لوان جاگاریان، سفیر سابق روسیه در تهران که به تازگی ماموریتش به پایان رسیده، در طول سالها حضورش در کشورمان با اظهارات تند و دخالت در امور داخلی ایرانی خبرساز شد و حتی برخی رسانهها او «سفیر گستاخ» خطاب میکردند. او چندی پیش در گفتوگویی از بدهی چند صد میلیون یورویی ایران به روسیه گفت که باعث خشم فعالان داخلی شد.
دیدارنیوز: لوان جاگاریان یازده سال سفیر روسیه در ایران بود، فارسی را خوب میدانست و ایران را خوب میشناخت. افکار عمومی، اما جاگاریان را همین یک دو سال اخیر به یاد میآورد، با حساسیتهایی که گاه به گاه برمیانگیخت و با سخنانی که به مداخله در امور داخلی ما تعبیر میشد. معمولا دلیلی ندارد شهروندان با سفیر یک کشور خارجی آشنا باشند، اما اینجا بسیاری او را به یاد میآورند.
بر سردرِ وزارت خارجه به خط خوش نوشتهاند نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی؛ همان تکشعاری که انقلاب ۵۷ را در دیپلماسی و نسبتش با جهان نمایندگی میکرد. منصفانه است که بپذیریم آن شعار برای یک انقلاب در پایان دههی هفتاد میلادی، آن دههی پر سر و صدا و پر شر و شور، شعار پیشرو و برانگیزانندهای است؛ آن هم برای انقلابی در جزیرهی ثبات ایالات متحده، زیر گوش سرزمین شوراها و در سالهای داغ جنگ سرد. همان شعاری که توصیف دقیقتر «استقلال» است، رکن اصلی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، همان شعار که خیابانها را میلرزاند و تودهها را به وجد میآورد.
تصویر دلربایی است که در سالهای منازعهی بلوکهای قدرت، ملتی خود را مستقل بخواهد در قلب منطقهای همیشه آبستن و در جغرافیایی به رنگ نفت. بپیذیریم که آنچه بر سردر وزارت خارجه نوشتهاند واقعا تصویر جذابی از یک انقلاب است، از رویاهای یک انقلاب، اما تاریخ را نه رویاها که واقعیتها، نه شعارها که تصمیمها و نه ایدهها که تجربهها میسازند.
آیا ما همانقدر که از کودتای انگلیسی/امریکایی ۲۸ مرداد شنیدهایم مثلا از به توب بستن حرم امام هشتم (ع) توسط روسیهی تزاری هم شنیدهایم، آیا آنقدر که از «باغ قلهک» شنیدهایم از «باغ اتابک» هم شنیدهایم، آیا آنقدر که از روباه پیر گفتهاند از خرس شمالی هم حکایت کردهاند؟ به نظر واقعیت مطابق آن شعار پیش نرفته و در تمام این چند دهه، افکار عمومی به شکلی متوازن نسبت به مداخلات تاریخی قدرتها حساس نشدهاست و تریبونها و جراید و رسانههای رسمی بر بخشی از تاریخ، خاک ریختهاند و بخشی دیگر را هر چند وقت یکبار نبش قبر کردهاند.
این جانبداریها در طول این چند دهه مطابق معمول نتیجهی عکس داده و سبب شده تا نگاه افکار عمومی به همسایهی شمالی، با تردید و تشکیک بیشتری همراه شود؛ اتفاقا از آن زمان که «نگاه به شرق»، واژهی پرتکرار برخی سیاستمداران ایرانی شد، بدبینیهای افکار عمومی هم مضاعف گردید. اما همه چیز نتیجهی امریکاستیزی مفرط و روابط نامتوازن نبوده است و افزون بر حافظهی تاریخی ما از روسها، کنشهای طرف روسی هم به بدبینیها دامن زده مثلا رفتار همین سفیر تامالاختیار روسیهی پوتینی در تهران، سفیری که هفتهی پیش دیدار خداحافظیاش را با وزیر امور خارجهی ایران برگزار کرد؛ لوان جاگاریان.
جاگاریان یازده سال سفیر روسیه در ایران بود، فارسی را خوب میدانست و ایران را خوب میشناخت. افکار عمومی، اما جاگاریان را همین یک دو سال اخیر به یاد میآورد، با حساسیتهایی که گاه به گاه برمیانگیخت و با سخنانی که به مداخله در امور داخلی ما تعبیر میشد. معمولا دلیلی ندارد شهروندان با سفیر یک کشور خارجی آشنا باشند، اما اینجا بسیاری او را به یاد میآورند با آن عکس شبیهسازی شده از جنگ جهانی دوم و کنفرانس تهران در بالکن سفارت روسیه، با تذکرش به رسانههای ایرانی در بکارگیری عنوان «عملیات ویژهی نظامی» به جای تجاوز روسیه به اوکراین، با ادای احترامش به گریبایدوف و با مخالفتش با غرب به دلیل آنکه غربیها میخواهند ارزشهای پوچ و همجنسبازی! و چیزهای کثیف! را به ایران بیاورند.
او سفیر «یادآوریهای گستاخانه» بود، یادآوری هر آنچه به مذاق ملت میزبان و تاریخ کشور پذیرنده خوش نمیآمد؛ یادآوری اشغال و شکست. در مرداد ۱۴۰۰ بود که با شرکت سفیر بریتانیا و البته یک صندلی خالی در نقش طرف امریکایی، آن تصویر معروف چرچیل، روزولت و استالین را بازسازی کرد، همان تصویر که شناسنامهی تهران در اشغال بود، ایران اشغال شده از شمال و جنوب. لازم نیست حتما سفیر باشید تا بدانید که یادآوری ایام اشغال، آنهم توسط کشور اشغالکننده چقدر میتواند تحریککننده و نفرتانگیز باشد.
جاگاریان بیپرواتر از محافظهکاریهای معمول دیپلماتیک، خیلی روشن به شهروندان کشور میزبان یادآوری کرد که روزی بیطرف بودید، اما ما متفقین با اشغال وطن شما، از ایران پل پیروزی برای خود ساختیم. این بیپروایی گستاخانه نمیتوانست سهو یک سفیر یا خطای یک دیپلمات باشد چراکه او بعد از یک دهه اقامت در ایران قاعدتا میدانست چه مقطعی از روابط دو کشور را نباید برجسته کرد.
ماجرای یادآوری اشغال آنجا وخیمتر شد که دریافتیم پیشتر هم به یادآوری آن عکس و بازسازیاش اقدام کرده، اما دیده نشده است. ظریف که روزهای آخر مسؤولیتاش را میگذراند، پاسخ تندی به جاگاریان داد: "امروز تصویری فوق العاده نامناسب را دیدم. لازم است که به همه یادآوری کنم که اوت ۲۰۲۱ است، نه اوت ۱۹۴۱ و نه در دسامبر ۱۹۴۳ است. مردم ایران نشان دادهاند که سرنوشت آنها دست سفارتهای خارجی یا قدرتهای خارجی نیست، و در مذاکرات برجام نیز همین طور بود. " ظریف به مذاکرات برجام ارجاع داد و دوباره آن روایتها از کارشکنی طرف روسی در برجام مورد توجه قرار گرفت، همان روایتهایی که ظریف برای بازگوکردنش در آن فایل صوتی معروف، هزینه داد.
یادآوریهای گستاخانه، اما در بهمن ۱۴۰۰ هم تکرار شد و همزمان با سالگرد انقلاب ایران، او با مراسم ادای احترام به الکساندر گریبادوف و انتشار تصاویرش، دوباره افکار عمومی کشور میزبان را تحریک کرد. فارغ از سرگذشت گریبایدوف در ایران، ادای احترام به تدوینکننده و امضاکنندهی عهدنامهی «ترکمنچای» که برای ایرانیان نمادی از سرخوردگی و شکست است، نمیتواند کنشی معمول و متعارف باشد خصوصا آنجا که سفیر روس، عکسهایش را با هشتگ "ما به یاد داریم" منتشر کرده بود.
دستیار وزیر خارجه در دولت سیزدهم در واکنش به این رفتار ماجراجویانه گفته بود که "در تاریخ ماندن به سود روابط میان ملتها نیست". توصیهای درست که متاسفانه به صورت متوازن و برای دیگر کشورها بکار نمیگیریم و درتاریخ نماندن را صرفا برای روابط با روسیه تجویز میکنیم.
او نه فقط با یادآوریهای تحریککننده که چند باری با اظهارات دیگر هم به خط نخست اخبار در ایران صعود کرده بود چه آنجا که بدهی ایران به روسیه برای نیروگاه هستهای بوشهر را به رخ کشید و چه آنجا که حجاب و نبود مشروبات الکلی در ایران را مانع اقبال توریستهای روس به ایران خوانده بود؛ مورد آخر حتی دوستداران محافظهکار روسیه در ایران و هواداران نگاه به شرق را نیز رنجاند.
برخی معتقدند جاگاریان برای منافع روسها سفیر خوبی بود و برای ایرانیها میهمانی ناخوشایند، اما بعید است او برای روسها هم سفیر خوبی بوده باشد چراکه کارنامهی اقامت طولانیاش در تهران خصوصا در این ایام متاخر به آنجا رسیده که هر تصویر و هر نشانی از روسیه در افکار عمومی ایران اگر با واکنش منفی روبرو نشود، با حساسیت منفی دنبال میشود و او هم در اندازهی مسؤولیت و مأموریت خود در نزول اعتبار روسها در نگاه ایرانیان، نقش داشته است.
بخش بزرگی از شهروندان ایرانی، روسیه را شریک راهبردی و همسایهای با منافع مشترک نمیدانند، خاطرات ایرانیان انباشته از تصاویر تلخ روسهاست از سابقهی تیره و تار اشغالگری و جدا ساختن قفقاز از ایران، از سیاههی بلند مداخلات سفیرکبیرها در امور داخلی، از خاطرات سیاه انبوه سلاحهای شوروی در زرادخانهی صدام تا رای به تحریم ایران در شورای امنیت و کارشکنی لاوروف در مذاکرات برجام در سالهای متأخر. آن استقبال عجیب و غریب از رئیسی در کرملین و بیشفعالی اولیانوف، مذاکرهکنندهی ارشد روسها در وین هم که نقش سخنگویی طرف ایرانی را به عهده گرفته، بر حساسیتهای افکار عمومی و دغدغهمندان استقلال کشور افزود.
جاگاریان، سفیر کاستن از حساسیتها نبود، دیپلماسی عمومیاش نتیجهی عکس داشت و بیش از آنکه مشترکات را برجسته کند و چشماندازهای همگرایی و همسایگی را جذابتر، بر صفحات ناخوشایند تاریخ دست گذاشت و تردیدها را برای بازیابی اعتماد و شکلگیری همکاریها تقویت کرد. او احتمالا برای روسها هم سفیر مطلوبی نبود، اما قطعا در افکار عمومی ایرانیان میهمان نامطلوبی بود و اگر ماجراهایش تداوم مییافت شاید عنصر نامطلوبی هم میشد.
نوید لطیفی - خبرآنلاین