ثبت نمیشود که بعدا مورد استناد قرار بگیرد.
به نظر بنده چارچوبها و معیارهای نظام آماری ازدواج باید توسط دستگاههای مسئول تغییر کند تا بتوان این آمار را هم ثبت و ضبط کرد.
به نظر شما چه عامل یا عللی باعث تغییرات بنیادین در معیارها و الگوهای ازدواج جوانان شده است؟
فضای مجازی فرصتی را برای جوانان به وجود آورد که صرف نظر از روستایی و شهری بودن آنان شرایط جدیدی غیر از شرایط و ضوابط سنتی ازدواج را تجربه کنند و البته امکان منع کردن جوانان از حرکت بر اساس معیارهای جدید آشنایی و ازدواج، وجود ندارد؛ چه آنکه هرگاه اینگونه رفتار شده است، جامعه راههای جدیدی را برای خروج از محدودیتها و منعها پیدا کرده است.
فضای مجازی، فرصتهای فراوانی را برای آشنا شدن، تبادل اطلاعات و ارائه آموزشهای مختلف در اختیار جوانان گذاشته است به عبارت روشنتر فضای مجازی کارکرد آموزشی و پرورشی که در گذشته بر عهده دولت و خانوادهها بود را بر عهده گرفته و با عملکرد ضعیفی که این دو نهاد اصلی داشتهاند توانسته جایگزین آنها شود.
البته یکی دیگر از علتهای شیوع این شیوه ازدواج، مخالفت با سپردن کار به تشکلهای مردمنهاد فعال در این حوزه بود. این تشکلها به دلیل عدم اقبال مراجع رسمی نتوانستند نقش رابط بین جامعه سنتی و مدرنیسم را به خصوص در مقوله ازدواج، ایفا کنند.
ازدواجهایی که به شیوه جدید سر میگیرد چقدر پایدار می ماند؟
آمار روشن و تفکیک شدهای از ازدواجهای سنتی و جدید و مقایسه آنها با یکدیگر وجود ندارد ولی توجه به آمار طلاق حکایت از سیر صعودی آن دارد. به نظر بنده آموزش شناخت جنس مخالف، آموزش روابط بین جنسهای مخالف و ازدواج جوانان در دوره دانشگاه بسیار دیر است. این آموزشها باید در سطح و به شیوهای دیگر از همان دوران مدرسه آغاز شود. آموزشهای یک روزهای که شرط صدور مجوز برای ازدواج است هم هیچ تأثیری در پایدار ماندن ازدواجها ندارد.
در کشورهای توسعه یافته روابط دختر و پسر از دوره ابتدایی به بچهها آموزش داده می شود. تکرار میکنم موکول کردن این آموزشها به دوره دانشگاه درست نیست و دیر است اما متأسفانه مسئولان نظام آموزش کشور تازه یادشان میافتد که در دانشگاه باید روابط جوانان آموزش داده شود.
البته در برنامه ششم توسعه پیش بینی شده آموزشهای ازدواج پنج سال ابتدای زندگی زوجین را هم پوشش دهد چرا که اکثر طلاقها در همین دوران اتفاق میافتد. متأسفانه سازمان بهزیستی با مسئولیتهای متعددش، فرصت اجرای این بخش از قانون برنامه ششم توسعه را نداشته است. این سازمان برای اجرایی کردن این مهم نیازمند نیروی متخصص و بودجه کافی است و البته وقتی در این دو بخش ضعف دارد وظایفش را براساس اولویتها و ضرورهایی که تشخیص میدهد، انجام میدهد.
این کلاس پنج ساله در ابتدای ازدواج چقدر مؤثر است؟ چقدر خانوادهها، صدا و سیما و نظام آموزشی کشور در آگاهی بخشی در زمینه ازدواج به جوانان مؤثر هستند؟
حال فرهنگ عمومی جامعه امروز ایران، خوب نیست. خانوادهها نتوانستهاند وظایف و کارکرد سنتی و کارکرد جدید خود را به درستی ایفا کنند. دولت و وزارتخانههای آموزش و پرورش و وزارت علوم نیز نتواستند وظایف آموزشی و پرورشی خود را به درستی انجام دهند. رسانه ملی وظیفه بسیار بزرگی دارد. تیزرهای آموزشی کوتاه بسیار مؤثر هستند و با بودجه کم میتوان تهیه کرد و بسیار میتواند راهگشا باشد.
سرعت و حجم اطلاعات در فضای مجازی و حجم دگرگونیها در این عرصه به حدی بالاست که جوانان فرصت و حوصله گوش کردن به صحبتهای طولانی را ندارند در چنین وضعیتی شبکه های ماهوارهای و فضای مجازی وظیفه آگاهی بخشی و تربیت جوانانمان را انجام میدهند.
در حالی که بخش وسیعی از والدین و جوانان ما حوصله وقت گذاشتن برای آموزش شیوهها و متدهای جدید را ندارد اما در کشورهای توسعه یافته مردم با اشتیاق و حوصله زیاد پای برنامههای تلویزیونی که شاید به اصلاح یک واژه قانون میپردازد مینشینند و چه بسا در آن برنامه مشارکت هم میکنند، علت این دو رفتار از کجا نشات گرفته است؟
همینطور است، یک اصلاحیه کوچک به یک قانون مربوط به جوانان در مناظرههای تلویزیونی گاهی به حدی جدی میشود که تماشگران را پای تلویزیون میخکوب میکند، اما در ایران چنین چیزی در رسانه ملی مشاهده نمیشود. حداکثر کاری که در این رسانه انجام میشود این است که بندهِ کارشناس را به همراه یک جوان در برنامهای با موضوع معیارهای ازدواج دعوت میکنند و به جای بحث درباره معیارها و انگیزههای واقعی ازدواج، تمام وقت برنامه و بنده و آن جوان صرف موضوعات ثانویه میشود در حالی که معیارها و مبانی ابتدایی ازدواج بر پایه اصول اولیه است.
مدیران صدا و سیما هر قدر هم بر کم بودن بودجه این رسانه اصرار داشته باشند باز این ابهام وجود دارد که اگر عزم و ارادهای در برنامه سازان این رسانه وجود داشته باشد با تیزرهای تبلیغاتی چند ثانیهای به راحتی می توان فرهنگ ازدواج صحیح با اثرگذاری موثر را در جامعه نهادینه کرد.
وقتی درباره روابط دختر و پسر صحبت می کنیم در چارچوب سند تحول بنیادین آموزش و پرورش صحبت میکنیم. این وزارتخانه باید این مهارت مهم اجتماعی و فوق العاده موثر را در قالب برنامههای تاثیرگذار آموزش دهد. اگر این رسانه در کنار سایر دستگاههای اجرایی مسئول در حوزه نظام آموزش کشور به ویژه در مقوله ازدواج جوانان به درستی به وظایفشان عمل کنند به خانواده پایدار نخواهیم رسید.
آیا نهاد خانواده به عنوان مهمترین کانون آموزش و پرورش جوانان توانسته خود را با تغییرات روز منطبق کند؟
نهاد خانواده در زمینه هایی مقصر و در زمینه هایی مقصر نیست. حاکمیت در مقطعی از زمان وظیفه این نهاد را با وعده آموزش و پرورش جوانان در مدارس و دانشگاه سلب کرد، اما نتوانست به وظایفش به درستی عمل کند. علاوه بر آن کانون خانواده کارکردی که در آموزش سنتی داشت را هم از دست داده است.
آیا دولت وظیفه تأمین شغل برای فارغ التحصیلان و جوانان را برعهده دارد؟
در هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد که دولت موظف به تامین شغل برای جوانان باشد. جوانان سایر کشورهای جهان خود را موظف به یافتن شغل میدانند. متأسفانه آن عرصهای هم که باید به شما کار بدهد هم به شما نمیدهند.
چرا کودکان دوره ابتدایی الگوها و اسطورههای ملی و مذهبی خود را نمیشناسند؟
قضیه مربوط به زمانی است که نام و یاد الگوها و اسطورههای ایرانی از کتابهای درسی حذف شد. امروز هم وقتی با دانش آموزان دوره ابتدایی صحبت میکنید مشاهیر و اسطورههای خود را نمی شناسند اما در عوض اطلاعات دقیقی از بتمن، مرد عنکبوتی، اسپایدرمن و سایر شخصیتهای خیالی و کارتونی غرب به شما ارائه میدهند.
بچه ها دوست دارند برایشان «قصه» گفته شود ولی اکثر پدر و مادرها نه وقت و نه حوصله این کار را ندارند. مداوم گفته می شود در حال گذر از جامعه سنتی و رسیدن به مدرنیته هستیم اما متاسفانه نه موفق به حفظ نظامی سنتیمان هستیم و نه به حدی دوراندیش بوده ایم که بدانیم فرزندانمان مطابق کدام فرهنگ آموزش دیده و پرورش دیده اند. انتقاد و شکایت پدرها و مادرها به رفتار جوانان شان که مطابق عرف و فرهنگ جامعه نیست هم بی خود است چون چیزی به آنها یاد نداده ایم که حالا از آنان چنین انتظاری داشته باشیم.
آمار پسران مجرد ما بیشتر از دختران مجرد است. علت ازدواج نکردن جوانان چیست و چرا پسران ما تمایلی به قبول مسؤولیت ندارند؟
دقیقا همین موضوع مسئولیتپذیری است. این مسئله بیشتر در کلانشهرها دیده می شود. اگر از دلایل غیراخلاقی بی رغبتی جوانان برای ازدواج چشم پوشی کنیم باید گفت مباحثی وجود دارد که مربوط به حوزه «مسؤولیت پذیری» آنان میشود که در نهایت ازدواج را برای آنان «خطیر و دشوار» می کند. این مسئله به حدی سخت و دشوار دیده می شود که جرأت نمیکنند وارد آن شوند.
جوانان به ویژه پسرها نسبت به پدرانشان از نداشتن چه چیزی رنج میبرند که حاضر به قبول مسئولیتهایی مثل مسؤولیت ازدواج نیستند؟
پاسخ به این سوال نیازمند اظهارنظر کارشناسان علوم مختلف است، اما به نظر بنده بخش قابل توجهی از این مسئله به نقصان نظام آموزشی کشور مربوط میشود و البته خانواده ها نیز بستر آموزش و پرورش فرزندانشان را همچون قدیم به وجود نیاوردهاند. حاکمیت باید برای وضعیتی که بر نظام آموزشی کشور حاکم است در راهبردهایش توجه کند.
از سویی حضور جوانان در گروههای همسان تاثیر بسزایی در طرح مسائل، مشکلات و نیازهای آنان دارد. والدین این جوانان در فرصتها و موقعیتهایی که جامعه سنتی در گذشته برایشان به وجود آورد، آموزش دیده و تربیت شدند. متاسفانه فرصت تبادل نظرات و دیدگاهها، خواسته و نیازها و مشکلات برای جوانان در گروههای هم سن و سال به وجود نیامده است ولی از آنان میخواهیم ازدواج کنند در حالی که هنوز از نظر اجتماعی نیاموختهاند با جنس مخالف چه ارتباطی داشته باشند و در یک رابطه حقوق طرفین چیست؟ به همین دلیل است که با جوانانی روبرو میشویم که به یک باره و کاملا احساسی تصمیم به ازدواج میگیرند یا یک دفعه تصمیم میگیرند سر کار نروند.
برای فرزندان این والدین نیز فضای مجازی و دانشگاه به وجود آمد و دسترسی به اطلاعات برایشان در کسری از ثانیه امکان پذیر شد و این جوانان مرتبا شرایط خود را با شرایط جوانان در کشورهای توسعه یافته مقایسه میکنند و شرایط جدیدی را تجربه میکنند به بیان روشنتر فضای قرن بیست و یکم با فضای قرن بیستم کاملا متفاوت است و اصلا نمیتوان جوانان را سرزنش کرد که چرا همانند پدرانشان نشدهاند.
در جامعهای مدرن و پیشرفته زندگی نمیکنیم اما محصولات فرهنگی و غیر فرهنگی این جامعه به سرعت در دسترسمان قرار میگیرد به همین دلیل باید از زاویه جدید زندگی خانوادگی را به نسل جوان آموزش داد و آشنا کرد. این کار باید از طریق مراکز مشاورهای انجام شود که مستقل از دولت بتوانند از مسئله را فهم کرد و به جوانان آموزشهای لازم را داد.
باید بتوانیم خودمان را با تغییرات زمانی تطبیق دهیم. به طور مثال در انگلستان وزارتخانهای تحت عنوان وزارتخانه بیکاری راهاندازی شده است تا مسائل مربوط به زندگی مجردی را سامان دهد. البته جامعه امروز ایران تا آن وضعیت فاصله زیادی دارد ولی از هم کانون در کلانشهرها شرایطی به وجود آمده است که جوانان به ازدواج رسمی تمایلی ندارند. آنان به دلایل مختلف زندگی مجردی را ترجیح میدهد و دوست ندارند «مهارتهای اجتماعی» را در رابطه با جنس مخالف از مسیر درست نظام آموزشی کشور فرا بگیرند.
وضعیت جامعه زنان در حوزه ورزش چگونه است؟ چقدر شرایط برای قهرمانی آنها در عرصههای بین المللی فراهم است؟
مقوله ورزش در جامعه زنان ایران بسیار متفاوت است از جامعه توسعه یافته غرب است. در ورزش زنان ایران اثری از تبلیغات، حامیان مالی، پخش زنده و مستقیم مسابقات و انبوه تماشاچیان تلویزیونی خبری نیست در حالی که در غرب همه این موارد نهادینه است. منِ نماینده هم گاهی نمیتوانم برای زنان ورزشکار کشورمان حاملی مالی پیدا کنم و آنان از این نظر در مضیقه شدید به سر میبرند.
جایزه، امکانات، فرصتها، تعداد بازیها و پولی که به زنان ورزشکار حتی در لیگهای ملی داده میشود به مراتب کمتر از ورزشکاران مرد است. اگر محدودیتها برداشته شود و صدا و سیما اجازه حق پخش برخی مسابقات ورزشی بانوان را داشته باشد شاید از طریق فدراسیونهای ورزشی بتوان فرصتهای بهتری در اختیار ورزشکاران زن قرار دارد.
ساخت فیلمهای مستندی مثل «صفر تا سکو» تا چه اندازه انعکاس دهنده وضعیت سخت ورزش بانون کشورمان است؟
در این فیلمِ داستانیِ مستند که زندگی خصوصی و ورزشی سه خواهر وشوکار را روایت میکند، شیوه جدیدی از همکاری زنان ورزشکار و زنان هنرمند را به تصویر کشیده است. برای حمایت از این فیلم اگر مدت زمان اکران و تعداد سینماهای پخش این فیلم بیشتر شود یقینا حمایت و فرصت بیشتری برای نشان دادن موفقیتهای ورزش بانوان در اختیار آنان قرار میگیرد.
این خانمها خودشان عرصه جدیدی را برای خود یافتهاند. آنان در این فیلم دست به کارهایی زدند که موجب شناختشان در سطوح شهرستانی، استانی، ملی و جهانی شد. خواهران وشوکار پس از تولید این فیلم به همراه تهیه کننده آن خانم مهتاب کرامتی در نقشهای مختلف ایفای وظیفه کردند، در جایی نقش تماشگر یک بازی بسکتبال و در جایی دیگر به عنوان مشوق و تشویق کننده دختران ورزشکار.
با توجه به موانع اجتماعی، اقتصادی و بینشی حاکم بر جامعه سنتی ایران آیا امیدی به کسب جایگاههای ملی و بینالمللی در عرصه ورزش در شان بانوان کشور هست؟
چارچوبهای جاری در ساختار ورزش زنان با موانع متعدد مالی و غیرمالی روبروست. در این ساختار زنانی که همت بلند، توان مضاعف و انگیزهها و تواناییهای بالا دارند با غلبه بر این چارچوبها موفق به رسیدن به رتبههای قهرمانی و بینالمللی شدهاند.
در جلسهای که تحت عنوان ورود زنان و خبرنگاران زن به ورزشگاهها از جایگاه رییس کمیته زنان، خانواده و ورزش در جلسه علنی کمیسیون فرهنگی برگزار شد به نکات جدیدی رسیدیم که در جلسات غیر رسمی هرگز به آنها نمیرسیدیم. یکی از کارشناسان وزارت خارجه در این نشست در گزارشی بیان کرد «جامعه زنان ایران در حوزه ورزش بینالملل یکی از ظرفیتدارترین جوامع زنان در جهان اسلام محسوب میشوند.» به گفته ایشان زنان ورزشکار ایرانی جزو شاخصترین بانوان مسلمانی محسوب میشوند که در عرصه خوش درخشیدهاند. حال آنکه تا چه اندازه خواهیم توانست به صورت سازماندهی شده و ساختارمند در این حوزه کار کرد، میتوان به آینده ورزش بانوان، امیدوار بود.
اگر این راه که در ابتدای آن قرار داریم تداوم یابد و دچار وقفه نشود و بعد از نمایندگان دوره دوازدهم مجلس، نمایندگان مجالس آینده هم این راهبرد را ادامه دهند، میتوان به آینده ورزش بانوان امید داشت. البته تا رسیدن به این شرایط به حدود یک دهه زمان و فراهم کردن زیرساختهای لازم نیاز داریم.
همه عرصههای مربوط به زنان باید به صورت همزمان و هماهنگ دنبال شود مثلا در کنار راهاندازی ورزشگاه زنان باید به همان اندازه به فکر بیمه زنان سرپرست خانوار هم بود. کاری که در بودجه ۹۷ انجام شد و ۲۳۰ میلیارد تومان به بیمه سرپرست خانوار اختصاص یافت.
نباید فقط به یک بُعد مسائل مربوط به زنان پرداخت و صرفا همان را پررنگ کرد بلکه باید جامعنگر بود و همه مسائل مرتبط با این حوزه را مورد توجه قرار داد.
چرا الگوهای عرضه شده در فیلمها و کارتونهای خارجی که همگی تخیلی و غیرواقعی هستند برای فرزندانمان جذابیت دارد اما اسطورهها و قهرمانان ملی و مذهبی خودمان هیچ جذابیتی برای فرزندانمان ندارند؟ نظام آموزش کشور تا چه اندازه به این مسئله توجه داشته و با تعامل با جامعه هنری توانسته این چالش را حل کند؟
مسئله این است که شیوه عمل مسؤولان حوزه فرهنگ و حتی مسؤولان خارج از این حوزه همواره راهکارهای تقابلی و مقابلهای بوده است. در طول چهار دهه گذشته همواره مقابله با شخصیتپردازیهای کارتونی و تخلیلی غرب و ممانعت از وارد شدن این فیلمها به کشور وجه همت مسؤولان و متولیان این حوزه بوده است به بیان دیگر همه همت و توان متولیان داخلی صرف «مقابله» بوده تا برنامهریزی برای عرضه اسطورهها و قهرمانان داخلی.
برعکس کارگزاران و برنامهریزان داخلی، تئوریپردازان و برنامهریزان غربی فضای فرهنگی ملی و بینالمللی در اختیارشان را چنان مدیریت کردند که علاوه بر ساخت فیلمها و انیمیشنهای جذاب، تولید کتاب، کیف، کفش، لباس و نوشتافزار را هم در کانون توجهاتشان قرار دادند و چشم و دل همه ردههای سنی به ویژه کودکان و نوجوانان در سراسر جهان به ویژه ایران را تسخیر کردند.
متاسفانه ما به جای ورود قدرتمند و عرضه اسطورهها، قهرمانان و الگوهای ملی ومذهبی و اسلام فراوانمان فقط و فقط در فکر رویارویی با سیاستگذاران و شخصیتپردازان غربی برآمدیم حال آن که شواهد زیادی نشان میدهد موفق نبودهایم.
پرسش: شیوه مواجهه کشورهای اروپایی با فرهنگ و الگوهای آمریکایی و دیگر کشورهای غربی چگونه است؟
پاسخ: با بررسی کشور فرانسه متوجه شدم متولیان فرهنگی این کشور به جای ستیز و مقابله و ایجاد محدودیت برای الگوهای سایر کشورهای غربی و هالیوودی بر ارائه الگوها و قهرمانان داخلیشان تمرکز کردند و مردم این کشور هم در انتخاب محصولات فرهنگی فرانسوی و غیرفرانسوی کاملا آزاد گذاشته شدند و جالب است بدانید که فیلمها و انیمیشنهای فرانسوی در بازار پر رقابت محصولات فرهنگی سهم قابل توجهی را از آن خود کردند.
با همه هجمههایی که هالیوود به بازار محصولات فرهنگی فرانسه داشته است اما صنعت هالیوود نتوانسته است سهم قابل توجهی از بازار فرهنگی این کشور را از آنِ خود کند و امروز در جامعه فرانسه انتخاب کالای فرهنگی فرانسوی بالاترین و بیشترین سهم را انتخاب مردم و جوانان این کشور دارد.
آیا وضع مالیات بر بازیهای رایانهای وارداتی در بودجه ۱۳۹۷ به معنای برخورد معقولانه با محصولات فرهنگی خارجی است؟
شاید این طور تعبیر شود به بیان روشنتر تمام عواید ناشی از عوارض بازیهای رایانهای وارداتی صرف ساخت و توسعه بازیهای رایانهای داخلی خواهد شد و این یعنی برداشته شدن ابتداییترین گام اجرایی در این زمینه.
به تازگی یکی از شرکتهای بازیهای رایانهای داخلی بازی جذاب و زیبایی را به بازار عرضه کرد و توانست فروش خوبی به دست آورد البته سابقه این مسئله به دهه ۱۳۶۰ برمیگردد. به خوبی به یاد دارم وقتی کارتون عروسکی «مدرسه موشها» از تلویزیون پخش میشد یا سالها بعد فیلم سینمایی این کارتون روی پرده سینماها رفت، خانوادهها چه استقبال چشمگیری از آن کردند.
رستم، آرش و اسفندیار مهمترین شخصیتهای دوران کودکی نسل اول انقلاب بودند اما باید پرسید که چه اتفاقاتی باعث شد نسل جدید حتی نام این اسطورهها را هم نشنوند و نشناسند. معقتدم علاوه بر حذفیات انجام شده در کتابهای درسی، خانوادهها نیز وقت کافی برای معرفی این شخصیتها نمیگذارند. متاسفانه فرهنگ ما فرهنگ اقتصادی شده است. چون پدر و مادر به خصوص در کلانشهرها کار میکنند برای آموزش به بچهها وقت کافی نمیگذارند. کودکان و نوجوانان و حتی منِ مادر هم «قصهخوانی» را دوست دارم و این یعنی زنده نگهداشتن فرهنگ اساطیری این سرزمین.
البته وزارت آموزش و پرورش در تکلیف عیدانه سال ۱۳۹۷ اقدام خوبی را برای فراگیر و نهادینه کردن «قصهگویی» بین دانشآموزان برداشته است.
سرمایهگذاری برای آموزش باید از چه رده سنی آغاز شود؟ آیا آموزش ازدواج در دوره دانشگاه موجب تربیت زنان و مردان با تجربه و پخته در این زمینه میشود؟
به نظرم بزرگترین اشتباهی که کارگزاران نظام در طول چهار دهه گذشته مرتکب شدهاند این است که روی «کودکان» سرمایهگذاری نکردند و هیچ راهبرد و برنامهای اعلام نشد در کمیسیون فرهنگی مجلس هم هیچ راهبرد اساسی برای این مسئله تعریف نشد.
اگرچه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش تلاش کرده به کودکان توجهاتی داشته باشد اما با اجرا نشدن این سند، اکثر دغدغهها و پیشبینیهای قانونگذار ابتر مانده است. متاسفانه در کشورمان بیش از آنکه «عمل» غلبه داشته باشد به «شعار» پرداخته شده است و حرفها و وعدههای شعاری غلبه بیشتری نسبت به سیاستگذاری و اجرا دارد.
در کشورمان وقتی کمپین تبلیغاتی گذاشته میشود، سراغ نقاط فقیرنشین شهرها و روستاها یا سراغ کارخانجات بزرگ رفته میشود اما در کمپینهای تبلیغاتی کشورهای توسعه یافته الزاما «مهد کودک» و «کتابخانه» وجود دارد. مواردی که در کشورمان نه تنها جزو فرهنگ سیاسی نیست بلکه حتی جزو فرهنگ عمومی کشورمان هم درنیامده است. تاکید میکنم آموزش و پرورش و خانوادهها باید روی کودکان سرمایهگذاری ویژهای کنند.
در کمیسیون فرهنگی کاری اساسی در عرصه کودکان، فیلم و تئاتر نمیشود چون برای برخی اعضای کمیسیون جنبههای مذهبی و اعتقادی، برای برخی جنبههای هنری و برای برخی جنبههای فرهنگی و زنان اهمیت دارد به همین دلیل نتیجه جلسات این کمیسیون آثار و برکاتی برای فرهنگ عمومی جامعه ندارد.
چرا در اغلب فیلمها و کارتونهایی که از شخصیتهای ایرانی و اسلامی میسازیم صرفا به جنبه «رزمنده بودن» شخصیتهای فیلمها توجه میشود و سایر ابعاد شخصیتی، اخلاقی و خانوادگی آنها مورد توجه قرار نمیگیرد؟
در فیلمهایی که با این عناوین رسما از رسانه ملی پخش میشود تا حدود زیادی نگاه تک بعدی به شخصیتهای فیلم میشود حتی در سینما نیز اگر به زندگی یک شخصیت مبارز پرداخته میشود هیچ توجهی به سایر ابعاد شخصیتی و خانوادگی او نمیشود. علاوه بر شخصیتهای ملی با شخصیتهای مذهبیمان نیز چنین میکنیم.
یکی از علمای روحانی در جایی گفته بود که برنامهریزان و فیلمسازان به جز صحنه عاشورا و نبرد امام حسین (ع) و یارانشان به هیچ جنبهای از زندگی فردی و خانوادگی ایشان نمیپردازند. جامعه ما از زندگی قبل از قیامِ امام حسین(ع) و وضعیت خانواده ایشان پس از شهادت هیچ اطلاعی ندارند.
به دلیل به هم خوردن تعادل جامعه «حاشیهها» جانشین «متن» شده و «متنها» به محاق رفتهاند. برای اثربخش شدن و واقعی شدن شخصیتهای فیلمهای دفاع مقدسی باید از «اغراق کردن» پرهیز شود. فیلم «ایستاده در غبار» نمونهای کوچک از توجه به این مسئله بسیار مهم است.
جوانان امروز هیچ علاقهای به دیدن فیلمهای دفاع مقدس به ویژه فیلمهایی که «اغراق» در آنها موج میزند، ندارند.
چرا حس جوانان ایرانی نسبت به فیلمهای غربی که همه میدانند «اغراق» در آنها موج میزند، روز به روز بیشتر میشود؟
چون با فرهنگ غرب آشنا نیستند. چه بسا اگر در آن فرهنگ هم زندگی کنند متوجه «اغراقها» این فیلمها بشنوند.
چرا از ظرفیت سلبرتیها در فرهنگ عمومی به ویژه به عنوان سفیر فرهنگی استفاده نمیشود؟
به نظر بنده میتوان و باید از ظرفیت سلبرتیها در حوزه فرهنگی عمومی استفاده کرد. بازیگران و ورزشکاران ظرفیت بسیار خوبی برای انتخاب به عنوان سفیر فرهنگی دارند.
اگر از این ظرفیت مثلا در زمینه «قصهگویی» استفاده شود میتوان علاقمندی مردم به شخصیتهای ملی و مذهبی را بار دیگر به دست آورد. اکنون که فرصت استفاده از ظرفیتهای مختلف از جمله ظرفیت سلبرتیها را داریم، این کار را انجام نمیدهیم و زمانی که از مرز «بحران» عبور کردیم و گرفتار «تهدید» شدیم یادمان میافتد که باید کاری انجام دهیم.
در مجمع نمایندگان تهران طرح برگزاری پیادهروی خانوادگی در شهرهای استان تهران و بعد در برخی محلات خارج از مرکز شهر تهران را تهیه کردم و پس از تصویب در مجمع با مسؤولان وزارت ورزش و جوانان جلساتی برگزار شد و سعی کردیم علاوه بر شهرستانها این کار در استان تهران هم انجام شود اما ناآرامیهای خیابانی دیماه موجب مسکوت ماندن این طرح شد.
به دلیل خمودگی جامعه و از دست رفتن مهارت اجتماعی ارتباط با جنس مخالف، این طرح را دنبال کردم. به نظر بنده ورزش همگانی صرفا برای شادی و نشاط نیست بلکه مهارتی اجتماعی برای برقراری و تقویت روابط اجتماعی است.
به عنوان شخصیتی سیاسی یقینا مطلوب اکثر جامعه نیستم اما شخصیتهای هنری و ورزشی از ظرفیت بسیار بالایی بین صنوف و طبقات مختلف اجتماعی برخوردارند. به همین دلیل باید از این ظرفیت برای پیاده کردن ایدههای نو استفاده کرد.
کاوه مدنی چالشی را تحت عنوان چالش «بیزباله» در ایام منتهی به پایان سال ۱۳۹۶ به راه انداخت و از بنده برای حساس کردن مجلس نسبت به این موضوع دعوت کرد اما در عین حال از دو سلبرتی خانم و آقا هم دعوت کرد تا فراخوان همگانی بین مردم به وجود آورد.
چطور میتوان از ظرفیتسوزی سلبرتیها جلوگیری کرد؟
از هر کس باید براساس ظرفیتش انتظار داشت. ظرفیت اجتماعی هنرمندان و ورزشکاران هرگز شخصیتهای سیاسی ندارند. کم هستند سلبرتیهایی که «تختی» شوند اینان کاری مافوق ورزش انجام دادند که جاودانه شدند.
باید جایگاه سلبرتیها را همانطور که هست پذیرفت تا هر کاری از دستشان بر میآید برای خدمت به فرهنگ عمومی کشور انجام دهند.