
به بهانه درگذشت میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی، با حسن بهشتیپور کارشناس مسائل بینالمللی در رابطه با جنس اصلاحطلبی گورباچف و مقایسه آن با گفتمان اصلاحات در ایران، گفتگو کردیم.
دیدارنیوز ـ اسفندیار عبداللهی: رسانههای روسیه بامداد چهارشنبه _نهم شهریورماه_ گزارش دادند «میخائیل گورباچف»، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در ۹۱ سالگی درگذشت.
گورباچف متولد دوم مارس ۱۹۳۱ (مصادف با یازدم اسفند ۱۳۰۹ هجری شمسی) بود. او از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود، اما دسامبر ۱۹۹۱ بعد از یک کودتای داخلی موسوم به «کودتای آگوست» سرانجام استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی نیز فروپاشید.
حسن بهشتیپور در پاسخ به این پرسش دیدارنیوز که اصلاح طلبی گورباچف چه تاثیری در سیاستگذاری در عرصه جهانی داشت، گفت: آقای گورباچوف با دو ایده که نام آنها را "پروستریکا و گلاسنوست" گذاشت، اصلاحات رسمی در شوروی را آغاز کرد. دلیل این موضوع هم این نبود که دلش میخواست چنین کارهایی را انجام دهد، بلکه واقعیت شوری آن زمان اقتضا میکرد. به گونهای که اگر این اصلاحات انجام نمیشد کشور با بحران اساسی رو به رو میشد. رهبر وقت شوروی انتظار داشت که با انجام این نوع راهبرد بتواند شوری را نجات دهد.
وی با اشاره به اینکه پروستریکا به معنای بازسازی و بیشتر متمرکز بر مسائل اقتصادی کشور بود، افزود: شوروی به صورت جدی دچار بحران بود به این دلیل که سازمان برنامهریزی متمرکزی داشتند و وظیفه داشت برای دو میلیون کالا تعیین و تکلیف کند. به این معنی که مثلا این تعداد کالا، چه مقدار، در کجا و توسط چه شخص یا نهادی تولید و چگونه فروخته یا توزیع شوند. این موضوع فسادهای بسیار زیادی را به وجود آورده بود.
کارشناس مسائل روسیه عنوان کرد: گورباچوف در کتاب پروستریکا خود مینویسد: «ما سالهای سال چرخ خیاطی تولید میکردیم، ولی چون مشتری نداشتند این چرخهای خیاطی را ذوب میکردند و مجددا تولید میکردیم، در حالی که در همان شرایط نمیتوانستیم کفش با کیفیت تولید کنیم و همانی را هم که تولید میکردیم زیرزمینی و قاچاقی به فروش میرسید، چون تولید کافی نداشتیم. اینهمه چرخ خیاطی بی کیفیت و فراوان تولید میکردیم، ولی کفش برای مردم نداشتیم. این بود گرفتاری ما در شوروی». این سخن از زبان رهبر شوروی است نه دشمنانش یا یک شخص معمولی.
بهشتیپور ادامه داد: منظور میخائیل گورباچف این بود که با بحران رو به رو بودند و، چون رقابت را از بین رفته بود، سازمانهای کمونیستی خود را عقل کل میدانستند و در مورد همه چیز میخواست تصمیم بگیرند که نهایتا منجر به مشکلاتی برای اقتصاد شوروی شد. گورباچف انتظار داشت با انجام بازسازی (پروستریکا) موفق شود، که موفق هم نشد.
وی اضافه کرد: یک طرح دیگری هم به نام "گلاسنوست" داشت که به معنای فضای باز سیاسی بود. گورباچف میگفت که ما با بستن فضای سیاسی در کشور استعدادها را از بین بردهایم و مشکل ساز شدهایم، لذا باید این فضا را باز کنیم و همزمان با بهبود شرایط اقتصادی، فضای سیاسی را توسعه دهیم، یعنی توسعه سیاسی را محور قرار دهیم. این موضوع هم نتایج بر عکس در پی داشت. مثل این میماند که سوپاپ در قابلمه زودپز را باز میکنید که بخار خارج شود، ولی ناگهان در قابلمه زودپز پرتاب شود و انفجار رخ دهد.
این کارشناس روابط خارجی با تاکید بر اینکه اثرات اصلاحات گورباچف در بیرون از شوروی و در دنیا با استقبال رو به رو شد، اظهار کرد:، چون نتیجهاش آزادی بسیاری از ملل از زیر سیطره بلوک شرق بود و در لهستان، جنبشی معروف به "گدانسک" در آن کشور کلید خورد. بعد هم در چک-اسلواکی سابق، مجارستان و رومانی تغییراتی اتفاق افتاد.
بهشتیپور عمدهترین و با شکوهترین تاثیر اصلاحات گورباچف را فرو ریختن دیوار برلین دانست و گفت: آلمان متحد از آن وضعیت اسفبار نجات یافت. در سال ۱۹۸۹ این اتفاق (تخریب دیوار برلین) افتاد به گونهای که دو سال بعد از آن، شوروی فرو پاشید و شاهد این بودیم که دیکتاتورهای کمونیست در کشورهای شرقی اروپا، یکی بعد از دیگری سقوط کردند. این خدمت بزرگی بود که گورباچف انجام داد و نکته دوم هم بحث خلع سلاح بینالمللی بود که اینها از کارهای مهمی بود که گورباچف انجام داد. شاید امروز عدهای بگویند اینها توطئه آمریکا بود، برای اینکه شوروی را خلع سلاح کنند، اما از جهت کاهش چشمگیر تعداد سلاحهای اتمی گورباچف با توافقی که انجام داد، در واقع به بشر خدمت کرد. با آن تعداد بمب اتمی که دو طرف داشتند ۱۵ بار میشد زمین را نابود کرد، اما در توافق خلع سلاح هستهای به صورت چشمگیری از تعداد سلاحهای هستهای کاسته شد که خدمت بزرگی به زمین و بشر بود.
وی افزود: یکی دیگر از تاثیرات اصلاحات گورباچف و فروپاشی شوروی، تشکیل ۱۵ جمهوری مستقل بود که اکثرا هم از این جدایی استقبال کردند و هنوز هم پشیمان نیستند. در هر صورت اگر اینها را کنار هم قرار دهیم میشود گفت گورباچوف برای جهان، برای خلع سلاح، آزادی و استقلال کشورها، خدمت کرد. ولی در داخل مشکلات اقتصادی حل نشد و منجر به مشکلات داخلی در خود روسیه شد و تا ده سال بعد از فروپاشی این بحران ادامه پیدا کرد. از این جهت خیلیها گلایه میکنند و غصه از دست دادن نظام شوروی را دارند و میگویندای کاش شوروی برگردد. امروز هم بعضیها رویای احیای شوروی را در سر دارند و دنبال این هستند که به ابر قدرت جهان تبدیل شوند و همچنان انتظار میکشند!
بهشتیپور درباره شباهت اصلاح طلبی سالهای پایانی اتحاد جماهیر شوروی و آنچه در ایران به عنوان جریان اصلاحات از آن یاد میشود، گفت: اصلاحطلبی در ایران هیچ شباهتی به اصلاحات گورباچوف ندارد. اصلاحطلبی در روسیه ناشی از سیاستهای بینالمللی بود و تحت تاثیر رقابتهای دو ابرقدرت آن زمان – که یکی پویا و با سرعت در حال رشد (آمریکا) و دیگری (شوروی) در حال توقف و عقب رفت – بود. اصلاحطلبی در ایران، اما ناشی از تمایل مردم در داخل به رشد و توسعه بود. رهبران اصلاحات در ایران احساس میکردند بعد از گذشت ۲۰ سال از انقلاب، زمان برای انجام خیلی ازاصلاحات فرا رسیده است و بیشتر برای مسائل داخل بود تا مسائل بین المللی. آن زمان مسئله بین المللی مطرح نبود.
وی اضافه کرد: برخی میخواهند القا کنند که حکومت جمهوری اسلامی ایران هم مانند شوروی سابق اقتدارگرا است و از درون این شبیه سازی ساختگی نتیجه بگیرند که اگر در ایران اصلاحات انجام شود، ما به سرنوشت شوروی دچار میشویم. در حالی که نه ایران شباهتی به شوروی دارد، نه جنس اصلاحات در ایران مانند اقدامات گورباچف است و نه آن نتیجه را در پی خواهد داشت.
این کارشناس سیاست خارجی با بیان اینکه همیشه باید ماهیت حرکت را در نظر بگیریم، تصریح کرد: به شباهتهای ظاهری نگاه نکنیم، باید به عمق هر ماجرایی با دقت بنگریم. ماهیت اصلاحات در شوروی و توسط گورباچف از بالا به پایین بود، ولی در ایران یک مطالبه مردمی و از پایین به بالا است. مشکلات شوروی چیزهای دیگری بود، لذا برای مقابله با آن مشکلات طرحهای ناموفقی پیاده کردند. ضمن اینکه آنجا یک حکومت ضد خدا و ضد تمام مبانی بشریت حاکم بود، در حالی که حکومت جمهوری اسلامی، یک حکومت عرفی و دینی است.