در هفتهای که سپری شد عوامالملک مدام بین دو شهر در رفت و آمد ذهنی بوده و سعی کرده به رفتار خواص در ماجراهای آبادان در خوزستان و شهر ساحلی کن در فرانسه سامان ببخشد.
دیدارنیوز ـ عوامالملک:
جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱
صحبتهای بزرگواران شهرهای مختلف به دستم رسید. احتمالا بعضیهایشان خبردار شده بودند که آبادان یکی از شهرهای ایران است. با این حال گفتند که عوام باید در برابر مشکلات معیشتی مقاوم باشند چون در حال امتحان دادن هستند و مهم این است که در امتحان قبول شوند. طبیعتا کاظم از تهران و احمد از مشهد مثل همیشه از مهمترین بزرگواران حکیم کشور بودند. البته حق هم با همانهاست. چون از یک سال پیش که عصر ابراهیم شروع شد عدهای گفته بودند عوام باید دو سال تحمل کنند تا مشکلات حل شود. قاعدتا چون حرف مرد یکیست عوام هنوز هم باید دو سال تحمل کنند. دستورالعمل یکی از شوراهای بودجهبگیر درباره لباسهای نسوان را خواندم. قطعا باعث حل همه مشکلات باقیمانده کشور میشود. باز خوب است که خواص در شرایط خاصی که ممکن است عوام حالشان خوب نباشد بودجهها را صرف کارهایی میکنند که باعث تغییر حال و هوای عوام شود. واقعا هشتگ "خواص متشکریم" را باید خیلی زود راه انداخت.
شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱
دیشب خبر توقیف دو نفتکش یونانی را خواندم. کار خوبیست. یونانیها پررو شده بودند. حسین، مدیر روزنامه بودجهبگیر هم نظر مرا قبول داشت. پیشنهاد کرد نفتکشهای کره جنوبی را هم توقیف کنیم تا بدهیهایشان را بدهند. پیشنهاد منطقی و درستیست. پارسال هم یک نفتکش کرهای را توقیف کردیم اما بدهیهایشان را ندادند. عیبی ندارد. چون هنوز نفتکش یونانی را توقیف نکرده بودیم کرهایها فکر میکردند شوخی میکنیم. حالا معلومشان شد که راست است. گویا ابراهیم و خواصالدولهاش صبح شنبه فهمیدند که در آبادان چه خبر است. برای همین فردا را عزای عمومی اعلام کردند. جای تشکر دارد. صبر کرده بودند عزاهای خصوصی تمام بشوند که امکان عزای عمومی ایجاد شود. یادداشت عطا از اصلاحیون که یک زمانی خودش خواصالدوله بود را درباره آبادان خواندم. نخستین پرسشی که به ذهنش آمده این بود که چرا اسم آن مکان خاص انگلیسی بوده است. پرسش مهمیست. شاید اگر در انتخاب اسم دقت کرده بودند الان من هم بیشتر حوصله خاطرهنویسی داشتم.
یکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱
صبح خبر موفقیت جدید یکی از هموطنانمان در کانادا را خواندم. اردوان، معروف به اردی، فرزند محمودرضا به عنوان تاجر الهامبخش سال معرفی شده است. در گزارش نوشته بود اردوان از خانوادهای میآید که چندین نسل سابقه کارآفرینی دارد و تجربه صدها سال کسب و کار و ظرافتهای آن به او به ارث رسیده است. من نسلهای قبلی اردی را نمیشناسم اما پدرش واقعا همینهایی هست که نوشته شده. پدرش هم در اینجا موفق بوده و هم در آنجا. اینجا که بود خیلی نمونه و الهامبخش بود و وقتی هم ماجرای سه هزار میلیارد تومان پیش آمد برای اینکه جو داخل ملتهب نشود فداکارانه از کشور رفت و در غربت روی پای خودش ایستاد. کلا محمودرضا و خانوادهاش ده سالی هست که الهامبخش شدهاند. روزنامههای بودجهبگیر را ورق زدم. متاسفانه باز سه چهار تا فیلم و هفت هشت تا سینماگر در یک جشنواره خارجی سیاهنمایی کردهاند و باعث شدهاند بهانه به دست غربیها بیفتد و فکر کنند ما در داخل کشور مشکلی داریم. نداریم. این جایزهای هم که غربیها به یکی از سینماگران فراری دادهاند اصلا معتبر نیست. نباید به آن پرداخت. تصویر نامه مدیر عامل یکی از شرکتهای لاستیکسازی را دیدم. گفته بود چون مواد اولیه گران شده است نرخ فروش محصولاتشان را بین ۱۵ تا ۳۰ درصد افزایش داده است. تعجبآور است. من نمیدانستم در تولید لاستیک از آن چهار قلم کالایی که ابراهیم و محمد گفته بودند استفاده میکنند. البته شاید هم از روغن استفاده میشود. چون بعید است آرد و لبنیات برای تولید لاستیک مفید باشند. خبری از مشهد به دستم رسید که نوشته بود از این به بعد غذاخوری در پیادهروهای جلوی رستورانها و کافهها ممنوع میشود. ناراحت شدم. نمیدانستم تا حالا در مشهد از این فسق و فجورها رواج داشته است. باز خوب شد جلویش را گرفتند. آخر شب جمله طلایی جدید ابراهیم را خواندم. دستور داده ساختمانهای ناایمن، فوری شناسایی و مقاومسازی شوند. معلوم است ابراهیم و خواصالدولهاش با اینکه صبح شنبه از ماجرای آبادان با خبر شدند اما خیلی جدی در حال پیگیری ماجرا هستند. دستشان درد نکند. این مشکل هم به زودی حل خواهد شد.
دوشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۱
دستور طلایی دیشب ابراهیم همین امروز نتیجه داد. فهرست ۱۳۹ ساختمان بحرانی تهران که در دوره ریاست پیروز در بلدیه صلاح نبود منتشر شود بالاخره منتشر شد. فهرست را خواندم. بعضی مکانهای نوشته شده حتی سقف هم ندارند اما بحرانی تشخیص داده شدهاند. معلوم است برای نگران بودن فقط نباید از سقف و دیوارهای ساختمانها ترسید. روزنامه بودجهبگیر همچنان در حال نصیحت کردن آن چند تا سینماگریست که یکیشان هم یک جایزه سیاسی گرفته است. واقعا عجیب است که اجازه داده میشود چند تا سینماگر به این شکل آرامش داخل کشور را به هم بزنند و موجی از نگرانی بین عوام ایجاد کنند. سرمقاله یکی از روزنامههای سابقا بودجهبگیر را خواندم. اعلام کرد قرار است دیگر به این روزنامه آگهی ندهند و بودجهاش را قطع کردهاند تا به کارهای زشتش فکر کند. روش خوبیست. قرار نیست بودجه بگیرند و بدون هماهنگی مطلب بنویسند. صحبتهای روشنگرانه غلامحسین، خواصالمله تهران، درباره خودرو و خودروسازی را شنیدم. نکاتی گفت که قبلا کسی به آنها فکر نکرده بود. واقعا هم نمیشود کسی پراید سوار شود و مثل مزدا ۳ با آن رانندگی کند. وقتی سوار چیزی هستیم باید حواسمان باشد که درشکه است یا کالسکه است یا اسب است یا پراید است یا حتی شاید بنز است. اگر حواسمان به این چیزها باشد آن وقت به پراید نمیگوییم ارابه مرگ. بلکه واقعا پراید صدایش میکنیم. اتفاقا خبر یک خبرگزاری بودجهبگیر را درباره ساخت یک هلیکوپتر سبک دو نفره با موتور پراید خواندم. خوشبختانه این هلیکوپتر به صورت کامل روشن شده و تا ارتفاع یک یا دو متری هم به هوا میرود. این خبر نشان میدهد حرف غلامحسین درست بوده است. کسی که سوار این هلیکوپتر میشود باید خیالش راحت باشد که موتورش روشن میشود و دو متری هم از زمین بلند میشود. بالاخره موتورش پراید است دیگر. ابراهیم با رییس خواصالدوله تاجیکستان دیدار کرد و گفت روابط ما با آنها فراتر از روابط صرف همسایگیست. نمیدانستم ما با تاجیکستان همسایه هستیم. فکر کنم نقشههایی که در خانه دارم قدیمیست. در نقشههای من بین ما و تاجیکستان کشورهای افغانستان و ترکمنستان هستند.
سهشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
یوسف، خواصالدوله امور آموزش اعلام کرد از مهر ماه امسال خواصالدولههای امور آموزش یا باید خواصالدوله بمانند یا باید فرزندانشان را در مدارس دولتی ثبت نام کنند. طرح خوبیست. باعث میشود همه به خاطر خواصالدوله ماندن فرزندانشان را از مدارس غیر دولتی به مدارس دولتی بیاورند و سطح امکانات و کیفیت مدارس دولتی بلافاصله بالا برود. همین چیزهاست که باعث میشود عصر ابراهیم تبدیل به عصر پایان همه مشکلات کشور شده باشد. البته کمی نگران مدرسه الیاس فرزند محمدباقر شدم. بالاخره ممکن است یک سری از مشتریانش را از دست بدهد. مدرسههای غلامعلی هم همین مشکل را خواهند داشت. مخصوصا که غلامعلی از اول به خاطر پسر گلش تصمیم گرفته بود مدرسه بسازد. محمدمهدی، خواصالدوله امور فرهنگ و هنر هم همان نکاتی که من دیروز و پریروز نوشتم را گفت. خیالم راحت شد که خواصالدولهها حواسشان به همه چیز هست و قرار است و به زودی پاسخ لازم را به سیاهنمایان بدهند. صحبتهای روشنگرانه بهروز درباره جشنواره کن را شنیدم. نمیدانستم. معلوم شد چرا بعضی فیلمهای ایرانی را به کن راه میدهند اما به کارگردانان بزرگی مثل بهروز اجازه شرکت در جشنواره را نمیدهند. واقعا امثال جعفر و سعید و پیمان و زری و ترانه و نوید و فرشته و سعید و حتی اصغر باید از خودشان خجالت بکشند که حاضر شدند خانه پولدارهای ایران را در فیلمهایشان نشان ندهند تا معلوم نشود که اینجا همه خیلی خوشبخت هستند و حتی دلیوری پیتزا هم بدبخت نیست. حالا انحرافات جنسی هم که در فیلمهایشان نشان میدهند سر جای خودش. شاید به محمدمهدی پیشنهاد بدهم یک جشنواره کن برای خودمان درست کنیم و بهروز را به عنوان رییس هیات داورنش بگذاریم. ما خودمان کن داریم. تازه کنارش سولقان هم هست. توتهایش هم مرغوب است. چه نیازی به کن لختی خارجیها داریم.
چهارشنبه ۱۱خرداد ۱۴۰۱
خبرها نشان میدهد که هنوز خواص از اتفاقات کن نارحتاند. حق هم دارند. عوام هم ناراحتاند. اصلا همه خیلی از این مساله ناراحت هستند. کن خیلی ناراحتکنندهتر از آبادان است. بخشی از یک برنامه تلویزیون بودجهبگیر را هم دیدم. مهمان برنامه هم خیلی ناراحت بود. میپرسید کن چه کشکی است؟ عوام جهان فیلمهای کن را نمیبینند. معلوم است همان پیشنهاد دیروز من باید اجرایی شود. اینطوری کسی هم توقع ندارد کن، کشک باشد چون همه میدانند سوغات اصل کن توت است. علیاکبر، خواصالدوله امور آب و برق اعلام کرد اگر صرفهجویی خوبی نداشته باشیم قطعی برق اتفاق خواهد افتاد. واقعا عجیب است که عوام توجه نمیکنند. خود علیاکبر و همکارانش و بقیه خواص معمولا در طول روز در محلهای کار و زندگیشان هیچ چراغی روشن نمیکنند و شبها فقط یک لامپ روشن میکنند و از بادبزن استفاده میکنند. ما عوام باید رعایت کنیم. دوره حسن همه چیز خوب بود اما چون حسن بلد نبود برق قطع میشد. در عصر ابراهیم خواص همه چیز را میدانند و بلدند اما ما عوام باعث میشویم بعضی وقتها مشکل به وجود بیاید. صحبتهای علیرضا، رییس بلدیه اراک را در تلویزیون بودجهبگیر دیدم. گویا در دوره تحصیل در دبستان خیلی از بخش کلمهها و ترکیبهای تازه خوشش نمیآمده. کلمات را وارونه استفاده میکرد. شاید هم آخرین سریهای مجموعه کلاه قرمزی را به تازگی دیده و از شخصیت دیوی خوشش میآید. لاادری! قیمتهای جدید گوشت را به نقل از خبرنگاران بودجهبگیر خواندم. گوشت گوسفندی خورشتی به ۲۳۸هزار تومان رسیده است. گران نشده اما افزایش داشته است. چیزی نیست. صحبتهای محمد، معاون اول ابراهیم را خواندم. گویا همه خریدهای خانه را خودش از جنوب شهر تهران انجام میدهد. گفته هر کسی لاکچری زندگی میکند باید هزینهاش را بدهد. حرف حساب است. اما خیلی برای محمد ناراحت شدم. هر روز باید خسته و کوفته از دفتر کارش در خیابان پاستور سوار ماشین شود و به جنوب تهران برود و بعد در این ترافیک بکوبد و از مسیر تونل نواب تا پارکوی و بالاتر از آن برود تا مایحتاج منزلش را برساند. کار سختیست کاشکی لااقل علیرضا فکری برای ترافیک تهران بکند که محمد و بقیه خواص که لاکچری زندگی نمیکنند برای خرید از جنوب تهران اینقدر خسته نشوند.
پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱
صبح یادداشت جدید روزنامه بودجهبگیر خواصالدوله درباره ترانه را خواندم. این سینماگرها وسط این همه آرامش کشور چقدر باعث دردسر و شلوغی شدند. بهتر است کلا به کشور راهشان ندهند. چون اگر برگردند ممکن است مجبور شویم اجازه ندهیم از کشور بروند تا شاید کمی به کارها و حتی لباسهای زشتشان فکر کنند. بیتربیتهای بیحیای کجسلیقه! صحبتهای اسدالله را درباره یک آقایی که یازده سال است داخل خانه مانده و آقا سید محمد و حسن خواندم. حیف است که از امثال اسدالله آنطور که باید استفاده نمیشود. علیاکبر، مشاور محمود چند خطی درباره سکوت محمود در مورد آبادان نوشت. بغض گلویم را گرفت. فهمیدم دل محمود با عوام آبادان بوده است اما احتمالا زبانش از شدت غم و غصه بند آمده بوده است. معلوم شد سکوت محمود بیحکمت نبوده است. محمود از اول هم که آمد هیچ چیزش بیحکمت نبوده است. آخر شب در اخبار خواندم که امروز در سراسر ایران کسی در اثر کرونا فوت نکرده است. اینها دستاورد است. اگر زودتر واکسنهایمان را به جهان صادر کرده بودیم الان بقیه جهان هم مثل ما خبر خوب میشنیدند.