
طبعا حملهای چنان که مواجهه با تمامیت غرب را در پی داشته است موضوع یک روز و دو روز نیست و محاسبه و طراحی آن لااقل به ماهها قبل برمیگردد. بنابراین میتوان مطمئن بود که دولت روسیه و احیانا دیپلماتهای حاضر این کشور در هتل کوبرگ در تمام دوران مذاکرات این مولفه را در بازیگری خود لحاظ کردهاند.
دیدارنیوز: شبیه همان خبر شوکآوری که پیروزی دونالد ترامپ برای افکار عمومی و سیاسی ایران و حول و حوش برجام بود، شکست او و پیروزی جو بایدن نیز به همان شکل ولی در جهت عکس جامعه و افکار عمومی ایران را مخاطب قرار داد.
از موعد این پیروزی گمانهزنیها در جامعه نخبگان سیاسی ایران مبتنی بر بازگشت زودهنگام دولت بایدن به برجام در اولین روزهای حاکمیت یعنی اوایل بهمن سال گذشته بود، اما به عللی که عمدتا معادلات و رقابتهای سیاست داخلی امریکا و ایران بودند این اتفاق رخ نداد و این بازگشت منوط به مذاکراتی شد که اقدامات جبرانی ایران را نیز با مکانیسم مشخصی به عقب برگرداند.
واقعیت این بود که در خرداد سال جاری روال این بازگشت دوطرفه به تعهدات برجامی پس از شش دور مذاکره تیم دکتر عراقچی در وین تنظیم و مشخص شده بود. اما به واسطه تغییر دولت در ایران موضوع اذن نهایی شدن را نیافت و این تمام شدن به دولت تازه موکول شد. در کمال ناباوری سر تیم مذاکرهکننده ایران تغییر داده شد و کار نزدیک به تمام شدن به تیم بعدی سپرده شد. کاری که چند ماهی منتظر اولین بازگشت به مذاکره تحت عنوان دور هفتم متوقف شد و نهایتا در میانه پاییز ۱۴۰۰ بود که این مذاکرات پی گرفته شد.
در ابتدای مذاکرات تیم جدید با ابراز موضع «شروع از صفر» مذاکرات تا آستانه شکست پیش رفت و با پس گرفتن محترمانه این مواضع امیدها هر روز برای رسیدن مذاکرات احیای برجام به نتیجه بیشتر میشد و تاثیر این تحلیلها با شیبی هرچند کند ولی مستمر در کاهش نرخ ارز دیده میشد. تمام این مدت نزدیک به چهار ماه است بیشترین اخبار مثبت را حتی بیش از تیم ایرانی از اولیانوف، نماینده روسیه در مذاکرات شاهد بودیم. همان زمان از سوی کارشناسانی گفته شد که خوشبینی یکسویه از طرف ایران هرچند به قصد کنترل بازار و افکار داخلی انجام میشود ولی بالقوه میتواند به عکس خود تبدیل شده و به مذاکرات آسیب بزند چرا که طرفهای غربی را در کفایت ارایه امتیازات به طرف ایرانی مطمئن میسازد. روسیه نیز که در برههای نقشی میانجیگونه و حتی بیشتر به خود گرفته بود نیز امری غیرعادی به ذهن و نظر میرسید.
میانه دور هشتم مذاکرات با حمله روسیه به اوکراین همزمان شد که میتوان از نگاهی گفت بزرگترین اتفاق در روابط بینالملل پس از اتفاق یازدهم سپتامبر است بهطوریکه شاید بتوان منتظر دوران جدیدی در نظم بینالمللی پس از اتمام این واقعه بود: حال چه با تقویت روسیه به عنوان یک بازیگر عمده به صحنه بازگشته و چه با تضعیف این کشور و حذف آن از کلوب ابرقدرتهای تعیینکننده معادلات عمده.
این جنگ گرچه در مراحلی از مذاکرات واقع شد که همه طرفها منتظر تصمیمهای سیاسی آخر برای امضا و اعلام آن بودند، اما چند نکتهای در این باب قابل تامل مینماید. قطعا و طبعا حملهای چنان که مواجهه با تمامیت غرب را در پی داشته است موضوع یک روز و دو روز نیست و محاسبه و طراحی آن لااقل به ماهها قبل برمیگردد. بنابراین میتوان مطمئن بود که دولت روسیه و احیانا دیپلماتهای حاضر این کشور در هتل کوبرگ در تمام دوران مذاکرات این مولفه را در بازیگری خود لحاظ کردهاند. یعنی با توجه به اینکه در اواخر فوریه سال جاری حمله به اوکراین آغاز خواهد شد هم طول مذاکرات، هم نحوه تبادل پیام میان ایران و ایالات متحده و هم ابراز امیدواریها تنظیم شده بودند.
واقعیت این است که روسیه به عنوان یک بازیگر عمده بینالمللی تنها دو مزیت نسبی در اختیار دارد: امکان نظامی و اهرم انرژی. امکان نظامی موردی است که گرچه به واسطه تهاجم به اوکراین موضوع روز قرار گرفته، اما تا حد زیادی از انحصار آن به عنوان مولفه قدرت کاسته شده است. در عین حال باید توجه داشت که روسیه از دیگر عناصر قدرت به خصوص عوامل جدید نظیر تکنولوژی و رسانه و هنجارسازی بیبهره است.
واقعیت این است که در مولفه انرژی تمامی صادرکنندگان رقیب بالقوه یکدیگرند. از این رو ایران و روسیه که انرژی برای هر دوی ایشان منشأ قدرت چانهزنی در عرصه بینالمللی است و نیز اقتصادشان مبتنی بر آن است در حوزه انرژی مستقل از یکدیگرند. بنابراین شرایط تحریمی که فروش نفت ایران از دالانهای تنگ و محدودی عبور داده میشود یکی از مهمترین رقبای بالقوه از میدان بیرون است.
در حوزه گاز ایران اتفاقا یکهتازتر هم هست: هم به واسطه ذخایر طبیعی بیمانند، هم موقعیت ژئواستراتژیک (نزدیکی به ترکیه و اروپا و نیز داشتن همسایگان متعدد) از سوی دیگر میزان ذخایر آماده تحویل ایران در صورت برداشته شدن تحریمها میتوانست از التهاب کنونی بازار انرژی که یکی از مهمترین تاثیرات بینالمللی حمله روسیه به اوکراین است بکاهد. بنابراین به ذهن متبادر میشود که ابراز خوشبینیهای یکطرفه روسیه ممکن است با نگاه به این موضوع معمول شده باشند که امروز قرار است جنگی چنین و بحران انرژی چنان حادث شود.
اما با تمام این اوصاف در صورت نهایی شدن مذاکرات احیای برجام حتی بلافاصله پس از آغاز جنگ مصون داشتن آن از این تحول تازه ممکن بود. با گذشت روزها و باز بودن هر دو موضوع پیشبینی سرریز شدن موضوع جنگ اوکراین در مذاکرات هستهای و تحتتاثیر قرار گرفتن رفع تحریمهای ایران با وضع تحریمها علیه روسیه خیلی دور از ذهن نبود. کما اینکه در روزهای گذشته با ابراز موضع وزیر خارجه روسیه مبنی بر تضمین مصون ماندن روسیه از تحریم در قبال همکاریهای اقتصادی با ایران پس از رفع محدودیتهای این کشور ترمزی دیگر از قطار به سرانجام رسیدن مذاکرات احیای برجام کشیده و کار دشوارتر شد.
البته باید اذعان کرد که شرایط کنونی دست غرب را نیز برای تند کردن شرایط پرونده هستهای ایران و برخوردهایی از جنس ارجاع به شورای حکام و شورای امنیت نیز بسته است چرا که حتما غرب نمیخواهد بیش از پیش ایران را به سمت روسیه براند. بنابراین ضربالاجلهایی که ناشی از ملاحظات فنی مبتنی بر غنیسازیهای فرا برجامی ما بود امروز رنگ باخته است ولی این فرصت شکننده بوده و باید از هدررفت آن مراقبت کرد.
حالا سوال اساسی این است که راهحل چیست؟ آیا ما باید به همسایه شمالیمان که اسب جنگ خود را به سوی اروپا زین کرده پشت کنیم و آغوش بر غرب بگشاییم؟ یا به همین منوال کنونی نگاهمان را به «شرق» نگاه داریم و خود را در جبههبندی جنگ سردی میان اردوگاه غرب و شرق تصور کنیم؟ نگاه به تاریخ دورانهای گذار گذشته (نظیر غائله آذربایجان پس از جنگ دوم جهانی) و نیز رفتار دیگر کشورها نشان میدهد که اینک باید با اتخاذ سیاستهای موازنه منفی ضمن حفظ روابط با روسیه و استمرار و تقویت ارتباطات با چین دست خود را از اهرم ارتباط با غرب در لایهها و سطوح مختلف خالی نکنیم: تضمین عدم رابطه جدی با اروپا و امریکا موجب میشود روسیه نیز در تعاملات خود ایران را تا حد ممکن شریکی ارزان یا رایگان قلمداد و از هزینه کردن برای حفظ این ارتباط و شراکت خودداری کند.
اما در صورت وجود ارتباط جدی و مبتنی بر اصول و منافع ملی با غرب به خصوص اروپا و کاهش سطح تنشهای غیر ضروری با غرب و حتی در صورت لزوم گفتوگوی مستقیم با ایالات متحده است که دست روسیه برای ابتکار عملهای یکسویه صرفا مبتنی بر منافع خود خالی میشود. برای این کار همانطورکه گفته شد به هیچ روی نیاز به تنش با مسکو نیست. بلکه با اهرم کردن غرب و روسیه علیه یکدیگر میتوان از قدرت هر یک برای مهار دیگری و کاهش سطح توقعات در مناسبات با ایران استفاده کرد. در این توازن البته هدف یک چیز بیشتر نیست و آن منافع ملی ایران است.
ضمنا باید توجه کرد که مذاکرات هرچند تاکنون مبتنی بر نگاه و عملکرد کارشناسان پیش رفته و به تصمیمات سیاسی عمده رسیده است، اما در هر حال بستن و تمام کردن هر پروژهای شامل مذاکره به جز نگاههای جزیی و موشکافانه نیاز به نوعی نگاه بلندمدت و راهبردی و نیز توانمندی بازیخوانی با جسارت نیز دارد که نهایتا منافع را قربانی ظرایف نکرده و طول زمان، سود و زیان روزان و نیز تغییر معادلات بینالمللی را نیز در اخذ تصمیم و نتیجه گرفتن از یک پروسه یکساله لحاظ کرد.
ساسان کریمی - دانشآموخته دکترای فلسفه (سیاسی) در دانشگاه تهران